بی صدا شکستم💔
Show more
120
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
♨️پسری که از دختری به ناحق انتقام گرفته ولی می فهمه دختره هیچ تقصیری نداشته.....♨️🥲
https://t.me/joinchat/zgDIIV5FoLRiZTk0
بعد از چند سال #دوری بلاخره پیداش کرده بودم روزهایی که #شکنجش می کردم دلم داشت آتیش می گرفت ولی هر روز #ترسم این رو داشتم که ازم فرار کنه #فکر میکردم فقط برای #انتقام این کارو می کنم ولی نه من #عاشق شده بودم، عاشق #مظلوم ترین دختر دنیا...
در حیاط خونه #قدیمی رو زدم، بعد از چند دقیقه خودش با چادر گلگلیش وقتی که سرش زیر انداخته بود جلوی در اومد.
_بله بفرمایید.
با دستام در رو کمی هول دادم و هیبتم جلوی در ظاهر شد.
سرش رو بالا گرفت و من رو دید، دستش رو جلوی دهنش گرفت و بیشتر در رو فشار داد.
_تروخدا برو، لطفا برو.
_کجا برم قوربونت برم تازه پیدات کردم.
_برو تروخدا آشور از اینجا.
_ای من به قربون صدای #نازت که من رو صدا می زنی باهاش.
داشت دیگه به گریه می افتاد که....
_#مامانی دوجا لفتی؟
با دیدن #پسر بچه کوچک که ترنم رو صدا می زد دیونه شدم، پسر بچه خودش رو پشت چادر مادرش قایم کرد.
دادزدم و گفتم:
_بخدا خودمو و خودتو #آتیش می زنم اگر بهم #خیانت کرده باشی....
با لکنت زبانی و بغض گفت:
_این... بچه حاصل.... تجاوز... تو...آشور.... خان....
داشتم می مردم تو این برزخ به بچه نزدیک شدم و ....
https://t.me/joinchat/zgDIIV5FoLRiZTk0
وای چی میشه ادامه اش؟ در گذشته مگه دختره رو چی کار کرده؟🤭😱♨️
https://t.me/joinchat/zgDIIV5FoLRiZTk0
#پارت_آینده
#پارت_واقعی
دختره عاشق یک دختر دیگه شده و وسط کلاس بهش پیام میده میخوامت و...😳❌
💦🔥 #پارتی_از_آینده 🔥💦
استاد داشت حرف میزد و من هیچی از حرف هایش نمیفهمیدم. وقتی به دیشب توی بغل او روی تخت فکر میکردم، حالم خراب میشد و دلم الان فقط خودش را میخواست. از زیر میز به کیانا پیام دادم: الان دلم فقط تن تو رو میخواد! 🤤💦
چند دقیقه بعد جواب داد: اجازه بگیر بیا دستشویی.
سریع اجازه گرفتم و خودم را به دستشویی رساندم. جلوی آینه ایستادم و آبی به صورتم زدم که یکهو در دستشویی محکم کوبیده شد و کیانا وارد شد. در را پشت سرش قفل کرد و من را به دیوار کوبید. عصبی زیر گوشم گفت: گفتی تن کیو میخوای عوضی؟! 🔞
با ناز پشتم را به دیوار مالیدم و نالیدم: تو رو!
وحشی شد و خشن شروع به بوسیدن لب و گردنم کرد. من هم همراهیش میکردم. بعد از چند دقیقه دستش را از روی کمرم به باسنم سر داد و زیپ شلوارم را پایین کشید.
همانطور که لب های داغش را روی گردنم میکشید روی توالت فرنگی من را نشاند و شلوارم را کامل از پایم انداخت. دست از بوسیدنم کشید و رویم نشست. پایین تنه اش که به پایین تنه من خورد، حالم از قبل هم خراب تر شد. 😫❌
آهی کشیدم. کیانا از صدای آه کشیدن من جری تر شد و لباسم را جر داد. تا خواست دست زیر لباس زیرم بندازد، در دستشویی باز شد و صدای منشی آموزشکده آمد: وای دستشوییم ریخت چرا درنمیا....
با دیدن من لخت توی بغل کیانا و آن وضعیتمان جیغ بلندی کشید و رنگ از رویش پرید.😱🚫
کیانا نیشخندی زد و زیر گوشم گفت: پاشو بریم بقیه آه هاتو توی خونه برام بکش جوجو! 🔥💦
زیر هیجده سال جوین نده🔞❌
https://t.me/joinchat/jthahFAt-tAzNGI0
https://t.me/joinchat/jthahFAt-tAzNGI0
https://t.me/joinchat/jthahFAt-tAzNGI0
رمان میخونی لاوم؟!🙈❤️
دلت میخاد شروع کنی رمانای قشنگ بخونی ولی نمیدونی از کجا ؟!💛🐥
دوسداری رمان با چه موضوعی بخونی!🙊👇🏻
رمان خونا دستا بالا😍🙌🏻
عاشقانه🤤
جنایی😨
ترسناک😱
پلیسی🚓
همخونهای🏠
طنز😂
انتقامی🥲
معمایی❣
اجتماعی🤞🏼
تخیلی🧛♀
پزشکی💉
غم انگیز🥲
کلکی😀
ازدواج اجباری😕
Join💕
#رمانی_که_کل_تلگرام_رو_ترکوند 😱♨️
#پارتی_از_رمان 💢‼️
➖➖➖
#اشک تویِ چِشمام #حلقه میزَنه وَ رُومیکنم سَمتِ #محسن : تُو وَسیلهِ #انتقام اینا اَز مَن بُودی؟
ارِه #محسن؟
مُحسِن : #کیمیا...
مارُو #تنها میزاری؟
_هَمِه اینایی کِه #شنیدی دُرِسته
ارِه #دریا
مَن میخواستَم با #شکستن دلِ تُو #زخم کیمیا رُو #خوب کُنَم
وَلی نَتُونِستم...
#عاشقت شُدَم
هق میزنَم : #وظیفه تُو خِیلی خُوب #انجام دادی مُحسِن!
خِیلی خُوب تُو #نقشت فرُو رَفتی
#میدونی...
مَن فِکر میکردَم واقَعا #عاشقمی!:)
_میدُونم #خواسته زیادیِه
وَلی مَنُو #میبخشی؟
+#خدافظ مُحسن
با سُرعَت اَز اُتاق #میزنم بیرُون کِه #رها با دیدنِ چِهرهِ #اشک آلودم سَمتَم میاد کِه...
https://t.me/be_soy_to
https://t.me/be_soy_to
#ظرفیت_فقط_هشت_نفر 🥱✂️
هیلدا درخشان بعد سال ها میاد دنبال سهمش از عمارت بزرگ خان تا اینکه با کیارش پسرخان رو به رو میشه و.....😈🔞🤤
🔞‼️این رمان دارای صحنه های باز میباشد‼️🔞
از زبان هیلدا :
نفسای داغش روی گردن باعث بالا رفتن ضربان
قلبم شده بود ، یکی از دست هاشو برد لای پام و
ب*هشتمو لمس کرد . تلاشم برای جداکردنش از
خودم بی فایده بود ! خواستم فریادی بزنم که
لبام قفل لباش شد . ب*هشتم خیسِ خیس شده
بود و هر لحظه تنم داغ تر میشد . هیچی دست
خودم نبود . بعد از چند دقیقه با احساس کلفتی
بین پاهام دادم هوا رفت که کیارش با تودهنی
صدامو خفه کرد . از درد توی شکمم به خودم
میپیچدم که کیارش فریاد زد : ناله کن هیلدا ،
ناله کن....🤤هنوزم مثل روزای اول تنگی عشقم🤭🔞
کیارش پسر خان بزرگه که هیچ دختری زنده از زیر دستش بیرون نیومده🤤🙄😈♥️
#زیر_18_سال_جوین_نده🔞
#دارای_صحنه_های_باز🔞
https://t.me/joinchat/fmgbhAkhqs9mOTY0
خواندن این رمان برای افراد زیر 18 سال توصیه نمیشود‼️‼️
https://t.me/joinchat/fmgbhAkhqs9mOTY0
کیارش خان روی هیلدا کراش میزنه و قبل عقد ....🤤
_ #آییییییی درش بیار...#درش بیار #درد داره💦💦
محمد با کلافگی گفت : د توله سگ یع دندون به جیگر بزار این لامصبو بکنم تو🥵💦
آتریسا با زاری گفت : یکم کرم بمال بهش راحت بره تو😓♨️
با اعصبانیت چشمامو بستم دستگیرهی درو محکم توی مشتم فشار دادم 😰‼️
محمد : پس دارم چه غلطی می کنم
آتریسا با ترس گفت : بدو تا رادین نیومد فقط😈🔥
در رو با عجله باز می کنم
آتریسا با ترس می پره بالا و محمد از ترس فریادی می کشه
با اعصبانیت فریاد می زنم : اینجا چه خبره ؟
محمد از فریادم شونه هاش می پره بالا انگشترو پرت می کنه تو بغل آتریسا : گندش بزنن که نرفت تو
🍌💦🍌💦🍌💦🍌💦🍌💦🍌💦🍌💦
#جررررررررر🤣🤣
#انقدر_بکن_بکن_فقط_بخاطر_انگشتربود 🤭🤣⚠️
#بیچاره_رادین 😂🤦♀
https://t.me/joinchat/SEh8vtm1qFKNhFq8
https://t.me/joinchat/SEh8vtm1qFKNhFq8
با چشای اشکیم به کامران نگاه میکنم
_ کامران من #بچه میخوام . هرکی میبینه هی میگه هنوز بچه دار نشدین
_خب بگو کامران بچه #نمیخواد
_ به مادر خودت چی #بگم ؟ اون که میدونه تو چقدر بچه #دوستداری
_ باشه #اشکاتو پاک کن
_ ولم کن توروخدا
#فریاد کشید
_ بخاطر بچه اینطور #میکنی ؟ باشه #حامله میشی
بعد از حرفش پرتم کرد رو تخت و ...
https://t.me/joinchat/VO9HA_cS6tAyZmVk
ساز زندگی . سوزان شه پیری
°• ○●°• ○● ﷽ ●○•° ●○•° سوزان شه پیری #ساززندگی #عشق.نامرد پیج اینستا و عکس شخصیت ها
https://instagram.com/roman.sozan?utm_medium=copy_link👑پایان خوش👑
دختره میخواد بچه شو سقط کنه که پدر بچه از راه میرسه🤯🙊
این رمان با موضوع متفاوتش غوغا کرده🤫
https://t.me/joinchat/UM2O0nKOhS9lMjNk
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️
آروم روی تخت دراز کشیدم دکترو برگشت سمت من و گفت:
_مطمئنی دختر جون؟ من حوصله دردسر ندارم از الان بگم بچه ات قلب داره!
قطره اشکی از چشمم افتاد هیچوقت فکر نمیکردم یه روزی بچه ی خودمو با دستهای خودم بکشم ولی مجبور بودم!
مهرسام با من بد کرد . اصلاً وقتی این بچه به دنیا می اومد چی میگفتم بهش؟میگفتم بابات کجاست؟ میگفتم بابات یه قاتله خیانتکاره؟
نه هرگز من نمیذاشتم اونم مثل من به این دنیا بیاد و عذاب بکشه!
آروم روی تخت دراز کشیدم با ترس به آمپولی که دست اون زن بود خیره شدم
همینکه اومد آمپول رو تزریق کنه در با صدای بدی شکست و بعد صدای فریاد مهرسام توی اتاق کوچیک مطب اکو شد!
_زن من کجاست؟!
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️
جلد دوم رمان اس اس با موضوعی متفاوت😶❗️
دختری که به خاطر خیانت شوهرش میخواد بچه شو سقط کنه😨🔞
رمان جنایی با قلم متفاوت اگه میخوای بدونی آخر این داستان چی میشه بجوین🥴💦
https://t.me/joinchat/UM2O0nKOhS9lMjNkChoose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.