🔞شهوت سـرخ🔞
شروع رمان جذاب و ممنوعه شهوت🎀سـرخ🤤🔞 شب🌚 فقط اونجاش ک رو پاهات بشینه و واست بچه گونه👧🏻 حرف بزنه تا خوابش ببره این رمان دارای صحنه های باز است 🔞محدودیت سنی دارد🔞
Show more9 988
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
#بخوابلنگاتوبدهبالا 💦💦🔞🔞
زیر آرش چه جوری داشتی اه میکشیدی ... آیدا زیاد بهم نمیرسه میدونی حتی نمیتونه تحمل کنه .... همیشه با پماد روان کننده س .... خخخخ ولی تو فرق داری قبلنم زیر عرب خوابیدی
دستشو همزمان رو لپرای #باصنم میکشید و لب زد ..
اووووف تو قبلن با نعیم کارمند شرکتت هم خوابیدی اون رفیق منه برام تعریف میکرد چ جوری بهش دادی
بیتا : با اینکه #تحریک شده بودم ولی نالیدم .. خالد زشته تو شوهر دوستمی خواهش میکنم
_یا میدی یا ب زور پارت میکنم ..خانوم مهندس .....
اوووف پارت واقعی رمانشه شوهر دوستش عربه تو اتاق خواب خونه ش خفتش میکنه و زوری میخاد ترتیبشو بده 👅👅👅👅
http://t.me/+R_jwed-Na5_DTRww
http://t.me/+R_jwed-Na5_DTRww
6630
#سکسبادخترکوچولویحشریتوخواب💦
باورم نمیشد این کوچولوی اینجوری منو از پا در بیاره اولین بار بود اون تن سفید وبلوریشو داشتممیدیدم اون #باصن برزیلی خوش فرمشو همون ک موقع راه رفتن از زیر لباس مثل باد بزن تکون میخورد یا اون سینه های سایز 85شو اخ چ جوری میتونستم مقاومت کنم مثل زنای جا افتاده سینه هاش گنده بود آخه من با این ریش و سیبیل چرا کنار تختش وایستادم حواسم ب خشتگ باد کرده م نبود . بدجوری منو مست میکرد بندای لباس خوابش کشیده شده بود پایین وب پهلو خوابیده بود و اونن باصنش #قمبل بود خم شدمم و دامن لباس خواب و بالا زدم و ناز #طپلیشو مالیدم ک تکون خورد تا دیدم بیدارم نشده لبه های #شورتشو کشیدم پایین و خیمه زدم روش ...میخواستم تو خواب این #کوچولوی ناز
رو #بُکُنَمش.... سرشو بردم تو که چشماشو باز کرد و بر خلاف تصورم لنگاشو داد بالا و لب زد
_ی طوری بکن لذت ببرم میدونم خیلی وقته تو کَف منی
تا اینو گفت معطل نکردم و یهووووییی ....💦💦🔞❌
https://t.me/+52bwZdK4x7YxNzBk
https://t.me/+52bwZdK4x7YxNzBk
7530
- واژن کوچولوی تو تحمل سکس با مرد 34 ساله رو نداره دختر جون!
دخترک با لباس خواب سرخ دور مرد چرخ میخورد و دستش را اغواگرانه روی شانه اش میگذارد
- از کجا میدونی؟ تحمل بزرگترین ویبراتور ها رو که داشته! مگه مال تو بزرگ تر از اوناس؟
رسام با خشم و صورتی کبود چانه دخترک بی حیا را به چنگ میگیرد و با شتاب سمت خود میکشد
- بزرگتره شاداب اونقدر بزرگتر از هر چرت و پرتیه که تا حالا دیدی و الان به دروغ میگی ازشون استفاده کردی که تا چند هفته روی تخت درازکش میمونی و بعید نیست پاره شی!
شاداب نفس بلندی میکشد و بدون ترس از او و صدای بلندش در همان حال روی پاهای مرد میشیند و پاهایش را دو طرف او میگذارد
توی صورت عصبی مرد نفس میزند
- میخوام حسش کنم..
دست مرد از روی چانه اش قفل گردن سفید و جذاب دخترک میشود و به زور خودش را کنترل میکند تا یک لقمه چپش نکند
- از کی اینقدر بی حیا شدی که میخوای عضو پدرتو حس کنی؟!
اینبار شاداب هم عصبی میشود و روی سینه های منقبض مرد میزند
- تو پدر من نیستی!
- پدرخواندت که هستم!
دخترک حرص میزند و در حرکتی ناگهانی دستش را از روی شلوار وسط پاهای مرد فشار میدهد و با اینکه لحظه ای از بزرگ شدن چیزی که درون دستش است میترسد اما با تمسخر طعنه میزند
- پدرخوانده ای که خودش هم میخواد دخترخواندش رو بکنه!
فشار دست رسام روی گردن دخترک و سرخی چشمانش نشان از طوفانی بزرگ میدهند
- شاداب.. داری با دم شیر بازی میکنی!
همین الان بلند میشی میری تو اتاقت وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی!
شاداب از عمد روی پاهای مرد تکان میخورد و با حس کردن برآمدگی واضح شلوارش لبخندی از پیروزی میزند
- اگه بخوای منو بفرستی اتاقم اینبار دیگه نیاز های جنسیم رو با وسیله ها خالی نمیکنم میرم سراغ یه پسر ت..
قبل از اینکه شاداب فرصت کند نفس بکشد دستان بزرگ مرد او را به شدت روی کاناپه پرت میکنند و خودش هم روی آن خیره سر خیمه میزند
- توی لعنتی مال منی شاداب!
مواظب باش چه زری از دهنت میاد بیرون!
دختر با نفس نفس دست روی سینه مرد میگذارد و آتش او را شعله ور میکند
- حالا که مال توام اونطوری که میخوای منو بکن!
رسام دیگر طاقت خود را از دست میدهد و با وارد کردن زبانش داخل دهان دخترک جذابش سخت او را میبوسد
پای دخترک به وسط پاهای رسام کشیده میشود و غرش بلند مرد داخل خانه میپیچد و بی نفس سینه های توپرش را میفشارد و جیغ شاداب بلند میشود
- هیش کوچولوی سکسی نمیخوام صدات به گوش همسایه ها برسه!
می گوید و بی طاقت لباس خواب او را در تنش پاره میکند
با کنار زدن شورت او زیپ شلوارش را باز میکند و آن را با لباس زیرش پایین میکشد که لحظه ای دخترک با دیدن بزرگی او با ترس عقب میکشد اما بلافاصله رسام بدنش را چنگ میزند
- گفتم اگه نری راه پس کشیدن نداری!
گلوی دختر را میبوسد و با یک حرکت ...
https://t.me/+88-1y50uPBgwZjg8
https://t.me/+88-1y50uPBgwZjg8
شاداب دختر 17 ساله ای که عاشق پدرخوانده اش میشه و برای بدست آوردن قلبش از هر راهی وارد میشه🔞
حتی اغوا کردن و رابطه داشتن با اویی که جسمش دو برابر دخترک است...❤️🔥❤️🔥❤️🔥
6600
#وانشات_37
پدر شوهر
-شوهرت نيست مشكلي نداري؟
-نه مرسي پدر.
گفت:
-بهت فشاري نمياد؟
مونده بودم چي بگم. هم منظورش رو فهميده بودم هم نمیخواستم به روش بيارم. گفتم:
-نه هيچي.
آروم چسبيد بهم و بغلم كرد. گفتم خدايا جلوتر نياد كه منم نميتونم تحمل كنم. از يه طرفم باورم نميشد. آروم شروع كرد با موهام بازي کردن. بعد لباش رو آورد طرف لبام. ديد من واكنشي نشون نميدم گفت:
-امشب با من باش بهت خوش ميگذره.
منم حالي به حالي شده بودم. مهم نبود كارم درسته يا نه. مهم اين بود كه كي-ر ميخواستم. پدر شوهرم بغلم كرد و منو برد تو اتاق خواب. چراغ خواب رو هم روشن كرد.
كي-رش بد جور شده بود از روي شلوار. تو سن 55 سالگي اين كي-ر يعني عشق! منو از پشت بغل كرد و شروع كرد بوسيدن گوشم، گردنم... حال ميكردم! از پشت ك-ير كلفتشو رو ك-ونم حس ميكردم.
لذت مي بردم از كي-ر كلفت. سينه هام رو مي مالوند. منو چسبوند بيخ ديوار و از پشت محكم ك-يرشو رو ك-ونم مي مالوند. صداي نفس زدنهاش حشريم كرده بود. جوري مم-ه هام رو مي مالوند كه ديگه دادم رفته بود هوا!
-پدر بسه. يواش!
-هنوز اولشه. خيلي باهات كار دارم. چند وقته آرزومه بهت برسم... هر دفعه تو مهمونيا كه مي بينمت ك-يرم سيخ ميشه؛ امشب جرت ميدم.
من هم خوشم اومده بود هم مونده بودم چي بگم. منو گذاشت روي تخت و لباسم رو در آورد! تمام بدنم رو ليسيد. ديگه صداي منم بلند شده بود. بدتر از همه ديدن كي-رش ح-شريم ميكرد! ديگه دستمو بردم طرف كي-رش؛ گفت:
-جونم عروسكم! ك-ير ميخواي؟
و منم دکمه و زيپش رو باز كردم. روم نميشد بگم عاشق كي-ر كلفتت شدم! كمك كرد و دو تايي لخت شديم.خوابيد روم.
-ميخوام كاري كنم جيغ بزني.
https://t.me/+EyZnsaOEXq0yMGM0
https://t.me/+EyZnsaOEXq0yMGM0
-
10340
سکس در قبیله ی جنگجویان🔥
بالش رو زیر شکمم قرار داد و تشر زد
_خودتو سفت نگیر
هق زدم
_سرورم....
عصبی گوشت رون پام رو فشار داد و گفت
_میخوای فروخته بشی به اون قبلیه؟
نالیدم
_نه...نه
_پس باید باکرگیت رو از دست بدی
سرم رو تشک فرو بریدم و بیشتر هق زدم.
با درد اولین ضربه آه از نهادم در اومد و شروع به ناله کردم
_سرورم... تموم... تمومش کنید.... تحمل ندارم... بس...بسه
صدای پوزخند واضحش رو شنیدم. ارام در حالی که مدام توی تنم عقب و جلو میکرد گفت
_هیس... حالا که انجام شده لذتش رو ببر... درد داری؟
آه نه لذت داشت در زیر شکمم میلولید... کنترل سخت شده بود. از تن بزرگش احاطه شده بودم.
ادامه داد
_هومممم؟ نگفتی!
لب گزیدم تا کمتر ناله کنم
_خوبم...
خندید و لاله ی گوشم رو لیسید
_لذت ببر کوچولو این تازه شروع همه چیزه...
https://t.me/joinchat/AAAAAEmOEWWGdYQL1ZQhGg
https://t.me/joinchat/AAAAAEmOEWWGdYQL1ZQhGg
حانای قصه ی ما تنها توی قبیله ی مردان جنگجو گیر افتاده. قبیله ای که ازدواج توش هیچ معنایی نداره و تمام افراد با زنان روسپی میخوابند. رئیس قبیله جوری دلباخته ی حانا و معصومیتش میشه که با تهدید به فروختنش به عنوان برده اون رو به رخت خوابش میکشونه و هر ساعت از روز...☠☠☠☠☠
-
6220
-هیکل زنت خراب میشد، جاش اسپرمتو تو من خالی کردی!
نیشخند تلخ اما جذابی رو لب های درشت و مردونهش نشست که حتی حالا هم توان به هم زدن هورمون های زنانه ی تنمو داشت.
-حالا یه جوری نگو انگار خوابوندمت رو تخت یه جوری کردمت که عر بزنی!
پیرهن مردونهش رو از تنش بیرون آورد و تن عضلانی و برنزشو به نمایش گذاشت.
-دیگه باردار شدن تو آزمایشگاه این بازیا رو نداره.
خوبه لختت نکردم، نچسبوندمت به دیوار و میخت نکردم به تخت که درد بکشی.
اشک به چشام نیشتر زد و با دست مشت شده جلو رفتم.
-اگه از این حرکتا بلد بودی که زن خودتو میخ تختت میکردی آقای آتشیار...
هزارتا مدال و حکم قهرمانی داری ولی عرضه نداری زنتو نگه داری.
خشم تو وجودش زبانه کشید ولی دربرابرم صبوری کرد.
-چیه نکنه هوس کرده بودی طبیعی حاملهت کنم جوجه؟! این عضو من فقط تو تن یکی فرو رفته اونم زنمه...
فکرشو از سرت بیرون کن که بشینم بین پاهات و بهت بکوبم.
این حرفش آتیشم زد. چرا نمیفهمید من عاشقش بودم؟! به خاطرش اعتقاداتمو زیر پا گذاشته بودم و حالا...
تلخ شدم.
-منظورت همون زنته که با دوست پسرش فرار کرد؟!
نگاهش تیره شد و با فک منقبض نگام کرد.
-اصلا مهم نبود که زنت نخواست ازت بچه داشته باشه یه وقت هیکلش واسه عشقش خراب نشه. خواست دست نخورده بپره رو تخت اون...
یهو سمتم هجوم آورد و فکمو گرفت و توپید.
-دهنتو بلند تا خودم اون لبای خوشگلتو جر ندادم توله سگ...
غرشش ملایم بود و صدای جذابش هم توان تحریک کردنمو داشت. حیف نمیتونستم واضح بهش بگم.
-حامله ای هیچی بهت نمیگم. الان باید همه تمرکزم رو اون بچه باشه که کاری باهات ندارم.
-میخوای یادگاری از زنت نگه داری نه؟ من این بچه رو نمیخوام. صبح تا شب لگد میزنه عین تو وحشیه...
پهلومو چنگ زد و منو آروم اروم سمت تخت برد که نفسم گرفت.
-وحشی بازی منو دیدی مگه؟ میخوای نشونت بدم وحشی چیه؟
رو تخت هلم داد و کمرم از برخورد با تخت درد گرفت ولی دستشو سمت کمربندش برد. چشاش سرخ سرخ بود و انگار عصبیش کرده بودم.
-نه توروخدا ولم کن. من شیش ماهه باردارم.
پوزخند زد و شلوارشو بیرون کشید. با دیدن حجم بین پاهاش چشام سیاهی رفت. من نمیتونم اون حجمو تحمل کنم... هیچوقت!
-نگران بچهی من و زن سابقم نباش...
الان باید نگران خودت باشی که یه سکس وحشیانه بهم بدهکاری!
حیفه که بهم نداده باشی ولی بچهی منو به دنیا بیاری... شل کن خوشگلم... شل کن...
#ادامه
https://t.me/+HlxYf6RnLuxlODc0
https://t.me/+HlxYf6RnLuxlODc0
https://t.me/+HlxYf6RnLuxlODc0
https://t.me/+HlxYf6RnLuxlODc0
میکائیل توکلیراد مردی مذهبی که شغلش آتش نشانیه، همسر اون یک زن بی بند و بار و آزاد هست. برای اینکه اندام ورزشکاریش بهم نریزه میکائیل رو مجبور میکنه تا رحم اجاره بکنند
از قضا خدمتکار خونهی پدرش، دختر بیست ساله ای هست که در دوران نوجوانی توسط دوست پسرش بهش تعرض شده و حالا سرنوشت اونها رو بهم گره میزنه اما....🔞🔞
https://t.me/+HlxYf6RnLuxlODc0
https://t.me/+HlxYf6RnLuxlODc0
https://t.me/+HlxYf6RnLuxlODc0
پارتهاشون ممنوعه و بیان باز داره، لطفا افراد زیر هجده سال وارد نشوند🔞❌
میکائیل...🫀👨🚒
به نامِ نامی یزدان.... پارتگذاری بصورت منظم و مرتب🌱 مردی در دلِ آتش🔥
8920
با کارای من به اوج میرسیدو لذت تو چشاش منو تحریک میکرد هوفف بدنش بهشته 😈👅💦
کلیک کن رمانو بخون
2300
#سکسخشنبازنشوهردار💦💦
با حس #مکیده شدن سینه هام بدون اینکه چشمامو باز کنم لب زدم آخ بازم دلت میخواد همین یک ساعت پیش همه جوره دادم بهت که ... وای اینجوری #سینه هامو میمالی داری #تحریکم میکنی آخ فدات شم ....
نوک سینه هامو ک با #خشونت کشید چشمامو باز کردم و با دیدن خالد هول کردم
ت تو تو اینجا چیکار میکنی
_واضح نیست اومدم #بُکُنمت
چی داری میگی برو آلان آرش میاد میبینتت
_خب اگ اومد هم دو نفری میکنمیت خوبه ؟
وحشت زده بهش چشم دوختم
_میخام یه جوری جرت بدم که تا یک هفته #گشاد بمونی
با ترس بهش زل زده بودم و التماس میکردم که دستشو انداخت مچ پام و با خشونت از هم باز کرد و زیپ شلوارش و کشید پایین و یهویی...💦💦💦
http://t.me/+R_jwed-Na5_DTRww
http://t.me/+R_jwed-Na5_DTRww
6420
#سکسبادخترکوچولوتوخواب💦
باورم نمیشد این کوچولوی اینجوری منو از پا در بیاره اولین بار بود اون تن سفید وبلوریشو داشتممیدیدم اون #باصن برزیلی خوش فرمشو همون ک موقع راه رفتن از زیر لباس مثل باد بزن تکون میخورد یا اون سینه های سایز 85شو اخ چ جوری میتونستم مقاومت کنم مثل زنای جا افتاده سینه هاش گنده بود آخه من با این ریش و سیبیل چرا کنار تختش وایستادم حواسم ب خشتگ باد کرده م نبود . بدجوری منو مست میکرد بندای لباس خوابش کشیده شده بود پایین وب پهلو خوابیده بود و اونن باصنش #قمبل بود خم شدمم و دامن لباس خواب و بالا زدم و ناز #طپلیشو مالیدم ک تکون خورد تا دیدم بیدارم نشده لبه های #شورتشو کشیدم پایین و خیمه زدم روش ...میخواستم تو خواب این #کوچولوی ناز
رو #بُکُنَمش.... سرشو بردم تو که چشماشو باز کرد و بر خلاف تصورم لنگاشو داد بالا و لب زد
_ی طوری بکن لذت ببرم میدونم خیلی وقته تو کَف منی
تا اینو گفت معطل نکردم و یهووووییی ....💦💦🔞❌
https://t.me/+52bwZdK4x7YxNzBk
https://t.me/+52bwZdK4x7YxNzBk
5910
کارگشا💯
بختگشا💯
جذب پول💯
باطل سحر💯
فروش ملک💯
جذب معشوق💯
💥در سریعترین زمان ممکن تضمینی💥
🚚🚚ارسال ۳ روزه کاملا محرمانه🚚🚚
🔮واسه مشاوره رایگان رو متن آبی بزنید👇🔮
https://t.me/joinchat/AAAAAD9SEPjztQItR84YFw
@Geregosha
ارتباط مستقیم با استاد👇hk👇👇
09229164110
4 05510