💥 نوای رز 💥
لینک کانال 👇👇👇 https://t.me/joinchat/EFmShUugYMwxYWM8
Show moreThe country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
285
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
لبنک گروه جدید👇👇
چت کردن ممنوع
پی وی رفتن ممنوع
پست فرستادن چ مذهبی چ غیرمذهبی ممنوع
لینک گروه
https://t.me/joinchat/3QjhR7norM5kNDhk
گروه ذکر و صلوات
چت کردن ممنوع پی وی رفتن ممنوع پست فرستادن چ مذهبی چ غیرمذهبی ممنوع لینک گروه
https://t.me/joinchat/3QjhR7norM5kNDhk@najvayeroz
@taropod
@donyaye_ajayeb
@haghayeghe_donya
@ajayeb_rangarang
6037997553041436
شبا
IR180170000000329998361001
بانک ملی معصومه شیخی
دلم برای مداد سفید می سوزد
پیر شدم آخر نفهمیدم
کاربرد مداد سفید تو جعبه مداد رنگی چی بود؟
شاید تنهایی!!!
مثل خیلی از آدم ها.
به جرم اینکه
رنگ ندارن و خالص اند...
💝✨ @navayeroz ✨💝
پادشاهي ديدکه خدمتکاري بسيار شاد است ، از او علت شاد بودنش را پرسيد. خدمتکار گفت : قربان همسر و فرزندي دارم و غذايي براي خوردن و لباسي براي پوشيدن و بدين سبب من راضي و شادم.
پادشاه موضوع را به وزير گفت . وزير هم گفت: قربان چون او عضو گروه ۹۹ نيست بدان جهت شاد است ،
پادشاه پرسيد گروه ۹۹ ديگر چيست؟ وزير گفت : قربان يک کيسه برنج را با ۹۹ سکه طلا جلو خانه وي قرار دهيد ، و چنين هم شد .
خدمتکار وقتي به خانه برگشت با ديدن کيسه وسکه ها بسيار شادشد و شروع به شمردن کرد ، ۹۹ سکه ؟؟
و بارها شمرد و تعجب کرد که چرا۱۰۰ تا نيست، همه جا را زير و رو کرد ولي اثري از يک سکه نبود ، او ناراحت شد و تصميم گرفت از فردا بيشتر کار کند تا يک سکه طلاي ديگر پس انداز کند ، او از صبح تا شب کار ميکرد،و ديگر خوشحال نبود.
وزير هم که با پادشاه او را زير نظر داشت گفت : قربان او اکنون عضو گروه ۹۹ است و اعضاي اين گرو کسانيند که زياد دارند اما راضي نيستند.
خوشبختي در سه جمله است:
تجربه از ديروز ، استفاده از امروز، اميد به فردا...
ولي ما با سه جمله ديگر زندگي را تباه ميکنيم:
حسرت ديروز ، اتلاف امروز ، ترس از فردا.
💝✨ @navayeroz ✨💝
حکایت رفاقت
حکایت سنگهای کنارساحله
اول یکی یکی
جمعشون میکنی تو بغلت
بعدشم یکی یکی
پرتشون میکنی تو آب
اما بعضی وقتا یه
سنگهای قیمتی گیرت میاد
که هیچوقت
نمیتونی پرتشون کنی
💝✨ @navayeroz ✨💝
💖💖آدم ها تا جایشان را برایت خالی نکنند ، ارزش واقعی شان را نمی فهمی ... !
بعضی ها آن قدر معرفت دارند که دلشان نمی آید خودشان با پای خودشان بروند ...
باید حادثه ای بیاید و آنها را ببرد ... !
تا تو در حجمِ خالیِ نبودنشان ، بنشینی و با خودت سبک ، سنگین کنی ...
ببینی ارزششان در زندگی ات دقیقا کجاست ...؟!
ببینی رفتارت درست بوده ؟!
تازه متوجه می شوی که در اولویت بندی هایت چقدر بیراهه رفته ای ،
چقدر کمتر از لیاقتشان به آنها بها داده ای ...
تازه می فهمی باید در رفتار و بذل محبت کردنت اساساً تجدید نظر کنی ...
حواست باشد !
آدم هایِ خوب ، بی توجهی که دیدند خودشان نمی روند ، روزگار آنها را می برد ...
حواست باشد ... !
💝✨ @navayeroz ✨💝
آنقدر خوب باشيد که ببخشيد، امّا آنقدر ساده نباشيد که دوباره اعتماد کنید!
قدر لحظه ها را بدانيد! زمانی می رسد که دیگر شما نمی توانید بگویید جبران می کنم.
از کسی که به شما دروغ گفته نپرسيد: چرا؟ چون سعي مي كند با دروغ هاي پي در پي، شما را قانع كند!
هرچیزی در زمان خودش رخ میدهدباغبان حتی باغش را هم غرق آب کند، درختان خارج از فصل خود میوه نمیدهند
جاده زندگي نبايد صاف و هموار باشدوگرنه خوابمان مي برد!دست اندازها نعمت بزرگي هستند..
و نکته ی آخر :
هیچ بوسه ای جای زخم زبان را خوب نمی کند!پس مراقب گفتارمان باشیم....
💝✨ @navayeroz ✨💝
🌸 بعدا؟
بعدا وجود نداره،
بعدا چای سرد میشه
بعدا آدم پیر میشه،
بعدا زندگی تموم میشه...
و آدم حسرت اینو میخوره که کاری و
که قبلأ میتونست بکنه رو انجام نداده..
🌸پس خیابان را با عشق قدم بزنید،
و در کنار عزیزان باعشق زندگی کنید
شما هرگز به سن و سالِ الانتان برنمیگردید
🌸 شروع روزتون سرشار از آرامش
💝✨ @navayeroz ✨💝
🔘 داستان کوتاه
#یک_راز
روزی از روزها در جنگلی سرسبز روباهی درصدد شکار یک خارپشت بود؛ روباه از خارهای خارپشت می ترسید و نمیتوانست به خار پشت نزدیک شود.
خارپشت با کلاغ نیز دوستی داشت، کلاغ هم به پوشش سخت خار پشت غبطه می خورد.
روزی کلاغ به خار پشت گفت: پوشش تو بسیار خوب است؛ حتی روباه هم نمی تواند تو را صید کند.
خار پشت با شنیدن تمجید کلاغ گفت: درسته اما پوشش من نیز نقطه ی ضعفی دارد.
هنگامی که بدنم را جمع می کنم، در شکم من یک سوراخ کوچک دیده می شود. اگر این سوراخ آسیب ببیند، تمام بدن من شروع به خارش خواهد کرد و قدرت دفاعی من کم خواهد شد.
کلاغ با شنیدن سخنان خار پشت بسیار تعجب کرد و در اندیشه نقطه ضعف خار پشت بود.
خار پشت سپس به کلاغ گفت: این راز را فقط به تو گفتم.
باید آن را حفظ کنی، زیرا اگر روباه این راز را بداند، مرا شکار خواهد کرد.
کلاغ سوگند خورد و گفت: راحت باش، تو دوست من هستی، چطور می توانم به تو خیانت کنم؟
چندی بعد کلاغ به چنگ روباه افتاد، زمانی که روباه می خواست کلاغ را بخورد، کلاغ به یاد خار پشت افتاد و به روباه گفت: برادر عزیزم، شنیده ام که تو می خواهی مزه گوشت خار پشت را بچشی.
اگر مرا آزاد کنی، راز خار پشت را به تو می گویم و تو می توانی خار پشت را بگیری.
روباه با شنیدن حرفهای کلاغ او را آزاد کرد، سپس کلاغ راز خار پشت را به روباه گفت و روباه توانست با دانستن این راز خارپشت بینوا را شکار کند.
هنگامی که روباه خار پشت را در دهان گرفت، خار پشت با ناامیدی گفت: کلاغ، تو گفته بودی که راز من را حفظ می کنی؛ پس چرا به من خیانت کردی؟!
این داستان خیانت کلاغ نیست، بلکه خارپشت با افشای راز خود در واقع به خودش خیانت کرد.
این تجربه ای است برای همه ی ما انسان ها که بدانیم رازی که برای دیگری افشا شد، روزی برای همه فاش خواهد شد. در واقع انسان ها هستند که باید رازدار بوده و راز خود را نگه دارند تا کسی از آن مطلع نشود و آن را در معرض خطر و آسیب قرار ندهد.
💝✨@navayeroz✨💝
🌸عصر تون بخیـر
💜و لحظه هاتون به زیبایی گل
🌸امیدوارم زندگیتون سرشـار از
💜عشق و مهربانی باشید
🌸ان شاءالله خوشبختی بالاترین
💜حس زیبای زندگیتون باشه
🌸با یه دنیا حس خوب
💜تقدیم به شما خوبان
💝✨ @navayeroz ✨💝