يادداشتهایِ فلسفی
نوشتهها و ديدگاههایِ پوريا معقولی. @Pooria_mgh123
Show more1 194
Subscribers
-124 hours
-37 days
-230 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
توبهیِ ما را شکست آن زُلفِ چین در چینِ تو؛
قبلهیِ ما شد بهسویِ پیکرِ سیمینِ تو.
جملهیِ اوراقِ عالَم را زِ بَهرت خواندهایم؛
عاقبت پیدا نشد آن قاف و عین و شینِ تو.
کافر و ترسا و مُسلِم، گَبر و نصرانی چه شد؟
از کجا جوییم رمز و سِرِّ آن آیینِ تو؟
گرچه درگاهِ کریمان، بارِ عامِ عالَم است،
هر دو عالَم شد فقیر و سائِل و مسکینِ تو.
از لبِ کِتمِ عدم، حرفي درآمد از ازل؛
زآن زمان هستی نهاده سَر به آن آمینِ تو.
از عبادتگَه بهسویِ حلقهیِ مستان شدیم؛
سَر نهادم ساقیا زین پس پیِ بالینِ تو.
ساقیا جامي بده از بادهیِ حقّ الیقین؛
تا بسوزم خرقه و عالَم کنم رنگینِ تو.
#پوریا_معقولی
(بیستوششمِ تیرماهِ سوّمین سال)
هم او آفتاب و هم او فلک، هم او آسمان و هم او زمین، هم او عاشق و هم او معشوق و هم او عشق — که اشتقاقِ عاشق و معشوق از عشق است: چون عوارضِ اشتقاقات برخاست، کار با یگانگی اُفتاد.
(#احمد_غزالی، سوانح، ویراستهیِ جعفر مدرسصادقی)
Photo unavailableShow in Telegram
درود دوستان، وقتِ همگی بخیر.
نظر به از دسترفتنِ رسانهیِ پیشینِ ما، "چنین گفت نیچه"، بر آن شدیم، که فعالیّتِ خود را در این رسانه از سَر بگیریم.
خواهشمندم که رسانهیِ نوپایِ ما را به دوستانِ خود معرّفی نمایید. بهزودی، کارِ خود را آغاز خواهیم کرد.
https://t.me/fnietzsche1
کرشمهیِ حُسن دیگر است و کرشمهیِ معشوقی دیگر __ که کرشمهیِ حُسن را روی در غیری نیست و از بیرونش پیوندی نیست، امّا کرشمهیِ معشوق و غَنج و دَلال و ناز، این معنی از عاشق مَدَدی دارد، بی او راست نیاید. لاجَرَم، اینجا بُوَد که معشوق را عاشق دریابد. نیکویی دیگر است و معشوقی دیگر.
(#احمدِ غزّالی، سوانح، ویراستهیِ جعفر مدرّسصادقی)
Ἡ ἀγάπη οὐδέποτε ἐκπίπτει.
عشق، هرگز زوال نپذیرد.
(#عهد_جدید اوّلِ قرنتیان، بابِ سیزده، پارهیِ ۸)
بازنشر به بهانهیِ بیستوپنجمِ اردیبهشتماه، بزرگداشتِ فردوسیِ بزرگ.
تو مَر دیو را مردمِ بَد شناس؛/ کَسي کو زِ یزدان ندارد سپاس.
هرآن کو گذشت از رهِ مردمی،/ تو دیوش شُمر؛ مشمرش ز آدمی.
گَوان پهلواني بُوَد زورمند؛/ به بازو ستبر و به بالا بُلند.
گَوان خوان و اَکوانِ دیوش مَخوان؛/ مگر پهلوانی نگردد زبان؟
گذار از تدریسِ موازی به تدریسِ متقابل
✍ پوریا معقولی
ایدهیِ تدریسِ مُوازی، از دههیِ نودِ شمسی، توسّطِ دانشجویان جان گرفت و برخي اساتید را نیز به میدان کشاند. دغدغههایِ اصلی در این کلاسهایِ خارج از برنامهیِ رسمی را میتوان در چند مورد خلاصه کرد:
۱. امکانِ گفتوگویِ متقابل و مباحثه، که در فضایِ رسمیِ آکادمیک، به دلیلِ حضورِ اُستاد، در مقامِ متکلّمِ وحده، عملاً مهیّا نبود.
۲. پرداختن به برخی اندیشمندانِ گُمنام یا متونِ کمتر خواندهشده، که سَرفصلهایِ ناقصِ دانشگاهی، مجالِ درنگ بر آنها را نمیداد.
۳. کشاندنِ اندیشهورزی به دلِ جامعه و کوشش برای خارجکردنِ دانشجویان از بُرجِ عاجِ تفکّراتِ انتزاعی و فاقدِ محتوایِ درونِ آکادمی.
۴. و از همه مهمتر، متنخوانیهایِ مستمر و نظاممند، که به دلیلِ ضیقِ وقت و سلیقهیِ برخي اساتید، امکانِ پرداختنِ به آن، در قالبِ دروسِ رسمیِ دانشگاهی فراهم نبود.
امّا آنچه در قرنِ تازهیِ شمسی شاهدِ آن بودیم، نه تنها ایدهیِ تدریسِ خارج از آکادمی را جاني تازه بخشید، که ماهیّتِ آن را نیز تغییر داد. سَربَرآوردنِ بیماریِ کرونا، امکانهایِ تازهای فَرارویِ ما گشود و امکانِ تدریسِ مَجازی را یادآوری کرد. از سویِ دیگر، اخراجِ سیستماتیکِ اساتیدِ بَرجستهیِ علومِ انسانی و استخدامِ مُزدورانی کَمسواد، دانشگاهها را، بیش از پیش، از رمق انداخت و تدریسِ خارج از دانشگاه را قوّت بخشید. افزون بر این، تدریسِ منابعِ دستِدوّم در دانشگاه، عدمِ روزآمدیِ آن را یادآور شد و تدریسِ مُوازی را روزآمد و کاربردی و دقیقتر ساخت. همچنین، امکانِ گفتوگوهایِ میانرشتهای، که در نظامِ دانشگاهی، بسیار دشوار و پیچیده است، به لطفِ همین تدریسهایِ مُوازی، آسانتر گشت.
چنین مینماید که تشدیدِ فشارِ ایدئولوژیک بر دانشگاهها و نااُمیدیِ بسیاری از اساتیدِ صاحبنظر از نظامِ ارتجاعیِ آکادمی، به تشکیلِ برخي نهادهایِ مستحکم و ارزشمند انجامید، که نه تنها در پیِ پُرکردنِ شکافهایِ موجود در دانشگاه هستند، بلکه، از برخي جهات، خلافِ آرمانهایِ ایدئولوژیک و ناقصِ آکادمی حرکت میکنند. هماکنون، شاهدِ انجامِ پروژههایي بزرگ (از متنخوانیِ روشمندِ آثارِ هگل تا درنگیدن بر ظرایفِ اندیشهیِ مارکس و فروید، از تأمّلي دوباره بر "تأمّلاتِ" دکارت تا بازاندیشیِ فلسفههایِ افلاطون و ارسطو) در نهادهایِ خارج از آکادمی و نیرومندیِ روزافزونِ آن، خارجِ از چترِ آکادمی، هستیم. به گمانم سَرفصلهایِ پُراِشکالِ نظامِ دانشگاهی، محدودیّتِ سخنگفتن از برخی مسائل و ضیقِ وقتِ ذاتیِ ترمهایِ تحصیلی را میتوان رویارویِ برنامهیِ مدوّن و فاقدِ ایدئولوژیِ تدریسِ خارج از آکادمی و گشودگیِ آن نسبتِ به مسائلِ جامعه قرار داد.
از این روی، میتوان باور داشت که زوالِ تدریجیِ دانشگاهها و جدیّتِ پروژهیِ تدریسِ خارج از دانشگاه، نمیتوانند مُوازیِ با یکدیگر و در یک مسیرِ واحد، گام بَردارند. امروز، کلاسهایِ خارج از دانشگاه را میتوان در حُکمِ یک اعتراضِ سنجیده و بیپرده، در برابرِ ضعفِ تاریخیِ دانشگاه قرار داد. آری، چنین مینماید، که این دو اندیشه، رویارویِ یکدیگر لشکر آراسته و به نبردي متقابل وارد شدهاند. من، این دگرگونیِ بِنیادین را ذیلِ "گذارِ از تدریسِ مُوازی به تدریسِ متقابل" صورتبَندی میکنم.
در آینده، به شرطِ بقایِ عُمر و دوامِ حوصله، بر زوایایِ دیگرِ این مسئله، درنگ خواهم کرد.
بگذر از دعوی که در خلوتگهِ عشقِ غیور،
مَحرمانِ خانه بیرونِ دَرِ نگشودهاند.
#بیدل_دهلوی
Join Link↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
بهرِ عاشق در همه عالَم بَلا اُفتاده است؛
گَر به دستش جام و یا رُخ بَر سَرِ سجّاده است.
ماهِ عاشق بین که اندر کَژدُمِ دردِ فِراق،
طالعِ سَعدش غروب و تیرهبختی زاده است.
سروِ بیجانی دَمید از شورهزارِ سینهاش،
در بیابان بین که پندارد همی آزاده است!
این همه باران و رعد و سیلِ بنیانکَن همه،
اشکِ مجنون است و آهِ سینهیِ دلداده است.
از دو روزِ چرخِ گردون، گَر وفا خواهی خطاست؛
فرصتِ راحت دَرین گیتی سراسر جاده است.
قسمتِ فرهادِ عاشق، وصلِ شیرینش نبود؛
آسمان، مجنونِ عاشق را جدایی داده است.
چارهیِ آدم دَرین ویرانسرا جُستم بسی؛
وحشت و حیرت زِ هرسو بهرِ او آماده است.
فاعِلاتُن فاعِلاتُن را بشوی از لوحِ ما؛
ترجمانِ گُنگِ معنی را عبارت ساده است.
#پوریا معقولی
ششمِ فروردینماهِ سالِ سه
(زیرِ رگبارِ بهاریِ شیراز)
Σωκράτης
τί ποτ᾽ οὖν ὁ ἄνθρωπος;
Ἀλκιβιάδης
οὐκ ἔχω λέγειν.
سقراط: پس آدمی چیست؟
آلکیبیادِس: گفتن نتوانم.
(افلاطون، آلکیبیادِسِ نخست، 129e)
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.