جدالی بین عشق و انتقام
چنل زاپاس حسِ ممنوعه و بیصداشکستم
Show more206
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
بچه ها لطفا عین مجسمه نخونید و رد بشید
چنل های
فرشته مرگ رز زندگیم ترانه سازم باش خاطرات خیس سه قدم تا خوشبختی دختر شیطان قند عسل
میخواید تو دوره باشید یا نه🤦🏻♀🤦🏻♀🤦🏻♀
@kakaootb0
پارت واقعی😱❌
پسره بخاطر پول به دختره خیانت میکنه و دختره رو ول میکنه که...
سرمو بالا آوردم ایستادن #قلبمو حس کردم .
#نفسم بالا نمی اومد و نگاهم قفل متین بود که دست یه #دختری رو گرفته بود و به خنده هاش نگاه میکرد .
حس #مردن داشتم . مگه مرگ فقط وقتیه که نفس نکشی و مهمون خاک باشی؟
مرگ من دیدن نگاه #عاشقانه متین به خنده های یه #دختر دیگس .
با زانو محکم خوردم زمین
متین سرشو چرخوند و با دیدن من با #اخم کرد و سردی روشو برگردوند.
کجا بود اون متینی که طاقت بغض کردنمو نداشت ؟؟؟؟
متین من بهم #خیانت نمیکرد...
#هوس بودم براش؟
سرم #گیج میرفت مغزم پر از فکر هایی بود که داشت از هم #متلاشی میشد.
به #زور روی پای خودم وایسادم و به سمتشون رفتم با صدای بوق ماشین و جیغ رزا خاستم برگردم اما توانی نداشتم، داد بلند متین توی گوش های کیپ شدم اکو میشد، این دیگه #آخر من بود....
میخای ادامشو بخونی؟😀
بگو سر لینک زیر بدو تا باطل نکردن لینکو🏃♀🏃
https://t.me/joinchat/_A8vkB6mBxw2MGY0
➶ ᴰᴱᴸᴮᴬᴿ ᴮᴵ ᴹᴬᴿᴱᶠᴬᵀ ➶
عاشقانه ای پایدار و مبهم دوست داشتنی بی دلیل علاقه ای آشکار و حسی متقابل اما باید دید که دست تقدیر چه رغم میزند... این عشق همچنان پایدار می ماند یا نا پایدار🖇🤍 ....دلبر بی معرفت .... ..Atieh wrote 🎼..
https://t.me/roomanceeeeee
پارتی از #آینده😱💋:
نزدیکم شد و روبروم ایستاد،دستش و گذاشت زیر چونم و سرم و بالا آورد مجبورم کرد نگاش کنم،سرش و آورد جلو و من هی سرم و بردم عقب،صورتمون دو سانتی با هم فاصله داشت.
نفسام تند شده بود.
چشمام و بستم که با حس کردن گرمی #لباش رو #لبام ناباور چشام و باز کردم...
اگه میخوای ادامشو بخونی #جوین_شو💞🌸
❌لینک زود باطل میشود❌
#رها_از_لج_یاشار_با_یه_پسر_دیگه_قرار_میذاره 🔥‼️❌⛔️
#یاشار_داره_براش_خط_و_نشون_میکشه 😈🥵
#اما_گوش_رها_بدهکار_نیست
https://t.me/joinchat/kcrzTyqFyFoxOTk0
https://t.me/joinchat/kcrzTyqFyFoxOTk0
گردنش و گرفتم و به دیوار چسبوندمش .
از لا به لای دندونای به هم چسبیدم گفتم : مگه ما با هم نیستیم ؟ اون پسره کی بود ؟
من و با دستای ظریفش هل داد .. پوزخندی زدم .
با اون بدن نحیفش نمیتونه مانع من بشه .
+ به تو چه یاشار خان؟ مگه تو اون روز با اون دختره .......
عصبی از حرف های تکراری، بازوش و گرفتم و به سمت تخت هلش دادم .
تا خواست بلند شه ، انگشت اشارم و به سمتش گرفتم .
_ من و ببین . با اعصاب من بازی نکن ، صد بار گفتم ، اون خانم همکارم بود.
طبق معمول دست به سینه شد و قیافه ی لجوجی به خودش گرفت .
+ اره ، با همکارت میری شب شام می خوری؟ منم گوشام مخملیه؟
کلافه دستی توی موهام کشیدم .
چرا این دختر اینقدر نفهمه؟
_ نفهم ... بفهم ، مجبور شدم.
بلند شد و بلند گفت : نفهم .. بفهم ، منم مجبور شدم باهاش برم رستوران .
جلو رفتم و تقریبا نیم خیز شدم طوری که مجبور شد خودش و عقب بکشه .
_ من و ببین رها ، فقط یه بار دیگه ....
+ یه بار دیگه چی ؟
جلو رفتم و لبام و محکم روی لباش گذاشتم ......
دختره پرستار بچه طرف میشه، اما دست بر قضا پدر دختر بچه عاشق پرستار دخترش میشه 😱🤤🔥⚠️❌🚫⛔️
https://t.me/joinchat/kcrzTyqFyFoxOTk0
زندگی ورق میخورد و از نو #شروع میگردد.زندگی که با اتفاقی #ناگوار به #فراموشی سپرده میشود...
⛔⛔⛔⛔⛔⛔
#غرق شدن دختری #سرزنده در دریا باعث میشود #که او از زندگی عقب بماند و #مفقود شود اما این پایان #ماجرا نیست!!!
#زندگی به او فرصت #دوباره نفس کشیدن را میدهد #و دکتر امیر سپهرتاج را سرراه او قرار میدهد.
#او به نجات دخترک میشتابد و از کام مرگ #نجات میابد...
حال #دختر به دنبال #روزهایش است...
#روزهایی که از خاطرش محو شده اند...
او دراین میان با امیر همراه هست و #برای پیداکردن #رموز زندگی خود،رازهای امیر را افشا میکند..
⛔⛔⛔⛔⛔⛔
https://t.me/joinchat/NjLv8pM8yvA2OGU0
#دختره_رو_تو_ماشین_خفت_کرده_میخواد_بهش_تجاوز_کنه
#بهترین_رمان_از_نگاه_ادمین👌
⛔⛔⛔⛔⛔
_نگهدار #عوضیِ حیـ...
حرفمو کامل نکردم که برگشت و با #پشت_دستش محکم کوبید رو دهنم و عصبی گفت:#صدات برعکس چشمات خیلی رو #اعصابه!
از شدت #درد به خودم پیچیدم.
_خواهش میکنم ولم کن #توروخدا بزار برم.
_چشم به موقش #ولت میکنم،مطمئنم توام #دلت میخواد فقط داری #ناز می کنی وگرنه سوار #ماشین_شخصی نمیشدی!
منو کشید و تا به خودم بیام پرتم کرد تو یه ویلا،با ترس به اطرافم نگاه کردم و به سمت اون مرد حمله کردم که در ویلا رو #قفل کرد و به طرفم اومد.با یک حرکت #کمربندشو در آورد و دستشو #بالا برد،چشمامو بستم و...
♨♨♨♨♨
https://t.me/joinchat/NjLv8pM8yvA2OGU0
⚠️توصیه ویژه♨️
⚠️محدودیت سنی❗️
- از کی تا حالا علاقه رو با دادن تست میکنن؟
شلوارشو کشید پایین از موهام گرفتو روی زمین نشوندم.🔥
+ اگه میخوای منو از دست ندی خوب بخور🍆ش و بعد قمبل کن بذارم داخلتـ💦وگرنه گمشو بیرون
https://t.me/joinchat/gyykLa3blz4wMmVk
https://t.me/joinchat/gyykLa3blz4wMmVk
⚠️🔱بعد از اینکه باهام رابطه برقرار میکنن دوست پسرش عکسهای س❌سیشو برای خانوادش میفرسته و با خواهرش نامزد میکنه😯🙈
⚠️فول صحنه♨️
⚠️دارای محدودیت سنی🛑
پسره یه جـ😈ـن هاتیـ🔥ــه. برای ماموریت به زمــ🌏ـین فرستاده میشه.
باید جایگاه دختری رو که مرتکب خطا شده و توسط مسئولین به زیر زمین فرستاده شده رو برای مدتی پر کنه.
و نقش پسر عموی نداشتهی دختر داستان رو بازی کنه اما مالانا متوجهش میشه و میفهمه اون تفاوت زیادی با پسر عموش داره و کم کم متوجه میشه اون یه شیـ😈ـطان دلفریبه😏💔
- بگو کی هستی؟!
- اون سطل آب چیه دستت؟
ابروهامو دادم بالا نگاهی به داخل سطل که پر شده از آب جوش بود انداختم.
- میخوای بدونی چیه؟ چه جالب #منم_میخوام_بدونم_تو_چی_هستی!
#پس_بذار_به_جوابمون_برسیم.
آب جوش رو روی دستش خالی کردم، با صدای بلندی عربده زد
گوشت دستش مقابل چشمهام به بدترین شکل شکافته شد و خونی غلیظ ازش جاری شد.
پلکهای بسته از دردش رو باز کرد که با دو گوی سُرخ رو به رو شدم.
آب دهنم رو قورت دادم و قدمی به عقب برداشتم
- میدونستم!
با درد لب زد:
- خودت خواستی!
از روی زمین بلند شد، بالهای بلند مشکی از کتفش بیرون زد.
کوبیدم به دیوار و با دست زخمیش جای جای بدنم رو لمس کرد.
#زبون_خیسش_رو_به #گردنم_کشیدو_پر_نیاز_پچ_زد:
- خودت زخمیم کردی...
درحالی که فشار به باسنم میداد گفت:
- باید تقدیم کردن این هلو زخمم رو ترمیم کنی!
جنه هر وقت زخمی میشه میره سراغ دختره و تا زخمش ترمیمم پیدا نکنه از روش بلند نمیشه🤪😈
کراش شدید داره این رمان😜
https://t.me/joinchat/J7OdfupFge83NGU0
https://t.me/joinchat/J7OdfupFge83NGU0
🌙 ⃟🍁 هــزارو یـک شـب 🌙 ⃟🍁
درحال تایپ•••🍒 #برگزیدهی_تاریکی_جلد_اول #چشمک_فانوس🦋 برای تبادل با ادمین در ارتباط باشید @Dlvini_n ⚜❌نویسنده این چنل هیچ مسئولیتے در قبال معتاد شدن شما ندارد❌⚜
دزد حشـ🍆ــری که به دختر داستان تجــ❌ـاوز میکنه
•••●●●🔞
https://t.me/joinchat/gyykLa3blz4wMmVk
- ن ولم کن کمک مامان سحر کمک کنید
+ خفه شو هرزه
به شکم خوابوندم روی تخت پاهاش رو گذاشت روی تپلهام چک محکمی بهشون زدو دستش رو گذاشت روی دهنم صدای جیغم زیر دستش خفه شد، داد کشید:
+ رسول بیا ببین چی پیدا کردم.
نیم تنم رو تو تنم جر داد، چکی به باسنم زدو غرید:
+ بیا ببین صاحب خونهی کوچولومون چه تپلهایی داره.
دستی به سینههای بیرون افتادم کشیدو حشری لب زد:
- چه هلوهایی رسیدهی داره.
صدای باز شدن زیپ شلوارش تو اتاق پیچید سر چیز سفت شدش رو به س•و•ر•ا•خ•م فشار داد جیغ کشیدم، سرم رو داخل تخت فرو کردو عربده کشید:
- بذار ببینم تهت هم نایس و تنگ هست یا نه.
●
🔞
●
😱😅 دختر این داستان خیلی بدشانسه هر بار زیر یکی باید پاره شه🤦♀️
https://t.me/joinchat/gyykLa3blz4wMmVk
animation.gif.mp41.69 KB
بچشون تازه دوماهش شده که دختره باز حامله میشه...😂😐🛁
با #جیغ بلندی به #بیبیچک خیره شدم که امیر از اتاق اومد بیرون و گفت:
- چرا جیغ میزنی #بچه تازه خوابیده!
دندونامو بهم سابیدم و با حرص بیبی چک رو نشونش دادم و گفتم:
- امیر #بچمون تازه دو ماهشه حالا باز #حامله شدم خدا لعنتت کنه!
امیر بیبی چک رو ازم گرفت و با نیش باز گفت:
- میبینی خط #تولیدم چه فعاله #اوففف!
ایندفعه با عصبانیت با پا زدم لای پاهاش که از درد تو خودش جمع شد که گفتم:
- خط تولیدتو #نابود کردم خوب شد حالا؟
امیر هم کم نیاورد و دستی بهش کشید و گفت:
- نخیر خانم خط تولیدم فعاله فعاله حالا تا بچه های سومی و چهارمی ادامه داره #جوجو...😂😉
بیا ادامشو بخون خدایی ته خندس این🤣💦🚯
https://t.me/joinchat/SEW919DeFyfnpNAN