- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Data loading in progress...
#قاصد_عشق لینک قسمت اول
https://t.me/mikhaand/47531#قسمت_اول بادی وزید، قطره ای از چشم مهتاب چکید/سفری آغاز شد تا دل خاک قاصدکی از دل خاک سر به افلاک کشید./کودکی بازیگوش او را دید، بی هوا از دل خاک او را چید/رقص کنان به سوی مادرش دو ید مادرش گفت: قاصدک خوش خبر است!/پدرش گفت: آرزو کن، قاصدک ها می برند آرزوها را تا به خدا/ کسی دیگر گفت: قاصدک ها به تو امید و رهایی بشارت می دهند/کودک اما بی صبر، قاصدک را به هوا برد و دمیدقاصدک از هم گس یخت، درد در جانش تنید، سر به آسمان کشید/کودک خندان، رقص او را به هوا دید و از شاد ی پرید/قاصدک گفت.... می روم اما بدانید که در دل رو یایی داشتم! من سوای هم دیارانم/سودای پرواز نداشتم /هوس سیر و سفر نداشتم/من ر یشه داشتم در دل خاک/کسی از من نپرس ید که تو/از کجا آمده ای؟ به کجا خواهی رفت؟ که تو ای زاده ی مهتاب نگاهت به کجاست؟رو یای چه در سر دار ی؟ من به دنیا نوید رهایی دادم/اما.... هیچ کس هیچ ندانست از من/کسی هیچ نداشت خبری از دل من/من به سر رو یای تعلق داشتم! می روم به امیدی که شاید اینبار که من زاده شدم...جایی در دل این خاک وسیع خانه کنم...که شاید تن من جای…