cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

مجموعه خاندان مکنزی و مک براید

Show more
Advertising posts
1 057
Subscribers
-724 hours
-237 days
-15030 days
Posting time distributions

Data loading in progress...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Publication analysis
PostsViews
Shares
Views dynamics
01
پسره برای #انتقام با دختره #می‌خوابه، ولی... 🔞 - ولم کن دیوونه من #شوهر دارم می فهمی؟ دستامو محکم پشتم #قفل کرد: - نداری..... تو مال منی نمی‌ذارم دست اون سیاوش #حرومی بهت برسه، زن قبلیم زیرخوابش شد، ولی تو رو بهش نمی‌بازم. لبامو به دندون گرفت و محکم #بوسید. طعم خون تو دهنم پیچید. با شهوت خودشو بهم فشار داد: - سینه هات بزرگ تر شدن #طنین. شوهرت آماده‌شون کرده برای من، آره؟ بهش گفته بودم به‌زودی میام سراغ زنت! https://t.me/+P6tfHtZRuqhjNzg0 لینک فقط برای ۳۰ نفر فعالی زود عضو بشن این لینک تا ساعت ۹صبح فعالی و بعد باطل میشه پس عجله کنید رمانش عالیه
160Loading...
02
#روایت‌عشق‌وانتقام 🔥 #شهریار بعد از کشته شدن زنش دیوونه می‌شه و تو یه روستای دورافتاده زندگی می‌کنه. یه شب دختری زخمی به خونه‌ش پناه می‌آره که شهریار می‌فهمه زنِ #سیاوشه، مردی که دو سال پیش به زن شهریار تجاوز کرده و بعدم کشتدش! شهریار می‌خواد با شکنجه کردن طنین از سیاوش #انتقام بگیره که یه شب میره تو اتاق خواب #طنین و... https://t.me/+P6tfHtZRuqhjNzg0 ۲۲
120Loading...
03
شهریار ، یه پسر غیرتی و جذاب که سکسی بودنش دل از همه میبره اما اون فقط دلش برای زن و بچش رفته بود. زن و بچه‌ای که تو یک روز بهشون تجاوز شد و به قتل رسیدن...💔 حالا شهریار موند و یه زخم انتقام❌ اما مشکل اینجا بود که قاتل زنش فرار کرده بود و تنها زنِ اون قاتل تو دستش بود😨 زنی که قراره هم تقاص شوهرشو بده هم دلشو به شکنجه‌گرش ببازه https://t.me/+P6tfHtZRuqhjNzg0 ۱۹
50Loading...
04
من طنینم 🔥 به #زور وادارم کردن با مردی که دوستش نداشتم ازدواج کنم و من شب #عروسی از دستش #فرار کردم. سوار ماشین #غریبه‌ای شدم که خیالات سیاهی تو سرش داشت و خودمو از ماشینش پرت کردم پایین. اون #مرد بود که نجاتم داد. منِ #خونین و مالین رو بُرد تو خونه‌ش و بهم پناه داد. مردی که اهالی روستا می‌گفتن بعد از مرگ #زنش #دیوونه شده. مردی که نگاه پر از #نفرتش برام خیلی آشنا بود. مردی که #شوهر من به زنش ت'جاوز کرده بود! 🔥☠️ می‌خواست انتقام ت'جاوز شوهرم به زنشو از من بگیره که یه شب... 🔥 https://t.me/+P6tfHtZRuqhjNzg0 ۱۲
90Loading...
05
رایان پسری مهربون و خوشتیپ و اجتماعی و با همه خوش برخورده که بخاطر رفیقاش خودشو فدای آریانا کرد که آسیب نبینه رایان بعد از این که یک زامبی بهش حمله کرد حافظه اش از دست داد و هیچی یادش نبود جسمش کامل در اختیار ویروس نرفته و نیمه انسانه و میلی به مردم نداره نقطه ضعفش آریاناست که دوست نداره آسیبی واسش بیوفته https://t.me/+yVVk8dm86-QyOTc0 ۲۳
330Loading...
06
شهریار ، یه پسر غیرتی و جذاب که سکسی بودنش دل از همه میبره اما اون فقط دلش برای زن و بچش رفته بود. زن و بچه‌ای که تو یک روز بهشون تجاوز شد و به قتل رسیدن...💔 حالا شهریار موند و یه زخم انتقام❌ اما مشکل اینجا بود که قاتل زنش فرار کرده بود و تنها زنِ اون قاتل تو دستش بود😨 زنی که قراره هم تقاص شوهرشو بده هم دلشو به شکنجه‌گرش ببازه https://t.me/+P6tfHtZRuqhjNzg0 ۱۹
120Loading...
07
همه‌ چیز توی زندگیم یه روال معمولی داشت تا اینکه تصمیم گرفتم برای آوردن یه واکسن کوفتی پامو بذارم توی اون آزمایشگاه... انتظار داشتم توی اون خراب شده با هرچیزی مواجه بشم به جز زامبی!! می‌خواستم از اونجا فرار کنم، می‌خواستم برگردم خونه و به زندگی عادیم ادامه بدم اما اون مرد ترسناک منو گروگان گرفت ولی قضیه به اینجا ختم نشد چون اون زامبی ازم خواست هر شب باهاش...🤯🔞 https://t.me/+yVVk8dm86-QyOTc0 ۱۵
330Loading...
08
- صدای آه و ناله هات دیشب نذاشت درست بخوابم. یخ بسته نگاهش کردم و به سختی گفتم: - ببخشید...دیشب کابوس می دیدم! سورن کمی قهوه‌اش رو مزه مزه کرد: - والا تا جایی که من خبر دارم توی کابوس آه آه نمی کنن...بیشتر جیغ میزنن! لبم رو از خجالت محکم گزیدم و ای کاش نفهمه که من دیشب خواب معاشقه با او را دیده بودم. سورن با خنده گفت: - فقط شبا یادم بنداز بینمون یه بالشت بذارم بالاخره این ازدواج صوری و خوابای تو یکم خطریه! حرصم گرفت: - نترس قرار نیست بهت تجاوز کنم جناب سرگرد! قهوه‌اش را روی میز گذاشت: - والا با چیزی که من از تو دیدم بعید نیست! وحشت کردم و چشم هایم درشت شد: - چرا؟ تو خواب کاری کردم؟ سورن سر کج کرد با نگاهی به لب های تر شده‌ام، با لحن معناداری گفت: - خودت چی فکر میکنی؟ خواب رو از سرمون پروندی...اگه دلت میخواد، من مشکل ندارم...زبونت درازه...اما فکر کنم لبات طیادی شیرین باشه؟ نظرته بچشمشون؟ این همه سال چشم و گوش بسته موندیم، یه فیض از این محرمیت ببریم؟ ازدواج صوری یه سرگرد مذهبی با یه دختر لوند🔥🤤 🔥دختره فقط جلوی جناب سرگرد سوتی می‌ده اونم سوتی های مثبت هجده⛔ https://t.me/+pmfEZChjc4Q2Zjhk ۹صبح
161Loading...
09
- شنیدم نمی‌دونی بابای بچه‌ت کیه! دود سیگارش را توی صورتم فوت کرد و پوزخند زد: - یعنی هیچی از اون #شب رویایی که با هم گذروندیم یادت نمی‌آد؟ اون‌موقع که خیلی از کارم راضی بودی. اونوقت الآن میگی یادت نیست؟ اشکال نداره، گفتی انقدر داره بهت خوش میگذره که میخوای #فیلم اون لحظه رو ثبت کنی. با چشمانی گرد شده به فیلمی که از من و خودش توی اتاق خوابش گرفته بود، نگاه کردم. - #شوهر آشغالت همین بلا رو سر زنم آورد. التماس‌هاشو نادیده گرفت و بعد از اینکه بهش تج'اوز کرد، #جنازه‌شو تحویلم داد. حالا نوبت توئه که #تقاص پس بدی. https://t.me/+P6tfHtZRuqhjNzg0 به قصد انتقام به دختره نزدیک می‌شه و... 🔥 ۲۱
160Loading...
10
- صدای آه و ناله هات دیشب نذاشت درست بخوابم. یخ بسته نگاهش کردم و به سختی گفتم: - ببخشید...دیشب کابوس می دیدم! سورن کمی قهوه‌اش رو مزه مزه کرد: - والا تا جایی که من خبر دارم توی کابوس آه آه نمی کنن...بیشتر جیغ میزنن! لبم رو از خجالت محکم گزیدم و ای کاش نفهمه که من دیشب خواب معاشقه با او را دیده بودم. سورن با خنده گفت: - فقط شبا یادم بنداز بینمون یه بالشت بذارم بالاخره این ازدواج صوری و خوابای تو یکم خطریه! حرصم گرفت: - نترس قرار نیست بهت تجاوز کنم جناب سرگرد! قهوه‌اش را روی میز گذاشت: - والا با چیزی که من از تو دیدم بعید نیست! وحشت کردم و چشم هایم درشت شد: - چرا؟ تو خواب کاری کردم؟ سورن سر کج کرد با نگاهی به لب های تر شده‌ام، با لحن معناداری گفت: - خودت چی فکر میکنی؟ خواب رو از سرمون پروندی...اگه دلت میخواد، من مشکل ندارم...زبونت درازه...اما فکر کنم لبات طیادی شیرین باشه؟ نظرته بچشمشون؟ این همه سال چشم و گوش بسته موندیم، یه فیض از این محرمیت ببریم؟ ازدواج صوری یه سرگرد مذهبی با یه دختر لوند🔥🤤 🔥دختره فقط جلوی جناب سرگرد سوتی می‌ده اونم سوتی های مثبت هجده⛔ https://t.me/+pmfEZChjc4Q2Zjhk ۱۷
260Loading...
11
آریانا یک دختر شیطون و فوضول و خوش استایل و بعضی وقتا گند اخلاق که این فوضولیش آخرش سر به راهش میکنه تصمیم میگیره که از اون سد بزرگی که بین شهر ادما و شهر زامبی ها ب وجود اومده بره وقتی هم که میره رایان حبسش میکنه و اجازه این ک بره رو نمیده مدت زیادی پیش رایان میمونه کم کم عاشقش میشه پدرش وقتی که میفهمه تصمیم میگیره که رایان رو بکشه که موفق نمیشه و آریانا فراریش میده https://t.me/+yVVk8dm86-QyOTc0 ۱۳
192Loading...
12
شهریار ، یه پسر غیرتی و جذاب که سکسی بودنش دل از همه میبره اما اون فقط دلش برای زن و بچش رفته بود. زن و بچه‌ای که تو یک روز بهشون تجاوز شد و به قتل رسیدن...💔 حالا شهریار موند و یه زخم انتقام❌ اما مشکل اینجا بود که قاتل زنش فرار کرده بود و تنها زنِ اون قاتل تو دستش بود😨 زنی که قراره هم تقاص شوهرشو بده هم دلشو به شکنجه‌گرش ببازه https://t.me/+P6tfHtZRuqhjNzg0 ۲۴
240Loading...
13
دختره عاشق یه نیمه انسان شده، باباش برای اینکه دخترش آسیبی نبینه میخواد پسره بکشه اما نمیدونه که دخترش ازش حامله‌ست...🥲❌ با خوشحالی دسته گل و جعبه‌ی کوچیک کادوی توی دستم رو به اون دستم منتقل کردم و دنبال کلید میگشتم که پیداش کردم، پشت در آروم کلیدو وارد قفل کردم اما قبل از چرخوندنش صدایی که شبیه صدای دعوا بود به گوشم رسید! بیخیال سوپرایز کردن تیام شدم، تند تند در رو باز کردم و رفتم داخل که با دیدن تیام که روی زمین زانو زده بود و بابا با اسلحه بالای سرش بود شوکه دسته گل و هدیه‌م از دست افتاد و دوتاشون سراشون برگشت سمت من بابا: - گفتم بیخیالش شو گفتم زندگیتو خراب نکن اما گوش نکردی، حالا مجبورم اینکارو بکنم! اسلحه رو محکم تر گرفت و جدی زل زد به تیام که اشکام سرازیر شد - بابا لطفا، التماست میکنم کاریش نداشته باش ما... یعنی...من خیلی دوسش دارم! تیام: - منم خیلی دوست دارم آریانا! با گریه داد میزدم نه نه نه نفهمیدم چیشد اما یدفعه صدای شلیک گلوله و... https://t.me/+yVVk8dm86-QyOTc0 ۲۱
170Loading...
14
محکم منُ به دیوارکوبید خواستم از دست ســ..‌‍رگرد فرارکنم که مچ دستمُ گرفت و بهم چسبید. بین تنش و دیوارگیر افتادم. عصبانی دم گوشم غرید: - بهت گفته بودم فکر رقصیدن جلواین همه گرگِ گرسنه رو از سرت بیرون کن،نگفتم؟ - این بهترین موقعیت بود که دیده شم پهلویم را چنگ زد و مرا به سینه اش فشرد. - با دلبـ.‌‍ری کردنِت؟! چند نفر دور و اطرافم روت قیمت گذاشته باشن و آب از لب و لوچه شون واست ریخته باشه، خوبه؟ بهت گفتم به زور دارم تحملت می‌کنم ولی دست رو غیـ.رتم نذار همان چندسانت فاصله را پر کرد _ نمی‌ذارم برای کس دیگه دلـ.بری کنی! مـ.افـ.‍.‍وقم زور گو بود. حق داشت. من یه نــ...‍.‍فـ‌‌.‍وذی بودم و حالا با این لباس عربی جلو مردا رقصیده بودم تا وارد گروه قاچاقـ..‌چیا بشم.اما دستش امانت بودم ناگهان لبـ..‍م گُر گرفت و سوخت. سـ..‍رگرد منُ بو*سیده بود؟!😱 منی که به خونم تشنه بود و دائم اذیـ..تم می‌کردُ؟! چونه‌مو گرفت و با لحن عجیبی گفت: - باقیش بمونه برای شب.دیگه نمی‌ذارم از دستم در بری دلی خانوم! https://t.me/+pmfEZChjc4Q2Zjhk دو مـ.امور به خـ.ون هم تشنه‌ن اما باید نقش عاشق و معشـ..وق بازی کنن تا لو نرن ۱۷
80Loading...
15
من طنینم 🔥 به #زور وادارم کردن با مردی که دوستش نداشتم ازدواج کنم و من شب #عروسی از دستش #فرار کردم. سوار ماشین #غریبه‌ای شدم که خیالات سیاهی تو سرش داشت و خودمو از ماشینش پرت کردم پایین. اون #مرد بود که نجاتم داد. منِ #خونین و مالین رو بُرد تو خونه‌ش و بهم پناه داد. مردی که اهالی روستا می‌گفتن بعد از مرگ #زنش #دیوونه شده. مردی که نگاه پر از #نفرتش برام خیلی آشنا بود. مردی که #شوهر من به زنش ت'جاوز کرده بود! 🔥☠️ می‌خواست انتقام ت'جاوز شوهرم به زنشو از من بگیره که یه شب... 🔥 https://t.me/+P6tfHtZRuqhjNzg0 ۱۳
50Loading...
16
من طنینم 🔥 به #زور وادارم کردن با مردی که دوستش نداشتم ازدواج کنم و من شب #عروسی از دستش #فرار کردم. سوار ماشین #غریبه‌ای شدم که خیالات سیاهی تو سرش داشت و خودمو از ماشینش پرت کردم پایین. اون #مرد بود که نجاتم داد. منِ #خونین و مالین رو بُرد تو خونه‌ش و بهم پناه داد. مردی که اهالی روستا می‌گفتن بعد از مرگ #زنش #دیوونه شده. مردی که نگاه پر از #نفرتش برام خیلی آشنا بود. مردی که #شوهر من به زنش ت'جاوز کرده بود! 🔥☠️ می‌خواست انتقام ت'جاوز شوهرم به زنشو از من بگیره که یه شب... 🔥 https://t.me/+P6tfHtZRuqhjNzg0 ۹صبح
211Loading...
17
_پول به شما مقام داده...بدون پول هیچی نیستین..ولی بدونین هر کسی مثل شما نیست که واسه یه اسکناس شرفشو زیر سوال ببره _صداتو بیار پایین... درست صحبت کن... یادت نره که تو... پوزخندی میزنم و سعی میکنم جلوی خودمو بگیرم تا دستم روی یه زن بلند نشه... عکسای پخش شده رو زمین رو برمیداره و رو به روم می‌ایسته: _ یادت باشه شرط صاف کردن حسابمون، فقط و فقط با هم بودن بود اما تو زدی زیرش... حالا هم من بهت پولی نمیدم. انگشت اشارمو بالا میارم: _غیرتمو مثل تو به سرعت نمیفروشم... اگه دستمزد کارم تو این پروژه و بهم ندی پتتو واسه شوهرت میریزم رو اب...خانم مهندس🔞 https://t.me/+v6oE9WJNvj4zMDdk ۱۲ظهر
100Loading...
18
یه پسر جذاب و مذهبی در مقابل دختری قرتی و دلبر🙈😍 رضا یه مرد غیرتی که خیلی روی مسائل مذهبی حساسه و با اینکه یه شرکت مهندسی بزرگ داره، هیچ زنی و تا حالا توی کارش راه نداده... اما با اومدن یه خانم مهندس لوند، همه چی تغییر میکنه و این حاجی ما مجبور میشه که ... یه دختر کوچولو لوند زیبا که از قرار معمول مشخصه دنبال اذیت کردن پسر جذاب‌مونه! همه چیز زمانی جذاب میشه که پسر داستان‌مون برای حفظ آبرو مجبور میشه این مهندس ریزه میزه رو عقد کنه و.... https://t.me/+v6oE9WJNvj4zMDdk ۲۴
160Loading...
19
طنین دختر شیطون و بامزه‌ای که تو یک روستای مخوف گم میشه و کسی در خونشو برای طنین باز نمیکنه‼️ بجز یک مرد! مردی جذاب با چشمای ترسناک چشمایی که ازش انتقام چکه میکرد😨 اما طنین خبر نداشت این مردی که داره عاشقش میشه قراره از طنین انتقام بگیره و ولش کنه😔💔 انتقام کشته شدن زن و بچش توسط شوهر سابق طنین😨❌ https://t.me/+P6tfHtZRuqhjNzg0 ۱۸
120Loading...
20
محکم منُ به دیوارکوبید خواستم از دست ســ..‌‍رگرد فرارکنم که مچ دستمُ گرفت و بهم چسبید. بین تنش و دیوارگیر افتادم. عصبانی دم گوشم غرید: - بهت گفته بودم فکر رقصیدن جلواین همه گرگِ گرسنه رو از سرت بیرون کن،نگفتم؟ - این بهترین موقعیت بود که دیده شم پهلویم را چنگ زد و مرا به سینه اش فشرد. - با دلبـ.‌‍ری کردنِت؟! چند نفر دور و اطرافم روت قیمت گذاشته باشن و آب از لب و لوچه شون واست ریخته باشه، خوبه؟ بهت گفتم به زور دارم تحملت می‌کنم ولی دست رو غیـ.رتم نذار همان چندسانت فاصله را پر کرد _ نمی‌ذارم برای کس دیگه دلـ.بری کنی! مـ.افـ.‍.‍وقم زور گو بود. حق داشت. من یه نــ...‍.‍فـ‌‌.‍وذی بودم و حالا با این لباس عربی جلو مردا رقصیده بودم تا وارد گروه قاچاقـ..‌چیا بشم.اما دستش امانت بودم ناگهان لبـ..‍م گُر گرفت و سوخت. سـ..‍رگرد منُ بو*سیده بود؟!😱 منی که به خونم تشنه بود و دائم اذیـ..تم می‌کردُ؟! چونه‌مو گرفت و با لحن عجیبی گفت: - باقیش بمونه برای شب.دیگه نمی‌ذارم از دستم در بری دلی خانوم! https://t.me/+pmfEZChjc4Q2Zjhk دو مـ.امور به خـ.ون هم تشنه‌ن اما باید نقش عاشق و معشـ..وق بازی کنن تا لو نرن ۱۶
140Loading...
21
آریانا دختر جذابیه که عاشق یه نیمه انسان/نیمه زامبی به اسم رایان میشه اما یه مدت بعد پسره بهش تهمت خیانت می‌زنه و باعث می‌شه به کل از هم دور بشن و آریانا به پسر دیگه‌ای نزدیک بشه تا یه زندگی جدیدو شروع کنه غافل از اینکه وقتی رایان اونو گاز گرفته اونم تبدیل به یه نیمه زامبی شده و...😱 https://t.me/+yVVk8dm86-QyOTc0 متفاوت‌ترین رمان #عاشقانه_تخیلی ۱۲ظهر
251Loading...
22
_این یعنی خیانت...من اهلش نیستم خانم... از میز بلند میشم و کتمو به تن میکنم. نزدیک میشه و در حالی که قیافشو عین بچه های معصوم می‌کنه لب میزنه: _ بمون... نرو رضا... تنهام نزار... منو از زندگی بدون عشق نجات بده... چشم ازش میگیرم و الله اکبری زیر لب زمزمه میکنم. _لعنت بر شیطون...به اندازه کافی تا الان هم گناه کردم... اگه میگفتی شوهر داری پا تو خونت نمیزاشتم... صدای باز شدن قفل در باعث حبس شدن هوا تو قفسه سینم شد که...🔞 https://t.me/+v6oE9WJNvj4zMDdk دختری که به خاطر پول زن یه مردی بی احساس شده ولی اون دختر دنبال عشق تو زندگیش میگرده که میبینه شریکش برای عشق بهترین گزینس ♨️ ۲۱
100Loading...
23
سلام عزیزانم ادمین کانال هستم❤️🫶 به درخواست خودتون یک لیست جمع و جور از قشنگ ترین رمانا براتون حاضر کردم💜🫶 میتونین با لینک زیر جوین بشین🌸 https://t.me/addlist/3zOIzfHoVdE1Mjlk
100Loading...
24
من طنینم زن یکی از بزرگ‌ترین #قاچاقچی‌های کشور که یه شب تو عالم #مستی سر من #شرط بندی کرد منو تو #قمار به یه جوون تازه وارد باخت و من وارد عمارت #شهریارشریعتی شدم، مردی که از من و خانواده‌‌م نفرت داشت. همیشه یه عکس بزرگ از زنش که #خودکشی کرده بود روی دیوار بود. زنی که بعدا فهمیدم شوهرم بهش تج'اوز کرده بود... https://t.me/+P6tfHtZRuqhjNzg0 بدون این‌که خبر داشته باشم طعمه‌ی انتقامش شدم و... 🔥 ۱۸
200Loading...
25
محکم منُ به دیوارکوبید خواستم از دست ســ..‌‍رگرد فرارکنم که مچ دستمُ گرفت و بهم چسبید. بین تنش و دیوارگیر افتادم. عصبانی دم گوشم غرید: - بهت گفته بودم فکر رقصیدن جلواین همه گرگِ گرسنه رو از سرت بیرون کن،نگفتم؟ - این بهترین موقعیت بود که دیده شم پهلویم را چنگ زد و مرا به سینه اش فشرد. - با دلبـ.‌‍ری کردنِت؟! چند نفر دور و اطرافم روت قیمت گذاشته باشن و آب از لب و لوچه شون واست ریخته باشه، خوبه؟ بهت گفتم به زور دارم تحملت می‌کنم ولی دست رو غیـ.رتم نذار همان چندسانت فاصله را پر کرد _ نمی‌ذارم برای کس دیگه دلـ.بری کنی! مـ.افـ.‍.‍وقم زور گو بود. حق داشت. من یه نــ...‍.‍فـ‌‌.‍وذی بودم و حالا با این لباس عربی جلو مردا رقصیده بودم تا وارد گروه قاچاقـ..‌چیا بشم.اما دستش امانت بودم ناگهان لبـ..‍م گُر گرفت و سوخت. سـ..‍رگرد منُ بو*سیده بود؟!😱 منی که به خونم تشنه بود و دائم اذیـ..تم می‌کردُ؟! چونه‌مو گرفت و با لحن عجیبی گفت: - باقیش بمونه برای شب.دیگه نمی‌ذارم از دستم در بری دلی خانوم! https://t.me/+pmfEZChjc4Q2Zjhk دو مـ.امور به خـ.ون هم تشنه‌ن اما باید نقش عاشق و معشـ..وق بازی کنن تا لو نرن ۱۵
241Loading...
26
خیره به مسیر رفتن پسرِ همه چی تمومِ رو به روم بودم و دلم می‌خواست به خاطر وضعیتی که توش قرار گرفته بودم زار بزنم! تیام مقابلم زانو زده بود و بهم پیشنهاد ازدواج داده بود اما من مجبور بودم بهش نه بگم و اونو جلوی اینهمه آدم رد کنم، آخه چه طور می‌تونم بهش بگم من الان دیگه یه انسان عادی نیستم و در واقع... https://t.me/+yVVk8dm86-QyOTc0 یه زامبی دختره رو گاز گرفته و باعث شده که اون تبدیل به یه دورگه‌ی انسان/زامبی بشه😭 ۹صبح
360Loading...
27
پسره جذاب و هیکلی که مهندس عمران و توی یکی از مهمونی‌ها پارتی به داد دختر ریزه میزه میرسه که بهش ...😱🔥 اما با نجات او همزمان میشه با وارد مامورهای پلیسی و دستگیرشون و مجبورشون میکنن در اخر باهم ازدواج کنه که… https://t.me/+v6oE9WJNvj4zMDdk ۲۱
181Loading...
28
امیر با تعجب به #دستمال سفید #رنگ نگاه کرد _مامان این چیه ؟ ~پسرم‌ خودت که #رسممون میدونی... میدونم #دوستش نداری...💔 ولی خب این #رسمِ ، اگه انجامش ندیدی میگن #خانزاده مشکل داشت..#مردونگیت میره زیر #سوال مادر.. ادامه داستان👇👇👇👇 https://t.me/+xwLaZCLhCmRjM2M0 ۱۹
70Loading...
29
رهام سلطانی پسری خوشتیب ، با اصالت و فرزند بزرگ خاندان سلطانی...😮‍💨 که با جدا شدن اجباری پسر عموش با خواهرش که نامزد هم بودن باعث تغییر آینده نه چندان دور خودش هم نیز میشه... اجباری که باعث رو شدن خیلی چیز ها میشه....چیز هایی که چندین سال مخفی بود.....نمایان شدن روی دیگر خواهرش رستا...😶 رستایی که به دلیل کینه ای که از خانواده اش داره پشت سرشون نقشه ها میچینه و بعد با زدن ضربه ای بزرگ بهشون فرار میکنه و رهام بعد از باخبر شدن از قضایا برای رسیدن به جواب سوال های توی مغزش سوار ماشین میشه و به سمت عمارت پدریش راه میوفته که تو راه تصادف بزرگی میکنه و.....😲❌ https://t.me/+xwLaZCLhCmRjM2M0 ۱۶
141Loading...
30
داستان از یک #کینه ای که دیرینه است شروع میشه....😔 کینه ای که باعث تغییر #سرنوشت و آینده خیلیا میشه... کینه ای که قراره با #انتقام سرد بشه.... انتقامی که باعث #کشته شدن پسر کوچیک سلطانی ها میشه....😭 و حال وقت گرفتن انتقام #خان اردلان سلطانی از قاتل پسرش میشه....🥲 اون با #بی رحمی و دل آتیش گرفته درخواست خون بس شدن رو به مَعشوقِهٔ قاتل پسرش میده و دختر #مظلوم داستانمون هم مجبور به قبول کردنش میشه... و در این حین امیر #سلطانی پسرِ بزرگ #خان اردلان سلطانی باید شبش رو کنار اون دختر که به عنوان #خون بس وارد عمارتشون شده بود میخوابید و اون #دستمالِ سفید که رسم خان و #خانزاده است رو #خونی تحویل مادرش میداد🔞🫣... https://t.me/+xwLaZCLhCmRjM2M0 ۱۲ظهر
290Loading...
31
سعی میکنه مقابل عشقش خوددار باشه تا وحشی بازیاش اذیتش نکنه اما دختره انقدر دلبره که...🤭🔥 لباشو که مثل دختر بچه های لوس جمع کرد، طاقتمو از دست دادم یورش بردم طرفش و لبای داغشو به کام گرفتم، خیس و نمناک بوسیدمش، تشنه و حریص! عقب نکشید و همراهیم میکرد، زبون تو دهنش چرخوندم و مزه شو به جون خریدم موهام که بین انگشتاش چنگ می‌شد شدت بوسه‌ های منم بیشتر می‌شود و له له می‌زدم برای بیشتر چشیدنش گرمای بدنش مثل آتیش بود و می‌سوزند میخواستم بیشتر و بیشتر پیشروی کنم توی همون حالت مچ دستاشو گرفتم و با یه حرکت محکم بالای سرش کوبیدم اجازه ی هیچ حرکتی ندادم بهش و با ولع بیشتری به کارم ادامه دادم ! سمت گردنش حمله ور شدم و پوست سفید و نازکش رو به دندون گرفتم با نفسایی بریده ملتمس صدام کرد - دستامو ول کن؟ خواهش میکنم هامون! لحن گرفته و دورگه‌ش داشت به مرز جنون می‌کشیدم، تموم تنم گر گرفته بود عرق کرده بودم میخواستم خیمه‌ی سنگین تنم رو از روی بدن نحیفش بردارم اما دلم چیز دیگه ای می‌گفت ... https://t.me/+xBlT9mc13UwxZmNk ۲۴
190Loading...
32
_این یعنی خیانت...من اهلش نیستم خانم... از میز بلند میشم و کتمو به تن میکنم. نزدیک میشه و در حالی که قیافشو عین بچه های معصوم می‌کنه لب میزنه: _ بمون... نرو رضا... تنهام نزار... منو از زندگی بدون عشق نجات بده... چشم ازش میگیرم و الله اکبری زیر لب زمزمه میکنم. _لعنت بر شیطون...به اندازه کافی تا الان هم گناه کردم... اگه میگفتی شوهر داری پا تو خونت نمیزاشتم... صدای باز شدن قفل در باعث حبس شدن هوا تو قفسه سینم شد که...🔞 https://t.me/+v6oE9WJNvj4zMDdk دختری که به خاطر پول زن یه مردی بی احساس شده ولی اون دختر دنبال عشق تو زندگیش میگرده که میبینه شریکش برای عشق بهترین گزینس ♨️ ۱۹
150Loading...
33
_یه شریک کاری حق نداره عاشق بشه؟ مست نگاهم می‌کنه و دست زیر چونش میندازه. پوزخندی میزنم و سعی میکنم خودمو از گیجی در بیارم : _ یعنی داری ازم خواستگاری می‌کنی مانا؟ قهقهه ای میزنم و این کارو بارها و بارها تکرار میکنم. سرشو تکون میده و پلکشو رو هم فشار میده : _ آره... درسته... یه خانم پولدار داره ازت خاستگاری می‌کنه... دست تو کیفش می‌بره و کاغذ و خودکاری سمت من هل میده و اشاره میزنه به برگه : _امضاش کن...برای دوام این رابطه یه تعهد لازمه... با دیدن متن برگه... https://t.me/+v6oE9WJNvj4zMDdk
180Loading...
34
در ازای طلبی که از پدرش داشته دختره رو صیغه‌ کرده و ازش رابطه میخواد‼️🚫 - قشنگ با کارات بهم نشون میدی حسابی دوسداری تحریکم کنی ! سرش داد زدم - من همچین کاری نکردم ولم کن، حالم داره از بوی الکل دهنت بهم میخوره با مشت کوبیدم به سینش و زار زدم - تو مرد نیستی! اگه مرد بودی جای طلبت یه دختر برنمیداشتی بیاری اینجا دستمالیش کنی! عصبی تر شد که بلندم کرد و کوبیدم روی تخت دوباره جیغ زدم بلند شدم فرار کنم اما از بازوم گرفت و دوباره پرتم کرد روی تخت، زانو هاشو گذاشت دو طرف پام جوری نتونم تکون بخورم - ولم کن... - ولت کنم؟ مگه نمیگی مرد نیستم می‌خوام مردونگیمو نشونت بدم یه مرد با زنش چکار می‌کنه؟ جیغ زدم - من زن تو نیستم! - هستی لعنتی، هستی! زن صیغه‌ایمی و من امشب تا صبح میخوام مرد بودن و نشونت بدم؟ https://t.me/+xBlT9mc13UwxZmNk ۱۰صبح
250Loading...
35
امیر سلطانی پسری جذاب و خوشتیپ....😮‍💨 پسری که یک اتفاق تلخ باعث تغییر زندگی و آینده اش میشه .... با کشته شدن برادرش توسط رفیقش مجبور به جدا شدن از نامزدش میشه و باید با خون بس ای که وارد عمارتشون میشد تن به ازدواج میداد....😮❗️ خون بس ای که پدر امیر برای گرفتن انتقام از قاتل پسر کوچیکش وارد عمارتش میکنه و امیر هم به دلیل گرفتن انتقام خون برادرش و سرد شدن دل سوختش قبول میکنه و از عشقش جدا میشه و با اون دختر ازدواج میکنه و شبش باید دستمال خونی که رسمشونه تحویل مادرش بده و....🔞💔 https://t.me/+xwLaZCLhCmRjM2M0 ۲۱ عضویت محدود است🚷
110Loading...
36
نامزدش جلو چشمش از یکی دیگه‌کام میگیره ، اونم جوری تلافی می‌کنه که...😈🔥📛❌ _ازت متنفرم ویهان... عصبی گلومو چسبید و تو صورتم فریاد کشید، _منم ازت متنفرم عوضی، متنفرم از اینکه نشون کرده ے من بودے و با یکے دیگه لاس می‌زدی.. به عقب هولم داد _ازت متنفرم اشغال که می‌دونستی من دوستت دارم و محبت تو جاے دیگه خرج می‌کردے ... به ضرب کوبیده شدم به دیوار _ازت متنفرم که منو پس می‌زدی و می‌رفتی تو بغل یکے دیگه عشق بازیتو می‌کردی... هر لحظه فشار دستش بیشتر می‌شد.بهم چسبید و دم گوشم شیطانی پچ زد_مثل اینکه دوباره هوسشو کردی هووم... گلومو رها کرد و مچم چسبید کشوندم سمت اتاق که التماسش کردم، _نه ویهان تو رو خدا، غلط کردم... https://t.me/+xBlT9mc13UwxZmNk ۱۸
220Loading...
37
من نامدارم ، رئیس یک باند مافیا ، مردی که همه از شنیدن اسمش وحشت دارن ... همه جا چشم و گوش دارم ، وفادارترین آدما برام کار میکنن... بعد از چند سال در خفا زندگی کردن ، دوباره برگشتم تو بازی ، اینبار قوی تر و زخمی تر از قبل ... اولین طعمه هم ملکه بود ... همون آذی فرهانی که همه ملکه‌ی افعی صداش میزنن ، چرا که اون تنها زنیه که تونسته بین این جماعت گرگ قد بکشه ، تنها زنیه که بی رحمیش زبون زد این آدم هاست ... دست تقدیر و حرص و کینه مارو سر راه هم قرار میده ، دو تا آدم قدرتمند و سلطنت طلب ... اون دنبال انتقام مرگ دخترش و من دنبالِ ... https://t.me/+tfR-_gU_8UpmNGE0 #عاشقانه_درام_معمایی #بزرگسال ۱۵
210Loading...
38
_این لباسای کیه تو تخت من؟ عقب عقب میرم و آب دهنمو به سختی قورت میدم. _چ...چی... چه لباسی.. از چه لباسی حرف میزنی ؟ جلوتر میاد و فکمو به دستش میسپاره و تا حد خرد شدن فشارشون میده : _لباسای مردونه ای که روی تخت منه واسه کیه مانا؟ سوالش رو بی پاسخ میزارم که چنگی به بازومو میزنه و به سمت اتاق میکشونه...‌ با چشاش دنبال چیز مشکوکی میگرده که مردمک چشمش یه جا ثابت میشه، رد نگاهشو میزنم و چشمم میفته به پای رضا که از زیر تخت بیرون زده و...😱 https://t.me/+v6oE9WJNvj4zMDdk ۱۲ظهر
481Loading...
39
در ازای طلبی که از پدرش داشته دختره رو صیغه‌ کرده و ازش رابطه میخواد‼️🚫 - قشنگ با کارات بهم نشون میدی حسابی دوسداری تحریکم کنی ! سرش داد زدم - من همچین کاری نکردم ولم کن، حالم داره از بوی الکل دهنت بهم میخوره با مشت کوبیدم به سینش و زار زدم - تو مرد نیستی! اگه مرد بودی جای طلبت یه دختر برنمیداشتی بیاری اینجا دستمالیش کنی! عصبی تر شد که بلندم کرد و کوبیدم روی تخت دوباره جیغ زدم بلند شدم فرار کنم اما از بازوم گرفت و دوباره پرتم کرد روی تخت، زانو هاشو گذاشت دو طرف پام جوری نتونم تکون بخورم - ولم کن... - ولت کنم؟ مگه نمیگی مرد نیستم می‌خوام مردونگیمو نشونت بدم یه مرد با زنش چکار می‌کنه؟ جیغ زدم - من زن تو نیستم! - هستی لعنتی، هستی! زن صیغه‌ایمی و من امشب تا صبح میخوام مرد بودن و نشونت بدم؟ https://t.me/+xBlT9mc13UwxZmNk ۲۲
180Loading...
40
رهام سلطانی پسری خوشتیب ، با اصالت و فرزند بزرگ خاندان سلطانی...😮‍💨 که با جدا شدن اجباری پسر عموش با خواهرش که نامزد هم بودن باعث تغییر آینده نه چندان دور خودش هم نیز میشه... اجباری که باعث رو شدن خیلی چیز ها میشه....چیز هایی که چندین سال مخفی بود.....نمایان شدن روی دیگر خواهرش رستا...😶 رستایی که به دلیل کینه ای که از خانواده اش داره پشت سرشون نقشه ها میچینه و بعد با زدن ضربه ای بزرگ بهشون فرار میکنه و رهام بعد از باخبر شدن از قضایا برای رسیدن به جواب سوال های توی مغزش سوار ماشین میشه و به سمت عمارت پدریش راه میوفته که تو راه تصادف بزرگی میکنه و.....😲❌ https://t.me/+xwLaZCLhCmRjM2M0 ۱۸
350Loading...
Repost from N/a
پسره برای #انتقام با دختره #می‌خوابه، ولی... 🔞 - ولم کن دیوونه من #شوهر دارم می فهمی؟ دستامو محکم پشتم #قفل کرد: - نداری..... تو مال منی نمی‌ذارم دست اون سیاوش #حرومی بهت برسه، زن قبلیم زیرخوابش شد، ولی تو رو بهش نمی‌بازم. لبامو به دندون گرفت و محکم #بوسید. طعم خون تو دهنم پیچید. با شهوت خودشو بهم فشار داد: - سینه هات بزرگ تر شدن #طنین. شوهرت آماده‌شون کرده برای من، آره؟ بهش گفته بودم به‌زودی میام سراغ زنت! https://t.me/+P6tfHtZRuqhjNzg0 لینک فقط برای ۳۰ نفر فعالی زود عضو بشن این لینک تا ساعت ۹صبح فعالی و بعد باطل میشه پس عجله کنید رمانش عالیه
Show all...
Repost from N/a
#روایت‌عشق‌وانتقام 🔥 #شهریار بعد از کشته شدن زنش دیوونه می‌شه و تو یه روستای دورافتاده زندگی می‌کنه. یه شب دختری زخمی به خونه‌ش پناه می‌آره که شهریار می‌فهمه زنِ #سیاوشه، مردی که دو سال پیش به زن شهریار تجاوز کرده و بعدم کشتدش! شهریار می‌خواد با شکنجه کردن طنین از سیاوش #انتقام بگیره که یه شب میره تو اتاق خواب #طنین و... https://t.me/+P6tfHtZRuqhjNzg0 ۲۲
Show all...
Repost from N/a
شهریار ، یه پسر غیرتی و جذاب که سکسی بودنش دل از همه میبره اما اون فقط دلش برای زن و بچش رفته بود. زن و بچه‌ای که تو یک روز بهشون تجاوز شد و به قتل رسیدن...💔 حالا شهریار موند و یه زخم انتقام❌ اما مشکل اینجا بود که قاتل زنش فرار کرده بود و تنها زنِ اون قاتل تو دستش بود😨 زنی که قراره هم تقاص شوهرشو بده هم دلشو به شکنجه‌گرش ببازه https://t.me/+P6tfHtZRuqhjNzg0 ۱۹
Show all...
Repost from N/a
من طنینم 🔥 به #زور وادارم کردن با مردی که دوستش نداشتم ازدواج کنم و من شب #عروسی از دستش #فرار کردم. سوار ماشین #غریبه‌ای شدم که خیالات سیاهی تو سرش داشت و خودمو از ماشینش پرت کردم پایین. اون #مرد بود که نجاتم داد. منِ #خونین و مالین رو بُرد تو خونه‌ش و بهم پناه داد. مردی که اهالی روستا می‌گفتن بعد از مرگ #زنش #دیوونه شده. مردی که نگاه پر از #نفرتش برام خیلی آشنا بود. مردی که #شوهر من به زنش ت'جاوز کرده بود! 🔥☠️ می‌خواست انتقام ت'جاوز شوهرم به زنشو از من بگیره که یه شب... 🔥 https://t.me/+P6tfHtZRuqhjNzg0 ۱۲
Show all...
Repost from N/a
رایان پسری مهربون و خوشتیپ و اجتماعی و با همه خوش برخورده که بخاطر رفیقاش خودشو فدای آریانا کرد که آسیب نبینه رایان بعد از این که یک زامبی بهش حمله کرد حافظه اش از دست داد و هیچی یادش نبود جسمش کامل در اختیار ویروس نرفته و نیمه انسانه و میلی به مردم نداره نقطه ضعفش آریاناست که دوست نداره آسیبی واسش بیوفته https://t.me/+yVVk8dm86-QyOTc0 ۲۳
Show all...
👎 1
Repost from N/a
شهریار ، یه پسر غیرتی و جذاب که سکسی بودنش دل از همه میبره اما اون فقط دلش برای زن و بچش رفته بود. زن و بچه‌ای که تو یک روز بهشون تجاوز شد و به قتل رسیدن...💔 حالا شهریار موند و یه زخم انتقام❌ اما مشکل اینجا بود که قاتل زنش فرار کرده بود و تنها زنِ اون قاتل تو دستش بود😨 زنی که قراره هم تقاص شوهرشو بده هم دلشو به شکنجه‌گرش ببازه https://t.me/+P6tfHtZRuqhjNzg0 ۱۹
Show all...
Repost from N/a
همه‌ چیز توی زندگیم یه روال معمولی داشت تا اینکه تصمیم گرفتم برای آوردن یه واکسن کوفتی پامو بذارم توی اون آزمایشگاه... انتظار داشتم توی اون خراب شده با هرچیزی مواجه بشم به جز زامبی!! می‌خواستم از اونجا فرار کنم، می‌خواستم برگردم خونه و به زندگی عادیم ادامه بدم اما اون مرد ترسناک منو گروگان گرفت ولی قضیه به اینجا ختم نشد چون اون زامبی ازم خواست هر شب باهاش...🤯🔞 https://t.me/+yVVk8dm86-QyOTc0 ۱۵
Show all...
Repost from N/a
- صدای آه و ناله هات دیشب نذاشت درست بخوابم. یخ بسته نگاهش کردم و به سختی گفتم: - ببخشید...دیشب کابوس می دیدم! سورن کمی قهوه‌اش رو مزه مزه کرد: - والا تا جایی که من خبر دارم توی کابوس آه آه نمی کنن...بیشتر جیغ میزنن! لبم رو از خجالت محکم گزیدم و ای کاش نفهمه که من دیشب خواب معاشقه با او را دیده بودم. سورن با خنده گفت: - فقط شبا یادم بنداز بینمون یه بالشت بذارم بالاخره این ازدواج صوری و خوابای تو یکم خطریه! حرصم گرفت: - نترس قرار نیست بهت تجاوز کنم جناب سرگرد! قهوه‌اش را روی میز گذاشت: - والا با چیزی که من از تو دیدم بعید نیست! وحشت کردم و چشم هایم درشت شد: - چرا؟ تو خواب کاری کردم؟ سورن سر کج کرد با نگاهی به لب های تر شده‌ام، با لحن معناداری گفت: - خودت چی فکر میکنی؟ خواب رو از سرمون پروندی...اگه دلت میخواد، من مشکل ندارم...زبونت درازه...اما فکر کنم لبات طیادی شیرین باشه؟ نظرته بچشمشون؟ این همه سال چشم و گوش بسته موندیم، یه فیض از این محرمیت ببریم؟ ازدواج صوری یه سرگرد مذهبی با یه دختر لوند🔥🤤 🔥دختره فقط جلوی جناب سرگرد سوتی می‌ده اونم سوتی های مثبت هجده⛔ https://t.me/+pmfEZChjc4Q2Zjhk ۹صبح
Show all...
Repost from N/a
- شنیدم نمی‌دونی بابای بچه‌ت کیه! دود سیگارش را توی صورتم فوت کرد و پوزخند زد: - یعنی هیچی از اون #شب رویایی که با هم گذروندیم یادت نمی‌آد؟ اون‌موقع که خیلی از کارم راضی بودی. اونوقت الآن میگی یادت نیست؟ اشکال نداره، گفتی انقدر داره بهت خوش میگذره که میخوای #فیلم اون لحظه رو ثبت کنی. با چشمانی گرد شده به فیلمی که از من و خودش توی اتاق خوابش گرفته بود، نگاه کردم. - #شوهر آشغالت همین بلا رو سر زنم آورد. التماس‌هاشو نادیده گرفت و بعد از اینکه بهش تج'اوز کرد، #جنازه‌شو تحویلم داد. حالا نوبت توئه که #تقاص پس بدی. https://t.me/+P6tfHtZRuqhjNzg0 به قصد انتقام به دختره نزدیک می‌شه و... 🔥 ۲۱
Show all...
Repost from N/a
- صدای آه و ناله هات دیشب نذاشت درست بخوابم. یخ بسته نگاهش کردم و به سختی گفتم: - ببخشید...دیشب کابوس می دیدم! سورن کمی قهوه‌اش رو مزه مزه کرد: - والا تا جایی که من خبر دارم توی کابوس آه آه نمی کنن...بیشتر جیغ میزنن! لبم رو از خجالت محکم گزیدم و ای کاش نفهمه که من دیشب خواب معاشقه با او را دیده بودم. سورن با خنده گفت: - فقط شبا یادم بنداز بینمون یه بالشت بذارم بالاخره این ازدواج صوری و خوابای تو یکم خطریه! حرصم گرفت: - نترس قرار نیست بهت تجاوز کنم جناب سرگرد! قهوه‌اش را روی میز گذاشت: - والا با چیزی که من از تو دیدم بعید نیست! وحشت کردم و چشم هایم درشت شد: - چرا؟ تو خواب کاری کردم؟ سورن سر کج کرد با نگاهی به لب های تر شده‌ام، با لحن معناداری گفت: - خودت چی فکر میکنی؟ خواب رو از سرمون پروندی...اگه دلت میخواد، من مشکل ندارم...زبونت درازه...اما فکر کنم لبات طیادی شیرین باشه؟ نظرته بچشمشون؟ این همه سال چشم و گوش بسته موندیم، یه فیض از این محرمیت ببریم؟ ازدواج صوری یه سرگرد مذهبی با یه دختر لوند🔥🤤 🔥دختره فقط جلوی جناب سرگرد سوتی می‌ده اونم سوتی های مثبت هجده⛔ https://t.me/+pmfEZChjc4Q2Zjhk ۱۷
Show all...