شعر
1 150
Subscribers
+424 hours
+147 days
+4330 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
کودکی ام تا به جوانی همه در کار گذشت
فکر تحصیل و معاش و دل بی یار گذشت
تا به مرز چهل و اندی وگاهی کم و بیش
در سرم عافیت لحظه ی دیدار گذشت
عقل خود را به کناری زدمو بلکه هوا می آید
خبط این آدم حوّا زده هم زار گذشت
وعده دادم به دلم بلکه توهم سیر شوی
آخر این عقل معاش از در آزار گذشت
پشت خود را که نگه میکنم سوخته ام
فرصت همسفری با دل بیدار گذشت
روز اول شده ام کارگری پر زحمت
وقت من در عطشِ روزی بسیار گذشت
حالیه شعر شده قصه ی این عمر گران
محضِ لبخند وکنایه، یک نفر زار گذشت
#ح_پرندوار
۱۱ اردیبهشت گرامی داشت روز #کارگر
🌹🌹🌹
سر به سودایی نیاوردم فرود
گرچه دستِ آرزو کوتَه نبود
آن قَدر از خواهشِ دل سوختم
تا چنین بیخواهشی آموختم...
#هوشنگ_ابتهاج🌹
می سرایم "تو"
و چشمان "تو" را
نه سپیدی...
نه غزل...
تویی آن شعرِ دل انگیز و بلند...
که پر از مثنویِ بارانی...
منم آن شاعر بیدل،
که فقط...،
برق چشمان تو را می بیند...!
سبکِ من عاشقی و
قافیه ام دلتنگیست...
منم آن مست و پریشان نگاهت...
که دلم
"تو" و "احساس تو" را می خواهد
فروغ فرخزاد❣
.
گهی بر سر،
گهی در دل،
گهی در دیده جا دارد
غبار راه جولان تو با من کارها دارد...
#بیدل
هر چی بزرگتر میشی دنیات جدیتر و سختتر میشه، چون از دنیا بیشتر میخوای باید کاری کنی.
پول دربیاری، دانشگاه بری، اجاره خونه بدی، عاشق ميشی،
ازدواج میکنی و... اين چرخه هی بزرگتر میشه و دغدغهها بزرگتر ميشه.
همهی اینارو گفتم که از سنتون، از هر ماه و هر روزش استفاده کنید.
هیچ وقت دیروز نمیشه :)
🌹🍃
👍 1
کسی با سکوتش،
مرا تا بیابانِ بی انتهای
جنون برد...
کسی با نگاهش،
مرا تا درندشت دریای
خون برد..
مرا باز گردان
مرا ای به پایان رسانیده
آغاز گردان!
#حمید_مصدق
آن چال زنخدان توام جام شراب است
پیمانهء لب هاے تو گویے میِ ناب است
در حسرت برچیدن گلبرگ نگاهت...
انگار ڪہ بے عشق تو دل رو بہ سراب است
در عشقِ تو غرقم بہ بَهاے دلِ نازت
رحمے بڪن اے دوست دلم بے تو خراب است
شب ها همہ فڪرم بہ نگاہ تو دچار است
ڪہ این قلب اسیرم بہ نگاہ تو مجاب است
گر دولتِ عشقت بدمد بر دل و جانم
سوگند بہ چشمان خمارت ڪہ ثواب است
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀✦•┈❁🍃🌸🍃❁┈•✦❀
خواستم عشقِ تو را ڪنج دلم پنهان ڪنم
خواستن هاے دلم را اندڪے ڪتمان ڪنم
خواستم تا دل ، تو را در اوج شب رسوا ڪند
گوشہ اے بنشینم و هجران تو درمان ڪنم
تاب از ڪف دادم و رقصیدم از هجران تو
خواستم چشم تو را چون آیهء قرآن ڪنم
شعلهء عشقت شرر مے افڪند بر جان من
تا شب از درد فراغت لب بہ مے مهمان ڪنم
مست و دیوانہ شدم دلدار پیمانہ شدم
خواستم تا شعر را با چشم تو حیران ڪنم
لیڪن از بخت سیاهم شیشهء شعرم شڪست
ناز عشقت را بگو پس با چہ گلباران ڪنم
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀✦•┈❁🍃🌸🍃❁┈•✦❀