cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

SHOTS of ROMIR

F.fic :«عشق ممنوعه» « جاده یکطرفه » "finished✅” . Shots : #الفبای_عشق #fance #جرعت_حقیقت #اعتراف_شوم #فوتبالیستای_نمونه #ps #سوپ_رژیمی (سرچ کنید👆🏻) -

Show more
The country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
278
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

قلبم افتاد زیر پاهاش... نه اینکه بخوام کنایه از حال بدم بزنم نه... واقعا قلبم کنده شد دردشو حس کردم میدونی چی میگم ؟ اینکه ندونی قلبت کجاست ؟ این همه مدت کجا بوده که الان وجودشو حس نمیکنی ؟ اینکه یهو بفهمی بدون یه شخص نمیتونی زندگی کنی یهو بفهمی عاشقشی ...یهو به خودت بیای ببینی عاشق شدی! اون روز فهمیدم عاشق شدم و همون روز هم فهمیدم سایه عاشق نیست وقتی به سایه ابراز احساسات رهام رو گفتم از خوشحالی بالا و پایین میپرید ولی سایه ما به خودش زیادی مغرور بود تا این حد مغرور بودن جلوی ورود عشق به قلبت رو میگیره اون گفت به رهام بگو سایه مثل برادرش دوست داره تا تشنه من بشه و روزی که دیگه نتونست از نداشتنم طاقت بیاره و خودش بیاد اعتراف کنه ، اونوقت منم مثلا بی میل سمتش میرم شایدم این نوع دیگه ای از عشق بود من که درک نمیکنم... بعد از اون به رهام کمک میکردم که به سایه برسه و دستشون رو بزارم تو دست هم بعدش من چی میشم؟ ذره ذره آب میشم ولی در عوضش خوشبختی و خوشحالی اونو به چشم میبینم و ته دلم روشن میشه اگه از من بپرسن میگم عشق اینجوریه از خود گذشتگی> به چهره مغموم و نا امیدش خیره شدم و همزمان با تردید زمزمه کردم: + بهش بگو نیشخندی زد و جرعه ای دیگه نوشید: _ اگه پسم بزنه ؟ بنظرت امیدی هست؟ بلافاصله گفتم: + نیست معلوم نیست چی میگم اون بار ها ازم پرسید امیدی هست؟ این یعنی دو دو میزنه که تو حرفای من جای امیدی پیدا کنه باید خودم رو جاش بزارم... + میخواستم بگم هست! چرا نباشه؟ تو همه چی تمومی؛خوشتیپ و خوشگلی ، مثل یه مرد کامل اخلاق نرم خواستم ادامه بدم که پرید بین حرفم: _ همه چی تموم؟ امیر من کمِ کمش دو سال سابقه زندان دارم کمِ کمش چند خونواده رو بدبخت کردم هنوزم میگی همه چی تموم + دوست داشتن ربطی به اینا نداره! _ خودت چی خودت کسیو دوست داری ؟ +اره ... _ کی؟ + یه روزی میگم شاید...
Show all...
دیگه کم کم با خودم میگفتم که عمرا باور کنه و مطمینم فهمیده که ایسگاشو گرفتیم _ اوکی آدرس محل کارتون رو بفرستید برای صحبت بیشتر و قرارداد میام... + براتون پیامک میکنم‌...ممنون از همکاریتون خدانگهدار سریعا تلفن رو قطع کردم و پرت کردم وسط قالیچه... و رو به سایه ورپریده داد کشیدم: + دختره عــــن منو مجبور به چه کارهایی میکنــی؟ <همون شب آدرسی جعلی برای رهام فرستادم و همون شب وارد اون بازی مسخره شدیم ...هر سه ی ما! فرداظهرِ اون شب منو سایه به همون آدرس رفتیم و در کمال ناباوری جناب هادیان هم به همون آدرس اومد و در آخر هم فهمید که ایسگاشو گرفتیم و باید بگم به طور عجیبی از این موضوع عصبی نشد و ریلکس بود و بعد گفت که خودش میدونسته مورد ایسگاه قرار گرفته بعد از اون رفته رفته بعد از صحبت های فراوونی که توی پیامک و تلفنی صحبت کردن داشتیم یه رفاقت سه نفره بوجود اومد و یه اکیپ به اسم “اف بی ای” دلیل انتخاب این اسم هم این بود که منو سایه به طوری تو این بازی ایستگاه کردن حرفه ای بودیم که جناب هادیان ذره ای بو نبرد ( مثلا )> «حال» قهوه هارو توی سینی گذاشتم و همراه شیشه مشروب روی میز ناهار خوری گذاشتم ، با شنیدن صدای دینگِ ایفون لبخندم پررنگ تر شد. دیدنش ... ولی باهاش وقت میگذروندم انگار دنیای یکنواخت خاکستری رنگم ، رنگهای شاد و پر شوری به خودش میگرفت انگار تو اون ثانیه و ساعت و روز هیچ چیز مهم نبود اگه یه نفر درست کنارم می‌مرد اگه جنگ جهانی رخ میداد حتی اینکه اون یکی از مهم ترین و مرموز ترین خلافکارای شهره... اینم مهم نیست مهم اینه که میخام باهاش حرف بزنم میخام حضورش رو کنارم حس کنم بوی عطرش صداش لمسش...لمسش... موهامو جلوی اینه تنظیم کردم مسخره بود با اینکه اونو دوست داره و به من توجهی نداره بازم میخاستم ظاهرم جلوش خوب باشه... دوسش دارم و دیگه نمیتونم از خودم پنهونش کنم نادیده بگیرم این حس رو در رو باز کردم دیدنش ... همیشه تازگی داشت لبخندی به روش زدم و اونم با به آغوش گرفتنم جواب لبخندم رو داد. دستش رو پشت کمرم کشید : _ سلام رفیق با معرفت مسخ شده بودم مسخ عطرش مسخ حس کردنش... همراهیش کردم‌ توی خونه و اون به میز ناهار خوری که پر بود از خوراکی خیره شد و دهنش از حیرت باز موند + بفرما بشین _ راضی به این همه زحمت نبودیما خودمم روی صندلی کنارش نشستم: + چه زحمتی ؟ بعد دو سه هفته رفیفمون دیدیم باید براش سنگ تموم بزاریم دیگه ! خندید و سرش رو انداخت پایین ؛ از فرصت استفاده کردم و بهش زل زدم؛اون واقعا زیبا بود... _خب... سایه کو؟ دوباره اون ؛ کاش اصلا اسم اونو نیاره...کاش کلا من باشم و خودش،بدون اینکه کس دیگه ای بینمون باشه + خونشون..کلاس داشت؛خسته بود خوابید اوهومی گفت و سرش رو اروم تکون داد ... + از خودت پذیرایی کن سرش رو تکون داد و کمی از قهوه اش سر کشید؛و بعد هم پیکی از مشروب برای خودش ریخت _ خودت چه خبر ؟ خیلی وقته درست و حسابی باهم صحبت نکردیم لبخندی محو روی لبهام نشست: +ماه بعد دانشگاه تمومه ؛ فارغ التحصیل میشم و هنوز بیکارم نمیدونم باید چیکار کنم دومین پیک از مشروبش رو سر کشید و پشتش یه شکلات انداخت بالا: _چند بار بهت گفتم که.. بزن تو کار مدلینگ درآمد خوبی داره قیافت و همه چیتم که اوکیه صد در صد قبولت میکنن جالب بود ! با اینکه خودش بیشتر کار خلاف می‌کرد ، ولی هیچوقت کارش رو به من و سایه پیشنهاد نمیکرد حتی یبارم از کلافگی بهش گفتم میخام بیام پیشت کار کنم و مخالفت کرد و گفت که خودشم کم کم می‌خواد از این منجلاب بیاد بیرون. جدا از کارش ... اون یه مرد فوق العاده بود یه مرد کامل ، قهرمان! چندین پیک از مشروب خورده بود و یکم دیگه داشت به دنیای دیگه سیر می‌کرد ...البته هیچوقت ندیدم رهام مست مست شه ؛ هیچوقت واسه این بی جنبه نبود _ امیر ! سایه؟ بنظرت امیدوار باشم بهش؟ سایه سایه سایه! کاش هیچوقت دیگه اسمش نمیومد اره حسودم ولی یه حسودِ عاشق میدونی منظورم چیه؟ < یکماه پیش رهام برای ابراز احساساتش به سایه منو واسطه قرار داد! و گفت که اینو من به سایه بگم. اها قبل اون لحظه نمیدونستم این مرد انقدر برای من خاصه منظورم این نیست که از شخصیت خاصیش خوشم بیاد ! نه... اگه نباشه... مثل یه انسانِ بدون اکسیژن یا بهتر بگم انسان توی قفس زنده است ولی زندگی نمیکنه توی اون روز اون لحظه با شنیدن اینکه یکی دیگه رو دوست داره کنده شدن قلبم رو حس کردم
Show all...
زمان بهت نشون می‌ده که کی لیاقت قلبت رو داره ♡ — - 1 چندین ماه از وقتی که برای اولین بار دیدمش گذشته دقیق تر بخوام بگم احتمالا پنج ماه و بیست و دو روز و حدود هفت یا هشت ساعت همش از اون بازی مضخرف شروع شد ؛ واقعیتش با تموم سختی ای که این چند ماه کشیدم هنوزم پشیمون نیستم از شناختنش اون بازی کوچیک و در عین حال ساده ، بزرگ‌ترین اشتباه قشنگ زندگیم بود در کل میخام بگم با تموم اون نادیده گرفته شدنا ، “ و پس نگرفتن عشقی که لیاقتمه “ هنوزم ثانیه ای نمیتونم از فکر کردن بهش دست بردارم. هنوز مطمین نیستم ولی ... شاید عشق همینه من واقعا عاشق شدم «پنج ماه و بیست و یک روز پیش» مسخ آرامش چرت زدنم بودم که با خوردن شی سفتی تو کله ام به خودم اومدم چشمای به خون نشسته‌امو چرخوندم سمت سایه الحق که این بشر واقعا فاکینگ رو مخ بود یورش بردم سمتش ... اون خنده بلندش سوهانی بود رو مخم موهای بلند و فر فریشو تو مشتم گرفتم و جوری که دردش بگیره کشیدم: + دیونه ای چیزی هستی تو ؟ واقعا لقب جادوگر برازندته. صدای جیغش کم کم بالا رفت و با اون صدای جیغ الودش فریاد کشید : ~آی آی خیلی خب باشه وحشی ... حوصلم سر رفتـــه خـــوب موهاشو ول کردم و از اینی که هست بهم ریخته ترش کردم... هوفـــی کشیـــده ، کشیدمو تنمو رها کردم رو مبل + خیلی خب میگی چیکار کنیم ؟ کمی حالت فکر کردن به خودش گرفت و منم تو این بین کنترل رو برداشتم و تلویزیون رو روشن کردم‌و یکی یکی کانالا رو رد میکردم ؛ نه اینکه بخام فیلم ببینما... نه! میخواستم واسه این جادوگر فیلمی چیزی پیدا کنم بلکه ولمون کنه. تو همین فکرا بودم که دستی رو نوازش وار روی ساق پاهام حس کردم چشمامو چرخوندم سمتش سایه بود که به حالت چهار دست و پا و با اون لبخند شیطنت امیزش سمتم میومد! متعجب بهش خیره شدم منتظر موندم ببینم چه فکر شومی تو سرشه بهم که رسید دست سردشو زیر تیشرتم برد و رو پوست شکمم کشید و با صدای آرومش در گوشم زمزمه کرد: ~ امیر ؟ میای بازی دوست پسر دوست دختری که قبلا بازی میکردیم رو الانم بازی کنیـــم؟ هـــوم؟ لحظه ای چندشیم اومد و از زیرش بلند شدم زدم زیر دستش که زیر دستش خالی شد و با دماغ رفت رو تو مبل بالا سرش ایستادم و بیحوصله نفسمو بیرون دادم: + هی احمق ... صد بار گفتم بهت دویست بار دیگم میگم بچه تر که بودیم که بازی اوکی بود الان اندازه خرس شدیم هردومون با یه بار بازی کردن هردومون رو بدبخت میکنیم به شخصه هم علاقه ای به این کار ندارم با حرص مشهود تو چهره ش نگام کرد و موهاشو تو صورتش کنار زد : ~ اوکی بیا یه کاری کنیم حوصلم سر رفت خودمو دوباره ول کردم رو مبل و دوباره درگیر عوض کردن کانالا شدم : + جرعت یا حقیقت ؟ پوفی کشید و خودشو انداخت رو مبل رو به روییم: ~ امیر این بازی دیگه تکراری- + جرعــت یــا حقــیقت؟ چشاشو از حدقه چرخوند و با حرص غرید: ~حقیـــــقــت + آخرین بار کِی زدی؟ صورتش رنگ عوض کرد و آروم جوری که بزور شنیدم گفت: ~ دیشب بزور جلو خنده ام رو گرفتم: + دیشب بالافاصله اومدی اینجا بعدش؟ ~ بقیش دیگه به تو ربطی نداره + برامم مهم نبود ؛ جرعت... “”«سایه» دختر عمه ام و تنها دوست صمیمیم از دوران نوزادی تا الان ؛ اون به شدت رو مخمه ولی مثل خواهر نداشته ام دوسش دارم ...بیشتر موقع ها باهاش دعوا دارم اونم یه خورده چه عرض کنم یه عالمه شبیه جادوگراست و هیچوقت نفهمیدم دوستمه یا دشمن حالا بزودی باهاش آشنا میشید”” ~ زنگ بزن به همون مدل جذابه که برات عکساشو نشون دادم و گفتی چند بار از نزدیک دیدیش ! تک خندی زدم و با تمسخر گفتم : + احمق حالا گیریم زنگ بزنم ... چی بگم بهش بگم رفیق ما روت کراشه؟ لبخند پت و پهن و طبق معمول رو مخی زد: ~ دقــــیــقا احمقی زیر لب نثارش کردم و گوشیمو برداشتم و وارد پیج اون آقا شدم... بخام روراست باشم، واقعا جذاب بود ...ولی دختر ما که اینو نمیدونست طرف چه خلافکاریه واسه خودش و اگه با طرف اوکی میشدیم هم عمرا میزاشتم سایه بهش نزدیک شه شمارشو از توی بیوی پیجش برداشتم و بهش زنگ زدم چندین بوق خورد ولی جواب نداد و گوشی قطع شد دوباره زنگ زدم ؛ میشه گفت سایه رو زمین بند نمیشد از هیجان بعد از چندین بوق درست زمانی که دیگه قطع امید کرده بودم از اینکه قراره جواب بده ، صدای گرم و مردونه اش پیچید توی فضای خونه: _الو؟ صدامو صاف کردم و گفتم: + اقای هادیان؟ _ خودمم سایه دهن گشادشو برای جیغ زدن باز کرد که با کف دستم کوبیدم رو دهنش + یه عرضی داشتم خدمتتون _ بفرمایید آروم رو به سایه لب زدم: + احمق چی بگم بهش؟ _ میفرمودید؟ + میخواستم شمارو دعوت به همکاری کنم توی ... ام.. از تلویزیون برند سن ایچ تبلیغ می‌شد واسه همین از دهنم پرید: + توی تبلیغات برند سن ایچ! چند لحظه ای سکوت پشت تلفن حکم فرما بود دیگه کم کم با خودم میگفتم که عمرا باور کنه و مطمینم فهمیده که ایسگاشو گرفتیم
Show all...
https://t.me/+VhU8Y6BSbS5GJ4d- بیاین چنل ناشناس مرا یاری کنید🥲
Show all...
Unknown “shot romir”

“جاده یکطرفه”

https://t.me/BiChatBot?start=sc-642862066

Coming soooon
Show all...
«همش از اون بازی مضخرف شروع شد ؛ واقعیتش با تموم سختی ای که این چند ماه کشیدم هنوزم پشیمون نیستم از شناختنش اون بازی کوچیک و در عین حال ساده ، بزرگ‌ترین اشتباه قشنگ زندگیم بود»
Show all...
هی گایز کدوماتون هستید ؟ یه سوپرایز برگریزون دارم براتون و یه ورود برگریزون تر~
Show all...
New Shot “is Typing...”
Show all...
تفلد عید شما مبارک😂😍💙
Show all...
Show all...
Unknown “shot romir”

“جاده یکطرفه”

https://t.me/BiChatBot?start=sc-642862066

Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.