مُخَبَّط

بهم گفت:«تا حالا شکار رفتی؟» گفتم:نه گفت:« من قبلا ميرفتم، ولی دیگه نمیرم، آخرین باری که شکار رفتم، شکار گوزن بود، خیلی گشتم یه گوزن پیدا کردم. من بهش شلیک کردم، درست زدم به پاش، وقتی رسیدم بالای سرش هنوز جون داشت، نفس میکشید و با چشم‌هاش التماس میکرد، زیباییش مسخم کرده بود، حس کردم که میتونه دوست خوبی واسهم باشه، ميتونستم نزديک خونه یه جای دنج واسش درست کنم. اما خوب که فکر کردم فهمیدم که اینجوری اون گوزن واسه همیشه لنگ ميزنه و هر وقت من رو ببینه یاد بلايی ميوفته که سرش آوردم، از نگاهش فهمیدم بزرگترین لطفی که ميتونم در حقش بکنم اینه که یه گلوله صاف تو قلبش شليک كنم.» بعدش گفت:«تو هیچوقت نمیتونی با کسی که بدجور زخیمش کردی دوست باشی.» •|روزبه معین

مانده‌ایم تا ببینیم نَبودن را .. .

بعضی آدما می‌دونی چی شکلین؟ بعضی آدما میان که برن، یعنی میان که نباشن، فقط گه‌گاهی بهت یادآور می‌‌شن که منم هستم، و اینو دقیقا وقتی بهت می‌گن که مطمئنی دیگه نمی‌تونی روشون حساب کنی! خیلی این‌جور افراد زجر‌آورن، چون دُرست زمانی که می‌خوای باهاشون بیشتر وقت بگذرونی ازت فرار می‌کنن، و دُرست جایی که می‌خوای فراموششون کنی، سَر و کله‌شون پیدا می‌شه! دُرست مثل یک دور باطل.

رفتیم و داغِ ما به دلِ روزگار ماند... #بیدل_دهلوی

«ای نی محزون کجایی؟!!..» .

وقتی برای کسی سنگ تموم میزاری منتظر باش تا با همون سنگ بزنه تو سرت! .

دلتنگی مجال نمی‌دهد تا روزهای خفته در فراموشی، با بیخیالی طی شود و آونگِ خاطراتِ ریز و درشت نعره نزنند، تا گوشمان از صدای نکره‌ی دنیا بگیردُ سرمان به گیجی بچرخدُ دلمان به نداشتن بپیچد! چه روزگار تلخی می‌گذرانیم ما بندگانِ کم‌گناه... #نسرین_هداوندی