گـ🔗ـره خورده با اجبـار 2🥀
تُ خُدایِ پِنهانِ مَنی❤🕋 گـ🔗ـره خورده با اجبـار🥀 •در حال تایپ• ♡به قلم: فاطمه بانو♡ ☆در صورت کپی، قانونی پیگیری میشود ☆
Show more194
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from N/a
دختره گیر یه قاچاقچیه #حش_ری میوفته و برا اینکه پسره بدنشو نفروشه باید هر شب تو تخت بهش #سرویس بده....👅🍑💦👇🏻
https://t.me/joinchat/iWkAy9ZnjFBjYmFk
انگشتشو تو #بهـ.ـشتم فرو کرد و چند بار تو سوراخم جلو عقب کرد و محکم #چو*چولمو تو دهنش فرو کرد و #محکم_مکید!
_جوون....دوس داری توله سگ؟
پاهامو بالا کشیدم و با #عشوه به بادیگاردای پشت پنجره نگاه کردم و اه بلندی کشیدم.
_چی میخوای؟
دستمو به مر*دونگیش رسوندم و کلا*هکشو به چاک به*شتم مالوندم.
_زود باش بکن توش...بزا همه بفهمن رییسشون چه بک*ن خوبیه!
پیرهنشو از تنش در اورد و پلاگ تو سوراخمو بیرون کشید و مر*دونگیشو دم سوراخ باسـ🔞ـنم گذاشت!
با شه.وت تنشو به خودم چسبوندم و #مردونـ.ـگیشو بهم مالوند!
_این بار میخوام از پشت ترتیبتو بدم کوچولو!
انگشت خیسشو از به*شتم بیرون کشید و تو دهنم فرو کرد و کلاهـ🍆ـکشو تو سوراخم فرو کرد.
از لذت #سی*نه هامو چنگ زدم و دستمو به #به*شتم رسوندم که سیلی محکمی رو
#سیـ🍒ـنه هام زد و شروع کرد به جر دادن سوراخم....
https://t.me/joinchat/iWkAy9ZnjFBjYmFk
https://t.me/joinchat/iWkAy9ZnjFBjYmFk
#فول_صصکیوآباور🔞💋🥃
بچه جوین نده👿🔥❌
600
Repost from N/a
دختره با فیلم پو*رن خود*ارضایی میکنه🔞🔥
دستمو تو بهشت داغم فرو کردم و تند تند با انگشتام داخل خودم تلـ*مبه میزدم🍆 صدای آه و نالههام هم توی خونه پیچیده بود💦
چیزی به ارضا شدنم نمونده بود که با شنیدن صدای آندره سریع انگشتامو از داخل سوراخ تنگم بیرون کشیدم😱💢
_به به توله حشـ*ریم داره خود*ارضایی می کنه؟🚫😈
سمتم اومد و دستشو روی بهشتم گذاشت، لبه های بهشتمو با انگشتاش قشنگ مالش می داد که آه و ناله ام بلند شد.🤤
_دوست داری مردو*نگی کلفتم سو*راخ تنگ تنگ و آبدارتو جر بده؟؟
نزدیک ار*ضا شدنم بود که جیغ بلندی کشیدم که اون سریع مرد*ونگی بزرگشو کامل وارد بهشتم کرد.🍑
محکم تلمبه میزد که با اولین ضربه، آبـ*م بیرون پاچید و با لرزش شدیدی ار*ضا شدم اما نوک سیـ*نه هامو کشید و باز هم به تلمبه هاش ادامه داد.
_ امشب ج*ر خوردنت حتمیه توله!
https://t.me/joinchat/iWkAy9ZnjFBjYmFk
https://t.me/joinchat/iWkAy9ZnjFBjYmFk
1100
Repost from N/a
با شنیدن صدای #مهرداد از حموم، کلافه بله ای زمزمه کردم که داد زد
_حولهام و بیااار😈⛔️
#عصبی کتابم رو زوی میز گذاشتم و #حوله به دست به سمت #حموم رفتم،در و باز کرد و دستم رو به همراه #حوله کشید که جیغی زدم و تو #بغلش پرت شدم❌🍑🚫
خواستم حرفی بزنم که #بوسه ی محکمی رو #لبم کاشت و مشغول #لخت کردنم شد
هنوز شوکه بودم بدون توجه بهم برمگردوند و فشاری به #کمرم آورد که خم شدم
سر #مردونگیش رو به #بهشتم مالید که ناله ای کردم.
_جوونمم،دوست داری خوشگلم هومم؟😋🍒
نصف #مردونگیش رو توی #بهشتم هول داد که آه #عمیقی کشیدم،با شنیدن صدای #نالهام جری تر شد و کلش رو واردم کرد
از درد #جیغی کشیدم و ...🤭🍆💧
دختره رو تو حموم جرش میده بدون اینکه بدونه دختره حاملس😐💔🔞
اگه میخوای ادامش و بخونی بجوین رو لینک زیر🤤❌
https://t.me/joinchat/TRUYhDNoEAEHbK5k
700
Repost from N/a
کلافه دستی به چشمام کشیدم که با دیدن صحنه رو به روم نفسم گرفت🥵
لباساش رو کامل درآورد، از دیدن صحنه سک*سی رو به روم #مردونگیم شق شده بود و نمیتونستم خودمو کنترل کنم❌
حرکاتش رو زیر نظر داشتم به سمت کمدی رفت و لابه لای وسایلش چیزی بیرون آورد، با دیدن دیلدو #مصنوعی بزرگ نفسام تند شده بود💦
روی تخت دراز کشید و #پاهاش رو تا آخر باز کرد از دیدن #بهشت سفید و تپلش که از #خیسی براق شده بود با شهـ*وت بهش چشم دوختم🤤
مردونگیم رو که بزرگ شده بود دستم گرفتم و فشار دادم.
لعنتی دیلدو رو تنظیم کرد و آروم آروم وارد بهشتش کرد و آه غلیظی کشید.🔥
از پشت سیستم هم #تنگ بودن تپلش معلوم بود😈
لبه های بهشتش #قرمز شده بود و کش اومده بود، دیلدو محکم تو خودش #فرو میکرد و سينه تپلش رو دستش گرفت و فشار داد🍑
https://t.me/joinchat/iWkAy9ZnjFBjYmFk
https://t.me/joinchat/iWkAy9ZnjFBjYmFk
300
Repost from N/a
با ناز دستمو رو مر💦دونگی ش*ق شدش کشیدم و رو کلا*هکش نشستم.
با خماری نگام کرد و خودشو کمی بالا کشید و مر🍆دونگیش تا ته تو سوراخم فرو رفت...🔞
_اووف چه #کلفته...
خودمو کمی روش بالا پایین کردم که زود سی⛓نههامو میون دستاش فشرد🩸 و طاقت نیاورد و محکم کمرمو چنگ زد.
_میخوای چیکار کنی؟
_از صب کمر واسم نذاشتی...بجا سواری باید زیرم جر بخوری هر*زه!
خمار نگاش کردم و خودمو بالا کشیدم و مر*دونگیش با صدای بامزهای از سوراخم سر خورد.
از زمین کنار رفت و تنمو رو صندلی دمبر کرد کرد و محکم از پشت مر*دونگیشو تو با*سنم فرستاد...
_یواش تر #وحشی...
بی توجه به التماسم #انگشتاشو تو #دهنم کرد و شروع به #ضربه زدن کرد....
https://t.me/joinchat/TRUYhDNoEAEHbK5k
📛🔥📛🔥📛🔥📛🔥
#داغ_سک_سی⚠️👅⭕️
700
Repost from N/a
#پارت_خود_واقعی_رمانه😱😱
#نویسندش_با_قلمش_غوغا_کرده
#پارت_واقعی_رمان_نبود_لفت_بده💯
https://t.me/joinchat/mkeephBBQIs0Yzg0
#پارت_102
ملافهای که #دور خودم پیچیده #بودم رو انداختم زمین و رفتم سمت #طوفان هلش دادم و خودم هم باهاش رو تخت خیمه #زدم.
اول لباشو بوسیدم و بعد لبام رو به #گردنش رسوندم و عمیق مک زدم.
یه تیکه یخ #برداشت تو دستش و رفت پایین #پام و یخ رو روی ک*صم قرار داد که از سردی یخ به #خودم لرزیدم.
آنقدر چو*چولمو مک زد که ار*ضا #شدم.
با کاری که کرد دوباره #تحریک شدم و با جیغ گفتم:
- طوفان #میخوامت.
- جون خانومم چی میخواد؟
- آه...اوف مردونگیت رو #میخوام.
مردونگیش رو از شلوارش در آورد و چندبار به #بهشتم کوبید.
- اوف...میخوام #طوفان زود باش.
#سرش رو آروم واردم کرد که جیغم با لبای طوفان که روی #لبام قرار گرفت خفه شد.
مایع #داغی بود که از بین پام میرفت دیگه جون نداشتم.
طوفان به تل*مبه زدناش ادامه داد که هردوتامون با آه بلندی ارضا شدیم.
طوفان خم شد و لبام رو بوسید.
- خانوم شدنت مبارک عشقم.
نویسنده این رمان مجازی رو ترکونده با رماناش🤤💦
همه پارت ها با جزئیات کامل نوشته شده🔞❌
#با_شورت_اضافه_بیا‼️
https://t.me/joinchat/mkeephBBQIs0Yzg0
https://t.me/joinchat/mkeephBBQIs0Yzg0
400
Repost from N/a
🔞🔞🔞
🔞🔞
🔞
#part63
بعد از این که شروع کردم به درس خوندن خوابم گرفت حسابی و توی همون حالت که به شکم روی تخت دراز کشیده بودم خوابم برد.
با حساس سنگینی روی پاهام و کمرم چشام و باز کردم.
اول متوجه چیزی نشدم سرم و ک گردوندنم دیدم مونا با سی*نه های آویزون از سوتینش و دیلدویی ک به خودش بسته بود روی باسنم نشسته بود و خودش و بهم می مالید.
با صدای گرفته ای گفتم:
چیکار میکنی دیوونه؟!
- عه بیدار شدی؟
- ن پس انتظار داشتی با این تکونات و این ک*ی*ر #کلفت بین پام بیدار نشم.
خندید و از روی #باسنم بلند شد.
به پهلو دراز کشیدم و اونم شلوارکم و تا زانو پایین داد و زبونش و گذاشت روی ک*ص*م یکم #لیس زد که آه و ناله ی من شروع شد.
کنارم دراز کشید و #دیلدو رو وارد ک*ص*م کرد.
با بی حالی گفتم:
نکن حال ندارم.
#ک*ی*ر و توی ک*ص*م #عقب و جلو میکرد ک گفت:
به حالت میارم.
انقدر تلمبه زد ک ک*ص*م خیس شده بود و ک*ی*ر به راحتی توی ک*ص*م تکون میخورد.
آه و نالم دست خودم نبود ولی از طرفی میترسیدم مامانم بشنوه.
مونا از ک*ص*م بیرون کشید و پایین پام نشست و پاهام و بالا داد و ک*س*ر مصنوعی رو با فشار وارد ک*ص*م کرد و شروع کرد به تند تند تلمبه زدن.
- آهههه تند ترش کن. ک*ص*م و جر بدههه.
مونا جوون کش داری کشید و به کارش ادامه داد.
انقدر تلمبه زد که حس میکردم ک*`ص*م داره پاره میشه.
یهو آبم بیرون زد که مونا سریع دهنش و گذاشت رو سوراخم و همش و خورد.
دستم و توی موهاش فرو کردم و سرش و به ک*ص*م فشار میدادم و گفتم:
قشنگ تمیزش کن.
ازم جدا شد و دیلدو رو از خودش جدا کرد اومد روی دهنم نشست و گفت:
بخور تا آبم بیاد.
💦👅💦👅💦
https://t.me/joinchat/RuGQaemX7FivtpWf
#سکسی💦 #تجاوز🔞
#لزبین👅🍑 #هات🔥
700
Repost from N/a
#ویبراتور_رو_ک_صش_میزاره_تا_آبش_بپاچه💦♨️
#آب_ک_ص_شو_جمع_میکنه🔞🔥
پاهاشو باز کردم و دستی به #ک_ص تپل و #صورتیش کشیدم. انگشتامو روی #چو_چو_لش گذاشتم و شروع به #مالیدن کردم.
آب از ک*صش چکه میکرد.
انگشتمو داخل سوراخ خیس و پر آبش کردم و تکون دادم. تا خواست ارضا بشه انگشتمو دراوردم و ویبراتور رو بیشتر فشار دادم که....🚫🔥💧
https://t.me/joinchat/TRUYhDNoEAEHbK5k
خیس شدنت حتمیه💦
600
Repost from N/a
#پارت_واقعی
#کپی_ممنوع
_تو اتاقت #روغن داری؟
_روغن؟برا چی میپرسی !
لبخندی زد و اسپینکی رو لپ با*سنم نشوند!
سمت میزم رفت و #روغنو از کشو بیرون کشید و سمتم اومد!دستاشو رو تن #لختم کشید و تموم #روغنو رو تنم خالی کرد!
سی*نه های سفیدمو تو مشتش فشردو با دستش تمام روغنو رو تنم پخش کرد!
_جوون چه بدنت لیز و #س*کسی شد.....
#م***ردونگیش به خط #چ*چولم چسبیده بود و از یه طرف #سی*نه هامو چنگ میزد و خودشو بهم میمالوند....
_اخ کاویان یواش درد داره!
_قهقهه ای زد و اسپینک دیگهای رو #با*سنم نشوند!
_جووووووووووونم؟درد داری؟
_اه.... لعنتی.
دستشو رو #کمرم گذاشت و کمی #خمم کرد!سرمو برگردوندم و #لباشو با ولع مکیدم!
با حس #مر***دونگی کلفت و درازش لبمو زیر #دندون گرفتم که تو یه حرکت تمامشو وارد #سوراخم کرد.....
_اه......لعنتی این چند روزی که نبودم....از روز اولتم تنگ تر شدی آدیا!اووف #رییس قراره از این به بعد #منشی کوچولو و #هاتشو هر روز #ب*گائه!
سرمو به لحاف چسبوند و وحشیانه #تل*نبه زد!
حرفای #شهوتیش باعث #حشری شدنم میشد و به زور خودمو ساکت نگه داشته بودم تا صدام به گوش #مامان اینا نرسه و #رسوا نشیم....
❌آدیا دختر ساده ای که توی یه شرکت مشغول به کار میشه ولی خبر نداره که قراره به دست رییسش گا*ییده شه
https://t.me/+JZPEKhhJE2FmNThk
https://t.me/+JZPEKhhJE2FmNThk
💢
جدیدترین رمان ممنوعه و هات تلگرام🤤❌🔞
#هات_فول_خشن⭕️
300
Repost from N/a
#هاتوجذابترینرمانتلگرامکهباهمونپارتاولشغوقاکرد
آدیا رو #پاهام نشوندم و نگاه #خمارم رو به چشماش دوختم
دستم و رو رون برهنه پاهاش گزاشتم #نوازشوار رون پاهاش و لمس میکردم گفتم:
🔞_ نمیدونستم یه دختر #هجده ساله همچین #بدنی داره🔞
با خجالت نگاهش و ازم گرفت و گوشه #لبش و به دندون گرفت.
💢اون واسه #تمکین کردن یه مرد ۳۰ ساله خیلی کوچیک بود💢
با صدای خشدارم که بر اثر شهوت دورگه شده بودزمزمه کردم:
🔥_ چون اولین بارته ازت نمیخوام کار خاصی انجام بدی ترجیح میدم خودم کار و جلو ببرم🔥
با ذوق بهم نگاه کرد؛ اما با حرف بعدیم بادش خالی شد:
💢_ اینکه تو نخوای همکاری کنی دلیل نمیشه که نخوام صدای #اهونالههات و بشنوم💢
🔞اجازه #اعتراض کردن و بهش ندادم و...🤤
https://t.me/+JZPEKhhJE2FmNThk
https://t.me/+JZPEKhhJE2FmNThk
400
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.