✨آنای طبیب✨

گاهی تصور می‌کنم چی‌ می‌شد کانال رو باز کنم و از این که همه چی آرومه، من چقدر خوش‌بختم بنویسم. ولی متاسفانه همش از این بدبختی می‌افتم توی حال بد بعدی.

گاهی تصور می‌کنم چی‌ می‌شد کانال رو باز کنم و از این که همه چی آرومه، من چقدر خوش‌بختم بنویسم. ولی متاسفانه همش از این بدبختی می‌افتم توی حال بد بعدی.

امروز کوچولو اول گلمژه زد و بعد هم تب کرد، دو سه روزی میشه مادر بد و بی حوصله ای بودم در مقابل غرهاش و حالا میفهمم چی شده 😞😞.. تب داره وبا هربار ناله ای که میکنه دوست دارم برم عرش خدا رو بشکافم ، فکرم به هزارتا جا میره، به پاویون سردمون ، به مطب استاد عفونی که برای ویزیت ساده ای برده بودمش (عجب حماقتی کردم پسر!!)، به هوای ناپایدار ، به همه چی .. هزارتا تشخیص میچینم جلوم و پیش پیش از تپش قلب گریه میکنم .. دو روز دیگه کشیک نحس بعدی تو راهه و اصلا نمیدونم با این بچه و با این حالم چطور میتونم بداد بچه های مردم برسم .. با مدیر گروهمون یه بحث مختصری کردم به امید راه چاره ولی افاقه ای نکرد.. متلاشی شدن چه شکلیه آقای قاضی ؟! بعد اون مرحله ی دیگه ای هم هست ؟! میشه لطفا برام دعا کنید ؟! دعا کنید تب ها متوقف شه و تشخیصای کوفتی من غلط از آب دربیاد و یه کشیک آروم با نوزادای خوب بدون هیییچ بستری داشته باشم و بچه های مردم هم عالی باشن 😞😞 #طرح #مادرانه #عزیزکم

خواستم این عکس رو براتون بنویسم و زیرش بنویسم از خوشحالی های کوچکم و کتابهای نمایشگاه .. که خدا بهم گفت این غلطا بهت نیومده ..

كاش اقلا مادر سالم تري بودم .. #مادرانه

محبوب من اما شب سخت میگذرد! کاش خورشید شبها طلوع میکرد #محمد_صالح_علا

اما شب سخت می‌گذرد! کاش خورشید شبها طلوع می‌کرد... یک وکیل

سانتاماریای عزیزم! انگار مرا در یک حوض کوچک انداخته‌اند و می‌گویند که باید شنا کنی.

ای که مرا خوانده‌ای، راه نشانم بده...

«حروب كثيرة في رأسي وأنا قتيلها الوحيد.» در سرم جنگ‌های بسیاری‌ست و تنها کشته‌اش منم..