cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

|منشور عشق|

منشور عشق… نویسنده مبینا عرب پارت گذاری : هر روز به جز پنجشنبه و جمعه

Show more
Advertising posts
7 945
Subscribers
-1424 hours
-867 days
-22730 days
Posting time distributions

Data loading in progress...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Publication analysis
PostsViews
Shares
Views dynamics
01
_ داداش به نظر من تو یقه‌تو تا ناموس ببند با حرف پدرام همه حین لباس پوشیدن مکث کردیم رد نگاه خندونش رو دنبال کردم و به گردن رادمان رسیدم ... با دیدن کبودی های ریز و درشت روی گردنش لبهامو به هم فشار میدم تا خنده م به هوا نره رهام گنگ از پدرام پرسید : چرا ؟ باراد هم که مثل رهام هنوز متوجه چیزی نشده بود گفت : یه قرار کاریه ، بیخودی بزرگش نک‍... با دیدن گردن رادمان حرفش نصف و نیمه موند پدرام بلند زد زیر خنده و باراد خیره به گردن رادمان گفت: نه مث اینکه ، پدرام همچین بیراه هم نمیگه داداش یقه‌تو تا ناموس که هیچ ، تا فیها خالدون هم ببند اینجوری سر میز کنفرانس بشینی آبروت شرت عثمان شده نه پیرهنش با لبخند گفتم : آیدا هم شیطون بود و خبر نداشتیما ، امروز کبود می‌کنه ، فردا یهو به خودت بیای میبینی حامله ایا داداش از من گفتن بود رهام خیره به کبودی روی گردن رادمان ، سرفه کرد و گفت : مثبت فکر کنین ، حتما پشه نیش زده با وجود اینکه ما پنج‌تایی به قهقهه افتادیم ، رادمان بی‌تفاوت دکمه ی سر آستینشو بست و گفت : سرتون خیلی تو ک‍..ون زندگیمه پدرام خنده کنان گفت : داداش سر ما تو ک‍..ون تو ... یعنی زندگیت نیست ، ماتحتِ زندگیت روی سر ماست خنده ‌مون به راه بود که در اتاق محکم باز شد و آوا داخل شد به محض ورودش دست به کمر زد و با اخم روبه رادمان گفت : برادر من مراعات کردنم چیز خوبیه ها حواستو جمع کن هی این در کابینت زنتو کبود نکنه والا هرجا پا میزاریم بی آبرو میشیم به یه نفر بگیم در کابینته ، به دونفر بگیم .. به مهمونای امشب چی بگیم هان؟ والا انگشت نمای ملت شدیم پدرام خیره به آوا لب زد : اوه اوه ، مگه دیشب چند شنبه بود بچه ها ؟ توی مرز ترکیدن از خنده گفتم : کاشف به عمل اومد که شب جمعه بوده https://t.me/+UcR_gcQI0_llNjk0 https://t.me/+UcR_gcQI0_llNjk0 https://t.me/+UcR_gcQI0_llNjk0 یه رمان اکیپی تمام عیار 😂 و یه کمدی لعنتی با شش عدد دختر و شش عدد پسر اتفاقا قصه شون هم از اونجایی شروع شد که دخترامون برای دزدی پا توی خونه ی پسرا میزارن و از قضا گیر هم میفتن 😂 چه شود
92Loading...
02
سلام عزیزای‌دلم به مناسبت روز تولد ادمین برای شما لیست رمان های  چاپی ۱۴۰۳که اواخر فروردین قرارداد چاپشون بسته شده💯رو آماده کردیم می‌دونید که اگر چاپ بشن صحنه‌های جذاب و بی سانسورشون حدف میشه🥹 پس عضویت بگیرید و بی‌سانسور خوندشون‌و از دست ندید❌ کافیه برای عضویت فقط لینک شون رو لمس کنید😍👇 فقط تا امروز فرصت باقیست....‼️ تاریخ عضویت رمان های چاپی:🎉 18/3/1403🎉      اولین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+Rw7OKzA3Cj0yMDI0 📚✏️ دومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk 📚✏️ سومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0 📚✏️ چهارمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0 📚✏️ پنجمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ 📚✏️ ششمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk 📚✏️ هفتمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/5I1xEVw-w-NhMDhk 📚✏️ هشتمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+Za9-mWrqDvw1ZjM0 📚✏️ نهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi 📚✏️ دهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+m1c5JsQJaRNkZmY0 📚✏️ یازدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh 📚✏️ دوازدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/Tx7Ut9w-WbinNg2G 📚✏️ سیزدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+zaIQQCREKbwyNjQ0 📚✏️ چهاردهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0 📚✏️ پانزدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/AAAAAEhjtpjo1eLoY2n3eA 📚✏️ شانزدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+XANBrsFz53syNTNk 📚✏️ هفدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/AAAAAE5-yn--MUOeQMcbVg 📚✏️ هجدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+M-Wgp4AqeT45YjNk 📚✏️ نوزدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+-OlTPDBklSoxN2Vk 📚✏️ بیستمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+Z404tqEHtY05MmI0 📚✏️ بیست‌‌ویکمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+Hf1dlSXg-z4wM2Q0 📚✏️ بیست‌ودومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+vEQPt5l1jHc5YTZk 📚✏️ بیست‌وسومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/AAAAAEsENiYXcLFEt2JZhg 📚✏️ بیست‌وچهارمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+6Qi1_54DUlJmZjJk 📚✏️ بیست‌‌وپنجمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+A5I9fr3VTYxkOTQ0 📚✏️ بیست‌وششمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4 📚✏️ بیست‌وهفتمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk 📚✏️ بیست‌وهشتمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ 📚✏️ بیست‌ونهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0 📚✏️ سیومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0 📚✏️ سی‌ویکمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/vZbshZLs5Sc0NGRk 📚✏️ سی‌ودومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0 📚✏️ سی‌وسومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0 📚✏️ سی‌وچهارمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw 📚✏️ سی‌وپنجمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+R-d0sNQmYH5mYTc0 📚✏️ سی‌وششمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+RyG2Wpv98Ks0YjM0 📚✏️ سی‌وهفتمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0 📚✏️ سی‌وهشتمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk 📚✏️ سی‌ونهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+Rw7OKzA3Cj0yMDI0 📚✏️ چهلمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0 📚✏️ چهل‌ویکمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+p64wulRiINsyMjJk 📚✏️ چهل‌ودومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0 📚✏️ ❗️دوستان لطفا این لیست پخش نشه چون تعداد فورواردها زیاد شده❌❌
60Loading...
03
یکی یه‌دونه و لوس مامان و بابام بودم. بابام به کل فامیل گفته بود دوست نداره شوهرم بده. منم تا شاهزاده سوار بر اسب سفیدم از راه نمی‌رسید، حاضر نبودم تن به ازدواج بدم تا اینکه یه روز همسایه قدیمی بابابزرگم زنگ زد خونه‌مون و سراغ بابام رو ازمون گرفت. چند روز بعدم ما رو دعوت کرد خونه‌شون و من تو نخ پسر بزرگ حاج آقا نادری رفتم که ده سال از خودم بزرگتر بود و استاد دانشگاه. جالبه رامین با هیچ یک از معیارای من جور درنمی‌اومد اما نمی‌دونم سرنوشت چطوری رقم خورد که تا به خودم اومدم دیدم زندگیم به بودن رامین گره خورده ولی... https://t.me/+zNrC-RBvuiY2Yzc0 https://t.me/+zNrC-RBvuiY2Yzc0
360Loading...
04
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥 🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟ 💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود... ❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت 💜لینک رمان های آنلاین اینجاست 💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه 💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه 💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که... 🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت ❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی 🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه 💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ... ❤️دوست داشتنش ساده نیست 🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب... 🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد... 🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه 💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش! 🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند... 🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود 💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل 🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره 🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او... ❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم 🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم 🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی 💜عشق تا بینهایت 💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و... 💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه 🩷عشق عجین شده خون و باروت 💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی ‌ 🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه 💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی 🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که.... ❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم 💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی.. 💛ازدواج اجباری با قاتل زنم. 🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود. 🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره 💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم 💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی 🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند... 🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود 🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند! 💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد ❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد 🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد.... 🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته 🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام 💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه... 🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک 🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد 🩵عشقم بهم خیانت کرد 🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون 💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز 💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که... ❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره... 🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود 🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم! ❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
370Loading...
05
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥 🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟ 💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود... 🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد 🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و ❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت 🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما... 💜لینک رمان های آنلاین اینجاست 💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه 💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه 💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که... 🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت ❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی 🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه 💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ... ❤️دوست داشتنش ساده نیست 🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب... 🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد... 🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه 💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش! 🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند... 🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود 💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل 🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره 🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او... ❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم 🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم 🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی 💜عشق تا بینهایت 💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و... 💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه 🩷عشق عجین شده خون و باروت 💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی ‌ 🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه 💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی 🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که.... ❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم 💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی.. 💛ازدواج اجباری با قاتل زنم. 🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود. 🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره 💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم 💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی 🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند... 🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود 🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند! 💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد ❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد 🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد.... 🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته 🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام 💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه... 🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک 🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد 🩵عشقم بهم خیانت کرد 🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون 💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز 💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که... ❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره... 🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود 🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم! ❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
160Loading...
06
دوست صمیمی و شوهرش و باهم دیگه تو خونه خالی...😱🔞🔞 تاکسی سر کوچه ایستاد، سرگرم  بیرون آوردن پول از کیف گفتم:  -لطفا بپیچید داخل کوچه - نمیشه خانم !! چه قیامتیه ؟؟  کسی مرده؟ سرم را بالا گرفتم: جلوی ساختمان ما جمعیت زیادی جمع شده بودند ماشین پلیس و آمبولانس هم بود. وحشت کردم. در ماشین را باز کرده پیاده شدم. -آبجی ، کرایه ما چی شد پس ؟؟ هل کرده چند تراول مچاله را به سمتش انداخته و دویدم داخل کوچه دلشوره و اضطرابی که از صبح در جانم ریخته بود بی دلیل نبود . مریم خانم همسایه روبرویی با دیدنم شروع به پچ پچ کرد زنی چادری به سمتم آمد ، گیتی بود چهار پنج ماه پیش جلویم را گرفته و گفته بود رستان را هنگام ورد به خانه ی مهتا و کیارش دیده است. سینه سپر کردم و از آبروی همسر و دوستم دفاع کرده بودم. حالا دیگر قدم هایم یاری نمی کرد میخکوب شده ایستاده و صدای جیغ های گوشخراش زنی را می شنیدم مردی فریاد زد: - خلوت کن آقا، برید کنار پلیس بود که مردم را متفرق می کرد من در مرکز دایره ای رو به درب ورودی ساختمان ایستاده  و چشمانم  تنها مردی را  می دید که بر دستانش دست بند زده بودند و لباس سفید رنگش آغشته به خون بود. سرش را لحظه ای بالا اورد و من صورت سرخش را دیدم. کیارش بود، دوست صمیمی رستان ، همان که از برادر نزدیک تر بود ،شوهر مهتا نگاهش به من افتاد: -ریرا لب زد: شر یه بی ناموس رو از سرت کم  کردم. https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy سرباز سرش را خم کرده و داخل ماشین نشاندش پشت سرش مامورخانمی ،دست مهتا را گرفته می کشید، لباسهایش پاره و موهای پریشانش صورتش را پوشانده بود مهتا یک بند جیغ می زد انگار دچار جنون شده باشد مرا که دید ایستاد ناگهان شبیه دیوانگان شروع به خنده کرد بعد دستهایش را به طرفم گرفته و رو به جمعیت گفت: می دونید رستان دوستش نداشت، ازش متنفر بود. من رو دوست داشت قدمی به سمتم برداشت همه هاج و واج نگاهش می کردند مامور زن سعی داشت کنترلش کند جیغ زد می خوام یه چیزی بهش بگم خیره به چشمان مبهوت و ترسیده ام جیغ کشید: نیما پسر رستانِ فروریختم ، انگار از بلندی سقوط کرده و مرده باشم کلمات از ذهنم می گریختند چه می گفت؟؟ دیوانه بود؟!!! کیارش می غرید و ناسزا می گفت از داخل ساختمان برانکاردی را می آوردند رویش را کشیده بودند پارچه ی سفید خونین بود بی اختیار دست رو شکمم گذاشتم مهتا چه گفته بود؟؟ رستان از من متنفر بوده؟؟ مگر رستان نمی گفت عاشق این است که از وجود من دختری داشته باشد؟؟ تلو تلو خوران خودم را به برانکارد رساندم بی لحظه ای تردید پارچه را کشیدم رستان مرده بود؟؟؟؟. https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
310Loading...
07
دوست صمیمی و شوهرش و باهم دیگه تو خونه خالی...😱🔞🔞 تاکسی سر کوچه ایستاد، سرگرم  بیرون آوردن پول از کیف گفتم:  -لطفا بپیچید داخل کوچه - نمیشه خانم !! چه قیامتیه ؟؟  کسی مرده؟ سرم را بالا گرفتم: جلوی ساختمان ما جمعیت زیادی جمع شده بودند ماشین پلیس و آمبولانس هم بود. وحشت کردم. در ماشین را باز کرده پیاده شدم. -آبجی ، کرایه ما چی شد پس ؟؟ هل کرده چند تراول مچاله را به سمتش انداخته و دویدم داخل کوچه دلشوره و اضطرابی که از صبح در جانم ریخته بود بی دلیل نبود . مریم خانم همسایه روبرویی با دیدنم شروع به پچ پچ کرد زنی چادری به سمتم آمد ، گیتی بود چهار پنج ماه پیش جلویم را گرفته و گفته بود رستان را هنگام ورد به خانه ی مهتا و کیارش دیده است. سینه سپر کردم و از آبروی همسر و دوستم دفاع کرده بودم. حالا دیگر قدم هایم یاری نمی کرد میخکوب شده ایستاده و صدای جیغ های گوشخراش زنی را می شنیدم مردی فریاد زد: - خلوت کن آقا، برید کنار پلیس بود که مردم را متفرق می کرد من در مرکز دایره ای رو به درب ورودی ساختمان ایستاده  و چشمانم  تنها مردی را  می دید که بر دستانش دست بند زده بودند و لباس سفید رنگش آغشته به خون بود. سرش را لحظه ای بالا اورد و من صورت سرخش را دیدم. کیارش بود، دوست صمیمی رستان ، همان که از برادر نزدیک تر بود ،شوهر مهتا نگاهش به من افتاد: -ریرا لب زد: شر یه بی ناموس رو از سرت کم  کردم. https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy سرباز سرش را خم کرده و داخل ماشین نشاندش پشت سرش مامورخانمی ،دست مهتا را گرفته می کشید، لباسهایش پاره و موهای پریشانش صورتش را پوشانده بود مهتا یک بند جیغ می زد انگار دچار جنون شده باشد مرا که دید ایستاد ناگهان شبیه دیوانگان شروع به خنده کرد بعد دستهایش را به طرفم گرفته و رو به جمعیت گفت: می دونید رستان دوستش نداشت، ازش متنفر بود. من رو دوست داشت قدمی به سمتم برداشت همه هاج و واج نگاهش می کردند مامور زن سعی داشت کنترلش کند جیغ زد می خوام یه چیزی بهش بگم خیره به چشمان مبهوت و ترسیده ام جیغ کشید: نیما پسر رستانِ فروریختم ، انگار از بلندی سقوط کرده و مرده باشم کلمات از ذهنم می گریختند چه می گفت؟؟ دیوانه بود؟!!! کیارش می غرید و ناسزا می گفت از داخل ساختمان برانکاردی را می آوردند رویش را کشیده بودند پارچه ی سفید خونین بود بی اختیار دست رو شکمم گذاشتم مهتا چه گفته بود؟؟ رستان از من متنفر بوده؟؟ مگر رستان نمی گفت عاشق این است که از وجود من دختری داشته باشد؟؟ تلو تلو خوران خودم را به برانکارد رساندم بی لحظه ای تردید پارچه را کشیدم رستان مرده بود؟؟؟؟. https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
190Loading...
08
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥 🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟ 💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود... 🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد 🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و ❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت 🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما... 💜لینک رمان های آنلاین اینجاست 💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه 💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه 💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که... 🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت ❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی 🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه 💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ... ❤️دوست داشتنش ساده نیست 🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب... 🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد... 🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه 💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش! 🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند... 🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود 💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل 🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره 🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او... ❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم 🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم 🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی 💜عشق تا بینهایت 💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و... 💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه 🩷عشق عجین شده خون و باروت 💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی ‌ 🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه 💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی 🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که.... ❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم 💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی.. 💛ازدواج اجباری با قاتل زنم. 🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود. 🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره 💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم 💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی 🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند... 🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود 🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند! 💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد ❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد 🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد.... 🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته 🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام 💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه... 🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک 🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد 🩵عشقم بهم خیانت کرد 🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون 💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز 💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که... ❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره... 🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود 🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم! ❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
50Loading...
09
_من از اولم عاشقت نبودم سحر... روز عقدمونم بهت گفتم یکی دیگه رو دوست دارم! قطره اشکی از گوشه چشمم چکید. برگه آزمایش تو دستم مچاله شد. _چیم از اون دختر کمتر بود؟ واقعا... اصلا به چشمت نیومدم؟! نگاه کلافه اش، بیشتر غرور شکسته ام و له کرد. _تمومش کن سحر..‌. درخواست طلاق توافقی دادم... طلاق گرفتیم مهریه ات و میدم برو پی زندگیت... چونه ام از بغض لرزید. برم پی زندگیم ؟! کدوم زندگی وقتی جونم به جون این مرد سنگدل وصل بود؟! _آرش... بین حرفم پرید‌ و گفت: _منو نازنین همین ماه ازدواج می کنیم... می‌خوام وقتی نازنین اومد تو این خونه نباشی... فهمیدی سحر؟! به معنای واقعی خورد شدم. میخواست اون زن و بیاره تو این خونه؟ تو اتاقی که یکی شدیم؟ من از اول هم اضافی بودم و نخواستم بفهمم... گوشیش زنگ خورد و اسم نازنین و به خوبی روی صفحه دیدم. دیدم که چطور ذوق کرد و تند از خونه بیرون رفت. دستم روی شکمم نشست. _میبینی هیچ کس مامانت و دوست نداره؟ تو دوسم داشته باش، باشه مامانی؟! همین امروز با هم از اینجا میریم...میریم یه جایی که دست هیچ کس بهمون نرسه... https://t.me/+jLY7sEFJz_BlYWY0 https://t.me/+jLY7sEFJz_BlYWY0 سر سفره عقد بهم گفت عاشق یکی دیگه اس... اما اینقدر عشق کورم کرده بود که جواب دادم... میخواستم با عشقی که بهش داشتم اونو هم عاشقش کنم ، اما درست روزی که میخواستم بهش خبر بابا شدنش و بدم،با اظهاریه طلاق توافقی اومد پیشم و...😭💔🔥 #پارت_واقعی_رمان 😍🥹
410Loading...
10
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥 🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟ 💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود... 🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد 🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و ❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت 🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما... 💜لینک رمان های آنلاین اینجاست 💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه 💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه 💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که... 🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت ❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی 🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه 💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ... ❤️دوست داشتنش ساده نیست 🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب... 🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد... 🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه 💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش! 🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند... 🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود 💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل 🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره 🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او... ❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم 🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم 🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی 💜عشق تا بینهایت 💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و... 💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه 🩷عشق عجین شده خون و باروت 💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی ‌ 🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه 💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی 🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که.... ❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم 💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی.. 💛ازدواج اجباری با قاتل زنم. 🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود. 🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره 💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم 💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی 🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند... 🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود 🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند! 💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد ❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد 🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد.... 🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته 🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام 💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه... 🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک 🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد 🩵عشقم بهم خیانت کرد 🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون 💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز 💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که... ❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره... 🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود 🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم! ❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
70Loading...
11
-نمیدونم... یه صداهای عجیب، یه تصویر محو ترسناک. پریشون چشمامو میبندم و زیر لب زمزمه میکنم -همین الان انگار یه دختر داره تو گوشم جیغ میکشه... لعنتی، من دیگه نمیکشم. نزدیک نمی‌آید. دستگاهی را روی شقیقه‌ام گذاشته و پچ میزند -اختلال مغزیه... گفتی تصادف کردی؟؟ یعنی ضربه به مغز و... میان حرفش میپرم، با بغض: -اره. من از کما برگشتم. از مرگ. آقای دکتر تورو خدا به دادم برسین من... اخ... جیغ میکشم از درد. درد؟؟ خودِ مرگ بود تیرکشیدن عصب های مغزم. -چی شدین؟ خانم؟؟ پرستارو صدا کن... پرستارو صدا کننن صداها در مغزم میپیچند و میپیچند. صداهایی که محو نبودند... تصویرهای واضح و... جان دادن من، در مطب دکتر... https://t.me/+afYClHTePggyN2Nk https://t.me/+afYClHTePggyN2Nk دختره تصاویریو میبینه که هیچ‌کس قادر به دیدنشون نیست. دخترکی که از مرگ برگشته و هیچی رو به یاد نداره. اما یک جرقه کافیه تا تموم حال و آیندشو به بازی بگیره🔞😱
420Loading...
12
_زن دکتر مملکتی و زدی دست طرف و شکوندی؟! سرم و زیر انداختم و سعی کردم جلوی خنده ام و بگیرم. پاشا با شدت عصبی بود. _با توعم هلیا‌... این کارت یعنی چی ؟! امروز تو مطب اومدن بهم میگن از زنت شکایت شده... زده دست یه مرررد و شکسته! دیگه نتونستم خودم و کنترل کنم. منفجر شدم از خنده... _نخند هلیا... جواب منو بده... با صدای عصبیش، خنده ام و خوردم. _خب... خب اون بهم متلک انداخت! پاشا متعجب لب زد‌. _همین؟ بهت متلک انداخت توعم دستش و شکوندی؟! با خنده به صورت حرصی پاشا خیره شدم و دستم و دور گردنش حلقه کردم. _چیکار کنم خب...یادت نمیاد قبلا خودتم مورد ضرب و شتم من قرار گرفته بودی؟! با یادآوری اون روز، هر دو به خنده افتادیم. بوسه ای گوشه لبش زدم که گفت: _الان من این لوندیات و باور کنم... یا قلدر بازیات تو خیابونو...؟ خنده مستانه ای کردم و بی توجه به جملات حرصیش، تاپم و تو حرکت از تنم بیرون کشیدم. _فعلا منو دریاب... چشمای پاشا برقی زد و با نشستن لباش روی پوست گردنم... https://t.me/+iocF0aDl9v1lMTZk https://t.me/+iocF0aDl9v1lMTZk این رمان کر کر خنده اس...🤣🤣🔥 یه اقا دختر جنتلمن و با وقار داریم که عاشق شده... حالا عاشق کی ؟! عاشق یه دختر که با همه سر جنگ داره و تا کسی بهش بگه بالا چشمت ابروعه باهاش درگیر میشه...😂 https://t.me/+iocF0aDl9v1lMTZk پارت اول رمان دختره دست یه مرد غول تشن و میشکنه و فرار میکنه😂🔥
721Loading...
13
یه لیست جذاب برای همه مخاطبان عزیز کانال😍 نگار فرزین سحر💕بهزاد https://t.me/+N9BFdebpB5w0N2U8 میم راهپیما البرز 💕ایران https://t.me/+RyG2Wpv98Ks0YjM0 مریم بوذری بردیا 💕 افرا https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0 سارا انضباطی الیاس 💕حنا https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk پروانه قدیمی ارس 💕 جانان https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi شبنم گلاویژ 💕عماد https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ ماریا رستا 💕 فرشاد https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0 شینزود فهام 💕 سامیا https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk منیر قاسمی رهی 💕 نورا https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0 میم.راهپیما آفاق💕الچین https://t.me/+cGaEWW24wYQ2NmI8 نسترن ملایی هانا💕واران https://t.me/+cby5BpsV_2dkZDc0 سیما جانان 💕 ظهیر https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0 نگار فرزین عماد 💕سارا https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8 حدیثه ببرزاده الهه 💕 علی https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8 یگانه راد سبحان، ارمیا💕محنا https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX مرضیه سما 💕 امید https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f فاطمه جعفری حامد 💕عاطفه https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk نسترن ودا 💕دانیار https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0 یغما شفیع پور تیارا 💕 آویر https://t.me/joinchat/RaaqCdplvPFp_Ipz گیلسو طنین 💕شهریار https://t.me/+EPy1Pj6lEPUyNmQ0 شیوا بادی ایران 💕وارطان https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0 حوای پاییز آران 💕فریماه https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk مونا امین سرشت ماهرخ💕کیاراد، دارا https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs نسیم پناه💕کاوه https://t.me/+fQzEb67n3hY1NjA0 پرنیان هفت رنگ خزان💕هیروان ، پریشان https://t.me/+i-AULEBzIu9jMjNk اعظم داشبلاغی ماهرو💕رحمان https://t.me/+8spJjlnwbk9lZjA0 ر.بیات حسام💕ریحانه https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0 مهلا.خ شهریار💕آسو https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8 حانیه شامل پناه💕 آرسین https://t.me/+7c77UZ1Xr5k3OTA8 اعظم داش‌بلاغی حسن، نوید💕 رها https://t.me/+8spJjlnwbk9lZjA0 مینا دلیار 💕 نیک https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0 مارال امیرحافظ 💕 آناشه https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk بهناز صفری ماه چهره💕مهدیار_آدریان https://t.me/+W-87i6q5g08wMDI0 فریبا زلالی صدف 💕 علی https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk راز لیدا 💕 فولاد https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk مهدیه سیف‌الهی آریانا💕 کوروش https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk لیلا غلطانی فرشید💕سونا https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ گیسو رحیمی دلوین💕حامین https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0 محدثه رمضانی پناه 💕یاشار، امیر‌علی https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh صدای بی صدا دیاکو 💕راحیل https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4 سارا رایگان آرامش 💕طوفان https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0 شبنم آرش 💕سارا https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw مبینا بنیامین💕 جیران https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0 راز.س شاداب💕سبحان، محمد https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk خاطره همایون💕نوا https://t.me/+R-d0sNQmYH5mYTc0 شادی جمالیان نهال 💕کیهان https://t.me/+m6zOAXiTnhY3ZGI0 آزاده ندایی ریرا 💕 رستان https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy رقیه جوانی سرمه💕 رهام https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0 شبنم خلیلی شبنم💕سهراب https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0
432Loading...
14
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥 🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟ 💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود... 🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد 🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و ❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت 🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما... 💜لینک رمان های آنلاین اینجاست 💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه 💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه 💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که... 🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت ❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی 🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه 💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ... ❤️دوست داشتنش ساده نیست 🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب... 🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد... 🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه 💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش! 🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند... 🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود 💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل 🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره 🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او... ❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم 🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم 🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی 💜عشق تا بینهایت 💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و... 💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه 🩷عشق عجین شده خون و باروت 💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی ‌ 🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه 💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی 🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که.... ❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم 💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی.. 💛ازدواج اجباری با قاتل زنم. 🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود. 🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره 💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم 💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی 🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند... 🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود 🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند! 💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد ❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد 🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد.... 🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته 🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام 💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه... 🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک 🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد 🩵عشقم بهم خیانت کرد 🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون 💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز 💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که... ❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره... 🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود 🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم! ❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
130Loading...
15
باز هم تلخ شده بود! عمیق نفس کشید! بوی عطری محو زیر بینی اش پیچید! شیوا اغلب "شنل" می زد. عطرش آن قدر مرغوب و اصل بود که هر بار از هم جدا می شدند بوی خاص آن تا ساعت ها زیر بینی اش بود! یاد شیوا عصبی اش می کرد! اصلا نمی فهمید چرا با بوی عطر محو و ملایمی که مشخص بود نه مثل عطر هایی که شیوا استفاده می کرد اصل بود و نه حتی آن قدر شیرین و غلیظ و وسوسه کننده باید یاد شیوا بیفتد! دختری که ماه ها پیش پرونده ی رابطه شان را برای همیشه بسته بود! چراغ قرمز شد و پایش را محکم روی ترمز کوبید! ترمز تیز و ناشیانه اش باعث شد تا دختری که کنارش روی صندلی نشسته بود کمی به سمت جلو متمایل شود. شالش از روی موهایش سر خورد و رادمهر نگاهش را از موهای پریشان نورا برداشت و دوباره به جلو و چراغ راهنمایی و رانندگی خیره شد تا دخترک در تلاشی ناموفق خرمن موهایش را زیر شال نازکش پنهان کند. ثانیه شمار روی عدد صد و بیست گیر کرده و قصد حرکت نداشت که صدای زنگ موبایلش بلند شد. گوشی اش را از جیب کتش بیرون کشید و با دیدن اسم رویا روی صفحه بی اختیار و با عجله دستش را روی آیکون سبز کشید و جواب داد: -جانم رویا؟ https://t.me/+M1ALvQmqnTFiZGM8
321Loading...
16
- دکتر بهت نمی‌خورد بعد از سی‌وخرده‌ای سال با دوست‌دخترت بیای! بلافاصله بعد از این حرف، صدای خنده‌ی جمع بلند شد. سرخ از خجالت نگاهم را بالا کشیده و سریع گفتم: - من دوست دخترشون نیستم! انگار حرف من را نمی‌شنیدند. رضا ابرویی بالا انداخت و این بار خطاب به او گفت: - تو کی رفتی قاطی مرغا؟ چه بی‌خبر؟ این دفعه رسما قلبم نزد و تا خواستم دوباره وارد بحث شده و این اراجیف را تکذیب کنم، دوست دیگرش گفت: - فقط بخاطر یه شام عروسی ما رو دعوت نکردی، خسیس؟! و با این حرف، دوباره شلیک خنده‌ی جمع بالا رفت. چرا دست برنمی‌داشتند؟ بالاخره وسط آن بلبشو به خودم جرئت دادم و مستقیم خیره شدم در چشمان مردی که تا به امروز، هیچ چیزی جز اخم و تندی از او ندیده بودم. آنچه می‌دیدم نفس را در سینه‌ام حبس کرد. داشت می‌خندید و چقدر با خنده جذاب‌تر می‌شد... وقتی سنگینی نگاهم را حس کرد، برگشت سمتم و چیزی را زمزمه‌وار گفت که ... https://t.me/+H_PHdHw59t02YjE0 https://t.me/+H_PHdHw59t02YjE0 (فقط کافیه دو پارت اول رو بخونید تا متوجه قلم قوی نویسنده بشید. )
290Loading...
17
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥 🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟ 💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود... 🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد 🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و ❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت 🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما... 💜لینک رمان های آنلاین اینجاست 💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه 💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه 💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که... 🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت ❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی 🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه 💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ... ❤️دوست داشتنش ساده نیست 🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب... 🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد... 🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه 💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش! 🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند... 🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود 💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل 🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره 🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او... ❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم 🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم 🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی 💜عشق تا بینهایت 💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و... 💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه 🩷عشق عجین شده خون و باروت 💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی ‌ 🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه 💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی 🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که.... ❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم 💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی.. 💛ازدواج اجباری با قاتل زنم. 🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود. 🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره 💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم 💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی 🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند... 🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود 🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند! 💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد ❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد 🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد.... 🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته 🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام 💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه... 🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک 🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد 🩵عشقم بهم خیانت کرد 🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون 💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز 💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که... ❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره... 🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود 🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم! ❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
80Loading...
18
من پرنام! دختری که آرزوی مهاجرت داشت و بهش رسید.کوله‌بارمو جمع کردم و قدم گذاشتم توی خاک آلمان... تو غربت شب و روز درس خوندم و کار کردم تا بتونم زندگی مستقلی برای خودم بسازم. چون عزت‌نفسم اجازه نمیداد از کسی پول بگیرم؛حتی اگه اون شخص،بابام بود. من دختر ساده‌ای بودم که تا حالا تو عمرم با هیچ پسری ارتباط نداشتم و فقط فکرو ذکرم درس بود. می‌خواستم بعد از اتمام تحصیلم برگردم ایران.اما این آقای دکتر زورگو برنامه‌هامو بهم ریخت! 👇👇👇👇 https://t.me/+H_PHdHw59t02YjE0 کیوان رادمهر! معروف‌ترین دنداپزشک ایرانی که آلمان به خودش دیده... یه نخبه‌ی خوشتیپ ولی اخمو🔥 مردی که در قلبشو به روی تمام زن‌های دور و برش بسته بود و...دخترا جون میدادن برای یه نگاه نفس‌برش... اماااا از قضا دل این آقا دکتر خشن ما فقط برای یکنفر نرم شد که اونم من بودم، یه دختر ریزه‌میزه با چشم‌های کهربایی... اوایل به بهونه‌ی معاینه، هر روز منو می‌کشوند مطبش... بعدم که مجبور کرد بشم معلم خصوصیش تا بهش زبان یاد بدم... تااینکه بالاخره، لوندی و ناز صدام باعث شد آقای دکترمون عنان از کف بده و...🫣🔥 https://t.me/+H_PHdHw59t02YjE0 توصیه‌ی ویژه♨️ #قلم_قوی
290Loading...
19
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥 🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟ 💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود... 🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد 🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و ❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت 🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما... 💜لینک رمان های آنلاین اینجاست 💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه 💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه 💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که... 🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت ❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی 🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه 💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ... ❤️دوست داشتنش ساده نیست 🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب... 🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد... 🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه 💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش! 🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند... 🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود 💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل 🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره 🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او... ❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم 🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم 🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی 💜عشق تا بینهایت 💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و... 💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه 🩷عشق عجین شده خون و باروت 💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی ‌ 🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه 💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی 🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که.... ❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم 💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی.. 💛ازدواج اجباری با قاتل زنم. 🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود. 🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره 💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم 💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی 🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند... 🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود 🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند! 💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد ❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد 🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد.... 🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته 🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام 💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه... 🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک 🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد 🩵عشقم بهم خیانت کرد 🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون 💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز 💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که... ❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره... 🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود 🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم! ❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
100Loading...
20
-نتیجه آزمایش قند و دیابت تون خداروشکر نرمال و مشکلی نیست این سرگیجه و حالت تهوع صبحگاهی تون هم.. زن با سیاست مکثی کرده و سپس با صدای بشاشی گفت: - تبریک میگم مامان کوچولو،قراره یه کوچولوی  خوشگل و دوست داشتنی مثل خودت به زودی به دنیا بیاری..!ولی با توجه به دیابتت باید هرچه سریع تر برای اینکه مشکلی واسه جنین و خودت پیش نیاد به متخصص زنان مراجعه کنی اپراتور آزمایشگاه بی توجه به نگاه مات مانده ی دخترک چند بروشور تبلیغاتی را به سمتش گرفته و گفت: -اگر دکتر خوبی سراغ نداری توصیه میکنم از این بروشور ها استفاده کنی،دکتر های خوب و به نامی رو توصیه کرده دخترک که اقدامی برای گرفتن بروشور ها نکرد زن گویی متوجه مشکلی شده باشد متعجب پرسید: -عزیزم حالت خوبه!میخوای یکم استراحت کنید؟ به خود آمده،نگاه گیجی به بروشور ها کرد. بی اختیار دست دراز کرد،کاغذ های روغنی را از دست زن گرفته و از آزمایشگاه خارج شد. همانکه پایش را در پیاده رو گذاشت صدای بوق آشنای ماشین باعث شده تا مردمک های بی قرار و حیرت زده اش روی ماشین کلاسیک بادمجانی رنگ که همچون صاحبش حسابی در چشم بود ،بنشیند. شاهو آنجا چه کار میکرد؟ طولی نکشید که شیشه سمت راننده پایین آمده و چهره ی جذاب مرد را به رخ کشید: -احوال گیسو کمند؟در رکاب باشیم بانو ! بی آنکه دست خودش باشد لبخند به روی لبش آمد...گویی تازه باورش شده باشد!یعنی او واقعا فرزند این مرد را باردار بود؟قرار بود بچه دار شوند؟ تن به لرز درآمده از هیجان و استرسش را به صندلی ماشین رسانده و سعی کرد تا طبیعی رفتار کند. -اینجا چیکار میکنی؟مگه نگفتی که شرکت کار داری ؟ مرد همانطور که دنده ماشین را جا میزد تخس نیشخند زد : -اومدم ببینم چند سال دیگه قراره بیخ ریش من بند باشی که پیشاپیش خودم و آماده کنم همان لحظه سر برگردانده و گویی تازه متوجه ی چهره ی رنگ پریده ی دخترک باشد،نگران اخم ریزی کرده و بیخیال درآوردن ماشین از پارک شد. -چرا انقدر رنگت پریده ؟بده ببینم جواب آزمایشت چی شد؟این همه برگه چیه دستت؟ هول شده از تیز بینی مرد به سرعت در کیفش را باز کرده و برگه ها را درونش چپاند و شروع به بهانه آوردن کرد. -هیچی بابا یکم قندم بالا پایین شده برای همین رنگم پریده،جواب آزمایشم هم خوبه احتمالا به این مارک جدید انسولین بدنم واکنش نشون داده ،وگرنه همه چیز نرمال بود. مکثی کرده و بی اختیار با شیطتنتی از غیب رسیده اضافه کرد: -به جز یه چیز کوچولو که بعدا بهت میگم! مرد مشکوک به دخترکی که از همان ابتدا هم میتوانست به راحتی  از مردمک های فراری اش تشخیص دهد چیزی را پنهان میکند ،نگاه چپی انداخت.با اینحال بازجویی را به زمانی دیگر موکول کرد. -داشبورد و باز کن،از شکلات هایی که دوست داری گرفتم،بخور بلکه رنگ آدمیزاد بگیری.. همان که جمله اش تمام شد با یادآوری چیزی که در داشبورد بود،در دم از گفته اش پشیمان شد. هرچند بلیط های هواپیما درون دست دخترک کنجکاو نشان میداد که دیگر برای هر پشیمانی دیر است ...! مضطرب نام دخترک را صدا زد: - دیلا... نگاه دخترک وامانده به نام هورا ظفری که روی بلیط چاپ شده بود خیره ماند. ناباور سر بلند کرده و به مردی که نامش به عنوان همسر درون شناسنامه اش هک شده بود چشم دوخت.صدایش از ته چاه به گوش می رسید: -با استاد ظفری میخوای بری ایتالیا؟ شاهو که خود را برای این موقعیت از قبل آماده کرده بود دمی گرفته و توضیح داد: - برای امضای قرارداد ادغام شرکت ها و درست کردن کارهاباید یه مدت کوتاه بریم ایتالیا... دخترک بی اختیار پوزخندزد: -اها او را احمق فرض کرده بودند؟ادغام شرکت ها؟چه بهانه ی پوچی...! زنگ تلفن همراهش باعث شد تا عصبی چشم از پوزخند پر حرف دختر بگیرد.با دیدن نام هورا پوفی کشیده و کلافه جواب داد : -بله؟ صدای طناز دخترک از طریق بلوتوث درون فضای ماشین پیچید: - شاهو عزیزم ، زنگ زدم بگم من هتل و رزرو کردم تو بلیط هارو برای ۲۴ ام فیکس کن نگاه پر حرف و غمگینش را به چشمان مرد  دوخت. دهان باز کرد تا بگوید با معشوقت، کسی که هنوز پس از ۱۲ سال عکسش را درون کشوی میز کارت نگه میداری،میخواهی سفر کاری بروی؟یا ماه عسل! که بگوید لعنتی من هنوز زنت هستم چطور میتوانی انقدر راحت از ماه عسلت با دیگری خبر بدهی... که بادرد و انقباض شدید زیر دلش،از شدت درد خم شده وبی طاقت ناله ای کرد. شاهو بادیدن وضعیت دخترک مضطرب شده بازویش را در دست گرفته و گفت: - چاوکال چت شد یه دفعه ؟ با احساس خارج شدن مایع غلیظی از بدنش قطره اشکی روی صورتش افتاد.صدای بغض کرده و پر از دردش باعث شد تامرد سر جایش خشک شود.دخترک قبل ازآنکه از حال برود به سختی نفس زد: -میخواستم..بهت خبر بدم قراره بابا بشی اما مثل همیشه تو من و زود تر سورپرایز کردی برای هدیه عروسیت به وکیلت خبر بده برگه های طلاق توافقی وآماده کنه.. https://t.me/+7e9S0YWhmYhmYmZk https://t.me/+7e9S0YWhmYhmYmZk
240Loading...
21
-قناری ،دلت درد میکنه...چرا دستت رو شکمته؟ با حضور یکباره ی مرد پشت سرش ترسیده از جا پرید،به حدی غرق افکارش شده بود که حتی آمدن شاهو را نفهمیده بود... مرد که از واکنش دخترک خنده اش گرفته بود،نیشخند تخسی زده و بی هوا یک دستش را دور شانه های دخترک پیچیده و بدنش را یک طرفه به سینه اش تکیه داد: -چی شد قناری ترسیدی؟ راضی از تفاوت قد شان،خم شده،بوسه ای ملایم روی موهای طلایی دخترک کاشته و درحالی که لب هایش از عمد به لاله ی گوشش کشیده میشد ،با شیطنت گفت: -باز که داری میلرزی...!نترس من که گربه نیستم بخورمت...! بی آنکه به دخترک امان دهد ،لاله ی گوشش را با دندان گزیده و پچ زد: -کی می دونه شایدم خوردم...! به خود امده از انچه که مردک بی حیا زیر گوشش زمزمه کرده چشمانش گرد شد...گویی بالاخزه موتورش راه افتاده باشد برای آنکه شاهو را از خود فاصله دهد با آرنج بی هوا درون شکمش کوبیده و با حرص غرید: -نه بابا میترسم رو دل کنی یه وقت شاهو بی آنکه از رو برود این بار دستش را دور کمر دخترک چموشش حلقه کرده و همانطور که چانه اش را روی شانه اش میگذاشت مردانه خندید: -هنرای جدید رو میکنی خانومی...زن های مردم از هر انگشت شون یه هنر می باره بعد زن ما علاوه بر زبون ۴۴ متریش تازه کاشف به عمل اومد که دست به زنم داره ...؟ بوس و ماچ نخواستیم بگو ببینم شام چی داریم ؟ با آنکه دل کوچکش قنج میرفت از آنکه مرد مغرورش پس از دوسال ازدواج صوری بالاخره اورا زن خود می نامید،ناراحتی اش را از دیر برگشتن مرد فراموش کرد ... اما برای ناز کردن هم که شده خود را از تک و تا نیانداخته و سعی کرد از حصار دستان مرد خارج شود. -رو تو برم ساعت ۱ شب اومدی خونه،شام هم میخوای ؟ مهمون هرکسی که بودی تا این موقع شب میگفتی بهت شام هم بده...! -ای بابا پس بگو قناریم از اینکه تنها بوده ناراحت شده بی آنکه اجازه واکنش به دخترک عاشق پیشه بدهد خم شده بوسه ای گرم بر گریبانش زد. خواست بیشتر پیش برود اما ص ای زنگ گوشی اش که از خانه می امد مانعش شد لعنتی بر خروس بی محل فرستاده و مجبورا دخترک را رها کرد: -عزیزم من برم ببینم کی زنگ میزنه..بعد هم یه دوش کوچیک بگیرم ،تو هم بی زحمت اون قرمه سبزی تو گرم کن که بوش کل ساختمون و برداشته ... بی آنکه لبخند از روی لبش پاک شود از ته دل خدا را برای سروسامان گرفتن زندگی اش شکر کرده و پس از چیدن میز برای صدا کردن شوهرش رفت... لباس های مردانه و کثیف را که روی,پاف تخت انداخته بود برداشته و خواست به طرف حمام برود که هشدار خالی شدن باطری تلفن به گوشش خورد. تلفن شاهو را از روی میز برداشته و روی پایه شارژر وایرلس قرار داد که صفحه ی گوشی روشن شده و نوتیفیکیشن پیامکش رای صفحه آمد "شاهو عزیزم ممنونم بابت شب بیاد ماندنی که برام درست کردی...بعد از مدت ها این بهترین تولدی بود که داشتم و حضورت شد بهترین هدیه تولد سی و دو سالگیم،بمونی برام... با اینکه رفتی ولی هنوز میتونم حست کنم!!! راستی پیراهن تو نشور میخوام خاطره امشب و تو هم تا آخر عمر یادت نره! دوست دار تو هورا " وا مانده از چیزی که خوانده بود لحظه ای شوکه حتی نمی دانست باید چه کار کند.. عقلش میگفت چه چیزی خوانده است اما قبل زبان نفهمش قبول نمیکرد انگار میخواست هر جور که شده مرد نامردش را تبرئه کند پیراهن طوسی رنگ را با دستانی لرزان بالا آورده شروع به برسی کرد چیزی پیدا نکرد شاید هم چشمان خیس و تار شده ی لعنتی اش کور شده بودند با حرص دستی به چشمانش کشید و طولی نکشید که چشمش به رد کمرنگ برق لب قرمز روی قسمت سینه ی پیراهن افتاد انگار باز هم نخواهد باور کند بی اختیار پیراهن را به طرف بینی.اش برد... نفس کشیدنش همانا و بلند شدن هق هق خفه اش همانا ... لعنتی بوی شراب انگور میداد..بوی عطر استاد عظیمی ...هورا عشق اول و ناکام شوهرش را ... شاهو بی خبر از همه جا صندلی را کنار کشیده و همانطور که پشت میز می نشست با خوش سرو زبانی گفت : -به به ،ببین دیلا خانوم چه کرده...همین کارا رو میکنی من دو کیلو اضافه کردم دیگه ... بدون آنکه پاسخی دهد تنها غذا خوردن بی تکلف مرد را نگاه کرد انقدر نگاه کرد تا آخرین لقمه را درون دهانش گذاشته و مشغول جویدن شد. -هفته دیگه تاریخ قرار داد چهارساله مون تموم میشه ... شاهو که حسابی ذهنش خسته بود گیج لقمه اش را قورت داده و گفت: -قرارداد؟ نگاه سردش را به چشمان خوش رنگ مرد دوخته و بی هیچ انعطافی آرام لب زد - به جهانگیری پیام دادم کار های دادگاه و بکنه دیگه لازم نیست به این ازدواج صوری ادامه بدیم همین الان هم به اندازه کافی ازت استفاده کردم... https://t.me/+rDh9Nzdl1WY2ZDE0
600Loading...
22
سلام😍 این شما و این بهترین رمان های آنلاین🔻 ➴➵➶➴➵➶➴➵➶➴➵➶➴➵➶ برام پاپوش دوختند و منو انداختن زندان! فکرش رو بکن..یه دختر جوون تو زندون! چه اتفاقی هولناک تراز این میتونه بیفته ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ وقتی متوجه خیانت شوهرم شدم خواستم ببخشمش اما گفت بخاطر معشوقش طلاق بگیرم! ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ مونس دختری که برای ثابت کردن عشقش بکارتش رو تقدیم می‌کنه، اما پسره روز عروسی قالش می‌ذاره ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ حنا سال‌ها قبل به صورت قاچاقی از کشور دزدیده و فروخته شده ومحکوم به تن فروشیه امایک شب بادیدن سیدالیاس طباطبایی ورق بر‌می‌گرده‌ ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ به جرم عاشقی از خانودام طرد شدم اما اون خیلی زود عشقش بعدبه دنیا دخترم سردشد وزن دوم گرفت! ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ درست وقتی‌ که داشتیم نامزد می‌کردیم، عکس‌های برهنه‌ام به دست عشقم رسید ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ دختری باگذشته تاریک ومبتلا به بیماری مردهراسی مجبور به ازدواج با مردی سرد و خشن میشه که ۱۵سال ازش کوچکتره ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ رمان کامل و رایگان، با هر ژانری که دوست داری بخون ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ پسر خلافکاری که گاوصندوق باز می کنه مقابل دختر جسوری قرار می‌گیره که بهش گیر می‌ده اون وتو یکی ازماموریت‌هاش ببره ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ صدف زنی مریض که شوهرش اورا ترک کرده وبا معشوقه‌اش در ترکیه زندگی‌ می‌کند ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ دختری که بعد ازورشکستگی پدرش به دام یک گروه جنایت‌کار می‌افتد ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ فایل رمان های ایرانی وخارجی ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ دختری به اجبار خانواده‌اش به عقدمردان مرفه در می‌آد.برای این‌که‌ بتونه بعد از طلاق از اون‌ها مهریه بگیره ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ لینک دونی رمان های آنلاین ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ عشق ممنوعه ای بین دختر مسلمان نامزددار و پسر ارمنی شکل میگیره،عشقی که کلی مخالف داره ورسوایی به بار میاره ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ فریماه،دختر سختی کشیده ای که بعد از اینکه تیرداد عشق اول و پسر شوهرش بهش تجاوز می کنه،پاتوی زندگی سرگرداحدی می ذاره،کسی که فریماه براش یه خط قرمز ممتده. ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ آریانا اتفاقی به کسی دل می‌بنده که همه می‌گفتن معشوقه‌ی پنهانی مادرش بوده ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ ازدواج قراردادی عروس فراری با خواننده‌ای معروف،بی‌خبر از آنکه آن مرد همان رفیق صمیمی نامزد سابقش است. ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ دختر شیطون و تکواندوکاری که خیلی اتفاقی با پرونده‌ای رو‌به‌رو می‌شه که اونو وارد دنیای بی‌رحم مافیا می‌کنه ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ راحیل به خاطر زندانی بودن برادرش تو یه کشور دیگه مجبور می‌شه صیغه دوست صمیمی داداشش بشه ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ دختری که به خاطر دزدیده شدن برادرش مجبور می شه زیرآب عشقش رو بزنه واز ایران فرار کنه ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ سارا ازروی اجبار پرستار مردی که می شه بویی از احساس نبرده ودر پی اونه اما ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ می‌گفت عاشقمه اما من نمی‌خواستمش،نمی‌دونستم با نه گفتن به اون حکم مرگ خودم و امضا کردم. ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ شاداب طی یه اتفاق وحشتناک و واقعا عجیب و خنده‌دار با مردی آشنا می‌شه که به‌نظر می‌رسه دیگه قرار نیست ببینتش اما... ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ رستا به خاطر پیدا کردن امین مجبور می‌شه با رفیعی خاستگار قدیمی‌ش همراه بشه ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ مهرناز از دست بداخلاقی‌های باباش با انوش دوست میشه که تقریبا هم‌سن و هم‌صنف پدرش.. ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ یک شب که طلا رو که چاقو خورده و می برن توی درمانگاهی که شیفت شبش با داریوشه. آدمای داریوش میخوان طلارو اذیت کنن که داریوش با همون بی حالیش متوجه ی موضوع میشه ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬ بهار پسری که عاشقش شده از طرف پدرش اومده تو زندگیش که در کودکی رهاش کرده و حالا اون پر از حرص و کینه س از اون پدر و پسر ✿⃟🍂 𝐽𝑜𝑖𝑛 ✾⃟🥀 ▬▭▬ ▬▭▬ ✦✧✦ ▬▭▬ ▬▭▬
842Loading...
23
.
230Loading...
24
پارت 1 مسیح خواهر سه ساله ام را در بغلم گرفتم. اشک چشمانم سرازیر بود بغض گلویم را گرفته بود گلویم درد میکرد. دلم فریاد میخواست. کشتند پدرم را سایه سر خودم و خواهرم را. مادر زیبا و مظلومم را کشتند و من همانطور که طفل سه ساله را، خواهر کوچکم را در بغلم دارم باچنان شدتی در حال دویدن هستم که گرد باد هم به پای من نمی رسد. چون قول دادم من به پدرم قول دادم تا مواظب خواهرم باشم. قول دادم مواظب خودم باشم و تقاص خون مظلوم پدر و مادرم را بگیرم. وقتی که با شب بخیری با شوخی و خنده وارد تخت خوابم شده بودم به هیچ وجهه فکرش راهم نمیکردم که نصف های شب پدرم به بالای سر ما بیاید و خواهر کوچکم را در بغلم بگذارد و با دادن مدارکی من و خواهرکوچکم را در کمد مخفی قائم کند. کمدی که هیچ کس متوجه آن نبود ولی من به خوبی شاهد همه چیز بودم. وقتی از پدرم خواستند که مدارک را تحویل بدهد و او اظهار بی اطلاعی کرد. وقتی که مادرم با آن چادر زیبایش خودش را به پدرم رساند. وقتی مامور عذر خواهی کرد وبا اصلحه صدا خفه کن هر دوی آنها را به قتل رساند. خیلی راحت یکی از مهره های خودشان را که سر از کثافت کاری ها و راند خواری هایشان در آورده بود  زیر آب کردند مبادا صدایش در بیاید. وقتی که کلاه های سیاه رنگ را از روی سر برداشتند و نگاه به خانواده ام کردند و یکی از آنها گفت: _حیف شد این زنه فکر کنم حلال مون بود حیف وقت نداشتم میترسیدم بچه ها سر برسن مجبور باشیم اونها هم بکشیم. مسیح تهرانی، هکر، ورزشکار، نخبه، و مغز متفکری است که شاهد مرگ پدر و مادرش است. مسیح با تمام سختی ها خواهرش را بزرگ می‌کند و تمام هدفش را برپایه انتقام گرفتن از خون ریخته خانوادش می‌کند واول از همه هم از باران دختر یکی از سرهنگ ها شروع می‌کند واورا به عقد اجباری خود در می آورد. بارانی که از بچگی عاشق مسیح بود. https://t.me/+JAwhrazDLLk0NzA0 پارت واقعی رمان نویسنده رمان های من نامادری سیندرلا نیستم. لینک جلد دوم من نامادری سیندرلا نیستم در کانال موجود است.
370Loading...
25
این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤 طعم گس عشق https://t.me/+F7MP2Yh9HfQwZWFk ❤️ جامانده https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0 🎀 بی گناه https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk 🕊 روایت های عاشقانه https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk 🧊 کافه دارچین https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0 ☕️ قاب سوخته https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi 🔮 منشورعشق https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0 🎼 فودوشین https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0 🎾 کلبه رمان های عاشقانه https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0 📚 سونای https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ 🍷 آشوب https://t.me/+JA_ztMH7bANkMWRk 💝 وصله ناجور دل https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk ☕️ سایه ی سرخ https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0 🌰 پناهگاه طوفان https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh 🍕 لوتی اماجذاب https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk 🎷 منتهی به خیابان عشق https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4 🎲 سنجاقک آبی https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8 🧩 یک روز به شیدایی https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk 💔 آناشه https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk 🎭 روزهای سفید https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0 🦋 شب های پاریس ماه نداشت https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0 🌜 ماهرو https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0 🍒 شاهزاده یخ زده https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0 🧀 ازطهران‌تاتهران https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0 🍍 گود من https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8 🧛 عاشق بی گناه https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk 💄 جاری خواهم ماند https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8 🐙 بیا عشق را معنا کنیم https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk 🐠 جدال دو عین https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk 🤡 ماه عمارت https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg 🍀 لیرا https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0 🦊 ویرانه های سکوت https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX 🥝 سبوی شکسته https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8 👀 طعمه‌ هوس https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8 ☂ سرنوشت ما https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk 🥃 مضطر https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f ☃️ فراموشی دریا https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk 🌊 لمس تنهایی ماه https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs 🌙 تاب رخ‌ او https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0 🌒 سی سالگی https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0 🎯 قرار نبود عاشق شیم https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk 💝 خواب https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0 💀 جوخه‌ ی‌تقلا https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk 🧶 چشم های آهیل https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0 👀 برزخ عشق https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0 🐦‍🔥 شهربند گرگ سیاه https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk ☠ آرامش یک طوفان https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk 🐝 امیر سپهبد https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk 🐦‍🔥 اسپار https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0 🪐 رمانسرای ایرانی https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0 ✨ رمان های آنلاین https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0 🧶 جال https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk 👓 طلا https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0 💄 منفصل https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0 🌈 به تودچارگشته ام https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk 🌻 به جهنم خواهم رفت https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk 🐾 وکیل تسخیری https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8 🌸 دلیبال https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk 🐚 فگار https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0 👽 کوارا https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk 🪵 دیافراگم https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0 🌹 عروسک آرزو https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw 💝 شبی در پروجا https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk 🌵 گلاویژ https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ 🍂 دل بی‌جان https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0 🐝 راز مبهم https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk ⭕️ اختران https://t.me/+jnB5gd1qIkU0OTI0 ✨
100Loading...
26
دختره از دست دشمن باباش فرار می‌کنه ببین پسره باهاش چیکار میکنه وقتی به عمارت رسیدیم درماشین رو برام باز کرد تا از آن بیرون بیام. به محض بیرون اومدنم از ماشین پشت عادل پناه گرفتم که به طرفم برگشت و برای چند لحظه دلسوزانه نگاهم کرد. _کاش فرار نمی کردی، بهونه دادی دستش. لبم روگاز گرفتم و بغضم رو قورت دادم کاش یکی بود بهش بگه لطفا توی دلم رو با حرف هات بیشتر خالی نکن. _هزار بار دیگه هم که باشه فرار میکنم. با این حرفم پوزخندی زد و به جلو اشاره کرد. _بفرما این شما و اینم عواقب کارات، منتظرته. تمام تنم میلرزید. احساس ترس تمام وجودم رو به مثال موریانه ای که به چوب حمله کنه در خود حل کرده بود. وقتی وارد عمارت شدیم مهرآیین و آراد روی مبل نشسته بودندوبا هم کل کل می‌کردند و خوراکی می‌خوردند. _های هانی فرار مفتضحانت رو بهت تسلیت می‌گم. مسیح با آوردن دخترک به داخل اتاق کارم با دست اجازه مرخص شدن خدمتکار رو دادم و نگاه به دخترک سربه زیر مقابلم کردم. اینقدر برام ارزش نداشت که حتی بخواهم اعصاب خودم روخرابش کنم. وقتی درب اتاق مخفی روباز کردم و از او خواستم همراهم بیاد به وضوح جا خوردگی و ترسش روحس کردم. وقتی که اون رو به داخل رِد روم (اتاق قرمز) بردم و در روبا دکمه بستم لرزیدنش روخیلی واضح تماشا کردم. باران با دیدن دم و دستگاه اتاق به تمام معنا زهرترک شدم خیلی خودم روکنترل کردم که از ترس خودم رو خیس نکنم. _لباساتو و درار، فقط لباس زیرا بمونه. از این حرفش شوکه شده به عقب رفتم. _ب.... بذار برم لطفا.... من... من که کاری نکردم. مسیح همونطورکه به طرف دم و دستگاهش قدم بر می‌داشت به طرفم چرخید و با همون نگاه سرد و مرگبارش گفت : _میدونی چیه، دختر خوبی باشی و به حرف هام گوش بدی باعث میشی کمتر شکنجت کنم نظرت؟ پس بگو نظرت را عادل از کی یاد گرفت. بیا ببین دختره رو چیکارش می‌کنه بنر واقعی https://t.me/+JAwhrazDLLk0NzA0 https://t.me/+JAwhrazDLLk0NzA0 https://t.me/+JAwhrazDLLk0NzA0 https://t.me/+JAwhrazDLLk0NzA0
460Loading...
27
این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤 طعم گس عشق https://t.me/+F7MP2Yh9HfQwZWFk ❤️ جامانده https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0 🎀 بی گناه https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk 🕊 روایت های عاشقانه https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk 🧊 کافه دارچین https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0 ☕️ قاب سوخته https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi 🔮 منشورعشق https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0 🎼 فودوشین https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0 🎾 کلبه رمان های عاشقانه https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0 📚 سونای https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ 🍷 آشوب https://t.me/+JA_ztMH7bANkMWRk 💝 وصله ناجور دل https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk ☕️ سایه ی سرخ https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0 🌰 پناهگاه طوفان https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh 🍕 لوتی اماجذاب https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk 🎷 منتهی به خیابان عشق https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4 🎲 سنجاقک آبی https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8 🧩 یک روز به شیدایی https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk 💔 آناشه https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk 🎭 روزهای سفید https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0 🦋 شب های پاریس ماه نداشت https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0 🌜 ماهرو https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0 🍒 شاهزاده یخ زده https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0 🧀 ازطهران‌تاتهران https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0 🍍 گود من https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8 🧛 عاشق بی گناه https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk 💄 جاری خواهم ماند https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8 🐙 بیا عشق را معنا کنیم https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk 🐠 جدال دو عین https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk 🤡 ماه عمارت https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg 🍀 لیرا https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0 🦊 ویرانه های سکوت https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX 🥝 سبوی شکسته https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8 👀 طعمه‌ هوس https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8 ☂ سرنوشت ما https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk 🥃 مضطر https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f ☃️ فراموشی دریا https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk 🌊 لمس تنهایی ماه https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs 🌙 تاب رخ‌ او https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0 🌒 سی سالگی https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0 🎯 قرار نبود عاشق شیم https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk 💝 خواب https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0 💀 جوخه‌ ی‌تقلا https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk 🧶 چشم های آهیل https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0 👀 برزخ عشق https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0 🐦‍🔥 شهربند گرگ سیاه https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk ☠ آرامش یک طوفان https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk 🐝 امیر سپهبد https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk 🐦‍🔥 اسپار https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0 🪐 رمانسرای ایرانی https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0 ✨ رمان های آنلاین https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0 🧶 جال https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk 👓 طلا https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0 💄 منفصل https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0 🌈 به تودچارگشته ام https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk 🌻 به جهنم خواهم رفت https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk 🐾 وکیل تسخیری https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8 🌸 دلیبال https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk 🐚 فگار https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0 👽 کوارا https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk 🪵 دیافراگم https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0 🌹 عروسک آرزو https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw 💝 شبی در پروجا https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk 🌵 گلاویژ https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ 🍂 دل بی‌جان https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0 🐝 راز مبهم https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk ⭕️ اختران https://t.me/+jnB5gd1qIkU0OTI0 ✨
141Loading...
28
چشمان مهرآیین اشکی بود. اراد طول و عرض سالن را عصبی قدم بر می‌داشت. مسیح بر روی صندلی شاهانه اش نشسته بود این خونسردی از او بعید بود. خدمتکار ها زیر زیرکی نگاه می‌کردند و در گوش یکدیگر پچ پچ می کردند. هنوز هیچ کدام متوجه من نبود که مثل گوشت قربانی برروی دستان نگهبانان مسیح به داخل کشانده میشدم. مهرآیین با دیدن من با دست هایش جلوی صورتش را گرفت. بهم هشدار داده بود فرار نکنم او که نمی‌دانست من قصد فرار نداشتم من فقط هوس کمی ترشک کرده بودم خودم هم دلیلش را نمی دانستم آخر مگر یه هوس می‌تواند مجبورت کند که بدون اجازه از خانه ات بیرون بزنی. اراد با دیدنم کلافه وار دست در داخل موهایش کشید و آنها را عقب راند این روزها حسابی با هم رفیق شده بودیم تا حدی که از عشقش به دختر سرب زیر دانشگاهشان برایم گفت دختری که مطمئن بود بخاطر پرورشگاهی بودنش داداش مسیحش اجازه نمی دهد زنش شود. _کاری رو که گفتم انجام دادین؟ با صدای سخت و سرد مسیح قلبم از تپش ایستاد. عادل جلو آمد با سرتاپایی پر از خاک. _بله قربان امرتون اجرا شد. مسیح همانطور که سر تکان میداد با دست اشاره ای کرد و تابوتی چوبی در مقابلم قرار گرفت. در تابوت برداشته شد و مسیح نزدیک من. _بهت گفته بودم یکبار دیگه فرار کنی خودم چالت میکنم نگفتم بهت دختر ناصر؟ با چشمانی از حدقه درآمده نگاه به مسیح کردم. باورم نمیشد می‌خواهد زنده زنده چالم کند. _نه.... نه.... بخدا بجون بابام قصد فرار نداشتم گوش کن به من میگم بخدا. با تو دهنی که به من زد برروی تابوت افتادم که کار را برایش آسان‌تر کرد. _میترسم نه التماست میکنم خان تو رو خدا من فقط هوس ترشک های بیرونی رو کردم بهت چند بار گفتم یادت نمیاد. صدای التماس ها و فریاد های مهرآیین و آراد برای زن برادرشان بی تاثیر بود. با ریختن خاک برروی تابوت نفس تنگی تلقینی ام شروع شد و با خیس شدن شلوارم به دنیای بی خبری رفتم. با صدای زنگ تلفن و روی آیفون رفتن آن توجه هات همه به آن جلب شد. _سلام آقای تهرانی از آزمایشگاه فردوسی تماس میگیرم چند باری باهاتون تماس گرفتیم جوابگو نبودید غرض از مزاحمت خانمتون هفته 4بارداری رو دارن ولی یه مشکلی هست برای بررسی های بیشتر لطفا بیارید بیمارستان تا چک بشن. https://t.me/+JAwhrazDLLk0NzA0 مسیح وقتی 15سالش بود پدر و مادرش رو جلوی چشمانش می‌کشند واورا به همراه خواهر سه ساله اش آواره میکنن و حالا مسیح بزرگ شده و تبدیل شده به یک مرد قدرتمندکه قصد انتقام از همکار پدرش رو داره که داخل قتلش دست داشت واون کسی نیست جز سرهنگ ناصر پدر باران که عاشقانه تک دخترش رو دوست داره و مسیح دست گذاشت روش. نویسنده رمان های من نامادری سیندرلا نیستم وهوو
380Loading...
29
این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤 طعم گس عشق https://t.me/+F7MP2Yh9HfQwZWFk ❤️ جامانده https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0 🎀 بی گناه https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk 🕊 روایت های عاشقانه https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk 🧊 کافه دارچین https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0 ☕️ قاب سوخته https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi 🔮 منشورعشق https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0 🎼 فودوشین https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0 🎾 کلبه رمان های عاشقانه https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0 📚 سونای https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ 🍷 آشوب https://t.me/+JA_ztMH7bANkMWRk 💝 وصله ناجور دل https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk ☕️ سایه ی سرخ https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0 🌰 پناهگاه طوفان https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh 🍕 لوتی اماجذاب https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk 🎷 منتهی به خیابان عشق https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4 🎲 سنجاقک آبی https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8 🧩 یک روز به شیدایی https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk 💔 آناشه https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk 🎭 روزهای سفید https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0 🦋 شب های پاریس ماه نداشت https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0 🌜 ماهرو https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0 🍒 شاهزاده یخ زده https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0 🧀 ازطهران‌تاتهران https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0 🍍 گود من https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8 🧛 عاشق بی گناه https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk 💄 جاری خواهم ماند https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8 🐙 بیا عشق را معنا کنیم https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk 🐠 جدال دو عین https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk 🤡 ماه عمارت https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg 🍀 لیرا https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0 🦊 ویرانه های سکوت https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX 🥝 سبوی شکسته https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8 👀 طعمه‌ هوس https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8 ☂ سرنوشت ما https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk 🥃 مضطر https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f ☃️ فراموشی دریا https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk 🌊 لمس تنهایی ماه https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs 🌙 تاب رخ‌ او https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0 🌒 سی سالگی https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0 🎯 قرار نبود عاشق شیم https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk 💝 خواب https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0 💀 جوخه‌ ی‌تقلا https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk 🧶 چشم های آهیل https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0 👀 برزخ عشق https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0 🐦‍🔥 شهربند گرگ سیاه https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk ☠ آرامش یک طوفان https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk 🐝 امیر سپهبد https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk 🐦‍🔥 اسپار https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0 🪐 رمانسرای ایرانی https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0 ✨ رمان های آنلاین https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0 🧶 جال https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk 👓 طلا https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0 💄 منفصل https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0 🌈 به تودچارگشته ام https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk 🌻 به جهنم خواهم رفت https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk 🐾 وکیل تسخیری https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8 🌸 دلیبال https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk 🐚 فگار https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0 👽 کوارا https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk 🪵 دیافراگم https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0 🌹 عروسک آرزو https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw 💝 شبی در پروجا https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk 🌵 گلاویژ https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ 🍂 دل بی‌جان https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0 🐝 راز مبهم https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk ⭕️ اختران https://t.me/+jnB5gd1qIkU0OTI0 ✨
231Loading...
30
دلوین یه دختر کرده که عاشق بازیگری هست و چون از بچگی نشون کرده‌ی پسرعموش بوده مجبور میشه به شرط ورود به سینما باهاش نامزدی اجباری کنه ولی وقتی می‌فهمه خاندانش دورش زدند و بهش وعده و وعید دروغین دادند، شب عروسیش با سلبریتی معروفی عقد صوری می‌کنه و مراسم رو به هم میزنه...! اما موقع فرار از مراسم میفهمه اون سلبریتی متاهل بوده و...😱💔 https://t.me/+jCAGJTPT_Ig1ZTk0
440Loading...
31
- نمی‌خوای صدای قلب بچه‌ات رو بشنوی؟ چشم از مانیتور مقابلم گرفتم. طاقت دیدنش رانداشتم، وقتی قرار بود او را از من بگیرند، وابسته شدنم بی‌معنی بود. - بچه‌ی من نیست! خانم دکتر با تعجب نگاهی به من انداخت و محض رفع کنجکاوی‌اش پرسید: - بچه تو نیست؟! پس توی شکم تو چیکار میکنه؟! بغض کرده و پشیمان از این اقدام نجوا کردم: - کاش میمردم و همچین خبطی رو نمی‌کردم، رحمم رو اجاره دادم خانم دکتر. اجاره دادم به زن و شوهری که بچه دار نمیشدن و حالا... - حالا نمی‌تونی از این بچه دل بکنی درسته؟ چیزی نگفتم و فقط سری به نشانه‌ی تایید تکان دادم. دکتر چند برگ دستمال کاغذی به سمتم گرفت و گفت: - خداروشکر بچه سالمه. یه سری توضیح و سفارش هست که با توجه به حرفات بهتره با والدین اصلیش در جریان بذارم. پوست شکمم را با دستمال تمییز کردم. هنوز خیلی رشد نکرده بود، اما من وجودش را با رگ و پی‌ام احساس می‌کردم. - مامان باباش کجان؟ باهات نیومدن برای چکاپ؟ از روی تخت پایین آمدم و همانطور که دکمه‌های مانتوام را دانه دانه می‌بستم گفتم: - مامانش فوت کرده، دقیقا چهل روز پیش. امروز مراسم چهلم داشتن، باباشم الان اونجاست. فکر نکنم اصلا یادش باشه که قرار بود امروز من بیام اینجا و... حرفم ناتمام ماند، در مطب به شدت باز شد و من با دیدن چهره‌ی آشنای مردی که در چهارچوب در ایستاده بود، تعجب کردم. منشی قبل از خانم دکتر اعتراض کرد و گفت: - آقای محترم من به شما گفتم مریض داخله به چه اجازه‌ای وارد اتاق معاینه شدید؟ خانم دکتر نگاهی به من انداخت، انگار فهمیده بود که این مرد پدر همان بچه‌ای بود که من به شکم می‌کشیدم. رو به منشی با ملایمت گفت: - مشکلی نیست...شما بفرمایید. منشی رفت و کاوه با چند قدم بلند خودش را به من رساند، بزاق دهانم را به سختی فرو فرستادم و خیره در نگاه به خون نشسته‌‌اش زمزمه کردم: - آقای شایگان...من فکر کردم که شما امروز.. میان حرفم آمد و با همان حال زار و خرابش رو به منی که مات و مبهوت تماشایش می‌کردم که گفت: - میخوام صدای قلبش رو بشنوم، دراز بکش روی تخت. https://t.me/+GO2_wyLEZ9MxOWQ8 https://t.me/+GO2_wyLEZ9MxOWQ8 https://t.me/+GO2_wyLEZ9MxOWQ8 https://t.me/+GO2_wyLEZ9MxOWQ8 https://t.me/+GO2_wyLEZ9MxOWQ8 https://t.me/+GO2_wyLEZ9MxOWQ8 https://t.me/+GO2_wyLEZ9MxOWQ8 https://t.me/+GO2_wyLEZ9MxOWQ8
951Loading...
32
یه لیست جذاب برای همه مخاطبان عزیز کانال😍 نگار فرزین سحر💕بهزاد https://t.me/+N9BFdebpB5w0N2U8 میم راهپیما البرز 💕ایران https://t.me/+RyG2Wpv98Ks0YjM0 مریم بوذری بردیا 💕 افرا https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0 سارا انضباطی الیاس 💕حنا https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk پروانه قدیمی ارس 💕 جانان https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi شبنم گلاویژ 💕عماد https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ ماریا رستا 💕 فرشاد https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0 شینزود فهام 💕 سامیا https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk منیر قاسمی رهی 💕 نورا https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0 میم.راهپیما آفاق💕الچین https://t.me/+cGaEWW24wYQ2NmI8 نسترن ملایی هانا💕واران https://t.me/+cby5BpsV_2dkZDc0 سیما جانان 💕 ظهیر https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0 نگار فرزین عماد 💕سارا https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8 حدیثه ببرزاده الهه 💕 علی https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8 یگانه راد سبحان، ارمیا💕محنا https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX مرضیه سما 💕 امید https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f فاطمه جعفری حامد 💕عاطفه https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk نسترن ودا 💕دانیار https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0 یغما شفیع پور تیارا 💕 آویر https://t.me/joinchat/RaaqCdplvPFp_Ipz گیلسو طنین 💕شهریار https://t.me/+EPy1Pj6lEPUyNmQ0 شیوا بادی ایران 💕وارطان https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0 حوای پاییز آران 💕فریماه https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk مونا امین سرشت ماهرخ💕کیاراد، دارا https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs نسیم پناه💕کاوه https://t.me/+fQzEb67n3hY1NjA0 پرنیان هفت رنگ خزان💕هیروان ، پریشان https://t.me/+i-AULEBzIu9jMjNk اعظم داشبلاغی ماهرو💕رحمان https://t.me/+8spJjlnwbk9lZjA0 ر.بیات حسام💕ریحانه https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0 مهلا.خ شهریار💕آسو https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8 حانیه شامل پناه💕 آرسین https://t.me/+7c77UZ1Xr5k3OTA8 اعظم داش‌بلاغی حسن، نوید💕 رها https://t.me/+8spJjlnwbk9lZjA0 مینا دلیار 💕 نیک https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0 مارال امیرحافظ 💕 آناشه https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk بهناز صفری ماه چهره💕مهدیار_آدریان https://t.me/+W-87i6q5g08wMDI0 فریبا زلالی صدف 💕 علی https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk راز لیدا 💕 فولاد https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk مهدیه سیف‌الهی آریانا💕 کوروش https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk لیلا غلطانی فرشید💕سونا https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ گیسو رحیمی دلوین💕حامین https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0 محدثه رمضانی پناه 💕یاشار، امیر‌علی https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh صدای بی صدا دیاکو 💕راحیل https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4 سارا رایگان آرامش 💕طوفان https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0 شبنم آرش 💕سارا https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw مبینا بنیامین💕 جیران https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0 راز.س شاداب💕سبحان، محمد https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk خاطره همایون💕نوا https://t.me/+R-d0sNQmYH5mYTc0 شادی جمالیان نهال 💕کیهان https://t.me/+m6zOAXiTnhY3ZGI0 آزاده ندایی ریرا 💕 رستان https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy رقیه جوانی سرمه💕 رهام https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0 شبنم خلیلی شبنم💕سهراب https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0
110Loading...
33
🦋🫧پـــارتـــی از آیـــنـــده🫧🦋 سیبک گلوی مرد جوان همچون قلب و مغزش تکان خورد و به سختی جان کندن لب جنباند: - بچه... بچه‌مون رو... سقط... سقطش کردی؟ خنده‌‌ای هیستریک کرد و خیره در چشمان فراری و شرمسار مرد جوان با قسی‌القلبی تمام؛ ضربه‌ی مهلک و سنگینی را با لذت وافری بر تن و پیکر خون‌آلود عزرائیل زندگی‌اش زد. - به‌ حرفت گوش دادم. بدنیا آوردمش. روز ترخیصم اومدم در عمارت نامدارها و بچه رو گذاشتم داخل سطل زباله در خونه‌تون. یه یادداشت هم داخل ساک بچه گذاشتم و دادمش به سرایدار خونه‌ که برسونه بدستت! داخل کاغذ نوشتم مامان به تک‌تک حرفات عمل کرد بابایی. مرد جوان با نگاهی که دودو می‌زد گامی به سوی دخترک برداشت و گیج و پریشان زمزمه کرد: - جوک بامزه‌ای بود، واقعا اشک توی چشمام جمع شد. این دری وری‌ها چیه که میگی؟ شوخیت‌‌ گرفته؟ خنده‌ای شیطانی کرد و با خونسردی تابی به گردنش داد: - به نظرت من آدم شوخی‌ام؟ اونم در مقابل تو! متأسفانه من با این جوک بامزه‌ زندگی کردم جناب نامدار‌! ترس هلاهل‌وار به دل مرد جوان چنگ می‌انداخت و سینه‌اش بی‌امان پر و خالی می‌شد. هراسیده و بیم‌ناک گامی جلوتر رفت و ناباورانه لب زد: - تو این کار رو نکردی! قهقهه بلندی سر داد و با لحنی سرمست و شنگول گفت: - دوست نداری بدونی جنسیتش چی بود؟ چه شکلی بود؟ اسمش چی بود؟ متأسفانه باید بگم ژن غالبی هم داری! خیلی شبیهت بود. مرد جوان درمانده و آسیمه‌سر به دور خودش چرخید و ناگهان تنوره‌کشان به سوی دخترک حمله‌ور شد و با رنگ و رویی پریده و دهانی کف کرده از اعماق جانش فریاد زد: - تو این‌کار رو نکردی! نه، نه، نـــه... امکان نداره! تو نمی‌تونی انقدر حیوون باشی! بی‌اعتنا به مرد لجام‌گسیخته مقابلش و اسیر شدن بازوان ظریف و نحیفش در دستان عضلانی و پرقدرت او، جسورانه چشم در صورتش دواند و با لحنی تند و عصبی گفت: - هستیم، هردومون. تو حرفش رو زدی، من عملیش کردم! البته حیوون شرف داره به من و تو! چون حتی اونا هم با پوست و گوشت و خونشون از توله‌هاشون مراقبت می‌کنند. ولی ما...! مرد جوان با صورت گداخته و خون دویده نگاه برزخی به دخترک انداخت و از میان فک قفل شده‌اش کلمات را به سختی جان کندن به بیرون پرتاب کرد: - تو، اینکار رو، نکردی! نــــــه! تو نمی‌تونی انقدر‌ شیطان‌صفت باشی! پوزخند تلخی روی لب‌هایش نشست و با نگاهی بدرخته و مکدل به عزرائیل زندگی‌اش خیره شد: - نبودم. شدم. شماها منو از بهترین فرشته به بدترین شیطان تبدیل کردید... https://t.me/+GcQBDP-xlcxiYWVk https://t.me/+GcQBDP-xlcxiYWVk ازدواج‌ دخترک‌ بازیگر و نشان‌ شده‌ی‌ کردی با سوپر مدل‌ معروف‌ و متاهل‌ جنجال‌ می‌آفریند...
600Loading...
34
یه لیست جذاب برای همه مخاطبان عزیز کانال😍 نگار فرزین سحر💕بهزاد https://t.me/+N9BFdebpB5w0N2U8 میم راهپیما البرز 💕ایران https://t.me/+RyG2Wpv98Ks0YjM0 مریم بوذری بردیا 💕 افرا https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0 سارا انضباطی الیاس 💕حنا https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk پروانه قدیمی ارس 💕 جانان https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi شبنم گلاویژ 💕عماد https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ ماریا رستا 💕 فرشاد https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0 شینزود فهام 💕 سامیا https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk منیر قاسمی رهی 💕 نورا https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0 میم.راهپیما آفاق💕الچین https://t.me/+cGaEWW24wYQ2NmI8 نسترن ملایی هانا💕واران https://t.me/+cby5BpsV_2dkZDc0 سیما جانان 💕 ظهیر https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0 نگار فرزین عماد 💕سارا https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8 حدیثه ببرزاده الهه 💕 علی https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8 یگانه راد سبحان، ارمیا💕محنا https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX مرضیه سما 💕 امید https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f فاطمه جعفری حامد 💕عاطفه https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk نسترن ودا 💕دانیار https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0 یغما شفیع پور تیارا 💕 آویر https://t.me/joinchat/RaaqCdplvPFp_Ipz گیلسو طنین 💕شهریار https://t.me/+EPy1Pj6lEPUyNmQ0 شیوا بادی ایران 💕وارطان https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0 حوای پاییز آران 💕فریماه https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk مونا امین سرشت ماهرخ💕کیاراد، دارا https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs نسیم پناه💕کاوه https://t.me/+fQzEb67n3hY1NjA0 پرنیان هفت رنگ خزان💕هیروان ، پریشان https://t.me/+i-AULEBzIu9jMjNk اعظم داشبلاغی ماهرو💕رحمان https://t.me/+8spJjlnwbk9lZjA0 ر.بیات حسام💕ریحانه https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0 مهلا.خ شهریار💕آسو https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8 حانیه شامل پناه💕 آرسین https://t.me/+7c77UZ1Xr5k3OTA8 اعظم داش‌بلاغی حسن، نوید💕 رها https://t.me/+8spJjlnwbk9lZjA0 مینا دلیار 💕 نیک https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0 مارال امیرحافظ 💕 آناشه https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk بهناز صفری ماه چهره💕مهدیار_آدریان https://t.me/+W-87i6q5g08wMDI0 فریبا زلالی صدف 💕 علی https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk راز لیدا 💕 فولاد https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk مهدیه سیف‌الهی آریانا💕 کوروش https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk لیلا غلطانی فرشید💕سونا https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ گیسو رحیمی دلوین💕حامین https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0 محدثه رمضانی پناه 💕یاشار، امیر‌علی https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh صدای بی صدا دیاکو 💕راحیل https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4 سارا رایگان آرامش 💕طوفان https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0 شبنم آرش 💕سارا https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw مبینا بنیامین💕 جیران https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0 راز.س شاداب💕سبحان، محمد https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk خاطره همایون💕نوا https://t.me/+R-d0sNQmYH5mYTc0 شادی جمالیان نهال 💕کیهان https://t.me/+m6zOAXiTnhY3ZGI0 آزاده ندایی ریرا 💕 رستان https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy رقیه جوانی سرمه💕 رهام https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0 شبنم خلیلی شبنم💕سهراب https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0
50Loading...
35
با دستان و گام‌هایی لرزان به سوی تختش رفت و حینی که آهسته روی آن می‌نشست گوشی‌اش را از روی میز کنارتختی چنگ زد و با دیدن اسم روی صفحه آه از نهادش بلند شد. به سختی خودش را جمع و جور کرد و با صدایی که لرزش نامحسوسی داشت تماس را برقرار کرد: - چیه هاویار، چی می‌خوای؟ چیز دیگه‌ای مونده بارم کنی و نکردی؟ صدای خسته و عصبی هاویار پشت گوشی پیچید و با پوزخند صداداری گفت: - علیک سلام خرم سلطان، حرمسرات بی من امن و امانه؟ حالا چرا انقدر توپت پره سوگلی سلطان سلیمان؟ ارث آقات رو کشیدم بالا یا باهام خوابیدی و پولت رو ندادم. چشمان دخترک از وقاحت رفیقش گشاد شد و بی‌اختیار جیغ بنفشی کشید: - دهنت رو ببند مرتیکه فاقد ادب و شعور و فهم و درک و نزاکت. تو دیگه داری مرزهای عوضی بودن و خط قرمزها رو له می‌کنی، از رد کردن گذشته کارت! هاویار بی‌حوصله نچی کرد: - دو دقیقه زیپ دهنت رو بکش و یه نفسی بگیر تا نمردی. حالا گوشات رو عین اسب بده به من ببین چی می‌گم. درهای خونه رو قفل کن و تحت هیچ شرایطی از خونه بیرون نزن تا برگردم تهران. با گوهی که تو دیشب کاشتی فکر کنم آدرس خونه‌ات رو اون خاندان کوفتیت تا فردا پیدا کنند و خراب بشن سرت به امید خدا. فعلا بتمرگ سرجات و بیرون آفتابی نشو تا آبا از آسیاب بیفته و منم برگردم ببینم چه خاکی باید بریزم به سرم از دست گنده‌کاری های تو. کاری نداری؟ کلافه از پر حرفی هاویار و دل‌نگرانی‌اش برای مردهای طبقه پایین دستی به پیشانی‌اش کوبید و با حرص پاسخ داد: - نه من چه کاری با موجود بیشعوری مثل تو می‌تونم داشته باشم؟ شرت کم، فقط فرت و فرت بهم زنگ نزن و نگرانم نباش. هاویار خنده‌ی تلخی کرد و با صدای گرفته‌ای بی‌مقدمه لب زد: - ‏مادرم یه جمله کوردی معروف داشت که می‌گفت: « عە‌شق برینێکە نه ده‌‌ی هێڵێ بژی نە‌ ده‌‌ی هێڵێ بمری». (به فارسی یعنی: عشق زخمیه که نه می‌ذاره زندگی کنی و نه می‌ذاره بمیری.) مات و مبهوت شده از جا برخاست و قدم‌زنان با لحن مشکوک و کنجکاوی زمزمه کرد: - خب، یعنی چی؟ هاویار از در شوخ‌طبعی وارد شد و بحث را به زیرکی عوض کرد: - یعنی چی و مرگ! و زهرخر توی دل تو و هر خر دیگه‌ای که عاشق بشه. شب بخیر پرتقال گندیده. لبخند محوی روی صورتش نقشت بست و آهسته لب زد: - شبت بخیر شریک جرم بداخلاق من. https://t.me/+l2FvaUCezsxjMjJk https://t.me/+l2FvaUCezsxjMjJk پارت واقعی رمان💯♨️ سرچ کن نبود لف بده❗️❌ با بیش از صد پارت آماده🔥❤️‍🔥
730Loading...
36
یه لیست جذاب برای همه مخاطبان عزیز کانال😍 نگار فرزین سحر💕بهزاد https://t.me/+N9BFdebpB5w0N2U8 میم راهپیما البرز 💕ایران https://t.me/+RyG2Wpv98Ks0YjM0 مریم بوذری بردیا 💕 افرا https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0 سارا انضباطی الیاس 💕حنا https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk پروانه قدیمی ارس 💕 جانان https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi شبنم گلاویژ 💕عماد https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ ماریا رستا 💕 فرشاد https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0 شینزود فهام 💕 سامیا https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk منیر قاسمی رهی 💕 نورا https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0 میم.راهپیما آفاق💕الچین https://t.me/+cGaEWW24wYQ2NmI8 نسترن ملایی هانا💕واران https://t.me/+cby5BpsV_2dkZDc0 سیما جانان 💕 ظهیر https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0 نگار فرزین عماد 💕سارا https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8 حدیثه ببرزاده الهه 💕 علی https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8 یگانه راد سبحان، ارمیا💕محنا https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX مرضیه سما 💕 امید https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f فاطمه جعفری حامد 💕عاطفه https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk نسترن ودا 💕دانیار https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0 یغما شفیع پور تیارا 💕 آویر https://t.me/joinchat/RaaqCdplvPFp_Ipz گیلسو طنین 💕شهریار https://t.me/+EPy1Pj6lEPUyNmQ0 شیوا بادی ایران 💕وارطان https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0 حوای پاییز آران 💕فریماه https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk مونا امین سرشت ماهرخ💕کیاراد، دارا https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs نسیم پناه💕کاوه https://t.me/+fQzEb67n3hY1NjA0 پرنیان هفت رنگ خزان💕هیروان ، پریشان https://t.me/+i-AULEBzIu9jMjNk اعظم داشبلاغی ماهرو💕رحمان https://t.me/+8spJjlnwbk9lZjA0 ر.بیات حسام💕ریحانه https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0 مهلا.خ شهریار💕آسو https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8 حانیه شامل پناه💕 آرسین https://t.me/+7c77UZ1Xr5k3OTA8 اعظم داش‌بلاغی حسن، نوید💕 رها https://t.me/+8spJjlnwbk9lZjA0 مینا دلیار 💕 نیک https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0 مارال امیرحافظ 💕 آناشه https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk بهناز صفری ماه چهره💕مهدیار_آدریان https://t.me/+W-87i6q5g08wMDI0 فریبا زلالی صدف 💕 علی https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk راز لیدا 💕 فولاد https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk مهدیه سیف‌الهی آریانا💕 کوروش https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk لیلا غلطانی فرشید💕سونا https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ گیسو رحیمی دلوین💕حامین https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0 محدثه رمضانی پناه 💕یاشار، امیر‌علی https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh صدای بی صدا دیاکو 💕راحیل https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4 سارا رایگان آرامش 💕طوفان https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0 شبنم آرش 💕سارا https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw مبینا بنیامین💕 جیران https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0 راز.س شاداب💕سبحان، محمد https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk خاطره همایون💕نوا https://t.me/+R-d0sNQmYH5mYTc0 شادی جمالیان نهال 💕کیهان https://t.me/+m6zOAXiTnhY3ZGI0 آزاده ندایی ریرا 💕 رستان https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy رقیه جوانی سرمه💕 رهام https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0 شبنم خلیلی شبنم💕سهراب https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0
170Loading...
37
دوست صمیمی و شوهرش و باهم دیگه تو خونه خالی...😱🔞🔞 تاکسی سر کوچه ایستاد، سرگرم  بیرون آوردن پول از کیف گفتم:  -لطفا بپیچید داخل کوچه - نمیشه خانم !! چه قیامتیه ؟؟  کسی مرده؟ سرم را بالا گرفتم: جلوی ساختمان ما جمعیت زیادی جمع شده بودند ماشین پلیس و آمبولانس هم بود. وحشت کردم. در ماشین را باز کرده پیاده شدم. -آبجی ، کرایه ما چی شد پس ؟؟ هل کرده چند تراول مچاله را به سمتش انداخته و دویدم داخل کوچه دلشوره و اضطرابی که از صبح در جانم ریخته بود بی دلیل نبود . مریم خانم همسایه روبرویی با دیدنم شروع به پچ پچ کرد زنی چادری به سمتم آمد ، گیتی بود چهار پنج ماه پیش جلویم را گرفته و گفته بود رستان را هنگام ورد به خانه ی مهتا و کیارش دیده است. سینه سپر کردم و از آبروی همسر و دوستم دفاع کرده بودم. حالا دیگر قدم هایم یاری نمی کرد میخکوب شده ایستاده و صدای جیغ های گوشخراش زنی را می شنیدم مردی فریاد زد: - خلوت کن آقا، برید کنار پلیس بود که مردم را متفرق می کرد من در مرکز دایره ای رو به درب ورودی ساختمان ایستاده  و چشمانم  تنها مردی را  می دید که بر دستانش دست بند زده بودند و لباس سفید رنگش آغشته به خون بود. سرش را لحظه ای بالا اورد و من صورت سرخش را دیدم. کیارش بود، دوست صمیمی رستان ، همان که از برادر نزدیک تر بود ،شوهر مهتا نگاهش به من افتاد: -ریرا لب زد: شر یه بی ناموس رو از سرت کم  کردم. https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy سرباز سرش را خم کرده و داخل ماشین نشاندش پشت سرش مامورخانمی ،دست مهتا را گرفته می کشید، لباسهایش پاره و موهای پریشانش صورتش را پوشانده بود مهتا یک بند جیغ می زد انگار دچار جنون شده باشد مرا که دید ایستاد ناگهان شبیه دیوانگان شروع به خنده کرد بعد دستهایش را به طرفم گرفته و رو به جمعیت گفت: می دونید رستان دوستش نداشت، ازش متنفر بود. من رو دوست داشت قدمی به سمتم برداشت همه هاج و واج نگاهش می کردند مامور زن سعی داشت کنترلش کند جیغ زد می خوام یه چیزی بهش بگم خیره به چشمان مبهوت و ترسیده ام جیغ کشید: نیما پسر رستانِ فروریختم ، انگار از بلندی سقوط کرده و مرده باشم کلمات از ذهنم می گریختند چه می گفت؟؟ دیوانه بود؟!!! کیارش می غرید و ناسزا می گفت از داخل ساختمان برانکاردی را می آوردند رویش را کشیده بودند پارچه ی سفید خونین بود بی اختیار دست رو شکمم گذاشتم مهتا چه گفته بود؟؟ رستان از من متنفر بوده؟؟ مگر رستان نمی گفت عاشق این است که از وجود من دختری داشته باشد؟؟ تلو تلو خوران خودم را به برانکارد رساندم بی لحظه ای تردید پارچه را کشیدم رستان مرده بود؟؟؟؟. https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
850Loading...
38
یه لیست جذاب برای همه مخاطبان عزیز کانال😍 نگار فرزین سحر💕بهزاد https://t.me/+N9BFdebpB5w0N2U8 میم راهپیما البرز 💕ایران https://t.me/+RyG2Wpv98Ks0YjM0 مریم بوذری بردیا 💕 افرا https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0 سارا انضباطی الیاس 💕حنا https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk پروانه قدیمی ارس 💕 جانان https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi شبنم گلاویژ 💕عماد https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ ماریا رستا 💕 فرشاد https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0 شینزود فهام 💕 سامیا https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk منیر قاسمی رهی 💕 نورا https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0 میم.راهپیما آفاق💕الچین https://t.me/+cGaEWW24wYQ2NmI8 نسترن ملایی هانا💕واران https://t.me/+cby5BpsV_2dkZDc0 سیما جانان 💕 ظهیر https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0 نگار فرزین عماد 💕سارا https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8 حدیثه ببرزاده الهه 💕 علی https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8 یگانه راد سبحان، ارمیا💕محنا https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX مرضیه سما 💕 امید https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f فاطمه جعفری حامد 💕عاطفه https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk نسترن ودا 💕دانیار https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0 یغما شفیع پور تیارا 💕 آویر https://t.me/joinchat/RaaqCdplvPFp_Ipz گیلسو طنین 💕شهریار https://t.me/+EPy1Pj6lEPUyNmQ0 شیوا بادی ایران 💕وارطان https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0 حوای پاییز آران 💕فریماه https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk مونا امین سرشت ماهرخ💕کیاراد، دارا https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs نسیم پناه💕کاوه https://t.me/+fQzEb67n3hY1NjA0 پرنیان هفت رنگ خزان💕هیروان ، پریشان https://t.me/+i-AULEBzIu9jMjNk اعظم داشبلاغی ماهرو💕رحمان https://t.me/+8spJjlnwbk9lZjA0 ر.بیات حسام💕ریحانه https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0 مهلا.خ شهریار💕آسو https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8 حانیه شامل پناه💕 آرسین https://t.me/+7c77UZ1Xr5k3OTA8 اعظم داش‌بلاغی حسن، نوید💕 رها https://t.me/+8spJjlnwbk9lZjA0 مینا دلیار 💕 نیک https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0 مارال امیرحافظ 💕 آناشه https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk بهناز صفری ماه چهره💕مهدیار_آدریان https://t.me/+W-87i6q5g08wMDI0 فریبا زلالی صدف 💕 علی https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk راز لیدا 💕 فولاد https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk مهدیه سیف‌الهی آریانا💕 کوروش https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk لیلا غلطانی فرشید💕سونا https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ گیسو رحیمی دلوین💕حامین https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0 محدثه رمضانی پناه 💕یاشار، امیر‌علی https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh صدای بی صدا دیاکو 💕راحیل https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4 سارا رایگان آرامش 💕طوفان https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0 شبنم آرش 💕سارا https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw مبینا بنیامین💕 جیران https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0 راز.س شاداب💕سبحان، محمد https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk خاطره همایون💕نوا https://t.me/+R-d0sNQmYH5mYTc0 شادی جمالیان نهال 💕کیهان https://t.me/+m6zOAXiTnhY3ZGI0 آزاده ندایی ریرا 💕 رستان https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy رقیه جوانی سرمه💕 رهام https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0 شبنم خلیلی شبنم💕سهراب https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0
612Loading...
39
براش نوشت: «یه جا خوندم افسانه ای هست که میگه چالِ رو گونه ی آدما، در واقع جای بوسه ی فرشته هاس! حتی اگه واقعی هم نباشه خیلی قشنگه..به خودِ اون آدما کاری ندارم! اما بنظرت جای بوسه ی فرشته ها رو نباید بوسید؟!» آفتاب تیز، روی صورتش بود وقتی لب بهم فشرد و با لمس چال گونه ش، نوشت:«مامانم میگه بهتره از پسرهای شرور فامیل دوری کنی چون تَهش داستان میشه..به خصوص اگه دنبال افسانه های مورد دار باشن!» https://t.me/+V84hIDJfwNE4Zjc0 توصیه ویژه ی ما؛ عاشقانه ی طنزِ«خواب بی انتها» برای شما عزیزان🎭
171Loading...
40
💜 رمان بن بست واهیلا که قصه ای‌زیبا از شهر رشت هست که عاشقانه هاش دلتون رو آب می کنه قسمتی ازاین رمان👇🏻👇🏻 یهو چشامو وا کردم و دیدم توی یه اتاق ناآشنا هستم. نه لباس تنم بود و نه درست میتونستم تمرکز کنم. تب و لرز داشتم و حالم به شدت بد بود. تنها کاری که کردم این بود که پتو رو روی خودم بکشم .همون موقع در سرویس اتاق باز شد و همون مرد جذاب و مرموزی که توی کافه دیدم در حالی که یه حوله دور پایین تنه اش پیچیده بود و آب از موهاش می کشید ؛ وارد اتاق شد. و من تموم تنم از صحنه ای که دیدم می لرزید! https://t.me/+ctWiXKtx1JlkOWVk
440Loading...
Repost from N/a
_ داداش به نظر من تو یقه‌تو تا ناموس ببند با حرف پدرام همه حین لباس پوشیدن مکث کردیم رد نگاه خندونش رو دنبال کردم و به گردن رادمان رسیدم ... با دیدن کبودی های ریز و درشت روی گردنش لبهامو به هم فشار میدم تا خنده م به هوا نره رهام گنگ از پدرام پرسید : چرا ؟ باراد هم که مثل رهام هنوز متوجه چیزی نشده بود گفت : یه قرار کاریه ، بیخودی بزرگش نک‍... با دیدن گردن رادمان حرفش نصف و نیمه موند پدرام بلند زد زیر خنده و باراد خیره به گردن رادمان گفت: نه مث اینکه ، پدرام همچین بیراه هم نمیگه داداش یقه‌تو تا ناموس که هیچ ، تا فیها خالدون هم ببند اینجوری سر میز کنفرانس بشینی آبروت شرت عثمان شده نه پیرهنش با لبخند گفتم : آیدا هم شیطون بود و خبر نداشتیما ، امروز کبود می‌کنه ، فردا یهو به خودت بیای میبینی حامله ایا داداش از من گفتن بود رهام خیره به کبودی روی گردن رادمان ، سرفه کرد و گفت : مثبت فکر کنین ، حتما پشه نیش زده با وجود اینکه ما پنج‌تایی به قهقهه افتادیم ، رادمان بی‌تفاوت دکمه ی سر آستینشو بست و گفت : سرتون خیلی تو ک‍..ون زندگیمه پدرام خنده کنان گفت : داداش سر ما تو ک‍..ون تو ... یعنی زندگیت نیست ، ماتحتِ زندگیت روی سر ماست خنده ‌مون به راه بود که در اتاق محکم باز شد و آوا داخل شد به محض ورودش دست به کمر زد و با اخم روبه رادمان گفت : برادر من مراعات کردنم چیز خوبیه ها حواستو جمع کن هی این در کابینت زنتو کبود نکنه والا هرجا پا میزاریم بی آبرو میشیم به یه نفر بگیم در کابینته ، به دونفر بگیم .. به مهمونای امشب چی بگیم هان؟ والا انگشت نمای ملت شدیم پدرام خیره به آوا لب زد : اوه اوه ، مگه دیشب چند شنبه بود بچه ها ؟ توی مرز ترکیدن از خنده گفتم : کاشف به عمل اومد که شب جمعه بوده https://t.me/+UcR_gcQI0_llNjk0 https://t.me/+UcR_gcQI0_llNjk0 https://t.me/+UcR_gcQI0_llNjk0 یه رمان اکیپی تمام عیار 😂 و یه کمدی لعنتی با شش عدد دختر و شش عدد پسر اتفاقا قصه شون هم از اونجایی شروع شد که دخترامون برای دزدی پا توی خونه ی پسرا میزارن و از قضا گیر هم میفتن 😂 چه شود
Show all...
Repost from N/a
سلام عزیزای‌دلم به مناسبت روز تولد ادمین برای شما لیست رمان های  چاپی ۱۴۰۳که اواخر فروردین قرارداد چاپشون بسته شده💯رو آماده کردیم می‌دونید که اگر چاپ بشن صحنه‌های جذاب و بی سانسورشون حدف میشه🥹 پس عضویت بگیرید و بی‌سانسور خوندشون‌و از دست ندید❌ کافیه برای عضویت فقط لینک شون رو لمس کنید😍👇 فقط تا امروز فرصت باقیست....‼️ تاریخ عضویت رمان های چاپی:🎉 18/3/1403🎉      اولین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+Rw7OKzA3Cj0yMDI0 📚✏️ دومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk 📚✏️ سومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0 📚✏️ چهارمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0 📚✏️ پنجمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ 📚✏️ ششمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk 📚✏️ هفتمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/5I1xEVw-w-NhMDhk 📚✏️ هشتمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+Za9-mWrqDvw1ZjM0 📚✏️ نهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi 📚✏️ دهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+m1c5JsQJaRNkZmY0 📚✏️ یازدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh 📚✏️ دوازدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/Tx7Ut9w-WbinNg2G 📚✏️ سیزدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+zaIQQCREKbwyNjQ0 📚✏️ چهاردهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0 📚✏️ پانزدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/AAAAAEhjtpjo1eLoY2n3eA 📚✏️ شانزدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+XANBrsFz53syNTNk 📚✏️ هفدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/AAAAAE5-yn--MUOeQMcbVg 📚✏️ هجدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+M-Wgp4AqeT45YjNk 📚✏️ نوزدهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+-OlTPDBklSoxN2Vk 📚✏️ بیستمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+Z404tqEHtY05MmI0 📚✏️ بیست‌‌ویکمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+Hf1dlSXg-z4wM2Q0 📚✏️ بیست‌ودومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+vEQPt5l1jHc5YTZk 📚✏️ بیست‌وسومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/AAAAAEsENiYXcLFEt2JZhg 📚✏️ بیست‌وچهارمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+6Qi1_54DUlJmZjJk 📚✏️ بیست‌‌وپنجمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+A5I9fr3VTYxkOTQ0 📚✏️ بیست‌وششمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4 📚✏️ بیست‌وهفتمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk 📚✏️ بیست‌وهشتمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ 📚✏️ بیست‌ونهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0 📚✏️ سیومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0 📚✏️ سی‌ویکمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/vZbshZLs5Sc0NGRk 📚✏️ سی‌ودومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0 📚✏️ سی‌وسومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0 📚✏️ سی‌وچهارمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw 📚✏️ سی‌وپنجمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+R-d0sNQmYH5mYTc0 📚✏️ سی‌وششمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+RyG2Wpv98Ks0YjM0 📚✏️ سی‌وهفتمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0 📚✏️ سی‌وهشتمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk 📚✏️ سی‌ونهمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+Rw7OKzA3Cj0yMDI0 📚✏️ چهلمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0 📚✏️ چهل‌ویکمین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+p64wulRiINsyMjJk 📚✏️ چهل‌ودومین رمان چاپی ۱۴۰۳❌ https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0 📚✏️ ❗️دوستان لطفا این لیست پخش نشه چون تعداد فورواردها زیاد شده❌❌
Show all...
Repost from N/a
یکی یه‌دونه و لوس مامان و بابام بودم. بابام به کل فامیل گفته بود دوست نداره شوهرم بده. منم تا شاهزاده سوار بر اسب سفیدم از راه نمی‌رسید، حاضر نبودم تن به ازدواج بدم تا اینکه یه روز همسایه قدیمی بابابزرگم زنگ زد خونه‌مون و سراغ بابام رو ازمون گرفت. چند روز بعدم ما رو دعوت کرد خونه‌شون و من تو نخ پسر بزرگ حاج آقا نادری رفتم که ده سال از خودم بزرگتر بود و استاد دانشگاه. جالبه رامین با هیچ یک از معیارای من جور درنمی‌اومد اما نمی‌دونم سرنوشت چطوری رقم خورد که تا به خودم اومدم دیدم زندگیم به بودن رامین گره خورده ولی... https://t.me/+zNrC-RBvuiY2Yzc0 https://t.me/+zNrC-RBvuiY2Yzc0
Show all...
Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥 🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟ 💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود... ❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت 💜لینک رمان های آنلاین اینجاست 💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه 💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه 💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که... 🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت ❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی 🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه 💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ... ❤️دوست داشتنش ساده نیست 🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب... 🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد... 🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه 💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش! 🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند... 🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود 💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل 🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره 🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او... ❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم 🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم 🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی 💜عشق تا بینهایت 💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و... 💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه 🩷عشق عجین شده خون و باروت 💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی ‌ 🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه 💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی 🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که.... ❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم 💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی.. 💛ازدواج اجباری با قاتل زنم. 🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود. 🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره 💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم 💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی 🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند... 🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود 🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند! 💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد ❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد 🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد.... 🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته 🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام 💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه... 🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک 🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد 🩵عشقم بهم خیانت کرد 🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون 💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز 💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که... ❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره... 🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود 🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم! ❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
Show all...
Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥 🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟ 💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود... 🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد 🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و ❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت 🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما... 💜لینک رمان های آنلاین اینجاست 💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه 💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه 💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که... 🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت ❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی 🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه 💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ... ❤️دوست داشتنش ساده نیست 🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب... 🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد... 🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه 💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش! 🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند... 🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود 💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل 🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره 🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او... ❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم 🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم 🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی 💜عشق تا بینهایت 💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و... 💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه 🩷عشق عجین شده خون و باروت 💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی ‌ 🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه 💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی 🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که.... ❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم 💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی.. 💛ازدواج اجباری با قاتل زنم. 🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود. 🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره 💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم 💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی 🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند... 🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود 🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند! 💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد ❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد 🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد.... 🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته 🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام 💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه... 🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک 🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد 🩵عشقم بهم خیانت کرد 🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون 💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز 💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که... ❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره... 🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود 🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم! ❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
Show all...
Repost from N/a
دوست صمیمی و شوهرش و باهم دیگه تو خونه خالی...😱🔞🔞 تاکسی سر کوچه ایستاد، سرگرم  بیرون آوردن پول از کیف گفتم:  -لطفا بپیچید داخل کوچه - نمیشه خانم !! چه قیامتیه ؟؟  کسی مرده؟ سرم را بالا گرفتم: جلوی ساختمان ما جمعیت زیادی جمع شده بودند ماشین پلیس و آمبولانس هم بود. وحشت کردم. در ماشین را باز کرده پیاده شدم. -آبجی ، کرایه ما چی شد پس ؟؟ هل کرده چند تراول مچاله را به سمتش انداخته و دویدم داخل کوچه دلشوره و اضطرابی که از صبح در جانم ریخته بود بی دلیل نبود . مریم خانم همسایه روبرویی با دیدنم شروع به پچ پچ کرد زنی چادری به سمتم آمد ، گیتی بود چهار پنج ماه پیش جلویم را گرفته و گفته بود رستان را هنگام ورد به خانه ی مهتا و کیارش دیده است. سینه سپر کردم و از آبروی همسر و دوستم دفاع کرده بودم. حالا دیگر قدم هایم یاری نمی کرد میخکوب شده ایستاده و صدای جیغ های گوشخراش زنی را می شنیدم مردی فریاد زد: - خلوت کن آقا، برید کنار پلیس بود که مردم را متفرق می کرد من در مرکز دایره ای رو به درب ورودی ساختمان ایستاده  و چشمانم  تنها مردی را  می دید که بر دستانش دست بند زده بودند و لباس سفید رنگش آغشته به خون بود. سرش را لحظه ای بالا اورد و من صورت سرخش را دیدم. کیارش بود، دوست صمیمی رستان ، همان که از برادر نزدیک تر بود ،شوهر مهتا نگاهش به من افتاد: -ریرا لب زد: شر یه بی ناموس رو از سرت کم  کردم. https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy سرباز سرش را خم کرده و داخل ماشین نشاندش پشت سرش مامورخانمی ،دست مهتا را گرفته می کشید، لباسهایش پاره و موهای پریشانش صورتش را پوشانده بود مهتا یک بند جیغ می زد انگار دچار جنون شده باشد مرا که دید ایستاد ناگهان شبیه دیوانگان شروع به خنده کرد بعد دستهایش را به طرفم گرفته و رو به جمعیت گفت: می دونید رستان دوستش نداشت، ازش متنفر بود. من رو دوست داشت قدمی به سمتم برداشت همه هاج و واج نگاهش می کردند مامور زن سعی داشت کنترلش کند جیغ زد می خوام یه چیزی بهش بگم خیره به چشمان مبهوت و ترسیده ام جیغ کشید: نیما پسر رستانِ فروریختم ، انگار از بلندی سقوط کرده و مرده باشم کلمات از ذهنم می گریختند چه می گفت؟؟ دیوانه بود؟!!! کیارش می غرید و ناسزا می گفت از داخل ساختمان برانکاردی را می آوردند رویش را کشیده بودند پارچه ی سفید خونین بود بی اختیار دست رو شکمم گذاشتم مهتا چه گفته بود؟؟ رستان از من متنفر بوده؟؟ مگر رستان نمی گفت عاشق این است که از وجود من دختری داشته باشد؟؟ تلو تلو خوران خودم را به برانکارد رساندم بی لحظه ای تردید پارچه را کشیدم رستان مرده بود؟؟؟؟. https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
Show all...
Repost from N/a
دوست صمیمی و شوهرش و باهم دیگه تو خونه خالی...😱🔞🔞 تاکسی سر کوچه ایستاد، سرگرم  بیرون آوردن پول از کیف گفتم:  -لطفا بپیچید داخل کوچه - نمیشه خانم !! چه قیامتیه ؟؟  کسی مرده؟ سرم را بالا گرفتم: جلوی ساختمان ما جمعیت زیادی جمع شده بودند ماشین پلیس و آمبولانس هم بود. وحشت کردم. در ماشین را باز کرده پیاده شدم. -آبجی ، کرایه ما چی شد پس ؟؟ هل کرده چند تراول مچاله را به سمتش انداخته و دویدم داخل کوچه دلشوره و اضطرابی که از صبح در جانم ریخته بود بی دلیل نبود . مریم خانم همسایه روبرویی با دیدنم شروع به پچ پچ کرد زنی چادری به سمتم آمد ، گیتی بود چهار پنج ماه پیش جلویم را گرفته و گفته بود رستان را هنگام ورد به خانه ی مهتا و کیارش دیده است. سینه سپر کردم و از آبروی همسر و دوستم دفاع کرده بودم. حالا دیگر قدم هایم یاری نمی کرد میخکوب شده ایستاده و صدای جیغ های گوشخراش زنی را می شنیدم مردی فریاد زد: - خلوت کن آقا، برید کنار پلیس بود که مردم را متفرق می کرد من در مرکز دایره ای رو به درب ورودی ساختمان ایستاده  و چشمانم  تنها مردی را  می دید که بر دستانش دست بند زده بودند و لباس سفید رنگش آغشته به خون بود. سرش را لحظه ای بالا اورد و من صورت سرخش را دیدم. کیارش بود، دوست صمیمی رستان ، همان که از برادر نزدیک تر بود ،شوهر مهتا نگاهش به من افتاد: -ریرا لب زد: شر یه بی ناموس رو از سرت کم  کردم. https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy سرباز سرش را خم کرده و داخل ماشین نشاندش پشت سرش مامورخانمی ،دست مهتا را گرفته می کشید، لباسهایش پاره و موهای پریشانش صورتش را پوشانده بود مهتا یک بند جیغ می زد انگار دچار جنون شده باشد مرا که دید ایستاد ناگهان شبیه دیوانگان شروع به خنده کرد بعد دستهایش را به طرفم گرفته و رو به جمعیت گفت: می دونید رستان دوستش نداشت، ازش متنفر بود. من رو دوست داشت قدمی به سمتم برداشت همه هاج و واج نگاهش می کردند مامور زن سعی داشت کنترلش کند جیغ زد می خوام یه چیزی بهش بگم خیره به چشمان مبهوت و ترسیده ام جیغ کشید: نیما پسر رستانِ فروریختم ، انگار از بلندی سقوط کرده و مرده باشم کلمات از ذهنم می گریختند چه می گفت؟؟ دیوانه بود؟!!! کیارش می غرید و ناسزا می گفت از داخل ساختمان برانکاردی را می آوردند رویش را کشیده بودند پارچه ی سفید خونین بود بی اختیار دست رو شکمم گذاشتم مهتا چه گفته بود؟؟ رستان از من متنفر بوده؟؟ مگر رستان نمی گفت عاشق این است که از وجود من دختری داشته باشد؟؟ تلو تلو خوران خودم را به برانکارد رساندم بی لحظه ای تردید پارچه را کشیدم رستان مرده بود؟؟؟؟. https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
Show all...
Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥 🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟ 💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود... 🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد 🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و ❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت 🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما... 💜لینک رمان های آنلاین اینجاست 💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه 💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه 💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که... 🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت ❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی 🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه 💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ... ❤️دوست داشتنش ساده نیست 🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب... 🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد... 🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه 💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش! 🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند... 🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود 💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل 🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره 🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او... ❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم 🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم 🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی 💜عشق تا بینهایت 💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و... 💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه 🩷عشق عجین شده خون و باروت 💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی ‌ 🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه 💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی 🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که.... ❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم 💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی.. 💛ازدواج اجباری با قاتل زنم. 🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود. 🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره 💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم 💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی 🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند... 🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود 🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند! 💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد ❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد 🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد.... 🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته 🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام 💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه... 🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک 🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد 🩵عشقم بهم خیانت کرد 🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون 💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز 💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که... ❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره... 🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود 🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم! ❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
Show all...
Repost from N/a
_من از اولم عاشقت نبودم سحر... روز عقدمونم بهت گفتم یکی دیگه رو دوست دارم! قطره اشکی از گوشه چشمم چکید. برگه آزمایش تو دستم مچاله شد. _چیم از اون دختر کمتر بود؟ واقعا... اصلا به چشمت نیومدم؟! نگاه کلافه اش، بیشتر غرور شکسته ام و له کرد. _تمومش کن سحر..‌. درخواست طلاق توافقی دادم... طلاق گرفتیم مهریه ات و میدم برو پی زندگیت... چونه ام از بغض لرزید. برم پی زندگیم ؟! کدوم زندگی وقتی جونم به جون این مرد سنگدل وصل بود؟! _آرش... بین حرفم پرید‌ و گفت: _منو نازنین همین ماه ازدواج می کنیم... می‌خوام وقتی نازنین اومد تو این خونه نباشی... فهمیدی سحر؟! به معنای واقعی خورد شدم. میخواست اون زن و بیاره تو این خونه؟ تو اتاقی که یکی شدیم؟ من از اول هم اضافی بودم و نخواستم بفهمم... گوشیش زنگ خورد و اسم نازنین و به خوبی روی صفحه دیدم. دیدم که چطور ذوق کرد و تند از خونه بیرون رفت. دستم روی شکمم نشست. _میبینی هیچ کس مامانت و دوست نداره؟ تو دوسم داشته باش، باشه مامانی؟! همین امروز با هم از اینجا میریم...میریم یه جایی که دست هیچ کس بهمون نرسه... https://t.me/+jLY7sEFJz_BlYWY0 https://t.me/+jLY7sEFJz_BlYWY0 سر سفره عقد بهم گفت عاشق یکی دیگه اس... اما اینقدر عشق کورم کرده بود که جواب دادم... میخواستم با عشقی که بهش داشتم اونو هم عاشقش کنم ، اما درست روزی که میخواستم بهش خبر بابا شدنش و بدم،با اظهاریه طلاق توافقی اومد پیشم و...😭💔🔥 #پارت_واقعی_رمان 😍🥹
Show all...
Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥 🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟ 💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود... 🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد 🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و ❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت 🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما... 💜لینک رمان های آنلاین اینجاست 💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه 💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه 💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که... 🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت ❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی 🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه 💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ... ❤️دوست داشتنش ساده نیست 🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب... 🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد... 🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه 💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش! 🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند... 🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود 💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل 🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره 🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او... ❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم 🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم 🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی 💜عشق تا بینهایت 💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و... 💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه 🩷عشق عجین شده خون و باروت 💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی ‌ 🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه 💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی 🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که.... ❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم 💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی.. 💛ازدواج اجباری با قاتل زنم. 🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود. 🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره 💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم 💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی 🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند... 🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود 🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند! 💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد ❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد 🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد.... 🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته 🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام 💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه... 🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک 🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد 🩵عشقم بهم خیانت کرد 🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون 💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز 💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که... ❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره... 🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود 🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم! ❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
Show all...