رمان من
سایت رمان من http://roman-man.ir سایت رمان وان http://roman-one.xyz سایت رمان دونی http://romandoni3.xyz سایت مد وان modvan.ir
Show more16 296
Subscribers
+4424 hours
+3127 days
+1 16530 days
Posting time distributions
Data loading in progress...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.Publication analysis
Posts | Views | Shares | Views dynamics |
01 رمان گرداب پارت 285
سرم رو تکون دادم و دیگه چیزی نگفتم.. نمی خواستم تحت فشارش بذارم و با اصرار روی این موضوع، باعث بشم حس بدی پیدا کنه… دستش رو انداخت پشتم روی پشتی صندلیم و اینجوری انگار از بغل تو اغوشش بودم… از حس خوب نزدیکیش لبخند روی لبم نشست و یهو با صدای بلند و کر…
https://romandoni3.xyz/رمان-گرداب-پارت-285/ | 872 | 2 | Loading... |
02 Media files | 702 | 0 | Loading... |
03 Media files | 771 | 0 | Loading... |
04 رمان حورا پارت 228
_ وحید اونقدر نصیحت کرده که هواتو داشته باشم که اگه بذارم اینو هم جمع کنی عذاب وجدان یقهمو میگیره! خندیدم و به سمتش رفتم: _ ولش کن خاتون، وحید بزرگش کرده…خطری نیست که! نگاهش را به شکمم دوخت: _ باباشو میخواد، دختر…اینجوری میخوای کیو مجازات کنی؟ اخم کردم: _ نمیخوام کسیو مجازات کنم خاتون……
https://romandoni3.xyz/رمان-حورا-پارت-228/ | 846 | 2 | Loading... |
05 رمان مفت بر پارت ۵۵
#پارتصدونودوشش #p196 کوروش به سمت داروخانه میرود… دوباره همان حال های مزخرف به سراغش می آیند… قرصی دیگر از روکش جدا میکند و با آب می بلعد… ته گلویش تلخ است…و همین صورتش را جمع میکند… تا ساعاتی دیگر دوباره حالش خوب میشد و این تهوع ها و سرگیجه ها از بین میرفت… تنها با…
https://roman-one.xyz/رمان-مفت-بر-پارت-۵۵/ | 1 049 | 3 | Loading... |
06 رمان آهو ونیما پارت 108
part494 بعد از تمام شدن ساندویچم باز هم در خیابان ها راه افتادم. تا غروب همانگونه راه رفتم و هر از گاهی در پارک ها با نشستن روی نیمکت ها استراحت کردم. تماشای بچه ها داغ دلم را تازه می کرد! اگر آوا زنده بود، من هم مانند مادران دیگر او را به پارک می…
https://roman-one.xyz/رمان-آهو-ونیما-پارت-108/ | 1 161 | 1 | Loading... |
07 🔥 اهنگ جدید امو بند
🆔 @romanman_ir | 1 159 | 17 | Loading... |
08 Media files | 1 142 | 4 | Loading... |
09 رمان گل گازانیا پارت ۳۲
فرید خودش را جلو کشید و صورتش را جلو برد. – این مرتیکه چقدم پررو بود! غزل همانگونه که مشغول آغشته کردن پنبه به بتادین بود، سری تکان داد. لب از لب نگشود و فرهام هم خمیازه کشان، چشمهای درشتش کمکم روی هم افتاد. غزل مشغول تمیز کردن زخم گوشهی لب فرید شد و چشمهای…
https://roman-one.xyz/رمان-گل-گازانیا-پارت-۳۲/ | 1 168 | 1 | Loading... |
10 رمان پروانه ام پارت 116
قلب پروانه لرزید ! این همه اندوه برای چی بود ؟! … چرا نمی تونست آروم بگیره ؟ … می دونست درستش اینه که برگرده به تختخواب و استراحت کنه و همه چیز رو به زمان بسپره . ولی چیزی درون قلبش بود که آروم و قرار نداشت … و اجازه نمی داد پروانه هم…
https://roman-one.xyz/رمان-پروانه-ام-پارت-116/ | 1 252 | 1 | Loading... |
11 رمان آس کور پارت 144
با شانه هایی افتاده و کمری خمیده از پدرش دور شد. انگار چند ماهی را در رویا زندگی میکرد و تحمل این کابوس دهشتناک برایش سخت بود. عمیقا بازگشت به همان رویای شیرین و رنگارنگ را میخواست، حتی اگر واقعی نبود، حتی اگر سراب بود… در خیابان های خلوت شهر راه میرفت. تعطیلات عید بود…
https://romandoni3.xyz/رمان-آس-کور-پارت-144/ | 1 413 | 3 | Loading... |
12 Media files | 1 347 | 0 | Loading... |
13 از وقتی فهمیدم دخترا از پسرای
نترس خوششون میاد،موقع شامپو زدن
دیگه چشمامو کامل نمیبندم
🆔 @romanman_ir | 2 042 | 10 | Loading... |
14 رمان شالوده عشق پارت 306
امیرخان: -همونطوری که دوهفته قبل هم گفتم هنوزم اوضاع همونه. وضعیت خانومتون تغییر خاصی نکرده. در اصل وضعیت نباتی پایدار بیمار یه حالتی بینه خواب و بیداریه. نمیتونه حرکتی بکنه. دچاره یه ناهوشیاری شدیده و کاملاً نسبت به اطرافش ناآگاهه. اینکه چقدر طول میکشه، تا کِی اینجوریه، واقعاً علمه پزشکی هنوز اِنقدر کامل نشده تا…
https://roman-one.xyz/رمان-شالوده-عشق-پارت-306/ | 1 992 | 3 | Loading... |
15 رمان هیلیر پارت 158
🖤#PART_777 * ثانیه شمار فعال شده بود. ثانیه شمار رفتن دلیار… چمدونشو بسته بود و گذاشته بود زیر تخت، فکر می کرد من نمی بینم، مدارکشو جور کرده بود، حتی مدارک عادل رو هم درست کرده بود و همه کاراشو کرده بود. چشماش هر از گاهی پر و خالی می شد و فکر می کرد…
https://roman-one.xyz/رمان-هیلیر-پارت-158/ | 1 736 | 4 | Loading... |
16 Media files | 1 558 | 0 | Loading... |
17 رمان آووکادو پارت 160
نگاه پر از حرفم را به چشمان گستاخش میدهم: – خجالت نمیکشی!؟ کارگر نیاوردی که میخوای بیگاری ازش بکشی. جمع کن خودتو… از اینجا برو بیرون! سرش را نزدیک صورتم میآورد. انگار از حرفهایم خوشش نیامده بود. با اخمی که او را جذابتر میکرد، لب میزند: – جون به جونت کنن نمک نشناس و بی…
https://romandoni3.xyz/رمان-آووکادو-پارت-160/ | 1 658 | 1 | Loading... |
18 🔻کارگر ۳۵ ساله قصد فروش یسنا را داشت
روزنامه اعتماد نوشت:
🔹روز حادثه مادر یسنا طبق معمول فرزندانش را سر زمین برده بود تا نخودفرنگی برداشت کنند.
🔹یسنا به مادرش میگوید که آب میخواهد. مادر یسنا از همسایهشان یک لیوان آب میگیرد و به یسنا میدهد.
🔹بعد از این موضوع ناگهان یسنا گم میشود. مادرش تا نیم ساعت متوجه گم شدن یسنا نمیشود.
🔹کارگری حدودا ۳۵ ساله، وقتی متوجه شد خبر گم شدن یسنا منتشر شده از کلاله خارج که توسط پلیس دستگیر میشود.
🔹او قصد فروش یسنا را داشته است. غیر از این فرد یکی، دو نفر دیگر هم به عنوان مظنون بازداشت هستند.
🔹هیچگونه آزار و اذیتی صورت نگرفته است. یسنا فقط از نظر روحی و جسمی تضعیف شده که فعلا باید در بیمارستان بستری باشد./ایسنا
🆔 @romanman_ir | 1 619 | 5 | Loading... |
19 تصویر جدید از متین نصیری کمدین اسبق برنامه خندوانه !
🆔 @romanman_ir | 1 674 | 18 | Loading... |
20 نتیجه : دوسدختراتونو امتخان نکنید😂😂
🆔 @romanman_ir | 1 560 | 15 | Loading... |
21 رمان آق بانو پارت ۲۳
لبخندی غمزده روی صورتش نشست. – تو اشتباهی نکردی که بترسی یا طلب بخشش کنی. بهت دروغ نگفتم خانوم، فقط با توجه به شرایطی که داشتی، صلاح ندیدم همهی ماوقع رو بگم و دلنگرونت کنم. گریهام تشدید شد. لبخندش کمی جان گرفت. – گریه نکن آق بانو… خانوم؟ با شما بودما، دلمون میگیره. دست کشیدم…
https://romandoni3.xyz/رمان-آق-بانو-پارت-۲۳/ | 1 595 | 2 | Loading... |
22 Media files | 1 589 | 0 | Loading... |
23 رمان از کفر من تا دین تو پارت 254
وقتایی که میگن طرف به غلط کردن افتاده دقیقا مصداق بارز اوضاع منه.. یک ساعت بعد از خوردن مسکنه و درد تقریبا نصف شده اما همچنان ادامه داره. کمی پماد روش میمالم و با هر حرکت تا مغز استخونم تیر میکشه. تو اتاق قدم رو میرم و درد اعصابم و بهم ریخته که بدون درد…
https://roman-one.xyz/رمان-از-کفر-من-تا-دین-تو-پارت-254/ | 1 663 | 5 | Loading... |
24 رمان شوکا پارت ۳۶
چقدر بیحواس شده بود. یاسین که متوجه ناراحتیش شد، سریع گفت: – نمیخواد شوخی کردم، نه که وظیفهی شما باشه، دیدم خیلی وقته تو آشپزخونهای، گفتم حتماً چیزی داریم. آهو همیشه دختر قویای بود یا به عبارتی تلاش زیادی برای قوی بودن میکرد ولی الان در چنان شرایط بدی قرار گرفته بود که کاملاً اعتماد…
https://roman-one.xyz/رمان-شوکا-پارت-۳۶/ | 2 021 | 2 | Loading... |
25 🔥 اهنگ جدید حسین توکلی
🆔 @romanman_ir | 1 976 | 21 | Loading... |
26 Media files | 1 969 | 3 | Loading... |
27 سس مایونز در قفسه نخرید!
🆔 @romanman_ir | 2 022 | 14 | Loading... |
28 Media files | 1 819 | 0 | Loading... |
29 رمان رز های وحشی پارت 42
با پایان جملش پیاده شد. سمت فروشگاه شانه به شانه رفتند و همین که وارد شدند رز واقعا انگار حالش بهتر شد. سریع چرخدستی برداشت و هر چه دوست داشت و نداشت داخل سبد انداخت و از هر قفسه ای که رد میشدند رز دستش بیکار نمینشست و میکائیل با لبخند خیره به ذوق شوق…
https://romandoni3.xyz/رمان-رز-های-وحشی-پارت-42/ | 1 939 | 2 | Loading... |
30 رمان حورا پارت 227
خندهی بی صدا و صورت خندانش میگفت که حسابی از سرخ شدنم لذت برده است. عصبی بودم، حس میکردم وزنم هم رو به افزایش است، کمی سینههایم هم گاهی درد داشت، دکتر گفت طبیعیست. _ اگه خندهت تموم شد ببین شام چی گذاشته خالهحلیمه… خندهاش تمام نشد که هیچ بلندتر هم خندید و با تعجب…
https://romandoni3.xyz/رمان-حورا-پارت-227/ | 1 886 | 3 | Loading... |
31 Media files | 1 731 | 0 | Loading... |
32 رمان خاتون عروس نحس پارت 40
لباس در نگاه اول مشکی به نظر میرسید. ولی وقتی نور بهش میرسید تازه متوجه میشدی سبز تیره ست. یه لباس از مخمل اعلا که دنباله زیبایی داشت و آستین و سر سینه ش با حریر همرنگ بدن کار شده بود. اونقدر زیبا و شیک بود که بارها توی اتاقم تن کرده خودم رو توی…
https://roman-one.xyz/رمان-خاتون-عروس-نحس-پارت-40/ | 1 775 | 3 | Loading... |
33 رمان شیطان یاغی پارت 152
با قدم هایی تند شده از راهرو گذشت و دم درگاه اتاق ایستاد و خیره صحنه رو به رویش شد… افسون رنگ پریده داشت با عمه ملی اش حرف می زد. -پاشا کجاست عمه…؟! لبخند محوی روی لبش نشست… هنوز ساکت بود. -میاد عمه جان، تو راهه… میاد…!!! دخترک دست گچ گرفته اش را بالا…
https://roman-one.xyz/رمان-شیطان-یاغی-پارت-152/ | 1 910 | 4 | Loading... |
34 Media files | 1 893 | 1 | Loading... |
35 رمان آبشار طلایی پارت 39
-واقعاً متوجه نمیشم آقای ماجد… چه دروغی به شما گفتم؟ من دارم فقط پیشتون کار میکنم. مگه مجبورم راجع به گذشتهم بهتون توضیح بدم؟! دوباره برای هم سوم شخص شده بودیم و بیآنکه دست خودم باشد از این موضوع به شدت ناراحت بودم! از میانه دندان های به هم قفل شدهاش غرید: -وقتی قبول کردم…
https://romandoni3.xyz/رمان-آبشار-طلایی-پارت-39/ | 2 036 | 2 | Loading... |
36 رمان پروانه ام پارت 115
پروانه لب به دندان گزید و بازم گریه … اطلس سر بالا گرفت و نگاه خسته و بیمارش رو به اون دوخت . – می بینی با این مرد چیکار کردی ، پروانه ؟! می بینی ؟! پاسخ پروانه … هق هق بی امانش بود ! … یک گوشه نشست و دست هاشو مقابل صورتش…
https://roman-one.xyz/رمان-پروانه-ام-پارت-115/ | 1 959 | 1 | Loading... |
37 رمان آق بانو پارت ۲۲
به قلم رها باقری گل خاتون همانطور که کهنههای خشک شدهی هلن را تا میزد، با خنده نگاهش به ما بود. دو دست هلن را گرفته بودم و داشت روی قالی با پاهای سفیدش قدم برمیداشت. داشتم همزمان آرام جملههای انگلیسی که دکتر صبح یادم داده بود تکرار میکردم. – مای نیم ایز آق بانو،…
https://romandoni3.xyz/رمان-آق-بانو-پارت-۲۲/ | 1 810 | 1 | Loading... |
38 Media files | 1 771 | 0 | Loading... |
رمان گرداب پارت 285
سرم رو تکون دادم و دیگه چیزی نگفتم.. نمی خواستم تحت فشارش بذارم و با اصرار روی این موضوع، باعث بشم حس بدی پیدا کنه… دستش رو انداخت پشتم روی پشتی صندلیم و اینجوری انگار از بغل تو اغوشش بودم… از حس خوب نزدیکیش لبخند روی لبم نشست و یهو با صدای بلند و کر…
https://romandoni3.xyz/رمان-گرداب-پارت-285/
👍 6👏 1
رمان حورا پارت 228
_ وحید اونقدر نصیحت کرده که هواتو داشته باشم که اگه بذارم اینو هم جمع کنی عذاب وجدان یقهمو میگیره! خندیدم و به سمتش رفتم: _ ولش کن خاتون، وحید بزرگش کرده…خطری نیست که! نگاهش را به شکمم دوخت: _ باباشو میخواد، دختر…اینجوری میخوای کیو مجازات کنی؟ اخم کردم: _ نمیخوام کسیو مجازات کنم خاتون……
https://romandoni3.xyz/رمان-حورا-پارت-228/
❤ 7👍 4👏 1
Photo unavailableShow in Telegram
رمان مفت بر پارت ۵۵
#پارتصدونودوشش #p196 کوروش به سمت داروخانه میرود… دوباره همان حال های مزخرف به سراغش می آیند… قرصی دیگر از روکش جدا میکند و با آب می بلعد… ته گلویش تلخ است…و همین صورتش را جمع میکند… تا ساعاتی دیگر دوباره حالش خوب میشد و این تهوع ها و سرگیجه ها از بین میرفت… تنها با…
https://roman-one.xyz/رمان-مفت-بر-پارت-۵۵/
👍 10❤ 1😡 1
Photo unavailableShow in Telegram
رمان آهو ونیما پارت 108
part494 بعد از تمام شدن ساندویچم باز هم در خیابان ها راه افتادم. تا غروب همانگونه راه رفتم و هر از گاهی در پارک ها با نشستن روی نیمکت ها استراحت کردم. تماشای بچه ها داغ دلم را تازه می کرد! اگر آوا زنده بود، من هم مانند مادران دیگر او را به پارک می…
https://roman-one.xyz/رمان-آهو-ونیما-پارت-108/
👍 10
Photo unavailableShow in Telegram
رمان گل گازانیا پارت ۳۲
فرید خودش را جلو کشید و صورتش را جلو برد. – این مرتیکه چقدم پررو بود! غزل همانگونه که مشغول آغشته کردن پنبه به بتادین بود، سری تکان داد. لب از لب نگشود و فرهام هم خمیازه کشان، چشمهای درشتش کمکم روی هم افتاد. غزل مشغول تمیز کردن زخم گوشهی لب فرید شد و چشمهای…
https://roman-one.xyz/رمان-گل-گازانیا-پارت-۳۲/
👍 11
Photo unavailableShow in Telegram
رمان پروانه ام پارت 116
قلب پروانه لرزید ! این همه اندوه برای چی بود ؟! … چرا نمی تونست آروم بگیره ؟ … می دونست درستش اینه که برگرده به تختخواب و استراحت کنه و همه چیز رو به زمان بسپره . ولی چیزی درون قلبش بود که آروم و قرار نداشت … و اجازه نمی داد پروانه هم…
https://roman-one.xyz/رمان-پروانه-ام-پارت-116/
👍 9❤ 2🥰 1