•●𝐂𝐨𝐥𝐨𝐫𝐟𝐮𝐥 𝐰𝐨𝐫𝐥𝐝●•
رنگین کمان نباش برا کسیک کوررنگی داره ;) https://t.me/colorrful_world
Show more1 694
Subscribers
+6324 hours
+547 days
+930 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from N/a
-اهههه خاله جندت کجاست ببینه خواهرزادش داره زیر من جر میخوره.اوووف کمند عقب جلوت داره یکی میشه فااااک.
https://t.me/+L0L8F793xfEyYzBk
https://t.me/+L0L8F793xfEyYzBk
https://t.me/+L0L8F793xfEyYzBk
فادیا هرشب توسط شوهرخالش گای.یده میشه🤤
1پاک✅
1400
Repost from N/a
_اههه... چقد تنگی تو دختر، یعنی ک.صتم به این اندازه تنگه؟
خواستم جلوشو بگیرم و بگم پرده دارم که یهو خودش و از ک.ونم بیرون
کشید و یه ضرب وارد ک.ص باکرم کرد
-اههه شوهرخاله دربیار توروخدااا میسوزههه.
کیارش چشم بسته تند تند تلنبه میزد که یهو وقتی سرشو برد پایین و خون روی تختو دید، رنگش پرید!
-د...دختر بودی؟
🔗 https://t.me/+L0L8F793xfEyYzBk
🔗 https://t.me/+L0L8F793xfEyYzBk
https://t.me/+L0L8F793xfEyYzBk
22پاک✅
1110
Repost from N/a
لای ک.صمو از هم باز کرد، سرشو برد لای پام ونفس گرفت:
-میدونی چقدر دلمبرای بوی این ک.ص تنگ شده بود؟
زبونشو رو چو.چولمچرخوند. ناله هام دیگه دست خودم نبود:
-اههه . ارهه مک بزن اوووف.
سیلی محکمی زد روی ک.صم:
-خواهرزاده انقدر ح.شری ندیده بودم.امشب قراره پاره شی فادیا.
قراره بجای خاله نازات ، تو حامله شی امشب.
https://t.me/+L0L8F793xfEyYzBk
https://t.me/+L0L8F793xfEyYzBk
https://t.me/+L0L8F793xfEyYzBk
20 پاک✅
1800
Repost from N/a
-یه تریسام با خالهات و شوهرش نمیخوای فادیا؟ 🍆💦
ترسیده هق زدم که لباسامو تو تنم پاره کردن و خاله زبونشو روی بهشتم کشید
-کیارش تو کونشو جر بده من با این خیار ک.ص تنگشو میگام
کیارش هولم داد روی تخت و ک.یرشو توی دهنم فرو کرد....
https://t.me/+L0L8F793xfEyYzBk
https://t.me/+L0L8F793xfEyYzBk
https://t.me/+L0L8F793xfEyYzBk
عاشق مردی بودم که واسه اذیت کردن من با خالهام ازدواج کرد. به همه گفتم بهم تجاوز کرده و وقتی فهمیدن منو توی خونشو زندانی کردن و هرشب.... 💦🔞
18 پاک✅
1100
Repost from N/a
00:04
Video unavailable
توی #حموم #زندان دسته جمعی ریختن روی #پسره تا تنها برای یه شب نیاز #جنسی شونو برطرف کنن که #مردش از راه میرسه و یکی یکیشون رو به خاک #سیاه میشونه و...
دکتری که اسیر یه مرد گردن کلفت و بیرحم میشه و هر روز شکنجه میشه و بخاطر نافرمانی هاش باهاش سکس میکنه و...🥵♨️
با دیدن اندام #ورزیده و خوش #تراشش آب💦 دهنم راه افتاد.
#لبام نبض میزد برای #بوسید و #چشیدن جای جای بدنش.
#تقلا هاش بیشتر و بیشتر میشد.
#کمربندم رو درآوردم و از #دست هاش گرفتم و بالای سرش بستم و با #حرص لب زد:
#مرتیکه ی #عوضی ...همین الآن تمومش میکنی یا بزنم...
https://t.me/+e1R-prVCOos5Y2Fk
https://t.me/+e1R-prVCOos5Y2Fk
https://t.me/+e1R-prVCOos5Y2Fk
🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥
16 پاک✅
animation.gif.mp40.82 KB
2300
اونجا که صائب تبریزی میگه:
"به غیر از بوسه کَز تکرار، رغبت را کُند افزون
کدامین قند را دیگر مکرّر می توان خوردن؟"
@colorrful_world
❤ 2
5200
Repost from N/a
#پارت۱۱
#حس پنهان
#فریناز
با صحنه ای که جلو چشمام ظاهر شد خشکم زد.
آیدا اینجا چیکار میکرد؟؟!! اونم با این وضعیت؟؟!
آیدا و پگاه عمیق لبای همدیگه رو میبوسیدن و لبای آیدا بین حصارِ لبای پگاه گیر افتاده بودو دکمه های مانتوش باز بودن. دستای پگاه مانتوی آیدا رو از سَرِ شونه هاش سُر داده بود پایین و تنِش رو نوازش وار لمس میکرد. آیدا هم دستاشو توی موهای پگاه فرو برده بودو آروم لای موهاش حرکت میداد.هنگ کرده بودم .نمیدونم از تعجب بود یا شُکی که یدفعه بهم وارد شده بود که کیفم از دستم وِل شدو افتاد روی زمین.با صدای افتادنش اون دوتا سرشونو به طرفم برگردوندن و تازه متوجه حضورم شدن .همین که موقعیتو درک کردمو از شوک دراومدم سریع کیفمو برداشتمو دستامو روی چشمام گذاشتم
ناخوداگاه لبخندی به لبم نشست.
_ اِهم اِهم ببخشید بدموقع مزاحم شدم.
همونطوری با چشمای بسته عقب گرد کردمو تلاش میکردم به هر سختی هست برم بیرون اما تلاشم فایده ای نداشت .چند لحظه بعد انگشتایِ یه نفر دور مچ دستام حلقه شدو اونا رو از رو چشمام برداشت. پگاه بود .چشماشو شیطون کردو بهم لبخندی زد.
پگاه_: نباید در بزنی آخه؟! حالا یوقت ما داشتیم یه کارایی میکردیم!
آروم زد تو سرم که دوتامون خنده مون گرفت.
چشمم به آیدا خورد که دیدم داشت آخرین دکمه ی مانتوشو میبست. سرشو برگردوند و بهم نگاه کرد
+آیدا: تو اینجا چیکار داری؟!
_اومده بودم به پگاه سر بزنم.
چشماش گرد شد و با تعجب به من و پگاه زل زد.پگاه رفت پیشش و دستشو روکمر آیدا گذاشت
×پگاه:خب خب بزارید معرفی کنم .آیدا رئیس و عشقِ من
عجب !! پس اون شرکتی که پگاه توش کار میکرد شرکتِ آیدا بود؟!
با دست آزادش روبه من اشاره کرد
×پگاه: فریناز .دخترِ دوستِ مامانم که گفتم پیش ما میمونه.
+آیدا:میشناسمش.
پگاه با این حرف آیدا دهنش نیمه باز موند و نگاه گذرایی به دوتامون انداخت. پیدا بود تعجب کرده ما از کجا همدیگه رو میشناسیم.
نزاشتم زیاد تو خماری بمونه و بهش توضیح دادم_آیدا رفیقِ ژیواست.ما از دبیرستان همدیگه رو میشناسیم.
با این حرفم پگاه یکم جا خورد اما به روی خودش نیورد.
خودشو به بیخیالی زدو دست آیدا رو گرفت و نشوندش روی یکی از صندلی های گوشه اتاق و گفت میره چای برامون بیاره .منم کنار آیدا نشستم.
_آیدا:نمیخوای چیزی بگی؟!
دیگه..
https://t.me/+74y4O_tCFkVlZDQ0
https://t.me/+74y4O_tCFkVlZDQ0
12 پاک✅
100
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.