cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

گـــ🔞ـردابــــ🔥ــ

♨️️🔞خلاصه: سوگل دختر۱۸ساله ای که برای دزدی مدارک ازخونه یک سرگرد اجیرمیشه وبه عنوان خدمتکار واردخونه سرگرد میشه ولی سرگرد هرشب یه دخترو مهمون تختش میکنه با وجودسوگل داخل خونش هرشب..♨️️🔞 هرروز پارت داریم..کپی ممنوع❌

Show more
Advertising posts
19 937
Subscribers
-1224 hours
-1567 days
-84030 days
Posting time distributions

Data loading in progress...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Publication analysis
PostsViews
Shares
Views dynamics
01
#دعوای دو مرد سر یک دختر! تنها کاری که از دستم برومد برای توجه کردنشون به من ، کوبیدن دستم به در بود ،تا صداش اینارو متوجه من کنه. که موفق هم شدم. نگاه بهت زده جفتشون به من افتاد و دستشون از دور یقه هم شل شد. مهبد سریع دویید سمتم: -مهرا؟ مهرا چرا صورتت کبود شده؟ نفس بکش لعنتی. چت شده مهراااا. https://t.me/+LgtPg2DHdQ5kNjE0 https://t.me/+LgtPg2DHdQ5kNjE0
1 5222Loading...
02
-انتخاب کن ، یا من یا نامزدت ! پوزخند تحقیرآمیزی زد: خودت داری میگی‌نامزدت! من چرا نامزدمو ول کنم بیام توعی که دست خورده خودمیو بگیرم؟ -ساناز قبل نامزدی نمیزاشت دستش بزنم، اما تو دیت اول برام لنگاتو باز کردی. معلومه که نامزدم ! تو برای یدک خوبی فقط https://t.me/+LgtPg2DHdQ5kNjE0 https://t.me/+LgtPg2DHdQ5kNjE0 پسره بدون اینکه بدونه دختره ازش حاملس، قلبشو میشکنه😭
10Loading...
03
سیگارشو کنار انداخت کشیدش جلو دکمه های لباسو باز کرد.... لعنتی زیرش لخت بود‌.... زبون داغ و خیسشو رو شکم تخت و سفید برایان کشید.... لرزید محکم تر شونه هاشو چنگ زد بی اراده خندید : نکن... قلقلکم میاد اااااا..... هااحح اوممم.... با لذت بدنشو لیس میزد بالا تر رفت.... خیره به نپلاش مکث کرد : قرمزن.... لمسشون کرد : خودتو اماده کردی.... سرشو بلند کرد تا صورتشو ببینه.... برایان با سرعت سرشو پایین برد و صورتشو تو موهای سایروس مخفی کرد : حرف نزن.... خجالت می کشم..... سایروس نوک بینی شو به نفسه سینش مالید https://t.me/+kd3cc7j30EZiNmI0 https://t.me/+kd3cc7j30EZiNmI0
1 2400Loading...
04
پاهام رو بهم فشاردادم.هق هقم کل اتاق رو گرفته بود.. دست کشید روی سینم وکلافه گفت؛ پاتو وا کن .چرا نمیزاری کارنیمه تمومو تموم کنم وگریه می کنی؟بیرون همه منتظرن و تا خون رو روی دستمال مخصوصت نبینن هیچ جا نمی رن. هق زدم -بزار انجامش بدم قول می دم زیاد اذیت نشی .نمی خوای که اون بیرون همه مسخرمون کنن؟ می دونم بزور بله دادی اما نمی خوام زن شدنتم زورکی باشه .یا بزار آروم کار رو تموم کنم یا مجبور می شم زورکی انجامش بدم و اون وقت دردت میاد. گریم شدیدترشد خواهش می کنم پات رو وا کن .دستتو بردار با هق هق دست برداشتم و پام رو شل کردم که... https://t.me/joinchat/AAAAAFas3pCmLc7U0e3L1A
1 3850Loading...
05
#پارت95 -ارباب حموم رو اماده کردم واستون بی توجه به من دوس دخترش رو چسبوند به دیوار و مشغول بوسیدنش شد. سر و صدای بوسیدن و اه ناله ی دختره باعث شد زیرچشمی نگاهشون کنم. دلم یه جوری شد. من تا حالا تجربه بوسیدن نداشتم و با دیدنشون حالم داشت خراب میشد. زل زده بودم بهشون که از هم جدا شدن. سریع نگاهمو ازشون گرفتم و سرمو انداختم پایین. ارباب با اخم های درهم و با خشونت دختره رو هل داد عقب و از کنار من رد شد و غرید: -وسایل حمومو بردار و دنبالم بیا. با ترس پشت سرش رفتم و وارد حموم شدیم. بدون اینکه خجالت بکشه شروع به در اوردن لباساش کرد که جیغی کشیدم و پشتمو بهش کردم. -چرا میترسی. مگه قراره بخورتت؟ دستمو روی قلبم که تند میزد گذاشتم و جوابش رو نداد که یهو بازوم رو گرفت چرخوند طرف خودش. وسایل تو دستم پخش زمین شد و متعجب نگاش کردم. چرا تعادل نداشت و هردقیقه یه جور بود؟ دستش رو حلقه کرد دور کمرم و محکم کشیدم بین بازوهای لختش و گفت: -چرا اینقدر نفهمی تو هان؟ چرا نمیفهمی؟ از صدای داد بلندش تو جام پریدم: چی؟ -چرا نمی فهمی تمام این کارام بخاطره توعه؟ چرا خودتو زدی به خنگی؟ چقدر دیگه باید این بازی رو ادامه بدم؟ -چی میگین؟ با عصبانیت نگاهم کرد و یهو سرشو اورد جلو و لباش رو با خشونت گذاشت رو لبام و محکم شروع به خوردن لبام کرد. خشکم زده بود و داشتم میمردم. داشت چیکار میکرد؟ منو میبوسید؟ کلفت خونشو؟ کسی رو که اصلا ادم حساب نمیکرد و هرروز یه جوری تحقیرش میکرد؟ داشتم دیوونه میشدم. از لبام جدا شد و پیشونیشو روی پیشونیم گذاشت و با ناراحتی گفت: -نمیبینی برای جلب توجه تو چقدر دارم تلاش میکنم؟ برای اینکه حسودی کنی هرروز با یه دختره هرزه میام خونه؟ لعنتی نمیبینی چقدر میخوامت؟ محکمتر بین بازوهاش فشردم و محکم و با جدیت گفت: -اصلا از این به بعد فقط باید به من برسی. فقط باید با من باشی و همه جوره سیرابم کنی و به نیازام جواب بدی فهمیدی؟ هرموقع خواستمت باید تو بغلم باشی..... https://t.me/joinchat/AAAAAFas3pCmLc7U0e3L1A https://t.me/joinchat/AAAAAFas3pCmLc7U0e3L1A
1 3590Loading...
06
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته به جاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.. صبحتون بخیر🌹 ••••••●❥ʝσเɳ👇🏻💯 •••●❥ @romanegerdab 💦🔞
1 3681Loading...
07
صدام می‌زد «جوجه‌اردک زشت» و نمی‌دونست قلبم براش می‌تپه. من قاتی اون یکی نوه‌های قشنگِ عمارتِ شاه‌بابا، هیچ‌وقت به چشم امیرپارسا نمی‌اومدم. هرچی بزرگ‌تر شدم، بهم بی‌توجه‌تر شد! وقتی برای دوره‌ی «جواهرشناسی» رفت آمریکا، تصمیم گرفتم شبانه‌روز تلاش کنم و قهرمان تکواندو بشم. دلم می‌خواست یه روزی به چشمش بیام و دوستم داشته باشه. چند سال بعد، از آمریکا برگشت، ولی جذاب‌تر و سرسخت‌تر و مغرورتر از قبل!🫠 اسم هر دختری می‌اووردن می‌گفت نه! کم‌کم شایعات زیاد شد. مردم می‌گفتن تو آمریکا با زن دیگه‌ای بوده. شاه‌بابا دستور داد برای بستنِ دهن بقیه‌ام که شده فورا با دخترخاله‌م ازدواج کنه! 💔 شبی که تو اتاقم گریه می‌کردم، امیر اومد سراغم… یه عروسک قوی سفید گذاشت پشت پنجره‌ و پیام داد: «چه‌جوری به این آدما بفهمونم دل من پیش جوجه‌اردکِ زشت دیروز و قوی قشنگِ امروز گیره، پناه‌خانم؟» https://t.me/+YmA-LVWkmvZjMmFk https://t.me/+YmA-LVWkmvZjMmFk ❌عاشقانه‌ای هیجانی و بزرگسال که تا الان بیش از ۷۰ هزار مخاطب جذب کرده❌
1 3974Loading...
08
رمان با چه ژانری میخوای جـ..ـق بزنی؟!😈💦 #ددی‌لیتل‌گرل #ممنوعه #جنایی #مافیایی #درام #عاشقانه #گی #لزبین #فانتزی #ارباب‌رعیتی #ترسناک #تصویری و..🔞 رمان‌های خوشمزه و خیس🌭🥺 کلی رمان حشری و ارضــ..ـا کننده! رمان های تصویری کمیاب و خشن 🅑🅓🅢🅜🔥 هر شب با رمان‌های تصویریش‌ جق میزنم💧 اگه دنبال رمان‌هایی میگردی تنهایی و #شبانه بخونی #بمال رو لینک🙊❕ هر وقت حوصلم سر میره از اینجا رمان‌های سکسی و جق‌زنی میخونم🍑🍼💦 https://t.me/+C4lx9Hi0fjZmMGVk https://t.me/+C4lx9Hi0fjZmMGVk
1 4070Loading...
09
-انتخاب کن ، یا من یا نامزدت ! پوزخند تحقیرآمیزی زد: خودت داری میگی‌نامزدت! من چرا نامزدمو ول کنم بیام توعی که دست خورده خودمیو بگیرم؟ -ساناز قبل نامزدی نمیزاشت دستش بزنم، اما تو دیت اول برام لنگاتو باز کردی. معلومه که نامزدم ! تو برای یدک خوبی فقط https://t.me/+LgtPg2DHdQ5kNjE0 https://t.me/+LgtPg2DHdQ5kNjE0 پسره بدون اینکه بدونه دختره ازش حاملس، قلبشو میشکنه😭
3 3382Loading...
10
سیگارشو کنار انداخت کشیدش جلو دکمه های لباسو باز کرد.... لعنتی زیرش لخت بود‌.... زبون داغ و خیسشو رو شکم تخت و سفید برایان کشید.... لرزید محکم تر شونه هاشو چنگ زد بی اراده خندید : نکن... قلقلکم میاد اااااا..... هااحح اوممم.... با لذت بدنشو لیس میزد بالا تر رفت.... خیره به نپلاش مکث کرد : قرمزن.... لمسشون کرد : خودتو اماده کردی.... سرشو بلند کرد تا صورتشو ببینه.... برایان با سرعت سرشو پایین برد و صورتشو تو موهای سایروس مخفی کرد : حرف نزن.... خجالت می کشم..... سایروس نوک بینی شو به نفسه سینش مالید https://t.me/+kd3cc7j30EZiNmI0 https://t.me/+kd3cc7j30EZiNmI0
3 2172Loading...
11
جلو اومد و شرت توری قرمزمو کنار زد... اشاره ای به بهشتم کرد: - این دختر تنگ و خوش اندام چند میخرین؟ یکی از مردایی که خیلی خوش چهره و خوش لباس بود نزدیک تر اومد و انگشتش رو  وسط پام کشید. بعد انگشتش رو عمیق بو کشید: -زن من عاشق  رابطه سه نفره اس میخرمش برای زنم خیلی وقته دنبال دختریم که طاقت رابطه خشن و گروهی رو داشته باشه!! https://t.me/joinchat/AAAAAFas3pCmLc7U0e3L1A #دلتون_رمان_متفاوت_داغ_نمیخواد؟ #پس_جوین_شو!
2 8560Loading...
12
#پارت134 با دستمال مرطوب وارد اتاق ارباب شدم تا تمیز کنم بهونه ندم دستش برای اخراج شدنم با دیدن ارباب که لخت روی تخت خوابیده بود چشمام گشاد شد با تعجب به مردونه کلفتش نگاه کردمو دستمو روی دهنم گذاشتم دخترایی که هرشب تختشو پر میکردن حق داشتن انقدر جیغ بکشن اب دهنمو قورت دادمو به سمت پنجره رفتم‌ خیسش کردم تا دستمال بکشم ولی نگاهم هنوز پیش مرد.نگی ارباب بود با خودم زمزمه کردم: _اه هونیا الان که خوابه نمیفهمه اون هیچوقت به تو خدمتکار توجه نمیکنه حداقل یکم نگاش کن دلت اب نشه یکم جلو رفتم و بی طاقت دستمو روی مر.نگی کلفتش گذاشتم و کمی مالوندمش که زیر دستم تکون خورد و بزرگتر شد با ترس خواستم عقب بکشم که سامیار بازومو کشید: _کجا در میری خودت بلندش کردی خودت هم خالیش میکنی... https://t.me/joinchat/AAAAAFas3pCmLc7U0e3L1A #سس‌_خدمتکار‌_با‌_رئیسش🔞♨️
2 5230Loading...
13
بار دگر آن صبح بخندید و بتابید تا خفته صدساله هم از خواب درآمد بار دگر آن قاضی حاجات ندا کرد خیزید که آن فاتح ابواب درآمد.. صبحتون بخیر❣ ••••••●❥ʝσเɳ👇🏻💯 •••●❥ @romanegerdab 💦🔞
2 5161Loading...
14
-از رسم ما میدونی دختر جون؟ با ترس نه آرومی گفتم - ما رسم داریم ارباب شب #زفاف جلوی بزرگای خاندان پرده #عروسش رو بزنه و اگه دختری #با_کره نباشه تا صبح زیر مردان خاندان میره و بعدشم برده #جنسیشون میشه. نفسم تو #سیـ_نه حبس شد  خانم بزرگ دستم رو #محکم تر کشید و وارد اتاق حجله شد. دور تا دور اتاق تمام #مردهای فامیل ارباب نشسته بودن و وسطشون #حجله رو گذاشته بودن و تور نازکی دورتادورش بود. خانم بزرگ توی حجله درازم کرد و بیرون رفت.ارباب وارد #حجله شد و تند لباس هام رو دراورد. -هیس نترس عزیزم خون #بکا_رتتو ببین بیرون میرن. از ترس لرزیدم ... چرا خانواده ام به ارباب نگفته بودن من وقتی بچه بودم و #تصادف کردم پرده بکارتم رو از دست دادم؟ #مردو_نگی کلفتش رو آروم به #بهشـ_تم مالید و کنار گوشم زمزمه کرد: -فقط یکم درد داره #عزیزکم، تحمل کن دلبرم باشه؟ با چشمای #اشکی نگاهش کردم، یعنی این بار اخری بود که ارباب رو میدیدم؟ #مردو_نگی ارباب آروم وارد #بهشـ_تم شد، از درد آخی گفتم و زمین رو چنگ زدم که ... https://t.me/+PrbYS-noCaM0YjA0 https://t.me/+PrbYS-noCaM0YjA0
2 8601Loading...
15
_اقای دکتر دخترم دیشب خود ارضایی میکرد میخوام باهاش حرف بزنید یه تای ابرومو بالا دادم کوچولوی هورنی _لطفا صداش کنید بیاد داخل خودتون بیرون بمونید از اتاق خارج شد و‌دختر ۱۳ساله ش وارد اتاق شد _مامانت میگه دیشب خود ار.ضایی میکردی ؟ ‌لبشو‌گاز گرفت _خب تو عکس ابنباتتو فرستاده بودی منم بهشتم میخارید فقط خاروندمش روی پاهام نشوندمش و چاک با.سنشو روی التم تنظیم کردم دستمو از شلوار و‌شورتش رد کردم و بهشتشو چنگ زدم _نظرت چیه تا مامانت منتظره ارشادت کنم به زن و شوهر بازیمون برسیم کوچولو؟ با تکون دادن سرش بی طاقت روی میزم نشوندمش و شبوار مدرسه شو دراوردم زبونمو لای چاک بهشتش کشبدم مثل همیشه خیس بود تند تند زبونمو تکون میدادم روی شیار بهشتش که با صدای خانم مدیر و باز شدن در اتاقم... https://t.me/+HCzBk48SigBhMTVk https://t.me/+HCzBk48SigBhMTVk سک.س مشاور مدرسه با دانش اموز ۱۳ساله💦💦💦
3 3841Loading...
16
#پارت1859 با اون نگاه قشنگ و پر احساسش کمی بهم چشم دوخت و بعد اروم گفت: -بهت گفتم خیلی خوشگل شد؟.. خجول لبم رو گزیدم و سرم رو تکون دادم: -گفتی..اینقدر لوسم نکنا..داری توقعمو بالا میبری..بعد اگه یه روز از این حرفای خوشگل بهم نزنی دلخور میشم.... دستش رو از زیر چونه ام سر داد سمت گونه ام و با انگشت شصتش زیر چشمم رو نوازش کرد: -تو همیشه پیش من باش..کنارم باش..هرروز از این حرفا میزنم..لوستم میکنم..اگه تورو لوس نکنم کیو بکنم.... لبخند زدم و دستم رو روی دستش که هنوز روی گونه ام بود گذاشتم و لب زدم: -قول؟!.. -قول..تو جون بخواه.. صورتم رو به دستش تکیه دادم و چشم هام رو بستم که اون یکی دستش رو هم طرف دیگه ی صورتم گذاشت.... لای چشم هام رو باز کردم و رو به نگاه خمار و مهربونش لبخند زدم... صورتم رو کشید سمت خودش و پیشونیم رو محکم بوسید... لبخندم پررنگ تر شد: -برای این منو اوردی اینجا؟!.. لبخند به لب هاش نشست و سرش رو به منفی تکون داد... از روی تخت رفت پایین و جلوم روی سر پاهاش نشست.. یک زانوش رو روی زمین گذاشت و دست هاش رو روی دست های من که دوباره روی پاهام گذاشته بودم گذاشت.... دختری ب اسم مهرا که بعد از طلاق مامان و باباش، میفهمه مامانش داره خراب بازی درمیاره با یه پسره که فقط چند سال از مهرا بزرگتره رابطه داره و ازش حامله شده..❌ https://t.me/+LgtPg2DHdQ5kNjE0 https://t.me/+LgtPg2DHdQ5kNjE0 مادر و دختر با دوتا برادر رابطه دارند 🔞
3 36335Loading...
17
#دعوای دو مرد سر یک دختر! تنها کاری که از دستم برومد برای توجه کردنشون به من ، کوبیدن دستم به در بود ،تا صداش اینارو متوجه من کنه. که موفق هم شدم. نگاه بهت زده جفتشون به من افتاد و دستشون از دور یقه هم شل شد. مهبد سریع دویید سمتم: -مهرا؟ مهرا چرا صورتت کبود شده؟ نفس بکش لعنتی. چت شده مهراااا. https://t.me/+LgtPg2DHdQ5kNjE0 https://t.me/+LgtPg2DHdQ5kNjE0
3 7133Loading...
18
جلوی برایان وایسادم و  نرم سوراخ روی التشو لمس کردم : امشب با این کوچولو کار دارم.....  چرخید و از جلو دیدش محو شدم  شکمش از ترس و سرما می لرزید پنج تا گوی سیاه وسردی که بهم وصل بودنو برداشتم _نباید بزاری بیوفتن بیرون.... سرشو تکون داد  مبدونست مقاومت فایده نداشت توپ اولو بی توجه به خشک بودن سوراخ باسنش محکم داخلش کردم با اینکه گوی چرب بود ولی بازم درد داشت  و ناله  میکرد دونه دونه توپ ها رو وارد سوراخش کردم _حالا بیا بشین رو التم خودتو بمال بهش ... روی التم نشیت و سوراخ باسنشو عقب جلو کرد و... https://t.me/+kd3cc7j30EZiNmI0 https://t.me/+kd3cc7j30EZiNmI0
3 7362Loading...
19
-یالا بده بالا این ک.ون گرد و گندتو. با لذت کاری که گفتو کردم ، شاهرخ ک.یر کلفتشو یهو کرد تو ک.صم شاهینم‌روی تخت دراز کشید و کی.رشو کرد تو باسنم. دوتا داداشا تو سوراخام تند تند تلنبه میزدن و‌فحش‌های رکیک میدادن. -اووف داداش نکفتی دختر خوندت همچین ک.صیه. اخخخ نمیدونی تو ک.ص این جنده چقدر داغهه. -اههه باید کونشو ببین شاهرخخ، زخم شده انقدر تنگهه.حرومزاده امشب پاره میشی زیر ما. تا جون داری گا.ییده میشی https://t.me/+LgtPg2DHdQ5kNjE0 https://t.me/+LgtPg2DHdQ5kNjE0 #تریسام #پدرناتنی
2 4151Loading...
20
جلوی برایان وایسادم و  نرم سوراخ روی التشو لمس کردم : امشب با این کوچولو کار دارم.....  چرخید و از جلو دیدش محو شدم  شکمش از ترس و سرما می لرزید پنج تا گوی سیاه وسردی که بهم وصل بودنو برداشتم _نباید بزاری بیوفتن بیرون.... سرشو تکون داد  مبدونست مقاومت فایده نداشت توپ اولو بی توجه به خشک بودن سوراخ باسنش محکم داخلش کردم با اینکه گوی چرب بود ولی بازم درد داشت  و ناله  میکرد دونه دونه توپ ها رو وارد سوراخش کردم _حالا بیا بشین رو التم خودتو بمال بهش ... روی التم نشیت و سوراخ باسنشو عقب جلو کرد و... https://t.me/+kd3cc7j30EZiNmI0 https://t.me/+kd3cc7j30EZiNmI0
2 2071Loading...
21
_لخت شو بخواب رو کاناپه باسن بالا زود اشک چشماش رو پاک کرد و سریع لباساشو دراورد و روی کاناپه قمبل نشست بدون هیچ ملایمتی فرو کردم تو باسنش که جیغش در اومد _خفه شو جیغ بزنی تنبیه ت بیشتر میشه جاسوس کوچولو... یک انگشتمو وارد سوراخ بهشتش کردم و دونه دونه انگشتام بیشتر شد تا اینکه کل دستم داخلش بود  شروع کردم به عقب جلو کردن مشتم داخلش همزمان ویبراتور هم .... https://t.me/joinchat/AAAAAFas3pCmLc7U0e3L1A
3 8662Loading...
22
#پارت86 - آقا سونا رو واستون آماده کردم. انگار صدای منو اصلا نشنید که همچنان در حال بوسیدن دوس دخترش بود. صدای ملچ و ملوچ لباشون باعث شد صورتم تو هم جمع بشه‌ ، حالم به هم خورد، مرتیکه بی در و پیکره دَله...!! زیر چشمی نگاهشون کردم و آب دهنم رو قورت دادم. تاحالا کسی منو بوس نکرده بود، یعنی بوسیدن یه ادم چه حسی داشت. از هم جدا شدن که فوری سرم رو پایین انداختم. با خشم دختره رو عقب هول داد و از کنار من رد شد و توپید : وسایلم رو بیار و بیا دنبالم. ابرو هام بالا پرید ، وا تعادلم که نداره، ببین با کیا هم خونه شدم! تند تند پشت سرش قدم برداشتم و وارد سونا شدیم. مشغول در اوردن لباس هاش شد که هینی کشیدم و سرم رو پایین انداختم. - چیه، چرا ترسیدی، مگه لولو خر خره دیدی؟ تند تند سری به طرفین تکون دادم. قدم به سمتم برداشت و رو به روم متوقف شد. زد زیر دستم و وسایلش پخش زمین شد ، با تعجب نگاهش کردم که دست انداخت پشت کمرم و منو بین بازو های قدرتمندش اسیر کرد: تا کی میخوای خودتو به نفهمی بزنی؟؟؟ هاااان؟؟؟ - چی؟؟ - اخه لعنتی، تا کی ، تا کی باید به این بازی ادامه بدم تا تو حرفمو بفهمی؟ متوجه حرفاش نمی شدم : منظور تون چیه! با خشم نگاهم کرد و یهو سرشو اورد جلو و لباش رو گذاشت رو لبام... محکم مشغول چلوندن لبام شد. داشتم خفه میشدم‌ ، اصلا نفهمیدم چی شد؟ یعنی الان ارباب بزرگ داره منو می بوسه؟ خدمتکار خونه اشو؟ این خوابه یا رویا...نه نه شایدم کابوسه! ازم جدا شد و دستشو رو صورتم کشید و با غم گفت : اخه من تا کی باید به این بازی ادامه بدم و واسه جلب توجه تو هر روز با یه دختر بیام خونه...لعنتی، چرا منو نمی بینی ها؟؟ محکم تو اغوشم گرفت و با لحنی تخس گفت : از این به بعد وضیفه ات تو این خونه عوض میشه‌ ، باید هر روز به من عشق به ورزی و سیرابم کنی! https://t.me/joinchat/AAAAAFas3pCmLc7U0e3L1A https://t.me/joinchat/AAAAAFas3pCmLc7U0e3L1A
3 6422Loading...
23
روز دیگری آغاز شد ساعت دلت را بر روی شادی تنظیم کن تا با هر تیک تاک لبخند بزنی و به یاد داشته باش خوشحالی بزرگترین هدیه امروزست.. صبحتون بخیر🌹 ••••••●❥ʝσเɳ👇🏻💯 •••●❥ @romanegerdab 💦🔞
3 1353Loading...
24
#part_162 دستم رو بردم لای تپل آبدار وصورتیش با انگشتام لبه های نازش رو باز کردم چو...چو...ل صورتیش خودش رو نشون داد🍓💦🍭 داغ داغ بود از شهوت..ت زیاد چو..چو..لش سیخ بود و ک..ص صورتش دل دل میزد . انگشتم رو لای ک..صش کشیدم و آبش رو به طرف بالا آوردم... +داداشیی دلم میخواد ج...یشم زودی بیاد انگشتت رو تند تند بکش تا ج..یش سفیدم بیادش.🫦🌈 _باشه کوچولو ولی نمیخوام با انگشتم جی..شت رو بیارم این دفعه یه با یه چیز جالبتر می‌خوام بهت حال بدم! +با چی نکنه با دو..دو..لت میخوای ج..بشم و بیاری؟🍆💧 _نه هورنی من داشبورد رو باز کن یه قوطی هست اون رو بده من.🧸🛍 https://t.me/+_jH1sKwR_aQ4MTA0 https://t.me/+_jH1sKwR_aQ4MTA0 داداش‌ناتنیش‌تو‌ماشین‌ک‍‍.ص‌خواهرش‌رو‌میخوره👅🫧🍒
3 4492Loading...
25
_اقای دکتر دخترم دیشب خود ارضایی میکرد میخوام باهاش حرف بزنید یه تای ابرومو بالا دادم کوچولوی هورنی _لطفا صداش کنید بیاد داخل خودتون بیرون بمونید از اتاق خارج شد و‌دختر ۱۳ساله ش وارد اتاق شد _مامانت میگه دیشب خود ار.ضایی میکردی ؟ ‌لبشو‌گاز گرفت _خب تو عکس ابنباتتو فرستاده بودی منم بهشتم میخارید فقط خاروندمش روی پاهام نشوندمش و چاک با.سنشو روی التم تنظیم کردم دستمو از شلوار و‌شورتش رد کردم و بهشتشو چنگ زدم _نظرت چیه تا مامانت منتظره ارشادت کنم به زن و شوهر بازیمون برسیم کوچولو؟ با تکون دادن سرش بی طاقت روی میزم نشوندمش و شبوار مدرسه شو دراوردم زبونمو لای چاک بهشتش کشبدم مثل همیشه خیس بود تند تند زبونمو تکون میدادم روی شیار بهشتش که با صدای خانم مدیر و باز شدن در اتاقم... https://t.me/+HCzBk48SigBhMTVk https://t.me/+HCzBk48SigBhMTVk سک.س مشاور مدرسه با دانش اموز ۱۳ساله💦💦💦
3 9542Loading...
26
#پارت1858 وارد اتاقم شدم و سورن هم اومد و در رو محکم بست.. نمی دونم باز البرز چه مزه ای پرونده بود که دوباره همه خندیدن... سورن انگار که البرز جلوش باشه، رو به در اتاق چشم غره ای رفت و غرید: -اخر یه کاری دست این بچه میدم.. اروم خندیدم که چرخید سمتم و اخمش تو یک ثانیه محو شد و لبخنده خوشگلی زد: -جونم.. من هم لبخند زدم و جلوش ایستادم: -چه حرفی مونده که می خواستی تنها بزنی؟.. با خنده گفت: -چه چیزی مهمتر از اینکه چند دقیقه تنها و بدون مزاحمت بتونم ببینمت... -نه که خیلی هم جلوی بقیه رعایت کردی و اصلا بهم نگاه نکردی... ابروهاش رو بالا انداخت: -مگه میشه از تو چشم برداشت.. با خجالت سرم رو پایین انداختم: -اِ سورن.. اروم خندید و دستم رو گرفت و کشید سمت تخت: -جون سورن..بیا بشین.. لبه تخت نشستم و سورن هم کنارم نشست.. پاهام رو بهم چسبوندم و دست هام رو توی هم قفل کردم و روی زانوم گذاشتم... سورن انگشت هاش رو زد زیر چونه ام و سرم رو چرخوند سمت خودش... پسره یه مافیای بزرگه که عاشق دختر زن برادرش شده... قبل ازدواج داداشش مادر دختره رو حامله کرد بعد الان خودش دختره رو.... https://t.me/+LgtPg2DHdQ5kNjE0 https://t.me/+LgtPg2DHdQ5kNjE0 مامان و دختره تو یه عمارت با دوتا داداش قشنگ حال میکنند 🔞😈
3 80741Loading...
27
_ جلو ارضا شدنتو نگیر.... مقاومت نکن.... اینجوری دردت کمتر میشه..... گوی ها ی داخل باسنش انقدر حشریم کرده بود که میخواستم  جون بدم حرکت زبون سایروس رو صورتم حالمو خراب تر کرد  سابروس دستشو به التم گرفت و تخمامو مالید  خم شد و ربونشو زیر تخمام کشید که با قدرت ارضا شدم ابم روی صورتش ریخت و اون بدون هیچ اعتراضی کل ابمو مکید و ... https://t.me/+kd3cc7j30EZiNmI0 https://t.me/+kd3cc7j30EZiNmI0
4 3474Loading...
28
جلوی برایان وایسادم و  نرم سوراخ روی التشو لمس کردم : امشب با این کوچولو کار دارم.....  چرخید و از جلو دیدش محو شدم  شکمش از ترس و سرما می لرزید پنج تا گوی سیاه وسردی که بهم وصل بودنو برداشتم _نباید بزاری بیوفتن بیرون.... سرشو تکون داد  مبدونست مقاومت فایده نداشت توپ اولو بی توجه به خشک بودن سوراخ باسنش محکم داخلش کردم با اینکه گوی چرب بود ولی بازم درد داشت  و ناله  میکرد دونه دونه توپ ها رو وارد سوراخش کردم _حالا بیا بشین رو التم خودتو بمال بهش ... روی التم نشیت و سوراخ باسنشو عقب جلو کرد و... https://t.me/+kd3cc7j30EZiNmI0 https://t.me/+kd3cc7j30EZiNmI0
4 3695Loading...
29
پرتم کرد روی تخت و گفت: -هر دزدی یه بهایی داره. با ترس نگاهش کردم که ضربع ی محکمی به باسنم زد و شورتشو کشید پایین. اومد بین پاهام و مردونه کلفتشو کشید روی بهشتم و با یه حرکت وحشیانه فرو کرد تا ته و... https://t.me/joinchat/AAAAAFas3pCmLc7U0e3L1A #رفت_دزدی_پسرع_خفتش_کرد_باهاش_خوابید😱
4 2103Loading...
30
#پارت230 هولم داد روی میز کارش و محبورم کرد دراز بکشم. سریع زیپ و دکمه ام رو باز کرد و شلوار و شورتمو باهم کشید پایین. دستش که به بهشتم خورد اه کشیدم و مثل مار به خودم پیچیدم. خم شد روم سینمو از سوتین دراورد و میخورد و گاز میگرفت و صدای من بلندتر میشد. فقط میترسیدم صدام بره بیرون و بقیه بشنون و ابروم بره با انگشتاش بهشتمو میمالید و دوتا انگشتش رو داخل میکرد و تا می خواستم به اوج برسم و ارضا بشم دستشو نگه میداشت و نمیذاشت. با اه و ناله و التماس گفتم: -تورو خدا زود باش. نگه ندار داره میاد محکمتر بمال -هنوز زوده جن.ده کوچولو کار دارم باهات کمربندشو باز کرد و با شرتش تا زانو کشید پایین با دیدن مردونه کلفت و درازش اهم دوباره بلند شد که بهم نزدیکش کرد و مالیدش لای بهشتم.... بازوهاشو چنگ زدم و کمرمو از روی میز بلند کردم که بهم رحم نکرد و محکم و با وحشی گری یهو.... https://t.me/joinchat/AAAAAFas3pCmLc7U0e3L1A #سکس_با_دکتر_تو_بیمارستان #دکتر_بی_توجه_به_بقیه_دکترو_پرستارا_منشیشو_جر_میده https://t.me/joinchat/AAAAAFas3pCmLc7U0e3L1A #با_پارتاش_ابت_چند_بار_میاد
4 2773Loading...
31
الهـی در جلال رحمانی در كمال سبحانی مهربانا تقدیر دوستانم را زیبابنویس خوابی آرام خیالی آسوده و فردایی پراز موفقیت برایشان رقم بزن.. شبتون بخیر🌹 ••••••●❥ʝσเɳ👇🏻💯 •••●❥ @romanegerdab 💦🔞
3 7722Loading...
32
-از رسم ما میدونی دختر جون؟ با ترس نه آرومی گفتم - ما رسم داریم ارباب شب #زفاف جلوی بزرگای خاندان پرده #عروسش رو بزنه و اگه دختری #با_کره نباشه تا صبح زیر مردان خاندان میره و بعدشم برده #جنسیشون میشه. نفسم تو #سیـ_نه حبس شد  خانم بزرگ دستم رو #محکم تر کشید و وارد اتاق حجله شد. دور تا دور اتاق تمام #مردهای فامیل ارباب نشسته بودن و وسطشون #حجله رو گذاشته بودن و تور نازکی دورتادورش بود. خانم بزرگ توی حجله درازم کرد و بیرون رفت.ارباب وارد #حجله شد و تند لباس هام رو دراورد. -هیس نترس عزیزم خون #بکا_رتتو ببین بیرون میرن. از ترس لرزیدم ... چرا خانواده ام به ارباب نگفته بودن من وقتی بچه بودم و #تصادف کردم پرده بکارتم رو از دست دادم؟ #مردو_نگی کلفتش رو آروم به #بهشـ_تم مالید و کنار گوشم زمزمه کرد: -فقط یکم درد داره #عزیزکم، تحمل کن دلبرم باشه؟ با چشمای #اشکی نگاهش کردم، یعنی این بار اخری بود که ارباب رو میدیدم؟ #مردو_نگی ارباب آروم وارد #بهشـ_تم شد، از درد آخی گفتم و زمین رو چنگ زدم که ... https://t.me/+PrbYS-noCaM0YjA0 https://t.me/+PrbYS-noCaM0YjA0
2 2040Loading...
33
_اقای دکتر دخترم دیشب خود ارضایی میکرد میخوام باهاش حرف بزنید یه تای ابرومو بالا دادم کوچولوی هورنی _لطفا صداش کنید بیاد داخل خودتون بیرون بمونید از اتاق خارج شد و‌دختر ۱۳ساله ش وارد اتاق شد _مامانت میگه دیشب خود ار.ضایی میکردی ؟ ‌لبشو‌گاز گرفت _خب تو عکس ابنباتتو فرستاده بودی منم بهشتم میخارید فقط خاروندمش روی پاهام نشوندمش و چاک با.سنشو روی التم تنظیم کردم دستمو از شلوار و‌شورتش رد کردم و بهشتشو چنگ زدم _نظرت چیه تا مامانت منتظره ارشادت کنم به زن و شوهر بازیمون برسیم کوچولو؟ با تکون دادن سرش بی طاقت روی میزم نشوندمش و شبوار مدرسه شو دراوردم زبونمو لای چاک بهشتش کشبدم مثل همیشه خیس بود تند تند زبونمو تکون میدادم روی شیار بهشتش که با صدای خانم مدیر و باز شدن در اتاقم... https://t.me/+HCzBk48SigBhMTVk https://t.me/+HCzBk48SigBhMTVk سک.س مشاور مدرسه با دانش اموز ۱۳ساله💦💦💦
2 2540Loading...
34
جلوی برایان وایسادم و  نرم سوراخ روی التشو لمس کردم : امشب با این کوچولو کار دارم.....  چرخید و از جلو دیدش محو شدم  شکمش از ترس و سرما می لرزید پنج تا گوی سیاه وسردی که بهم وصل بودنو برداشتم _نباید بزاری بیوفتن بیرون.... سرشو تکون داد  مبدونست مقاومت فایده نداشت توپ اولو بی توجه به خشک بودن سوراخ باسنش محکم داخلش کردم با اینکه گوی چرب بود ولی بازم درد داشت  و ناله  میکرد دونه دونه توپ ها رو وارد سوراخش کردم _حالا بیا بشین رو التم خودتو بمال بهش ... روی التم نشیت و سوراخ باسنشو عقب جلو کرد و... https://t.me/+kd3cc7j30EZiNmI0 https://t.me/+kd3cc7j30EZiNmI0
3 5084Loading...
35
_ جلو ارضا شدنتو نگیر.... مقاومت نکن.... اینجوری دردت کمتر میشه..... گوی ها ی داخل باسنش انقدر حشریم کرده بود که میخواستم  جون بدم حرکت زبون سایروس رو صورتم حالمو خراب تر کرد  سابروس دستشو به التم گرفت و تخمامو مالید  خم شد و ربونشو زیر تخمام کشید که با قدرت ارضا شدم ابم روی صورتش ریخت و اون بدون هیچ اعتراضی کل ابمو مکید و ... https://t.me/+kd3cc7j30EZiNmI0 https://t.me/+kd3cc7j30EZiNmI0
3 3653Loading...
36
هیکلت خیلی #سک_سی و توپه قیافتم خوبه!! واسه یه شب چند میگیری؟؟؟ -دوتومن چه خبره؟ ۵۰۰ بیشتر نمیدم #دخترم جوووون پس امشب خودم بازت میکنم... 💯♨️🔞 https://t.me/joinchat/AAAAAFas3pCmLc7U0e3L1A
3 3221Loading...
37
#part134 دستو پاش رو بستم و پوزخندی بهش زدم -اخی پسر کوچولوی من ... افتادی تو تله ؟ دستم رو جلو بردم و بدون توجه به التماس هاش دونه دونه دکمه های پیراهنش رو باز کردم -نکن تو رو خدا دست از سرم بردار ... اخه تو دختری نا سلامتی ... کجای دنیارو دیدی دختر به پسر تجاوز کنه ... انگشتم رو روی سینه ی مردونه ش کشیدم و سعی کردم چهره م رو پر از لذت کنم ... -همیشه یه اولینی وجود داره دیگه ... اینبار هم ما اولین باشیم چطوره... با ترس زل زده بود تو چشمام زیپ شلوارش رو باز کردم و تو یه حرکت کشیدم پایین ... با دیدن شورت قرمزش لبم رو گاز گرفتم تا نخندم... دست و پای بسته ش رو تکون میداد تا ولش کنم ولی این تازه اول سرگرمیم بود... بطری نوشابه رو برداشتمو نزدیکش شدم ... با چشمای ترسیده نگاهم کرد که روی تخت چرخوندمشو لباس زیرشو کشیدم پایین -قمبل کن پسرک میخوام از پشت بهت حال بدم ضربه محکمی روی باسنش زدم و... https://t.me/joinchat/AAAAAFas3pCmLc7U0e3L1A https://t.me/joinchat/AAAAAFas3pCmLc7U0e3L1A #تجاوز_دختر_به_پسر #پسره_رو_از_پشت_با_بطری_...🔞🔞🔞🔞
3 2562Loading...
38
دلتون تا به ابد وصف خدایی باشد که همین نزدیکیست شبتون پر از آرامش نگاه پر مهرخداوند چتر زندگیتون به امید فردایی روشن.. شبتون بخیر❣ ••••••●❥ʝσเɳ👇🏻💯 •••●❥ @romanegerdab 💦🔞
4 2593Loading...
39
#Part_1 -اههه…انگشتتو بکنش تو سوراخ داغم…اهیییی ارههه همینو میخاااام …اوممم دوربین رو روی ک*ص داغ و پف کردم تنظیم کرد و انگشت فاک درازشو توی سوراخم فرو کرد ترشحات داغ نا*زم هر لحظه بیشتر میشد و سوراخ صورتی و تنگم حسابی خیس و لزج شده بود چاک تپ*ل ابدار و پف کردمو از هم باز کرد دو تا از انگشتاشو توی نا*زم فرو کرد که از درد و لذت قوسی به کمرم دادم و اه بلندی کشیدم نگاهم مات به خشتکش بود که داشت از ش*ق بودن ک.یر قطورش جر میخورد -اهههه…بیا اون کلفتتو بکن تو نا*زمم…اههییی ببین ناز*م چه خیس شده برات برات…اهییی دوربین رو روی خشتکش تنظیم کرد و کلفتشو از شورتش بیرون کشید با دیدن حجم کلفت و دراز ک*لفتش هین بلندی کشیدم که با کاری که کرد…❌💦👇 https://t.me/+mpxvdz7HpmsxM2Vk https://t.me/+mpxvdz7HpmsxM2Vk پارت اولش نبود لفت بده🔞🍓
3 1211Loading...
40
دختره رو  میدزدند و بعد با دوستش وحشیانه بهش تجا*وز میکنه💦🥵🫦 هرچی دست و پا زد نتونست خودشو از قفس آزاد کنه با چشمای گریون زل زده بود که #ویبراتورو داخل بهشتش فرو کردم و گذاشتم رو #درجه_زیاد داشت دوباره به اوج میرسید🌸🌈💎 _نظرت چیه اول پشتت رو و فتح کنیم؟ #گوی و از #سوراخ_تنگش درآوردم و همزمان ک..لفت اشکان وک..لفت خودمو #داخلش جا دادیم⚠️⭕️ با تمام قدرت بهش #ضربه میزدیم..👄. https://t.me/+TGFPxnF8VHljMzM0 https://t.me/+TGFPxnF8VHljMzM0 بهشت و با.سن دختره رو با رفیقش جر میدن🥵🍑🔥
3 1561Loading...
#دعوای دو مرد سر یک دختر! تنها کاری که از دستم برومد برای توجه کردنشون به من ، کوبیدن دستم به در بود ،تا صداش اینارو متوجه من کنه. که موفق هم شدم. نگاه بهت زده جفتشون به من افتاد و دستشون از دور یقه هم شل شد. مهبد سریع دویید سمتم: -مهرا؟ مهرا چرا صورتت کبود شده؟ نفس بکش لعنتی. چت شده مهراااا. https://t.me/+LgtPg2DHdQ5kNjE0 https://t.me/+LgtPg2DHdQ5kNjE0
Show all...
-انتخاب کن ، یا من یا نامزدت ! پوزخند تحقیرآمیزی زد: خودت داری میگی‌نامزدت! من چرا نامزدمو ول کنم بیام توعی که دست خورده خودمیو بگیرم؟ -ساناز قبل نامزدی نمیزاشت دستش بزنم، اما تو دیت اول برام لنگاتو باز کردی. معلومه که نامزدم ! تو برای یدک خوبی فقط https://t.me/+LgtPg2DHdQ5kNjE0 https://t.me/+LgtPg2DHdQ5kNjE0 پسره بدون اینکه بدونه دختره ازش حاملس، قلبشو میشکنه😭
Show all...
سیگارشو کنار انداخت کشیدش جلو دکمه های لباسو باز کرد.... لعنتی زیرش لخت بود‌.... زبون داغ و خیسشو رو شکم تخت و سفید برایان کشید.... لرزید محکم تر شونه هاشو چنگ زد بی اراده خندید : نکن... قلقلکم میاد اااااا..... هااحح اوممم.... با لذت بدنشو لیس میزد بالا تر رفت.... خیره به نپلاش مکث کرد : قرمزن.... لمسشون کرد : خودتو اماده کردی.... سرشو بلند کرد تا صورتشو ببینه.... برایان با سرعت سرشو پایین برد و صورتشو تو موهای سایروس مخفی کرد : حرف نزن.... خجالت می کشم..... سایروس نوک بینی شو به نفسه سینش مالید https://t.me/+kd3cc7j30EZiNmI0 https://t.me/+kd3cc7j30EZiNmI0
Show all...
پاهام رو بهم فشاردادم.هق هقم کل اتاق رو گرفته بود.. دست کشید روی سینم وکلافه گفت؛ پاتو وا کن .چرا نمیزاری کارنیمه تمومو تموم کنم وگریه می کنی؟بیرون همه منتظرن و تا خون رو روی دستمال مخصوصت نبینن هیچ جا نمی رن. هق زدم -بزار انجامش بدم قول می دم زیاد اذیت نشی .نمی خوای که اون بیرون همه مسخرمون کنن؟ می دونم بزور بله دادی اما نمی خوام زن شدنتم زورکی باشه .یا بزار آروم کار رو تموم کنم یا مجبور می شم زورکی انجامش بدم و اون وقت دردت میاد. گریم شدیدترشد خواهش می کنم پات رو وا کن .دستتو بردار با هق هق دست برداشتم و پام رو شل کردم که... https://t.me/joinchat/AAAAAFas3pCmLc7U0e3L1A
Show all...
#پارت95 -ارباب حموم رو اماده کردم واستون بی توجه به من دوس دخترش رو چسبوند به دیوار و مشغول بوسیدنش شد. سر و صدای بوسیدن و اه ناله ی دختره باعث شد زیرچشمی نگاهشون کنم. دلم یه جوری شد. من تا حالا تجربه بوسیدن نداشتم و با دیدنشون حالم داشت خراب میشد. زل زده بودم بهشون که از هم جدا شدن. سریع نگاهمو ازشون گرفتم و سرمو انداختم پایین. ارباب با اخم های درهم و با خشونت دختره رو هل داد عقب و از کنار من رد شد و غرید: -وسایل حمومو بردار و دنبالم بیا. با ترس پشت سرش رفتم و وارد حموم شدیم. بدون اینکه خجالت بکشه شروع به در اوردن لباساش کرد که جیغی کشیدم و پشتمو بهش کردم. -چرا میترسی. مگه قراره بخورتت؟ دستمو روی قلبم که تند میزد گذاشتم و جوابش رو نداد که یهو بازوم رو گرفت چرخوند طرف خودش. وسایل تو دستم پخش زمین شد و متعجب نگاش کردم. چرا تعادل نداشت و هردقیقه یه جور بود؟ دستش رو حلقه کرد دور کمرم و محکم کشیدم بین بازوهای لختش و گفت: -چرا اینقدر نفهمی تو هان؟ چرا نمیفهمی؟ از صدای داد بلندش تو جام پریدم: چی؟ -چرا نمی فهمی تمام این کارام بخاطره توعه؟ چرا خودتو زدی به خنگی؟ چقدر دیگه باید این بازی رو ادامه بدم؟ -چی میگین؟ با عصبانیت نگاهم کرد و یهو سرشو اورد جلو و لباش رو با خشونت گذاشت رو لبام و محکم شروع به خوردن لبام کرد. خشکم زده بود و داشتم میمردم. داشت چیکار میکرد؟ منو میبوسید؟ کلفت خونشو؟ کسی رو که اصلا ادم حساب نمیکرد و هرروز یه جوری تحقیرش میکرد؟ داشتم دیوونه میشدم. از لبام جدا شد و پیشونیشو روی پیشونیم گذاشت و با ناراحتی گفت: -نمیبینی برای جلب توجه تو چقدر دارم تلاش میکنم؟ برای اینکه حسودی کنی هرروز با یه دختره هرزه میام خونه؟ لعنتی نمیبینی چقدر میخوامت؟ محکمتر بین بازوهاش فشردم و محکم و با جدیت گفت: -اصلا از این به بعد فقط باید به من برسی. فقط باید با من باشی و همه جوره سیرابم کنی و به نیازام جواب بدی فهمیدی؟ هرموقع خواستمت باید تو بغلم باشی..... https://t.me/joinchat/AAAAAFas3pCmLc7U0e3L1A https://t.me/joinchat/AAAAAFas3pCmLc7U0e3L1A
Show all...
Photo unavailable
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته به جاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.. صبحتون بخیر🌹 ••••••●❥ʝσเɳ👇🏻💯 •••●❥ @romanegerdab 💦🔞
Show all...
صدام می‌زد «جوجه‌اردک زشت» و نمی‌دونست قلبم براش می‌تپه. من قاتی اون یکی نوه‌های قشنگِ عمارتِ شاه‌بابا، هیچ‌وقت به چشم امیرپارسا نمی‌اومدم. هرچی بزرگ‌تر شدم، بهم بی‌توجه‌تر شد! وقتی برای دوره‌ی «جواهرشناسی» رفت آمریکا، تصمیم گرفتم شبانه‌روز تلاش کنم و قهرمان تکواندو بشم. دلم می‌خواست یه روزی به چشمش بیام و دوستم داشته باشه. چند سال بعد، از آمریکا برگشت، ولی جذاب‌تر و سرسخت‌تر و مغرورتر از قبل!🫠 اسم هر دختری می‌اووردن می‌گفت نه! کم‌کم شایعات زیاد شد. مردم می‌گفتن تو آمریکا با زن دیگه‌ای بوده. شاه‌بابا دستور داد برای بستنِ دهن بقیه‌ام که شده فورا با دخترخاله‌م ازدواج کنه! 💔 شبی که تو اتاقم گریه می‌کردم، امیر اومد سراغم… یه عروسک قوی سفید گذاشت پشت پنجره‌ و پیام داد: «چه‌جوری به این آدما بفهمونم دل من پیش جوجه‌اردکِ زشت دیروز و قوی قشنگِ امروز گیره، پناهخانم؟» https://t.me/+YmA-LVWkmvZjMmFk https://t.me/+YmA-LVWkmvZjMmFk عاشقانه‌ای هیجانی و بزرگسال که تا الان بیش از ۷۰ هزار مخاطب جذب کرده❌
Show all...
رمان با چه ژانری میخوای جـ..ـق بزنی؟!😈💦 #ددی‌لیتل‌گرل #ممنوعه #جنایی #مافیایی #درام #عاشقانه #گی #لزبین #فانتزی #ارباب‌رعیتی #ترسناک #تصویری و..🔞 رمان‌های خوشمزه و خیس🌭🥺 کلی رمان حشری و ارضــ..ـا کننده! رمان های تصویری کمیاب و خشن 🅑🅓🅢🅜🔥 هر شب با رمان‌های تصویریش‌ جق میزنم💧 اگه دنبال رمان‌هایی میگردی تنهایی و #شبانه بخونی #بمال رو لینک🙊❕ هر وقت حوصلم سر میره از اینجا رمان‌های سکسی و جق‌زنی میخونم🍑🍼💦 https://t.me/+C4lx9Hi0fjZmMGVk https://t.me/+C4lx9Hi0fjZmMGVk
Show all...
-انتخاب کن ، یا من یا نامزدت ! پوزخند تحقیرآمیزی زد: خودت داری میگی‌نامزدت! من چرا نامزدمو ول کنم بیام توعی که دست خورده خودمیو بگیرم؟ -ساناز قبل نامزدی نمیزاشت دستش بزنم، اما تو دیت اول برام لنگاتو باز کردی. معلومه که نامزدم ! تو برای یدک خوبی فقط https://t.me/+LgtPg2DHdQ5kNjE0 https://t.me/+LgtPg2DHdQ5kNjE0 پسره بدون اینکه بدونه دختره ازش حاملس، قلبشو میشکنه😭
Show all...
سیگارشو کنار انداخت کشیدش جلو دکمه های لباسو باز کرد.... لعنتی زیرش لخت بود‌.... زبون داغ و خیسشو رو شکم تخت و سفید برایان کشید.... لرزید محکم تر شونه هاشو چنگ زد بی اراده خندید : نکن... قلقلکم میاد اااااا..... هااحح اوممم.... با لذت بدنشو لیس میزد بالا تر رفت.... خیره به نپلاش مکث کرد : قرمزن.... لمسشون کرد : خودتو اماده کردی.... سرشو بلند کرد تا صورتشو ببینه.... برایان با سرعت سرشو پایین برد و صورتشو تو موهای سایروس مخفی کرد : حرف نزن.... خجالت می کشم..... سایروس نوک بینی شو به نفسه سینش مالید https://t.me/+kd3cc7j30EZiNmI0 https://t.me/+kd3cc7j30EZiNmI0
Show all...