دنباله کار خویش
تاملی بر انسان و جامعه؛ از دریچه فرهنگ در قالب یادداشت، جستار، روایت، داستان به انضمام یادداشتهای منتشر شدهام در روزنامه اعتماد/ دو ستونِ "دنباله کار خویش" و "یک پلان تجربه زیسته" محمد خیرآبادی
Show more1 498
Subscribers
-224 hours
+847 days
+7230 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
🔻من خودم سرچ کردم
✍ محمد خیرآبادی
مارتین لوتر از مهمترین پیشوایان نهضت پروتستانتیسم، تصور میکرد اگر همه افراد، کتاب مقدس را بخوانند به همان قرائت و روایت او از آموزههای مسیحیت میرسند. نه تنها چنین نشد بلکه با اختراع ماشین چاپ و دسترسی آسان مردم به کتاب مقدس، قرائتها و روایتهای بسیار متکثری به وجود آمد که موجب جدایی و انشعاب کلیساهای متعدد شد. مشابه همان خیال خامی که تصور میشد اگر یک ساعت در هفته تلویزیون یا رادیو در اختیار ما باشد همه را به راه راست هدایت خواهیم کرد. امروز هم با اینکه گوگل و یوتیوب و ... در کار انتشار دانش به مرز انفجار رسیدهاند اما شاید باورتان نشود که عدهای بر مبنای تحقیقات و درک و فهم خود میگویند که زمین اصلا گرد نیست و تخت است!! و این را در اتاقهای پژواک با همانندهای خود تکرار میکنند.
تفکر در زمانه حاضر، پیچیدگیها و زوایایی دارد که بدون شک تا همین پنجاه سال پیش یا تا همین بیست سال پیش، اصلاً وجود نداشته. شناخت و معرفت تا پیش از دوره و زمانه ما، از راه درس و مطالعه و از راه تجربه و مشاهده، قابل دستیابی بوده. اما حالا به مطالعه و مشاهده هم اطمینانی نیست. چون آنچه میبینیم و آنچه میخوانیم، هیچ بعید نیست که خودش بخشی از پروسهی به بیراهه رفتن ما باشد. چیزی نمانده که هوش مصنوعی در همه حواس پنجگانه به شبیهسازی برسد و مشابه هر چیزی را به معرض مشاهده و مطالعه ما برساند. در فضای مجازی که بر فضای حقیقی سیطره پیدا کرده، مدام افکار و اطلاعات مورد تایید ما، به خودمان باز میگردد و تصویری غیرواقعی و غیرجامع از جهان برایمان شکل میگیرد. اگر مذهبی هستیم هر چه نگاه میکنیم به دور و برمان، همه را مومن و مقید به دین میبینیم. اگر آتئیست هستیم تصور میکنیم تمام جهان بسوی خداناباوری پیش میرود.
تفکر در زمانه ما، کاری سخت و پیچیده است. حکم قطعی صادر کردن درباره حقانیت خود و بطلان حریف، خیلی وقتها از سر همین سادهاندیشی بچهگانه است که "من سرچ کردهام و خواندهام و مشاهده کردهام و تحقیق کردهام و ..." بله، در جهان ترسناکی زندگی میکنیم و بهتر است طوری حرف بزنیم و قدم از قدم برداریم که هر لحظه غافلگیر نشویم و واقعیتهای ناپایدارِ جهانِ سستبنیاد، مدام زیر پایمان را خالی نکنند.
دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi
Photo unavailableShow in Telegram
اگر سیاستمداران با هم به اتفاق برسند
از ما میدزدند
و اگر با هم اختلاف پیدا کنند
ما را میکشند...
#دیوار_نوشت
دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi
👍 4
🔻ناجنبشها همه چیز را دگرگون میکنند
✍ محمد خیرآبادی
«ناجنبش» پدیده و مفهومی است که آصف بیات در کتاب اخیر خود (انقلاب را زیستن) آن را صورتبندی کرده؛ مجموعهای از کنشها و اقدامات گروههای فرودست برای رسیدن به فرصتهای بیشتر و یک زندگی شرافتمندانهتر، باثباتتر و عادلانهتر است. در ناجنبش افراد زیادی همزمان کارهایی مشابه را بدون هماهنگی و سازماندهی انجام میدهند که بر ضد کنترلهای اجتماعی و بر خلاف هنجارها و قوانین حاکم است. ناجنبش در واقع مبارزه به شیوهای بیصدا و محتاطانه و در قالب زندگی روزمره است. به عنوان نمونه، خانوادههای تهیدست را در نظر بگیرید که با حضور در اقتصاد گسترده خیابانی (دستفروشی) و با زیر پا گذاشتن مقررات نظم شهری، درآمد کسب میکنند. یا زنانی که به صورت روزمره در خانه، محیطهای کاری و عرصه عمومی برای رفع تبعیض و حقوق برابر مبارزه میکنند. یا جوانانی که با تغییر سبک زندگی، روابط پیش از ازدواج، زندگی کردن جدا از والدین و حضور در محافل خصوصی، خود را از زیر بار کنترل بزرگترها و نظام اجتماعی و اقتدار اخلاقی حاکم، بیرون میبرند.
بنا بر نظر آصف بیات، قدرت ناجنبشها ناشی از اتحاد و سازماندهی و فشار بر مقامات رسمی برای تسلیم شدن و ایجاد تغییرات نیست، بلکه متکی بر «قدرت اعداد بزرگ» است. یعنی متکی بر جمعیت زیادی است که همزمان در برابر ساختارها و هنجارهای مسلط میایستند. ناجنبشها بخواهند یا نخواهند به مانند هر امر اجتماعی-سیاسی دیگر به سدّ رویارویی، مقابله و سرکوب بر میخورند، اما در نهایت فرآیندی مبتنی بر «قدرت هنجاری امر واقعی» هستند. یعنی چیزی در جهان واقع اتفاق میافتد و سپس این امر واقع، قدرت میآفریند. جوانان بسیاری که سبک زندگی خود را تغییر دادهاند و از قواعد نوشته و نانوشته پیروی نمیکنند، زنان بسیاری که با ساختار پدرسالارانه و تبعیض موجود در خانواده و جامعه مخالفت میکنند، فرودستان بسیاری که برای زندگی شرافتمندانه تقلا میکنند؛ اینها در واقعیت جامعه به وجود میآیند و تغییر را به سبب کثرت و وفورشان، اجتنابناپذیر میکنند.
ناجنبش بر خلاف جنبشهای متعارف، شامل تلاشهای آگاهانه و هماهنگ از سوی کنشگران و فعالان سیاسی و سایر نیروها نیست، بلکه تغییری است که به دست میلیونها انسان معمولی در زندگی روزمرهشان در یک دوره زمانی نسبتاً طولانی شکل میگیرد. از این منظر ناجنبش در عین حال که یک پدیده اجتماعی-سیاسی است، امری کاملاً فرهنگی است. فرهنگی بر خلاف فرهنگ مسلط، باورها و الگوهایی بر خلاف باورها و الگوهای جا افتاده و نگرشها و گرایشهایی برخلاف نگرشها و گرایشهای سابق، ظهور میکنند و در زندگی روزمره پیاده میشوند و دگرگونی میآفرینند؛ گویا جامعه به معنای متعارف سیاسی انقلاب نمیکند، بلکه انقلاب را زندگی میکند.
دنباله کار خویش
👍 2👏 1
🔻 از شکم خود زاده شدن
زندگی نمیگذارد که یک روند خطی از تولد تا مرگ در پیش بگیریم؛ به دنیا بیاییم و وقت بگذرانیم و بمیریم. بلکه باید بارها و بارها تغییر کنیم. گاهی چنان عوض شویم که انگار فرد دیگری شدهایم. انگار دیگر آن کسی نیستیم که پیش از این زاده شده بود.
پشت این تغییرها اجباری پنهان است؛ نیرویی که میگوید اگر تغییر نکنی، تغییرت خواهم داد. و ما به اجبار مدام تغییر میکنیم؛ مدام میمیریم و از نو متولد میشویم. هر بار مقابله میکنیم، زجر میکشیم و از مرگ میهراسیم، اما وقتی از نو متولد میشویم، میفهمیم که اگر زودتر تغییر میکردیم، بهتر بود و حسرت میخوریم که ای کاش زودتر به استقبال مرگ "خودِ" پیشین میرفتیم.
تغییر نکردن مساویست با مرگ نهایی و فنای همیشگی و زندگی کردن یعنی بارها و بارها متولد شدن از شکم خود و از درون خود.
#تاملات
دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi
👏 4👍 2
.
دیوار
پول گرفته بود دیوارنویسیهای شهر را پاک کند. پول خوبی هم گرفته بود.
اما یکی را دلش نیامد پاک کند.
کسی بر دیواری آجری، یک جای دل این شهر بزرگ، نوشته بود:
"برگرد"
✍ نویسنده: سورن حسین
#داستانک
✅@Best_Stories
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi
😢 6❤ 2
Photo unavailableShow in Telegram
.
نیمههای شب
نسیم خنک وزیدن گرفت
و خواب را به چشمهایشان ریخت
همه به هم شببهخیر گفتند
اما کسی نخوابید
پسلرزهها در وجود آنها ادامه داشت
📚 همه به هم شببهخیر گفتند، اما کسی نخوابید
✍ رسول یونان
دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi
🔻قنات در عمق و نظرگاه مردمان در اوج
[[ برداشت آب از قنات به صورت مکش نبود، مثل چاههای عمیق امروز نبود که آب را از همه جای زیر زمین بمکد. آبدهی قنات به طور دلخواه بود. هر چقدر سفره آب سخاوت داشت همان قدر آب را میداد بیرون، همانقدر که از آسمان میآمد نه بیشتر. ولی چاههای عمیق امروز آبهایی که صدها سال هزاران سال ذخیره شده را در عرض چند ساعت و چند روز میمکد و میآورد بیرون.
من فکر میکنم حدود شاید ۱۵۰-۲۰۰ سال طول کشیده که قنات قصبه گناباد (عمیقترین و قدیمیترین کاریز جهان با طول بیش از ۳۳ کیلومتر و عمق مادرچاه اصلی ۳۰۰ متر) تمام شده و حفر شده. در این مدت همه آن زحمتکشانی که میرفتند کار میکردند اصلاً اینگونه فکر نمیکردند که این فردا آب را بدهد بیرون و بتوانند از آن استفاده کنند. میدانستند که اصلاً به نسل اینها نخواهد رسید، ولی کار میکردند برای ۵۰۰ سال، هزار سال آینده. ]]
برگرفته از صحبتهای دکتر رجبعلی لباف خانیکی محقق و باستانشناس خراسانی
منبع: مستند ترنج
به نویسندگی و روایت نیوشا طبیبی
کارگردان سام کلانتری
** به نظر من اینکه عدهای قنات حفر کنند و کار کنند (نه یک کار آسان بلکه کار در اعماق زمین) برای نسلهای بعد، فوقالعاده عجیب و کمیاب و قابل تحسین است و نشان از یک نظرگاه رفیع و دیدگاه بلندمدت و همچنین تفکر پیوسته و تاریخمند نهفته در زیست روزمره مردمان این سرزمین دارد.
دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi
👍 3❤ 1👏 1
🔻 انتخاب تاریخی بین طلب شفاعت و بخشش یک قطعه نان
🖋 محمد خیرآبادی
سیمون وی در کتاب «نامه به یک کشیش» مینویسد:
مسیح، همۀ کسانی را که به او میگویند "ای عیسی مسیح، ای عیسی مسیح"، نجات نمیدهد؛ اما همۀ کسانی را که به حکم قلبی پاک، قطعهنانی به گرسنهای میدهند، بیآنکه حتی سر سوزنی در فکر مسیح باشند، نجات میدهد... بنابراین یک ملحد یا کافر نیز که میتواند شفقت بیشائبه داشته باشد، درست به اندازۀ یک مسیحی واقعی به خدا نزدیک است و در نتیجه او را به همان اندازه میشناسد؛ گرچه شناختش به عبارات دیگری بیان شود، یا ناگفته بماند.
این سخن و نظایر آن از پی تاریخ خونین مسیحیت و قرنها سلطه کلیسا بر جان و مال مردم و جنگهای بیشمار مذهبی و فرقهای برآمده. تاریخی که به کشته شدن میلیونها انسان بیگناه و تباهی نسلها و نابودی کشورها و شهرهای بسیار منجر شد و این دستاورد را به همراه داشت که مردم و جوامع زیادی دریابند ادعای مسیحی بودن و مذهبی بودن مایه نجات هیچ انسان و هیچ جامعهای نخواهد شد، بلکه به چیزهایی ساده و مشخص و عملی نیاز است، در حد بخشیدن یک قطعه نان و کمک به زندگی شرافتمندانه انسانها، و این در اغلب مواقع با ادعا و تظاهر و منسوب کردن خود به خدا و دین در تضاد است.
ما شاید خیلی کمهزینهتر و در زمانی کوتاهتر در حال عبور از این مرحله از تاریخ خود هستیم.
دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi
👍 6❤ 2
🔻 خودبسندگی مجسم
بهار این کاردستی را ۵ سال پیش در مهدکودک درست کرد و آورد و به من هدیه داد. روی یک بطری ساده دورانداختنی چیزهایی چسبانده و تزیینش کرده و توی آن شاخهای گذاشته و تبدیلش کرده به گلدان. این شاخه ۵ سال است بدون تعویض آب و بدون قرار گرفتن در معرض نور طبیعی، سبز و زنده مانده و رشد کرده. اوایل به چشم یک گیاه معمولی که طبیعتاً عمر کوتاهی دارد، نگاهش میکردم. برای اینکه بهار خوشحال شود همینطور کنار میز کارم نگهش داشتم و هر وقت بهار میآمد نشانش میدادم. نمیدانستم چه گیاهی است (هنوز هم نمیدانم) و چه مراقبتی میخواهد؟ نمیدانستم بالاخره کی پژمرده میشود؟ هیچ برنامهای برای مراقبت و نگهداری از آن هم نداشتم. کمکم تبدیل شد به دوستی ساکت و سربهزیر که فقط با حضورش حرف میزند و با لبخند سبزش.
شاخه بهار حالا دیگر برایم یک گیاه معمولی نیست. کلامی نگفته و کاری نکرده، اما نگاهم را عوض کرده و بر من تاثیر گذاشته. بدون شک یک چیزی در درون خود داشته که حاصلش این شاخههای جدید و ریشههای تو در تو شده. این موجود عجیب چطور بدون اکسیژن و نور زنده مانده؟ چطور توانسته این اندازه مقاوم باشد؟ انگار شعله امیدی در درونش همیشه روشن بوده که او را سر پا نگه داشته.
این گلدان دستساز بهار و شاخه سبز ۵ ساله برایم تبدیل شده به نماد خودبسندگی و عشق به زندگی. هنوز دارد از دل آبی که یک ذره بوی کهنگی و ماندگی نمیدهد، برگهای سبز میرویاند.
هنوز شعله کشد آتش نهانی من
هنوز خسته، نفس میزند جوانی من
هنوز از چمن کودکی به جا ماندهست
دو برگ سبز درین چهرهی خزانی من
(فریدونمشیری)
دنباله کار خویش
👍 6❤ 5
🔻 خودبسندگی مجسم
بهار این کاردستی را ۵ سال پیش در مهدکودک درست کرد و آورد و به من هدیه داد. روی یک بطری ساده دورانداختنی چیزهایی چسبانده و تزیینش کرده و توی آن شاخهای گذاشته و تبدیلش کرده به گلدان. این شاخه ۵ سال است بدون تعویض آب و بدون قرار گرفتن در معرض نور طبیعی، سبز و زنده مانده و رشد کرده. اوایل به چشم یک گیاه معمولی که طبیعتاً عمر کوتاهی دارد، نگاهش میکردم. برای اینکه بهار خوشحال شود همینطور کنار میز کارم نگهش داشتم و هر وقت بهار میآمد نشانش میدادم. نمیدانستم چه گیاهی است (هنوز هم نمیدانم) و چه مراقبتی میخواهد؟ نمیدانستم بالاخره کی پژمرده میشود؟ هیچ برنامهای برای مراقبت و نگهداری از آن هم نداشتم. کمکم تبدیل شد به دوستی ساکت و سربهزیر که فقط با حضورش حرف میزند و با لبخند سبزش.
شاخه بهار حالا دیگر برایم یک گیاه معمولی نیست. کلامی نگفته و کاری نکرده، اما نگاهم را عوض کرده و بر من تاثیر گذاشته. بدون شک یک چیزی در درون خود داشته که حاصلش این شاخههای جدید و ریشههای تو در تو شده. این موجود عجیب چطور بدون اکسیژن و نور زنده مانده؟ چطور توانسته این اندازه مقاوم باشد؟ انگار شعله امیدی در درونش همیشه روشن بوده که او را سر پا نگه داشته.
این گلدان دستساز بهار و شاخه سبز ۵ ساله برایم تبدیل شده به نماد خودبسندگی و عشق به زندگی. هنوز دارد از دل آبی که یک ذره بوی کهنگی و ماندگی نمیدهد، برگهای سبز میرویاند.
هنوز شعله کشد آتش نهانی من
هنوز خسته، نفس میزند جوانی من
هنوز از چمن کودکی به جا ماندهست
دو برگ سبز درین چهرهی خزانی من
(فریدونمشیری)
دنباله کار خویش
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.