cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

نگاهِ دیگر

نگاره‌های صابر گل‌عنبری پژوهشگر، مترجم، روزنامه‌نگار و کارشناس روابط بین‌الملل

Show more
Advertising posts
9 935
Subscribers
-424 hours
-287 days
+2030 days
Posting time distributions

Data loading in progress...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Publication analysis
PostsViews
Shares
Views dynamics
01
🔺جهان ناامن می‌شود؟! زیرپوست جهان در گوشه و کنار آن تحولاتی معنادار و مهم در جریان است که می‌تواند بیانگر یک دوره گذار فکری و سیاسی خطرناک و زمینه‌ساز دستکم سطحی از آنارشیسم جهانی در آینده‌ نه چندان دور باشد. در واقع گذشته، حال و آینده جهان محصول چند متغیر کلان متداخل و متاثر از یکدیگر است؛ از تحولات داخلی کشورها به ویژه در قدرت‌های بزرگ گرفته تا روابط میان این کشورها، قدرت‌ها، منازعات و مناسبات بین المللی علی الخصوص میان قدرت‌های رقیب و متنازع. اگر از این منظر بخواهیم چشم انداز تقریبی جهان کنونی را تصور کنیم، جا دارد به مجموعه تحولات سیاسی و اجتماعی داخلی به خصوص در کانون‌های قدرت جهان بسان یک زنجیره به هم پیوسته نگریست. البته این تحولات در دنیای غرب نظر به ماهیت متفاوت نظام‌های سیاسی و اجتماعی و وجود فرصت و بستری دموکراتیک برای ظهور و بروز، نمود بیشتری دارد. تحولات سیاسی آمریکا در یک دهه اخیر و ظهور ترامپیسم و احتمال بازگشت ترامپ به قدرت، برآمدن قابل توجه راست افراطی در اروپا، رشد و قدرت گرفتن راست افراطی در قدرت نوظهور هند، ظهور رهبرانی چون خاویر میِلی رئیس جمهور راست‌ افراطی در آرژانتین، فربه شدن اقتدارگرایی بلندپروازانه شی در چین، محکم‌‍تر شدن پوتینیسم در روسیه، شکست انقلاب‌های عربی و ظهور نسل جدید اقتدارگرایان در دنیای عرب، تداوم و تعمیق بحران دولت‌ملت‌ در خاورمیانه و... همه و همه تحولات داخلی سترگی هستند که در کانون‌های قدرت جهان اتفاق افتاده و می‌افتد و زمینه‌ساز یک واگرایی جهانی است. در این میان، نتایج انتخابات اخیر پارلمان اروپا در 27 کشور عضو اتحادیه اروپا و برآمدن بی‌سابقه راست افراطی در این قاره به استثنای شمال آن سنجه مهمی است. هر چند میانه‌روها همچنان اکثریت پارلمان اروپا را به دست دارند، اما وضعیت شکننده‌ای خواهند داشت و حضور پررنگ‌تر راستگرایان افراطی در پارلمان اروپا روند تصمیم‌گیری درباره مسائل این قاره را با چالش‌های جدی مواجه خواهد کرد. کما این که قرار گرفتن راست افراطی در انتخابات پارلمانی اروپا در جایگاه نخست در فرانسه، ایتالیا و اتریش و جایگاه دوم در آلمان و هلند خود یک سونامی سیاسی است که می‌تواند آینده سیاسی تیره و تاری را برای قاره سبز رقم زند. در کنار آن نیز نظم جهانی پسا جنگ سرد که متکی به نظام تک قطبی و ابرقدرتی آمریکاست، دچار اختلالٍ معطوف به سطحی از تزلزل در موازنه قوا شده است. علت آن هم یکی این است که آمریکا هر چند هنوز قدرت برتر دنیاست اما دیگر صفت بلا منازعی را یدک نمی‌کشد و دیگری ظهور قدرت‌های چالش‌آفرینی همچون چین است که هژمونی آمریکا را به چالش می‌کشد. در این وضعیت که نظم کنونی متکی به هژمونی آمریکا ترک‌های جدی برداشته است، این کشور تلاش می‌کند آن‌ها را ترمیم و سد راه برآمدن بیشتر رقیب چینی و مزاحم روسی شود تا از برهم خوردن جدی موازنه‌های جهانی در جهت تغییر نظم کنونی جلوگیری کند؛ اما در این میان یکی از جدی‌ترین چالش‌های فراروی آمریکا برای حفظ نظم کنونی و بازسازی آن، مشکلات و چالش‌های درونی است؛ چه تحولات اجتماعی و سیاسی چه پیرسالاری در ساختار قدرت و لاغر شدن قابل توجه لیبرال دمکراسی. ریاست جمهوری ترامپ و بایدن و رقابت انتخاباتی دوبتره آن‌ها از عوارض این پیری سیستم سیاسی آمریکاست. اما با وجود اختلال شدید و وضعیت فرسایشی که نظام بین‌الملل تک قطبی با آن مواجه است، عبور از این نظم به این سادگی نیست و برای جهان پرهزینه خواهد بود؛ از این جهت که اولا نه چین نه روسیه توانایی ایجاد نظم جهانی جایگزین را دارند و ثانیا سیاست‌های آمریکا برای مهار چین با هدف حفظ و تثبیت نظم کنونی نیز به احتمال زیاد در آینده وارد فازهای پرتنش و چالشی‌تر می‌شود. در چنین وضعیتی نیز وقتی موازنه‌های جهانی در مسیر تغییر قرار می‌گیرند، منازعات به ویژه در مناطق بحران‌خیز بالا می‌گیرد. اما آنچه اختلال پیشگفته را تشدید و سرعت حرکت جهان در مسیر نوعی آنارشیسم بین‌المللی را بیشتر می‌کند، متزلزل شدن ساختارهای متعارف جهانی به ویژه در جنگ کنونی غزه است که آن هم محصول وضعیت استثنایی اسرائیل در سیاست خارجی آمریکاست. این ساختارها که در نهاد سازمان ملل عینیت دارد، با وجود نفوذ بالای آمریکا در آن، در عین حال نماد قسمی از قانونمداری، عقلانیت و خرد جهانی بوده که می‌توانست در جلوگیری از تکرار فجایعی چون جنگ‌های جهانی نقش آفرینی کند. حال در چنین بستر مضطرب جهانی، بازگشت ترامپ به قدرت به عنوان یک متغیر پرپیامد می‌تواند موجب تسریع روندهای پیشگفته و حتی انفجار بحران‌های چند لایه به ویژه در خاورمیانه شود؛ خاورمیانه‌ای که پس از «طوفان الاقصی» و جنگ غزه وارد دوره سرنوشت‌سازی شده است. در این وضع، کشورهایی که جبهه داخلی و اقتصادی قوی دارند، بهتر می‌توانند از تکانه‌های این گذار جهانی در امان باشند. صابر_گل_عنبری @Sgolanbari
14 395149Loading...
02
🔺قطعنامه آژانس و گذار به دوره فرابرجام! بالاخره بعد از کش و قوسی پیش نویس قطعنامه تروئیکای اروپایی در شورای حکام آژآنس بین‌المللی انرژی اتمی تصویب شد. این سومین قطعنامه شورای حکام پس از امضای برجام پس از دو قطعنامه دیگر در سال 2022 است. قبل از پرداختن به محتوای قطعنامه و دلالت‌های آن جا دارد به موضع آمریکا از مخالفت تا موافقت با قطعنامه پرداخت. رفتار آمریکا حداقل در بعد اعلامی در ارائه قطعنامه اخیر متفاوت با قبل بود. قبلا آمریکا چه از طریق ایفای نقش در تهیه پیش نویس چه حمایت از تصویب آن خود بخشی از روند تهیه و تصویب قطعنامه بود؛ اما این بار گفته شد که دولت بایدن به دلیل شرایط انتخاباتی ابتدا با ارائه این قطعنامه تروئیکای اروپا در این بازه زمانی مخالف بوده و سپس به دنبال تعدیل آن از تصویبش حمایت کرده است. ناگفته نماند که پیش‌تر هم اروپایی‌ها در موارد و مقاطعی مواضع سخت‌گیرانه‌تری داشته و نمونه آن موضع تندتر فرانسه در روزهای آخر منتهی به امضای برجام بود. اما با این حال، دو فرضیه در خصوص موضع نسبتا متفاوت آمریکا در روند ارائه قطعنامه اخیر مطرح است؛ نخست این که این موضع آمریکا محصول یک نوع تقسیم کار با تروئیکای اروپایی است؛ به این معنا که دولت بایدن از ابتدا حامی قطعنامه بوده است؛ اما برای کنترل واکنش تهران و همچنین تنش احتمالی متعاقب صدور قطعنامه در این شرایط انتخاباتی نخواسته است که خود در صف اول قرار گیرد و اروپایی‌ها را پیش فرستاده است. دوم این که آمریکا واقعا به دلیل نگرانی از تبعات چنین قطعنامه‌ای در جهت تشدید تنش‌ها و آماده نبودن برای تمرکز بر آن در این شرایط انتخاباتی و در سایه تنش‌های فزاینده در منطقه در پی تداوم جنگ غزه تمایلی به تصویب آن نداشته است؛ اما پس از پافشاری اروپا با تصویب آن پس از تعدیلش موافقت کرده و نخواسته است از متحدان اروپایی عقب بماند. در صورت صحت فرضیه دوم، تداوم مخالفت آمریکا چه بسا دولت بایدن را در مظان اتهام کوتاه آمدن در برابر ایران قرار می‌داد و همین حملات و انتقادات جمهوری‌خواهان و چه بسا لابی اسرائیلی را به دنبال داشت. اما در عین حال نیز این واقعیت را نباید نادیده گرفت که شکل روابط آمریکا و اروپا به گونه‌ای نیست که آمریکا در صورت مخالفت جدی و قاطع با تصویب قطعنامه نتواند مانع متحدان اروپایی خود شود. در خوشبینانه‌ترین حالت می‌توان گفت آمریکا تمایلی نداشته اما مخالفتی جدی هم با تصویب قطعنامه نکرده است. اما در مورد محتوا و ادبیات قطعنامه سوم شورای حکام پس از تصویب برجام می‌توان آن را تندتر از دو مورد قبلی دانست. در کنار آن، قطعنامه جدید بیشتر بر مسائل پادمانی و متهم کردن ایران به نقض موافقت‌نامه پادمان متمرکز است و گزارش جامعی هم که قطعنامه خواستار تهیه آن شده، در این زمینه است. خطر قطعنامه هم اینجاست؛ به این معنا که از نظر طرف مقابل دیگر مساله کاهش تعهدات "داوطلبانه" برجامی ایران مهم و مطرح نیست؛ بلکه"نقض" موافقت‌نامه الزام آور پادمانی را برجسته می‌کند؛ این در حالی است که تهران همچنان خود را متعهد به اجرای این توافق‌نامه می‌داند و واکنش‌ها به قطعنامه‌های شورای حکام را در چارچوب آن تفسیر می‌کند. همین اتفاق خود واجد دلالت‌های خاصی در جهت بازگشت به نقطه صفر و دوران قبل از برجام است و قطعنامه اخیر را می‌توان مقدمه‌سازی برای گذار حقوقی و قانونی به دوران فرابرجامی دانست. هر چند از چند سال پیش جز اسم چیزی از توافق هسته‌ای نمانده است؛ اما گویا که طرف آمریکایی و اروپایی بر این باور هستند که ایران تحت پوشش همین زندگی نباتی و حقوقی برجام اقدامات هسته‌ای خود را تفسیر می‌کند و به پیشرفت برنامه هسته‌ای ادامه می‌دهد. از این رو، چاره کار را در گذار به ما بعد برجام با اعلام مرگ حقوقی و رسمی آن دانسته و برای تحقق این هدف هم در جهت فعال کردن مکانیسم ماشه تا اکتبر 2025 حرکت می‌کنند؛ چون از این تاریخ به بعد دیگر قابلیت اجرا ندارد. اما بعید است که این اتفاق حداقل قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در نوامبر آینده بیفتد و افزایش قابل توجه تنش هسته‌ای قبل از این تاریخ چندان محتمل نیست و بعد از آن نیز باید منتظر نتایج انتخابات آمریکا ماند؛ این که بایدن دوباره انتخاب یا ترامپ برنده شود. در صورت پیروزی ترامپ که تکلیف تا حدودی مشخص است؛ اما در صورت انتخاب دوباره بایدن نیز اگر گشایشی جدی در مذاکرات عمان تا اکتبر 2025 در جهت دستیابی به توافقی دیگر رخ ندهد، احتمال فعال شدن اسنپ بک زیاد است که برخلاف برخی نظرات امکان استفاده از وتو از جانب روسیه و چین برای جلوگیری از آن وجود ندارد. در کنار نتایج انتخابات آمریکا نیز چه بسا لیست نهایی نامزدهای ریاست جمهوری ایران و نتایج انتخابات تا حدودی دورنمایی از ماهیت اینده این تنش چه در جهت توافق چه تشدید تنش‌ها را نشان دهد. #صابر_گل_عنبری @Sgolanbari
18 340133Loading...
03
🔺چین و چرایی تکرار مکرر! چین دیروز بار دیگر پای امضای بیانیه مشترکی با امارات در مورد جزایر سه گانه امضا گذاشت. این بیانیه مشترک در پایان سفر محمد بن زاید رئیس امارات صادر شد که در بند 26 آن چین اعلام کرده است که از «تلاش‌های امارات متحده عربی برای رسیدن به راه حلی مسالمت آمیز درباره مساله جزایر سه گانه (تنب بزرگ، تنب کوچک و ابو موسی) از طریق مذاکرات دو جانبه بر اساس قواعد حقوق بین الملل و حل این مساله بر اساس قوانین بین الملل حمایت می‌کند.» متعاقب این موضع چین، وزارت خارجه ایران امروز یکشنبه بار دیگر سفیر چین را فراخواند و اعتراض کرد. این در حالی است که پکن همین موضع را هم سال گذشته در بیانیه پایانی نشست سران شورای همکاری خلیج فارس با شی جین پینگ اتخاذ و ایران نیز اعتراض کرده بود؛ اما تکرار موضع چین نشانگر این است که اعتراض قبلی کارگر نیفتاده است. اگر دفعه قبل با اشاره به رفتار معمولی کشورها در مسائل اختلافی میان کشورهای دیگر مبنی بر دعوت به گفتگو و حل مسالمت‌آمیز تلاش شد از اهمیت موضع چین کاسته شود، اما تکرار این رفتار واجد این پرسش جدی است که چین چرا همچنان بر این رویه خود اصرار دارد؟ رویه‌ای که معمولا در تضاد با رویکرد متعارف چین به ویژه در خاورمیانه پرتنش در اجتناب از ورود به اختلافات و چالش‌ها میان کشورهاست و تلاش می‌کند نوعی توازن را حداقل در بعد اعلامی رعایت کند. پاسخ به این پرسش چندان سخت نیست. این که چینی‌ها اولا این رفتار خود را و لو در تضاد با رویکرد خاورمیانه‌ای آن‌ها باشد، واجد آورده خوبی در جهت تقویت مناسبات و تعمیق منافع خود با امارات می‌دانند و ثانیا آن را دارای خطر و تهدیدی برای منافع اقتصادی خود با ایران نمی‌دانند. از این رو به نظر می‌رسد پکن بر این باور است که تهران در سایه تداوم تحریم‌ها انتخاب و چاره‌ای دیگری جز حفظ و گسترش مناسبات اقتصادی خود با چین ندارد. در کنار آن هم، امروزه امارات برای چین واجد منافع بالفعل عدیده‌ای است، اما ایران برخوردار از فرصت‌ها و منافع بالقوه‌ای است که موانع و چالش‌های داخلی و خارجی زیادی در مسیر فعلیت یافتن آن‌ها قرار دارند. در چنین وضعی طبیعی است که چینی‌ها، نسیه را بر نقد ترجیح دهند و این چنین به سمت امارات غش کنند. کما این که جنس مناسبات اقتصادی چین با امارات و ایران نیز متفاوت است؛ با ابوظبی بنیادی‌تر و عمیق‌تر در سطح سرمایه‌گذاری و شراکت راهبردی اقتصادی است و با تهران در سطح معمولی تجارت دو جانبه و تبادل کالاست. در سال گذشته میلادی مبادلات تجاری غیر نفتی چین و امارات که از حیث مساحت و جمعیت اصلا قابل مقایسه با ایران نیست، بالغ بر 81 میلیارد دلار بود؛ یعنی رقمی دو برابر حجم تجارت ایران و چین. کما این که 60 درصد از تجارت چین با منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا (با 400 شهر) از طریق بنادر توسعه یافته امارات انجام می‌شود؛ بنادری که این کشور را به هاب اقتصادی منطقه تبدیل کرده‌اند. امروز امارات در تجارت غیر نفتی شریک نخست و در تجارت نفتی و غیر نفتی شریک دوم چین بعد از عربستان است. اقتصاد امارات نیز اقتصادی بین‌المللی شده است که تعمیق منافع با آن برای چین و لو به قیمت مناسبات با اقتصاد تحریمی و منقطع از اقتصاد جهان و ناراحت کردن تهران از طریق اتخاذ چنین مواضعی جذاب‌تر است و اولویت بیشتری دارد. بر کسی پوشیده نیست که «پول» محرک اصلی روابط خارجی چینی‌هاست و هر جا پول بیشتری را بدون دردسر عایدشان کند، به آن سمت متمایل می‌شوند. در این راستا نیز، تجارت غیر نفتی امارت در سال 2023 به رقم بی‌سابقه952.93 مليارد دلار رسید؛ یعنی حدود هفت برابر تجارت نفتی و غیر نفتی ایران در سال گذشته! در این شرایط روشن است که چین به تصاحب بخش قابل توجهی از این تجارت یک تریلیون دلاری چشم دوخته است و به الزامات سیاسی آن هم تن می‌دهد. البته منافع فزاینده با امارات تنها مولفه جهت دهنده سیاست خارجی چین در تقویت روابط با ابوظبی نیست؛ بلکه باید آن را در بستری بزرگ‌تر هم دید. چین در دو دهه اخیر به شکل قابل توجهی در مسیر گسترش روابط خود با دنیای عرب گام برداشته و در مسیر احیای جاده ابریشم نیز حساب ویژه‌ای بر روی توسعه ارتباطات با آن باز کرده است؛ به نحوی که تجارت پکن با جهان عرب از رقم 36 میلیارد دلار در 2004 به 400 میلیارد دلار در سال گذشته میلادی رسید. در این راستا، چین تلاش کرده است که همزمان با سه کشور عربستان، قطر و امارات که هر کدام بلوکی را در جهان عرب رهبری می‌کنند، مناسبات اقتصادی و سیاسی خود را گسترش دهد. البته کشورهای عربی به ویژه در حوزه عربی خلیج فارس نیز در سالیان اخیر برای گسترش روابط با چین و روسیه خیز قابل توجهی برداشتند که بی‌ارتباط با نگرانی آن‌ها از کاهش نفوذ آمریکا در منطقه نیست. #صابر_گل_عنبری @Sgolanbari
22 174223Loading...
04
🔺ایده اسرائیلی در چارچوبی آمریکایی متفاوت! واکنش دو طرف جنگ به سخنان دیشب بایدن قابل تامل است؛ در حالی او با رونمایی از «طرحی اسرائیلی» برای توافق با حماس، آن را به پذیرش طرح فراخواند که خود اسرائیل به عنوان پیشنهاد دهنده آن، واکنشی سرد و بعضا اعتراضی به سخنان بایدن نشان داد. دفتر نتانیاهو با صدور بیانیه‌ای تاکید کرد که جنگ جز با تحقق همه اهداف آن پایان نمی‌یابد. در عین حال اما حماس ضمن استقبال از اظهارات بایدن گفت که به کلیات سخنان او درباره توقف جنگ، عقب نشینی از نوار غزه، بازسازی آن و مبادله اسرا به دیده مثبت می‌نگرد. آنچه بایدن از آن به عنوان طرح اسرائیل برای توافق یاد کرد و واکنش دولت نتانیاهو نسبت به آن منعکس کننده یک پارادوکس است؛ از این منظر که اگر این طرح اسرائیلی است که باید دولت نتانیاهو موضع حمایتی می‌گرفت؛ اما قضیه معکوس شد. همین تناقض و ابهام بعضا رسانه‌ها و شبکه اجتماعی در اسرائیل را در وضعیتی گیج کننده و شوک‌آور فرو برده و پرسش‌های متفاوتی را برانگیخته است؛ تا جایی که برخی اسرائیلی‌ها به ویژه در میان راست افراطی، نتانیاهو را به تبانی و دور زدن شرکای خود متهم و گفتند که او به دور از چشم آن‌ها و اطلاع جامعه اسرائیل برای پایان جنگ ساخت و پاخت کرده است. در این راستا هم برخی بیانیه دفتر نتانیاهو را صرفا یک بازی سیاسی دانسته که منعکس کننده واقعیت نیست. عده‌ای نیز اظهارات بایدن و تاکید مکرر او بر پایان جنگ بدون هیچ اشاره‌ای به آینده سیاسی نوار غزه را دراماتیک و به معنای پذیرش ماندن حماس در قدرت پس از جنگ دانستند. اما این معما و ابهام چگونه حل می‌شود؟ از بیش از یک هفته گذشته، رسانه‌های اسرائیلی به نقل از منابع دولتی از ایده‌های جدید اسرائیل برای رسیدن به توافق و کوتاه آمدن در مواردی خبر دادند که اسرائیل از طریق میانجیگران برای حماس می‌فرستد. طرف فلسطینی در این مدت، ایده‌های اسرائیل را جدی نگرفت و معتقد بود که صرفا یک تاکتیک مذاکراتی برای رهایی از فشار جهانی است. خبری از محتوای پیشنهاد جدید اسرائیل نبود تا این که دیشب بایدن در سخنان خود از وجود ابتکاری اسرائیلی خبر داد. این طرح هم مانند طرح مصری قطری که قبلا با هماهنگی آمریکا ارائه شد و حماس با آن موافقت کرد، سه مرحله دارد و هر مرحله آن هم 42 روز است و بایدن تاکید داشت که به توقف کامل جنگ و عقب نشینی از نوار غزه منجر می‌شود. حالا فارغ از این که این طرح چه تفاوتی با طرح مصر و قطر دارد، اما به نظر می‌رسد آنچه دیشب بایدن از آن سخن گفت ایده‌های اسرائیلی با چارچوب و افزوده‌ای آمریکایی است و ناخرسندی اسرائیلی‌ها هم از اینجاست. دولت بایدن از مدتی قبل به این جمع بندی رسید که این جنگ باید تمام شود و در عین حال می‌داند که نتانیاهو به دنبال خرید زمان برای طولانی‌تر کردن جنگ است و پیشنهادات اسرائیل هم تاکتیکی در این راستاست. از این رو، گویا بایدن و دولتش برای پایان دادن به بازی نتانیاهو، راه چاره را در اعلام رسمی همان ایده‌های اسرائیل (اصلاحاتی بر طرح مصر و قطر) در چارچوبی آمریکایی، آن هم از طرف عالی‌ترین مقام این کشور یعنی جو بایدن دیده تا از این طریق راه بهانه‌‎جویی را بر نتانیاهو ببندد و آن‌ را در تنگنای پذیرش توافقی منتهی به توقف جنگ قرار دهد. اما چارچوبی که آمریکا در قالب آن ایده‌های تل آویو را مطرح کرد، مبتنی بر ضرورت توقف جنگ و آتش بس دائمی است که سازگار با خواسته‌های حماس و ناسازگار با سیاست دولت نتانیاهو است. در این میان هم درخواست آمریکا از حماس برای پذیرش این طرح علی الظاهر به معنای انداختن توپ در زمین آن است، اما در لوای آن احتمالا هدف تسهیل پذیرش خود طرح در همان قالب آمریکایی آن از جانب اسرائیل نیز مطرح است. استقبال سریع حماس علی رغم وجود ملاحظاتی، از سخنان بایدن نیز معطوف به درک تنگنای پیچیده‌ نتانیاهو و با هدف تعمیق آن و بازگرداندن توپ به زمین اسرائیل است. به احتمال زیاد در آینده نزدیک مذاکرات آتش بس از سرگرفته می‌شود و همچنان که بایدن هم گفت طبیعی است که درباره جزئیات طرح پیشگفته مذاکره شود و در این مذاکرات نیز به احتمال زیاد، حماس ملاحظاتی را که در واکنش به سخنان رئیس جمهور آمریکا از بیان آن اجتناب کرد، مطرح خواهد کرد. این ملاحظات هم احتمالا بیشتر معطوف به اطمینان از عقب نشینی کامل از نوار غزه به ویژه وادی غزه حد فاصل میان شمال و جنوب آن و منتهی شدن مراحل توافق به توقف کامل جنگ است. به هر حال، باید منتظر ماند و دید چه می‌شود و این که نتانیاهو و دولت او با وضعیت جدید چگونه کنار می‌آیند. آیا به سمت توافق حرکت می‌کنند یا ...؟ #صابر_گل_عنبری @Sgolanbari
9 85161Loading...
05
🔺بایدن و سوت پایان جنگ؟! رئیس جمهور آمریکا امشب درباره جنگ غزه و طرحی اسرائیلی برای توافق با حماس سخن گفت. سخنرانی بایدن از این منظر تازگی داشت که در آن برای نخستین بار به صراحت بر ضرورت پایان جنگ و آتش بس تاکید کرد. این در حالی است که بایدن در نزدیک به نه ماه جنگ غزه هیچگاه به این صراحت از ضرورت پایان آن و آتش بس دائم سخن نگفته بود. البته از اواخر سال گذشته میلادی و به ویژه اوایل امسال و توام با بن بست جنگ رفته رفته موضع اعلامی دولت بایدن نیز در حال تغییر بود و ابتدا خواستار محدود کردن دامنه حملات اسرائیل شد، تا این که در دو ماه اخیر در مذاکرات قاهره و دوحه به ویژه در اوایل می با خواسته کلیدی حماس مبنی بر توقف جنگ و آتش بس دائم برای رسیدن به توافق موافقت کرد و نمود عینی آن هم در طرحی بود که مصر و قطر با هماهنگی دولت بایدن تهیه و ارائه کردند که حماس آن را پذیرفت اما نتانیاهو مخالفت کرد. سپس اسرائیل حمله سریعی را به این منطقه راه انداخت و همزمان با آن نیز حملاتی را در مناطقی در شمال نوار غزه به ویژه اردوگاه جبالیا شروع کرد و در حالی که توجه جهانی به رفح بود، اما نبردهای سنگین‌تر در همان جبالیا در جریان بود. حمله مجدد ارتش اسرائیل به بیت حانون و بیت‌ لاهیا در نقاط مرزی و همچنین جبالیا خود ناقض ادعای قبلی ارتش اسرائیل درباره پاکسازی این مناطق از نیروهای حماس بود. همین وضعیت باعث شد که صدای اعتراض از درون خود کابینه و ژنرال‌های اسرائیلی از جمله آیزنکوت عضو کابینه جنگ و همچنین از کنست بلند شود؛ تا جایی که امیت هالیوی عضو لیکودی کمیسیون امنیت و سیاست خارجی آن در گفتگو با شبکه 14 اسرائیل ضمن انتقاد شدید از ارتش بیان داشت که 24 گردان حماس همچنان سالم است و برخلاف اظهارات اسرائیلی آسیب خاصی ندیده‌اند. در این شرایط با وجودی که هنوز حملات در رفح ادامه دارد، اما نیروهای اسرائیلی دیروز از جبالیا و کلیه مناطق شمال باریکه غزه عقب نشینی کردند. متعاقب آن، بایدن امروز درباره جنگ غزه سخنرانی کرد و از طرحی اسرائیلی برای توافق با حماس سخن گفت و از این تشکیلات خواست با آن موافقت کند. بایدن در حالی مدام به این طرح اشاره می‌کرد که به گفته خود او برخی وزرای کابینه اسرائیل با آن مخالف هستند، به این معنا که اجماعی اسرائیلی بر سر آن وجود ندارد. از این رو، گویا طرح پیشگفته با آن مشخصات بیشتر مربوط به خود دولت آمریکاست تا دولت نتانیاهو. صرف نظر از ماهیت این طرح و تفاوت آن با طرح پیشنهادی مصر و قطر که مورد موافقت حماس هم قرار گرفت، اما کلیدی‌ترین بخش سخنان بایدن تاکید آشکار بر ضرورت پایان این جنگ بود که برجسته شدن این گزاره خوشایند دولت نتانیاهو نیست. به نظر می‌رسد که انگیزه اصلی بایدن از سخنان امشب، بیشتر فشار بر اسرائیل جهت پایان جنگ و علنی‌ کردن این خواسته بود که در یکی دو ماه اخیر دولت او از طرق مختلف تلاش داشت در خفا دولت نتانیاهو را بدان قانع کند، اما فایده نداشت. گویا دولت نتانیاهو پیام سخنان بایدن را گرفته و از این رو بیانیه فوری دفتر او مبنی بر پافشاری بر پایان نیافتن جنگ تا تحقق همه اهداف آن و سخنان مقامی اسرائیلی به کانال 12 مبنی بر این که اظهارات بایدن ناشی از عدم شناخت واقعیت‌ها و پیروزی برای حماس است، می‌تواند تاکیدی بر مدعای پیشگفته باشد. نزدیک‌تر شدن انتخابات آمریکا و تبعات فزاینده تداوم جنگ غزه به ویژه در رفح بیش از گذشته بایدن را به تکاپو برای یافتن راهی برای پایان این وضعیت دردسرساز انداخته و از این رهیافت هم احتمالا راه چاره را در بیان مواضع صریح‌تر یافته است. در کنار آن هم احتمالا بایدن به علت زمان اندک تا انتخابات بیش از قبل برای عادی سازی روابط میان اسرائیل و عربستان عجله دارد و می‌خواهد هر چه زودتر آن را به سرانجام برساند و از این رو هم امشب بیان داشت که اسرائیل پس از توافق برای پایان جنگ به اسرائیل می‌تواند به توافقی تاریخی با عربستان برای عادی سازی روابط برسد. ریاض فعلا چنین توافقی را به پایان جنگ غزه منوط کرده است؛ هر چند بعید هم نیست بخواهد تا انتخابات نوامبر و روشن شدن نتیجه آن صبر کند تا اگر ترامپ برنده شد، این مساله به نام او تمام شود. اما در آن سو نیز با توجه به دستیابی به توافق امنیتی همه جانبه و قابل تامل با دولت بایدن، چه بسا مانعی برای رونمایی از این عادی‌سازی پس از اعلام پایان جنگ غزه نداشته باشد. البته فعلا آنچه برای نتانیاهو اهمیت بیشتری دارد نه این «توافق تاریخی» با عربستان بلکه سرنوشت خود اوست که پایان جنگ در این نقطه بدون تحقق هیچ کدام از اهدافش و در سایه این بن بست راهبردی را باخت بزرگی می‌داند. در چنین وضعی، باید دید ابتدا مذاکرات طی روزهای آینده از سر گرفته می‌شود و آیا مواضع دولت بایدن درباره ضرورت پایان جنگ ترجمانی عملی در جهت فشار پیدا می‌کند؟ #صابر_گل_عنبری @Sgolanbari
10 54277Loading...
06
🔺تحرکات جدید: گامی به سوی توافق؟ اخيرا اخباری دُز خوشبینی در گمانه‌زنی‌ها پیرامون مذاکرات هسته‌ای و حتی احتمال رسیدن به توافق را افزایش داده است؛ از خبر مذاکرات جدید در عمان با مشارکت مک گورک هماهنگ‌کننده خاورمیانه و شمال آفریقا در کاخ‌سفید و سفر مدیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی به تهران گرفته تا بازگشت علی شمخانی به پرونده هسته‌ای و همچنین سفر وزیر خارجه عمان به ایران. می‌توان گفت که خبر بازگشت شمخانی به پرونده هسته‌ای تازگی دارد؛ هر چند او قبلا در کسوت دبیر شورای عالی امنیت ملی رئیس کمیته تطبیق برجام بوده است. اما بقیه همه اخبار مسبوق به سابقه است و قبلا نیز شاهد مذاکراتی در عمان با مشارکت مک گورک، سفر گروسی و وزیر خارجه عمان بوده‌ایم. اما این گونه نیست که تداوم این روند فاقد معنا و دلالت خاصی باشد، بلکه اتفاقا در شرایط پرتنش منطقه‌ای در سایه جنگ غزه حداقل واجد این معناست که دو طرف ماجرای هسته‌ای تحت الزاماتی نمی‌خواهند این مساله به محاق رود. از این منظر می‌توان ادامه این فرایند را امیدوار کننده دانست، اما پرسش اینجاست که آیا تحرکات این بار به توافقی ختم می‌شود یا خیر؟ هیچ اتفاقی را نمی‌توان در دنیای سیاست ناممکن و منتفی پنداشت و چه اتفاقات غیرمنتظره‌ای که بر خلاف پیش‌بینی‌ها رخ می‌دهد. با این حال اما می‌توان گفت آینده پروسه مذاکرات میان ایران و آمریکا همچنان تا حدودی پیش‌بینی پذیر به نظر می‌رسد. در این چارچوب می‌توان گفت که فارغ از مباحث محتوایی هسته‌ای و اختلافات طرفین در این باره، اما به نظر نگارنده، بازه زمانی کنونی به ویژه برای طرف امریکایی زمان مناسبی برای توافق نیست و شاید تنها توافقی در دوره زمانی برای دولت بایدن مفید باشد که آشکارا کفه ان به نفع او سنگینی کند و طرف ایرانی برخوردار از امتیازات مهمی نشود. اما چرا این بازه زمانی در نقش یک مانع عمل می‌کند؟ واقعیت این است که دو عامل انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در نوامبر آینده، جنگ غزه و پیوند میان این دو رخداد، جو بایدن رئیس جمهور این کشور را در شرایط بسیار خاصی قرار داده است که قدرت مانور آن در مذاکرات هسته‌ای با ایران را کاهش می‌دهد. در این شرایط انتخاباتی، اولویت نخست بایدن و تیمش مساله انتخابات است و تا حد امکان تلاش می‌کنند از عواملی که ممکن است سلبا بر آن تاثیر بگذارد، پرهیز کنند. در این میان اما توافق رضایت‌بخش برای طرفین، به نفع بایدن در وضعیتی که محبوبیت او دچار افت شدیدی شده است، نیست. معمولا مسائل سیاست خارجی آمریکا تاثیر چشمگیری بر انتخابات آمریکا ندارد و مسائل داخلی در راس فاکتورهای اثرگذار است، اما در این دوره بر خلاف گذشته، جنگ غزه در نقش یک فاکتور تاثیرگذار مهم به ویژه در برخی ایالت‌های تعیین کننده که دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات شانس نسبتا برابری دارند، عمل می‌کند. وضعیت انتخاباتی بایدن به علت جنگ غزه نامناسب است و نظرسنجی‌های مختلف و اعتراضات گسترده دانشجویی و غیر دانشجویی گویای این واقعیت است. در این شرایط نامناسب، هر گونه توافق با ایران و رفع تحریم‌ها نیز به احتمال زیاد خشم و عصبانیت شدید لابی اسرائیل، جمهوری‌خواهان و حتی بخشی از دموکرات‌‌ها را بر می‌انگیزد و به احتمال زیاد، آن را مکمل حمله هفتم اکتبر حماس معرفی خواهند کرد و از این خاستگاه، بایدن و دولتش آماج حملات شدید رسانه‌ای قرار می‌گیرد. در نتیجه این بار او مغضوب جریان متنفذ طرفدار اسرائیل می‌شود و این چنین او در انتخابات پیش‌رو مغضوب دو جریان طرفدار فلسطین و اسرائیل واقع می‌شود. واقعیت هم این است که احیای برجام مساله افکار عمومی آمریکا نیست و بر خلاف برخی پیش‌بینی‌ها نیز احیای برجام یا رسیدن به توافق هسته‌ای دیگر در این شرایط نه تنها آورده انتخاباتی برای بایدن ندارد، بلکه می‌تواند معکوس هم عمل کند. فارغ از آن هم، نظر به بن بست کنونی جنگ و ناکامی آن در جبران هفتم اکتبر و پیامدهای منطقه‌ای این وضعیت قفل شده برای اسرائیل، چندان محتمل هم نیست که خود دولت بایدن تمایلی به توافق با ایران در این شرایط داشته باشد. از این رو که با رفع تحریم‌ها یکی از مهم‌ترین موانع فراروی تقویت مناسبات تهران با کشورهای منطقه از جمله عربستان برداشته شده و همین خود جایگاه منطقه‌ای ایران را تقویت کند و اسرائیل را در برابر وضعیت قفل شده دیگری در منطقه قرار دهد؛ در حالی که آمریکا می‌خواهد تل آویو را از طریق روند عادی سازی روابط در متن معادلات منطقه قرار دهد. بنابراین احتمالا دولت آمریکا در این شرایط بیشتر به دنبال مدیریت تنش با ایران است نه حل تنش هسته‌ای. در این میان، با توجه به امکان بازگشت ترامپ به قدرت و تبعات آن، احتمالا تهران متمایل به نوعی توافق با بایدن باشد؛ اما با شرحی که رفت دستیابی به توافق هر چند کاملا منتفی نیست؛ اما چندان هم امکان‌پذیر به نظر نمی‌رسد. #صابر_گل_عنبری @Sgolanbari
11 283109Loading...
07
🔺معمای جبالیا! بعد از انتشار تحلیل «اعلامیه غیرمعمولی» در شب گذشته با حجم زیادی پیام‌ و پرسش و حتی تماس در آن ساعت شب مواجه شدم که بعضا از جانب دوستان کارشناس و روزنامه‌نگار بود. محور پیام‌ها و پرسش‌ها هم این بود که اعلامیه قسام نکته خاص و متفاوتی نسبت به اطلاعیه‌های پیشین شاخه نظامی حماس نداشت و شما بر چه اساسی ضمن "غیر معمولی" دانستن آن از احتمال وقوع یک عملیات و اسارت یک یا چند نظامی اسرائیلی سخن گفته‌ای؟ واقعیت هم این است که این پرسش بجا و منطقی بود؛ از این جهت که خود متن اطلاعیه کوتاه قسام بسیار عادی به نظر می‌رسید و جز این نبود که سخنگوی آن در ساعات آینده سخنانی را بیان خواهد کرد. همین! آنچه باعث شد نگارنده این اعلامیه و سخنان ابوعبیده را "غیر معمولی" بپندارد، نه قراین لفظی بله قراین حالیه و فرامتنی بود. در امر تحلیل و تفسیر رویدادها اگر صرفا بر سخنان و همین قراین لفظی بدون قراین دیگر تکیه شود که در یک موضوع واحد در یک فاصله زمانی باید چندین تفسیر متفاوت ارائه کرد. در این موضوع، از قرائن فرامتنی پیشگفته انتخاب زمان سخنرانی او در ساعت 12:30 به وقت قدس (یک به وقت تهران) بود. انتخاب این ساعت دیرهنگام از شب امری عادی نبود. کما این که پس از آخرین سخنرانی او در 200 امین روز جنگ نیز اتفاق سیاسی و امنیتی آشکاری رخ نداده بود که بخواهد درباره‌اش آن هم در این پاسی از شب موضع‌گیری کند. در واقع، پیش بینی مطرح شده در یادداشت پیشین معطوف به این قراین فرامتنی و قراین دیگر بود. اما حالا حماس از اسارت، کشته و زخمی شدن چند نظامی کوماندوی اسرائیلی در یک تله در یکی از تونل‌های اردوگاه جبالیا در شمال نوار غزه سخن گفته و فیلمی را هم منتشر کرده است که در آن بنا به ادعای قسام یک نظامی اسرائیلی به درون تونلی بر روی زمین کشیده می‌شود که روشن نیست کشته شده یا زخمی است و همچنین تصاویری از تجهیزات به غنیمت گرفته شده نظامیان اسرائیلی نمایش داده می‌شود. فیلم هم با این عبارت تمام می‌شود که این تنها چیزی است که اجازه انتشار یافته است و داستان ادامه دارد.... در این میان، سخنگوی ارتش اسرائیل به سرعت طی پستی در شبکه "ایکس" کلا منکر قضیه شده است. متعاقب آن این پرسش جدی مطرح شده است که واقعیت ماجرا چیست؟ آیا اقدام شاخه نظامی حماس صرفا تبلیغات و جنگ روانی است و اتفاق خاصی نیفتاده است؟ کدامیک راست می‌گوید؟ برای حل این معما، بر اساس شناختی که از دو طرف ماجرا دارم، عرض شود که اولا تا به حال نه در این جنگ نه در پنج جنگ قبلی از 2008 سابقه نداشته است که حماس چنین ادعایی را صرفا با اهداف تبلیغاتی و روانی مطرح کند که ثابت شدن عکس آن آسیب و خدشه جدی به اعتبار کلام و وجهه آن وارد می‌کند. ثانیا در مورد انکار ارتش اسرائیل بیان چند نکته ضروری است. نخست این که این انکار از جانب افیخای ادرعی سخنگوی مخصوص ارتش برای دنیای عرب بیان شده است نه دانیال هگاری سخنگوی رسمی آن. دوم این که پست‌ها و اظهارات ادرعی برای مخاطب عربی بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد و بعید نیست از این طریق خواسته باشد فضای روانی در داخل فلسطین و فضای رسانه‌ای را متعاقب اعلام این خبر تحت الشعاع قرار دهد. ثالثا، معمولا در حوادث مشابه اسرائیل با تاخیر به اسارت نظامیان خود اعتراف کرده است و نمونه آن در جولای 2014 بود که تنها بعد از دو روز از اعلام حماس به اسارت افسر شائول آرون در جنگ آن سال اذعان کرد. رابعا، با گذشت چندین ساعت از عملیات که در فیلم آن جسد کشته یا زخمی یک نظامی اسرائیلی به نمایش گذاشته شده، ارتش اسرائیل دستکم هیچ خبری درباره این نظامی خود اعلام نکرده است. حالا فرضا هیچ نظامی اسیر نشده است؛ اما چرا درباره این نظامی اطلاع رسانی نشده است؟ خامسا، این پرسش مطرح می‌شود که اگر حماس اسیر جدیدی گرفته است، چرا فیلم آن را پخش نمی‌کند. واقعیت این که رویه متعارف گروه‌های فلسطینی این است که پس از عملیات‌های اسارت نظامیان اسرائیلی، معمولا فیلمی درباره آن‌ها حداقل در کوتاه مدت منتشر نمی‌کنند و با در پیش گرفتن رویه‌ای ابهام آلود از ارائه هر گونه اطلاعات بدون دریافت ما به ازایی از جانب اسرائیل پرهیز می‌کنند. در این مذاکرات هم بارها تل آویو از طریق میانجیگران خواستار کسب اطلاعاتی درباره سرنوشت اسرای نظامی خود شده اما حماس خودداری و آن را منوط به پرداخت بهای لازم کرده است. سادسا بعید نیست که اظهارات ادرعی با هدف فشار روانی بر حماس برای بیان سرنوشت اسرا مطرح شده باشد؛ این که زنده هستند یا نه. در کل باید منتظر ماند تا ابعاد مساله روشن‌تر شود. احتمالا ارتش اسرائیل در ساعات آینده در باره این عملیات و سرنوشت نظامیان خود در آن اظهارنظر کند. #صابر_گل_عنبری @Sgolabari
9 88547Loading...
08
🔺اعلامیه غیر معمولی! شاخه نظامی حماس اعلام کرد که ابو عبیده سخنگوی آن طی ساعات آینده سخنانی را ایراد خواهد کرد. در طول این جنگ از ۸ ماه قبل تاکنون، سخنگوی قسام بارها سخنرانی کرده است. اما اعلامیه امشب شاخه نظامی حماس قدری غیر عادی به نظر می‌رسد. اخیرا عملیات‌های فلسطینی‌ها به ویژه در جبالیا پس از خروج و بازگشت نظامیان اسرائیلی افزایش چشمگیر و تامل‌برانگیزی یافته بود؛ تا جایی که بیشتر از روزها، هفته‌ها و ماه‌های نخست جنگ به نظر می‌رسد. حالا در سایه این وضعیت در شمال نوار غزه و تشدید حملات در رفح، «به عنوان یک احتمال» بعید نیست که سخنگوی نظامی حماس بخواهد در سخنان جدید از عملیات مهمی خبر دهد و «چه بسا» این عملیات اسارت یک یا چند نظامی اسرائیلی باشد. فعلا بهتر است منتظر ماند و دید، اما اگر این پیش بینی صحت پیدا کند، اعلام اسارت احتمالی پس از هشت ماه جنگ، به عنوان یک متغیر دردسرساز نتانیاهو و کابینه جنگ را در تنگنای بیشتری قرار خواهد داد؛ تنگنا و بن بستی که باعث شد زاحی هنگبی رئیس شورای امنیت ملی اسرائیل دیروز به صراحت و‌ شدت زبان به انتقاد بگشاید و از نبود راهبردی برای خروج از این جنگ سخن بگوید. وی گفته است که با وجود گذشت این مدت طولانی نه حماس را نابود کردیم و نه گروگان‌ها را برگرداندیم و نه امنیت را برای بازگشت ساکنان شهرک‌های مجاور غزه فراهم کردیم. صابر_گل_عنبری @Sgolanbari
10 90263Loading...
09
🔺خطوط همان است اما .... همواره با رفتن و آمدن یک رئیس جمهور و تشکیل دولتی جدید این پرسش چه در داخل ایران چه در خارج آن مطرح می‌شود که سیاست خارجی کشور تغییری می‌کند یا خیر؟ حال با حادثه فقدان همزمان رئیس جمهور و وزیر خارجه این پرسش به ویژه در سطح منطقه و جهان اهمیت مضاعفی پیدا کرده است. معمولا پاسخی که داده می‌شود این است که سیاست‌های کلان ایران ثابت و تعیین کننده آن رهبری است و با آمدن و رفتن دولت‌ها و اشخاص تغییر نمی‌کند. این پاسخ قسمتی بزرگ از واقعیت است؛ اما به نظر می‌رسد که کل آن نیست. بله! در این شکی نیست که خطوط کلی و اصول و مبانی سیاست خارجی ایران در همه ادوار پس از 1357 تقریبا بدون تغییر محتوایی ثابت مانده است، با این حال در این چهار دهه و اندی همواره در منطقه خاکستری و حاشیه و نه در متن این کلیات، شاهد فعل و انفعالات و پویایی‌های خاص بوده‌ایم که بعضا موجب تمایز دولت‌های ایران از یکدیگر شده است و در مواردی حاشیه‌ کلیات سیاست خارجی ایران چه بسا خود آن متن را تا حدودی تحت الشعاع قرار داده و به جهتی و لو موقتا سوق داده است. در حقیقت، تمایز دولت‌‌های خاتمی و روحانی با احمدی نژاد و رئیسی در سیاست خارجی از همین جا ناشی می‌شود؛ و الا همه آن‌ها دولت‌های جمهوری اسلامی بوده و از کلیات و مبانی آن در سیاست خارجی تبعیت کرده‌اند. در واقع اتفاقاتی چون برجام در تاریخ جمهوری اسلامی محصول بازی و سیاست‌ورزی در همین محدوده است. آنچه در حقیقت رنگ و ماهیت این منطقه خاکستری را بعضا از همان خطوط کلی متمایز می‌کند، نگرش و رویکرد بعضا متفاوت روسای جمهور بوده که همین رویکردها هم برآمده از نگرش و جهت‌گیری‌ سیاسی متفاوت بوده است. نقطه اصطکاک و برخورد هم دقیقا همین جاست. معمولا رویکرد دولت‌های اصولگرا و محافظه‌کار با توجه به قرابت فکری و همگنی آن‌ها با هسته حکومت حداقل از منظر خوانش این هسته از نظام و ماهیت آن، با کلیات و مبانی سیاست‌ها در یک راستا بوده و هم‌پوشانی دارند؛ اما معمولا چنین تناظری میان رویکرد دولت‌های اصلاح طلب و اعتدالگرا با آن کلیات وجود ندارد و اینجاست که مغضوب و مورد اتهام هسته پیشگفته واقع می‌شوند. برای فهم بهتر موضوع بیان این مثال خالی از لطف نیست که مثلا رویکرد دولت روحانی نزدیکی با غرب و حرکت در جهت احیای روابط با آمریکا بود و برجام هم هر چند در نگاه کلان محصول جمع بندی حاکمیت بود، اما در وهله نخست میوه همان رویکرد بود که توانست هسته قدرت را با خود همراه کند. خوب همین رویکرد متفاوت روحانی و دولت او در حقیقت سیاست خارجی کلان جمهوری اسلامی را در برابر واقعیت‌ها و الزاماتی چون قسمی از تعامل با آمریکا قرار داد که دولت بعد از آو ولو ناخواسته خود را ملزم به ادامه همان تعامل مذاکراتی می‌داند. اما در مقابل، رویکرد دولت اصولگرای رئیسی در جهتی مخالف یعنی شرق‌گرایی و منطقه‌گرایی بر پایه یکدستی دیپلماسی و میدان بوده است؛ میدانی که پس از ظهور نقش و حضور میدانی منطقه‌ای ایران حداقل از سه دهه پیش از طریق ایجاد و پیوند با متحدان فراملی همسو وارد قاموس و اصول سیاست خارجی شده است. همین رویکرد رئیسی معطوف به یکدست شدن قدرت، خود پایان دوگانه دیپلماسی و میدان در سیاست خارجی ایران را شاید برای نخستین بار در تاریخ جمهوری اسلامی رقم زد. در حقیقت، توافق با عربستان و بهبود نسبی فضای روابط منطقه‌ای ایران نیز مولود پایان این دو گانگی است؛ والا اگر این دوگانگی تداوم داشت، حتی اگر دیپلماسی امتیازات بیشتری هم می‌گرفت، شاید اتفاقی نمی‌افتاد. ناگفته هم نماند که این وضعیت به علت لاینحل ماندن بحران در روابط با غرب و تداوم تحریم‌ها در نتیجه موقعیت هژمونی آمریکا در اقتصاد جهانی آورده اقتصادی خاصی برای کشور نداشته است. اما فارغ از رویکرد خود رئیس جمهور فقید، آنچه بیشتر دیپلماسی و میدان را در دوره او در یک راستا قرار داد، وجود دیپلماتی میدانی در راس وزارت خارجه‌اش بود که هم ارتباط نزدیکی با اصحاب ایرانی میدان و هم روابط خوبی با اصحاب خارجی آن از حزب الله و دیگر گروه‌ها و تشکیلات در سطح منطقه داشت. از این رو، چه بسا اگر شخصی غیر از وزیر خارجه فقید در دولت می‌بود، چنین اتفاقی صرف نظر از خوب یا بد بودن آن رقم نمی‌خورد، کما این که اگر شخصی غیر از ظریف وزیر خارجه دولت روحانی بود، احتمالا برجام شکل نمی‌گرفت. همین خود ناظر به تاثیرگذاری افراد با درجات متفاوت در سیستم‌های مختلف حکمرانی فارغ از ماهیت آن‌ها است و چه بسا تغییر سیاست در این نظام‌ها از همان حاشیه خاکستری آغاز و کلیت این خطوط را به مرور زمان تحت الشعاع خود قرار می‌دهد. البته در مورد ایران این احتمال فعلا در سایه یکدست شدن قدرت، احتمال کم تغییر این روند و شکست تجربه‌های قبلی اصلاحات و اعتدالگرایان بسیار کم‌رنگ‌تر از قبل است. #صابر_گل_عنبری @Sgolanbri
13 05790Loading...
🔺جهان ناامن می‌شود؟! زیرپوست جهان در گوشه و کنار آن تحولاتی معنادار و مهم در جریان است که می‌تواند بیانگر یک دوره گذار فکری و سیاسی خطرناک و زمینه‌ساز دستکم سطحی از آنارشیسم جهانی در آینده‌ نه چندان دور باشد. در واقع گذشته، حال و آینده جهان محصول چند متغیر کلان متداخل و متاثر از یکدیگر است؛ از تحولات داخلی کشورها به ویژه در قدرت‌های بزرگ گرفته تا روابط میان این کشورها، قدرت‌ها، منازعات و مناسبات بین المللی علی الخصوص میان قدرت‌های رقیب و متنازع. اگر از این منظر بخواهیم چشم انداز تقریبی جهان کنونی را تصور کنیم، جا دارد به مجموعه تحولات سیاسی و اجتماعی داخلی به خصوص در کانون‌های قدرت جهان بسان یک زنجیره به هم پیوسته نگریست. البته این تحولات در دنیای غرب نظر به ماهیت متفاوت نظام‌های سیاسی و اجتماعی و وجود فرصت و بستری دموکراتیک برای ظهور و بروز، نمود بیشتری دارد. تحولات سیاسی آمریکا در یک دهه اخیر و ظهور ترامپیسم و احتمال بازگشت ترامپ به قدرت، برآمدن قابل توجه راست افراطی در اروپا، رشد و قدرت گرفتن راست افراطی در قدرت نوظهور هند، ظهور رهبرانی چون خاویر میِلی رئیس جمهور راست‌ افراطی در آرژانتین، فربه شدن اقتدارگرایی بلندپروازانه شی در چین، محکم‌‍تر شدن پوتینیسم در روسیه، شکست انقلاب‌های عربی و ظهور نسل جدید اقتدارگرایان در دنیای عرب، تداوم و تعمیق بحران دولت‌ملت‌ در خاورمیانه و... همه و همه تحولات داخلی سترگی هستند که در کانون‌های قدرت جهان اتفاق افتاده و می‌افتد و زمینه‌ساز یک واگرایی جهانی است. در این میان، نتایج انتخابات اخیر پارلمان اروپا در 27 کشور عضو اتحادیه اروپا و برآمدن بی‌سابقه راست افراطی در این قاره به استثنای شمال آن سنجه مهمی است. هر چند میانه‌روها همچنان اکثریت پارلمان اروپا را به دست دارند، اما وضعیت شکننده‌ای خواهند داشت و حضور پررنگ‌تر راستگرایان افراطی در پارلمان اروپا روند تصمیم‌گیری درباره مسائل این قاره را با چالش‌های جدی مواجه خواهد کرد. کما این که قرار گرفتن راست افراطی در انتخابات پارلمانی اروپا در جایگاه نخست در فرانسه، ایتالیا و اتریش و جایگاه دوم در آلمان و هلند خود یک سونامی سیاسی است که می‌تواند آینده سیاسی تیره و تاری را برای قاره سبز رقم زند. در کنار آن نیز نظم جهانی پسا جنگ سرد که متکی به نظام تک قطبی و ابرقدرتی آمریکاست، دچار اختلالٍ معطوف به سطحی از تزلزل در موازنه قوا شده است. علت آن هم یکی این است که آمریکا هر چند هنوز قدرت برتر دنیاست اما دیگر صفت بلا منازعی را یدک نمی‌کشد و دیگری ظهور قدرت‌های چالش‌آفرینی همچون چین است که هژمونی آمریکا را به چالش می‌کشد. در این وضعیت که نظم کنونی متکی به هژمونی آمریکا ترک‌های جدی برداشته است، این کشور تلاش می‌کند آن‌ها را ترمیم و سد راه برآمدن بیشتر رقیب چینی و مزاحم روسی شود تا از برهم خوردن جدی موازنه‌های جهانی در جهت تغییر نظم کنونی جلوگیری کند؛ اما در این میان یکی از جدی‌ترین چالش‌های فراروی آمریکا برای حفظ نظم کنونی و بازسازی آن، مشکلات و چالش‌های درونی است؛ چه تحولات اجتماعی و سیاسی چه پیرسالاری در ساختار قدرت و لاغر شدن قابل توجه لیبرال دمکراسی. ریاست جمهوری ترامپ و بایدن و رقابت انتخاباتی دوبتره آن‌ها از عوارض این پیری سیستم سیاسی آمریکاست. اما با وجود اختلال شدید و وضعیت فرسایشی که نظام بین‌الملل تک قطبی با آن مواجه است، عبور از این نظم به این سادگی نیست و برای جهان پرهزینه خواهد بود؛ از این جهت که اولا نه چین نه روسیه توانایی ایجاد نظم جهانی جایگزین را دارند و ثانیا سیاست‌های آمریکا برای مهار چین با هدف حفظ و تثبیت نظم کنونی نیز به احتمال زیاد در آینده وارد فازهای پرتنش و چالشی‌تر می‌شود. در چنین وضعیتی نیز وقتی موازنه‌های جهانی در مسیر تغییر قرار می‌گیرند، منازعات به ویژه در مناطق بحران‌خیز بالا می‌گیرد. اما آنچه اختلال پیشگفته را تشدید و سرعت حرکت جهان در مسیر نوعی آنارشیسم بین‌المللی را بیشتر می‌کند، متزلزل شدن ساختارهای متعارف جهانی به ویژه در جنگ کنونی غزه است که آن هم محصول وضعیت استثنایی اسرائیل در سیاست خارجی آمریکاست. این ساختارها که در نهاد سازمان ملل عینیت دارد، با وجود نفوذ بالای آمریکا در آن، در عین حال نماد قسمی از قانونمداری، عقلانیت و خرد جهانی بوده که می‌توانست در جلوگیری از تکرار فجایعی چون جنگ‌های جهانی نقش آفرینی کند. حال در چنین بستر مضطرب جهانی، بازگشت ترامپ به قدرت به عنوان یک متغیر پرپیامد می‌تواند موجب تسریع روندهای پیشگفته و حتی انفجار بحران‌های چند لایه به ویژه در خاورمیانه شود؛ خاورمیانه‌ای که پس از «طوفان الاقصی» و جنگ غزه وارد دوره سرنوشت‌سازی شده است. در این وضع، کشورهایی که جبهه داخلی و اقتصادی قوی دارند، بهتر می‌توانند از تکانه‌های این گذار جهانی در امان باشند. صابر_گل_عنبری @Sgolanbari
Show all...
👍 111 7👎 3
🔺قطعنامه آژانس و گذار به دوره فرابرجام! بالاخره بعد از کش و قوسی پیش نویس قطعنامه تروئیکای اروپایی در شورای حکام آژآنس بین‌المللی انرژی اتمی تصویب شد. این سومین قطعنامه شورای حکام پس از امضای برجام پس از دو قطعنامه دیگر در سال 2022 است. قبل از پرداختن به محتوای قطعنامه و دلالت‌های آن جا دارد به موضع آمریکا از مخالفت تا موافقت با قطعنامه پرداخت. رفتار آمریکا حداقل در بعد اعلامی در ارائه قطعنامه اخیر متفاوت با قبل بود. قبلا آمریکا چه از طریق ایفای نقش در تهیه پیش نویس چه حمایت از تصویب آن خود بخشی از روند تهیه و تصویب قطعنامه بود؛ اما این بار گفته شد که دولت بایدن به دلیل شرایط انتخاباتی ابتدا با ارائه این قطعنامه تروئیکای اروپا در این بازه زمانی مخالف بوده و سپس به دنبال تعدیل آن از تصویبش حمایت کرده است. ناگفته نماند که پیش‌تر هم اروپایی‌ها در موارد و مقاطعی مواضع سخت‌گیرانه‌تری داشته و نمونه آن موضع تندتر فرانسه در روزهای آخر منتهی به امضای برجام بود. اما با این حال، دو فرضیه در خصوص موضع نسبتا متفاوت آمریکا در روند ارائه قطعنامه اخیر مطرح است؛ نخست این که این موضع آمریکا محصول یک نوع تقسیم کار با تروئیکای اروپایی است؛ به این معنا که دولت بایدن از ابتدا حامی قطعنامه بوده است؛ اما برای کنترل واکنش تهران و همچنین تنش احتمالی متعاقب صدور قطعنامه در این شرایط انتخاباتی نخواسته است که خود در صف اول قرار گیرد و اروپایی‌ها را پیش فرستاده است. دوم این که آمریکا واقعا به دلیل نگرانی از تبعات چنین قطعنامه‌ای در جهت تشدید تنش‌ها و آماده نبودن برای تمرکز بر آن در این شرایط انتخاباتی و در سایه تنش‌های فزاینده در منطقه در پی تداوم جنگ غزه تمایلی به تصویب آن نداشته است؛ اما پس از پافشاری اروپا با تصویب آن پس از تعدیلش موافقت کرده و نخواسته است از متحدان اروپایی عقب بماند. در صورت صحت فرضیه دوم، تداوم مخالفت آمریکا چه بسا دولت بایدن را در مظان اتهام کوتاه آمدن در برابر ایران قرار می‌داد و همین حملات و انتقادات جمهوری‌خواهان و چه بسا لابی اسرائیلی را به دنبال داشت. اما در عین حال نیز این واقعیت را نباید نادیده گرفت که شکل روابط آمریکا و اروپا به گونه‌ای نیست که آمریکا در صورت مخالفت جدی و قاطع با تصویب قطعنامه نتواند مانع متحدان اروپایی خود شود. در خوشبینانه‌ترین حالت می‌توان گفت آمریکا تمایلی نداشته اما مخالفتی جدی هم با تصویب قطعنامه نکرده است. اما در مورد محتوا و ادبیات قطعنامه سوم شورای حکام پس از تصویب برجام می‌توان آن را تندتر از دو مورد قبلی دانست. در کنار آن، قطعنامه جدید بیشتر بر مسائل پادمانی و متهم کردن ایران به نقض موافقت‌نامه پادمان متمرکز است و گزارش جامعی هم که قطعنامه خواستار تهیه آن شده، در این زمینه است. خطر قطعنامه هم اینجاست؛ به این معنا که از نظر طرف مقابل دیگر مساله کاهش تعهدات "داوطلبانه" برجامی ایران مهم و مطرح نیست؛ بلکه"نقض" موافقت‌نامه الزام آور پادمانی را برجسته می‌کند؛ این در حالی است که تهران همچنان خود را متعهد به اجرای این توافق‌نامه می‌داند و واکنش‌ها به قطعنامه‌های شورای حکام را در چارچوب آن تفسیر می‌کند. همین اتفاق خود واجد دلالت‌های خاصی در جهت بازگشت به نقطه صفر و دوران قبل از برجام است و قطعنامه اخیر را می‌توان مقدمه‌سازی برای گذار حقوقی و قانونی به دوران فرابرجامی دانست. هر چند از چند سال پیش جز اسم چیزی از توافق هسته‌ای نمانده است؛ اما گویا که طرف آمریکایی و اروپایی بر این باور هستند که ایران تحت پوشش همین زندگی نباتی و حقوقی برجام اقدامات هسته‌ای خود را تفسیر می‌کند و به پیشرفت برنامه هسته‌ای ادامه می‌دهد. از این رو، چاره کار را در گذار به ما بعد برجام با اعلام مرگ حقوقی و رسمی آن دانسته و برای تحقق این هدف هم در جهت فعال کردن مکانیسم ماشه تا اکتبر 2025 حرکت می‌کنند؛ چون از این تاریخ به بعد دیگر قابلیت اجرا ندارد. اما بعید است که این اتفاق حداقل قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در نوامبر آینده بیفتد و افزایش قابل توجه تنش هسته‌ای قبل از این تاریخ چندان محتمل نیست و بعد از آن نیز باید منتظر نتایج انتخابات آمریکا ماند؛ این که بایدن دوباره انتخاب یا ترامپ برنده شود. در صورت پیروزی ترامپ که تکلیف تا حدودی مشخص است؛ اما در صورت انتخاب دوباره بایدن نیز اگر گشایشی جدی در مذاکرات عمان تا اکتبر 2025 در جهت دستیابی به توافقی دیگر رخ ندهد، احتمال فعال شدن اسنپ بک زیاد است که برخلاف برخی نظرات امکان استفاده از وتو از جانب روسیه و چین برای جلوگیری از آن وجود ندارد. در کنار نتایج انتخابات آمریکا نیز چه بسا لیست نهایی نامزدهای ریاست جمهوری ایران و نتایج انتخابات تا حدودی دورنمایی از ماهیت اینده این تنش چه در جهت توافق چه تشدید تنش‌ها را نشان دهد. #صابر_گل_عنبری @Sgolanbari
Show all...
👍 87 12👎 1
🔺چین و چرایی تکرار مکرر! چین دیروز بار دیگر پای امضای بیانیه مشترکی با امارات در مورد جزایر سه گانه امضا گذاشت. این بیانیه مشترک در پایان سفر محمد بن زاید رئیس امارات صادر شد که در بند 26 آن چین اعلام کرده است که از «تلاش‌های امارات متحده عربی برای رسیدن به راه حلی مسالمت آمیز درباره مساله جزایر سه گانه (تنب بزرگ، تنب کوچک و ابو موسی) از طریق مذاکرات دو جانبه بر اساس قواعد حقوق بین الملل و حل این مساله بر اساس قوانین بین الملل حمایت می‌کند.» متعاقب این موضع چین، وزارت خارجه ایران امروز یکشنبه بار دیگر سفیر چین را فراخواند و اعتراض کرد. این در حالی است که پکن همین موضع را هم سال گذشته در بیانیه پایانی نشست سران شورای همکاری خلیج فارس با شی جین پینگ اتخاذ و ایران نیز اعتراض کرده بود؛ اما تکرار موضع چین نشانگر این است که اعتراض قبلی کارگر نیفتاده است. اگر دفعه قبل با اشاره به رفتار معمولی کشورها در مسائل اختلافی میان کشورهای دیگر مبنی بر دعوت به گفتگو و حل مسالمت‌آمیز تلاش شد از اهمیت موضع چین کاسته شود، اما تکرار این رفتار واجد این پرسش جدی است که چین چرا همچنان بر این رویه خود اصرار دارد؟ رویه‌ای که معمولا در تضاد با رویکرد متعارف چین به ویژه در خاورمیانه پرتنش در اجتناب از ورود به اختلافات و چالش‌ها میان کشورهاست و تلاش می‌کند نوعی توازن را حداقل در بعد اعلامی رعایت کند. پاسخ به این پرسش چندان سخت نیست. این که چینی‌ها اولا این رفتار خود را و لو در تضاد با رویکرد خاورمیانه‌ای آن‌ها باشد، واجد آورده خوبی در جهت تقویت مناسبات و تعمیق منافع خود با امارات می‌دانند و ثانیا آن را دارای خطر و تهدیدی برای منافع اقتصادی خود با ایران نمی‌دانند. از این رو به نظر می‌رسد پکن بر این باور است که تهران در سایه تداوم تحریم‌ها انتخاب و چاره‌ای دیگری جز حفظ و گسترش مناسبات اقتصادی خود با چین ندارد. در کنار آن هم، امروزه امارات برای چین واجد منافع بالفعل عدیده‌ای است، اما ایران برخوردار از فرصت‌ها و منافع بالقوه‌ای است که موانع و چالش‌های داخلی و خارجی زیادی در مسیر فعلیت یافتن آن‌ها قرار دارند. در چنین وضعی طبیعی است که چینی‌ها، نسیه را بر نقد ترجیح دهند و این چنین به سمت امارات غش کنند. کما این که جنس مناسبات اقتصادی چین با امارات و ایران نیز متفاوت است؛ با ابوظبی بنیادی‌تر و عمیق‌تر در سطح سرمایه‌گذاری و شراکت راهبردی اقتصادی است و با تهران در سطح معمولی تجارت دو جانبه و تبادل کالاست. در سال گذشته میلادی مبادلات تجاری غیر نفتی چین و امارات که از حیث مساحت و جمعیت اصلا قابل مقایسه با ایران نیست، بالغ بر 81 میلیارد دلار بود؛ یعنی رقمی دو برابر حجم تجارت ایران و چین. کما این که 60 درصد از تجارت چین با منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا (با 400 شهر) از طریق بنادر توسعه یافته امارات انجام می‌شود؛ بنادری که این کشور را به هاب اقتصادی منطقه تبدیل کرده‌اند. امروز امارات در تجارت غیر نفتی شریک نخست و در تجارت نفتی و غیر نفتی شریک دوم چین بعد از عربستان است. اقتصاد امارات نیز اقتصادی بین‌المللی شده است که تعمیق منافع با آن برای چین و لو به قیمت مناسبات با اقتصاد تحریمی و منقطع از اقتصاد جهان و ناراحت کردن تهران از طریق اتخاذ چنین مواضعی جذاب‌تر است و اولویت بیشتری دارد. بر کسی پوشیده نیست که «پول» محرک اصلی روابط خارجی چینی‌هاست و هر جا پول بیشتری را بدون دردسر عایدشان کند، به آن سمت متمایل می‌شوند. در این راستا نیز، تجارت غیر نفتی امارت در سال 2023 به رقم بی‌سابقه952.93 مليارد دلار رسید؛ یعنی حدود هفت برابر تجارت نفتی و غیر نفتی ایران در سال گذشته! در این شرایط روشن است که چین به تصاحب بخش قابل توجهی از این تجارت یک تریلیون دلاری چشم دوخته است و به الزامات سیاسی آن هم تن می‌دهد. البته منافع فزاینده با امارات تنها مولفه جهت دهنده سیاست خارجی چین در تقویت روابط با ابوظبی نیست؛ بلکه باید آن را در بستری بزرگ‌تر هم دید. چین در دو دهه اخیر به شکل قابل توجهی در مسیر گسترش روابط خود با دنیای عرب گام برداشته و در مسیر احیای جاده ابریشم نیز حساب ویژه‌ای بر روی توسعه ارتباطات با آن باز کرده است؛ به نحوی که تجارت پکن با جهان عرب از رقم 36 میلیارد دلار در 2004 به 400 میلیارد دلار در سال گذشته میلادی رسید. در این راستا، چین تلاش کرده است که همزمان با سه کشور عربستان، قطر و امارات که هر کدام بلوکی را در جهان عرب رهبری می‌کنند، مناسبات اقتصادی و سیاسی خود را گسترش دهد. البته کشورهای عربی به ویژه در حوزه عربی خلیج فارس نیز در سالیان اخیر برای گسترش روابط با چین و روسیه خیز قابل توجهی برداشتند که بی‌ارتباط با نگرانی آن‌ها از کاهش نفوذ آمریکا در منطقه نیست. #صابر_گل_عنبری @Sgolanbari
Show all...
👍 100 9🤔 3👎 1
🔺ایده اسرائیلی در چارچوبی آمریکایی متفاوت! واکنش دو طرف جنگ به سخنان دیشب بایدن قابل تامل است؛ در حالی او با رونمایی از «طرحی اسرائیلی» برای توافق با حماس، آن را به پذیرش طرح فراخواند که خود اسرائیل به عنوان پیشنهاد دهنده آن، واکنشی سرد و بعضا اعتراضی به سخنان بایدن نشان داد. دفتر نتانیاهو با صدور بیانیه‌ای تاکید کرد که جنگ جز با تحقق همه اهداف آن پایان نمی‌یابد. در عین حال اما حماس ضمن استقبال از اظهارات بایدن گفت که به کلیات سخنان او درباره توقف جنگ، عقب نشینی از نوار غزه، بازسازی آن و مبادله اسرا به دیده مثبت می‌نگرد. آنچه بایدن از آن به عنوان طرح اسرائیل برای توافق یاد کرد و واکنش دولت نتانیاهو نسبت به آن منعکس کننده یک پارادوکس است؛ از این منظر که اگر این طرح اسرائیلی است که باید دولت نتانیاهو موضع حمایتی می‌گرفت؛ اما قضیه معکوس شد. همین تناقض و ابهام بعضا رسانه‌ها و شبکه اجتماعی در اسرائیل را در وضعیتی گیج کننده و شوک‌آور فرو برده و پرسش‌های متفاوتی را برانگیخته است؛ تا جایی که برخی اسرائیلی‌ها به ویژه در میان راست افراطی، نتانیاهو را به تبانی و دور زدن شرکای خود متهم و گفتند که او به دور از چشم آن‌ها و اطلاع جامعه اسرائیل برای پایان جنگ ساخت و پاخت کرده است. در این راستا هم برخی بیانیه دفتر نتانیاهو را صرفا یک بازی سیاسی دانسته که منعکس کننده واقعیت نیست. عده‌ای نیز اظهارات بایدن و تاکید مکرر او بر پایان جنگ بدون هیچ اشاره‌ای به آینده سیاسی نوار غزه را دراماتیک و به معنای پذیرش ماندن حماس در قدرت پس از جنگ دانستند. اما این معما و ابهام چگونه حل می‌شود؟ از بیش از یک هفته گذشته، رسانه‌های اسرائیلی به نقل از منابع دولتی از ایده‌های جدید اسرائیل برای رسیدن به توافق و کوتاه آمدن در مواردی خبر دادند که اسرائیل از طریق میانجیگران برای حماس می‌فرستد. طرف فلسطینی در این مدت، ایده‌های اسرائیل را جدی نگرفت و معتقد بود که صرفا یک تاکتیک مذاکراتی برای رهایی از فشار جهانی است. خبری از محتوای پیشنهاد جدید اسرائیل نبود تا این که دیشب بایدن در سخنان خود از وجود ابتکاری اسرائیلی خبر داد. این طرح هم مانند طرح مصری قطری که قبلا با هماهنگی آمریکا ارائه شد و حماس با آن موافقت کرد، سه مرحله دارد و هر مرحله آن هم 42 روز است و بایدن تاکید داشت که به توقف کامل جنگ و عقب نشینی از نوار غزه منجر می‌شود. حالا فارغ از این که این طرح چه تفاوتی با طرح مصر و قطر دارد، اما به نظر می‌رسد آنچه دیشب بایدن از آن سخن گفت ایده‌های اسرائیلی با چارچوب و افزوده‌ای آمریکایی است و ناخرسندی اسرائیلی‌ها هم از اینجاست. دولت بایدن از مدتی قبل به این جمع بندی رسید که این جنگ باید تمام شود و در عین حال می‌داند که نتانیاهو به دنبال خرید زمان برای طولانی‌تر کردن جنگ است و پیشنهادات اسرائیل هم تاکتیکی در این راستاست. از این رو، گویا بایدن و دولتش برای پایان دادن به بازی نتانیاهو، راه چاره را در اعلام رسمی همان ایده‌های اسرائیل (اصلاحاتی بر طرح مصر و قطر) در چارچوبی آمریکایی، آن هم از طرف عالی‌ترین مقام این کشور یعنی جو بایدن دیده تا از این طریق راه بهانه‌‎جویی را بر نتانیاهو ببندد و آن‌ را در تنگنای پذیرش توافقی منتهی به توقف جنگ قرار دهد. اما چارچوبی که آمریکا در قالب آن ایده‌های تل آویو را مطرح کرد، مبتنی بر ضرورت توقف جنگ و آتش بس دائمی است که سازگار با خواسته‌های حماس و ناسازگار با سیاست دولت نتانیاهو است. در این میان هم درخواست آمریکا از حماس برای پذیرش این طرح علی الظاهر به معنای انداختن توپ در زمین آن است، اما در لوای آن احتمالا هدف تسهیل پذیرش خود طرح در همان قالب آمریکایی آن از جانب اسرائیل نیز مطرح است. استقبال سریع حماس علی رغم وجود ملاحظاتی، از سخنان بایدن نیز معطوف به درک تنگنای پیچیده‌ نتانیاهو و با هدف تعمیق آن و بازگرداندن توپ به زمین اسرائیل است. به احتمال زیاد در آینده نزدیک مذاکرات آتش بس از سرگرفته می‌شود و همچنان که بایدن هم گفت طبیعی است که درباره جزئیات طرح پیشگفته مذاکره شود و در این مذاکرات نیز به احتمال زیاد، حماس ملاحظاتی را که در واکنش به سخنان رئیس جمهور آمریکا از بیان آن اجتناب کرد، مطرح خواهد کرد. این ملاحظات هم احتمالا بیشتر معطوف به اطمینان از عقب نشینی کامل از نوار غزه به ویژه وادی غزه حد فاصل میان شمال و جنوب آن و منتهی شدن مراحل توافق به توقف کامل جنگ است. به هر حال، باید منتظر ماند و دید چه می‌شود و این که نتانیاهو و دولت او با وضعیت جدید چگونه کنار می‌آیند. آیا به سمت توافق حرکت می‌کنند یا ...؟ #صابر_گل_عنبری @Sgolanbari
Show all...
👍 80 7🤔 2👎 1
🔺بایدن و سوت پایان جنگ؟! رئیس جمهور آمریکا امشب درباره جنگ غزه و طرحی اسرائیلی برای توافق با حماس سخن گفت. سخنرانی بایدن از این منظر تازگی داشت که در آن برای نخستین بار به صراحت بر ضرورت پایان جنگ و آتش بس تاکید کرد. این در حالی است که بایدن در نزدیک به نه ماه جنگ غزه هیچگاه به این صراحت از ضرورت پایان آن و آتش بس دائم سخن نگفته بود. البته از اواخر سال گذشته میلادی و به ویژه اوایل امسال و توام با بن بست جنگ رفته رفته موضع اعلامی دولت بایدن نیز در حال تغییر بود و ابتدا خواستار محدود کردن دامنه حملات اسرائیل شد، تا این که در دو ماه اخیر در مذاکرات قاهره و دوحه به ویژه در اوایل می با خواسته کلیدی حماس مبنی بر توقف جنگ و آتش بس دائم برای رسیدن به توافق موافقت کرد و نمود عینی آن هم در طرحی بود که مصر و قطر با هماهنگی دولت بایدن تهیه و ارائه کردند که حماس آن را پذیرفت اما نتانیاهو مخالفت کرد. سپس اسرائیل حمله سریعی را به این منطقه راه انداخت و همزمان با آن نیز حملاتی را در مناطقی در شمال نوار غزه به ویژه اردوگاه جبالیا شروع کرد و در حالی که توجه جهانی به رفح بود، اما نبردهای سنگین‌تر در همان جبالیا در جریان بود. حمله مجدد ارتش اسرائیل به بیت حانون و بیت‌ لاهیا در نقاط مرزی و همچنین جبالیا خود ناقض ادعای قبلی ارتش اسرائیل درباره پاکسازی این مناطق از نیروهای حماس بود. همین وضعیت باعث شد که صدای اعتراض از درون خود کابینه و ژنرال‌های اسرائیلی از جمله آیزنکوت عضو کابینه جنگ و همچنین از کنست بلند شود؛ تا جایی که امیت هالیوی عضو لیکودی کمیسیون امنیت و سیاست خارجی آن در گفتگو با شبکه 14 اسرائیل ضمن انتقاد شدید از ارتش بیان داشت که 24 گردان حماس همچنان سالم است و برخلاف اظهارات اسرائیلی آسیب خاصی ندیده‌اند. در این شرایط با وجودی که هنوز حملات در رفح ادامه دارد، اما نیروهای اسرائیلی دیروز از جبالیا و کلیه مناطق شمال باریکه غزه عقب نشینی کردند. متعاقب آن، بایدن امروز درباره جنگ غزه سخنرانی کرد و از طرحی اسرائیلی برای توافق با حماس سخن گفت و از این تشکیلات خواست با آن موافقت کند. بایدن در حالی مدام به این طرح اشاره می‌کرد که به گفته خود او برخی وزرای کابینه اسرائیل با آن مخالف هستند، به این معنا که اجماعی اسرائیلی بر سر آن وجود ندارد. از این رو، گویا طرح پیشگفته با آن مشخصات بیشتر مربوط به خود دولت آمریکاست تا دولت نتانیاهو. صرف نظر از ماهیت این طرح و تفاوت آن با طرح پیشنهادی مصر و قطر که مورد موافقت حماس هم قرار گرفت، اما کلیدی‌ترین بخش سخنان بایدن تاکید آشکار بر ضرورت پایان این جنگ بود که برجسته شدن این گزاره خوشایند دولت نتانیاهو نیست. به نظر می‌رسد که انگیزه اصلی بایدن از سخنان امشب، بیشتر فشار بر اسرائیل جهت پایان جنگ و علنی‌ کردن این خواسته بود که در یکی دو ماه اخیر دولت او از طرق مختلف تلاش داشت در خفا دولت نتانیاهو را بدان قانع کند، اما فایده نداشت. گویا دولت نتانیاهو پیام سخنان بایدن را گرفته و از این رو بیانیه فوری دفتر او مبنی بر پافشاری بر پایان نیافتن جنگ تا تحقق همه اهداف آن و سخنان مقامی اسرائیلی به کانال 12 مبنی بر این که اظهارات بایدن ناشی از عدم شناخت واقعیت‌ها و پیروزی برای حماس است، می‌تواند تاکیدی بر مدعای پیشگفته باشد. نزدیک‌تر شدن انتخابات آمریکا و تبعات فزاینده تداوم جنگ غزه به ویژه در رفح بیش از گذشته بایدن را به تکاپو برای یافتن راهی برای پایان این وضعیت دردسرساز انداخته و از این رهیافت هم احتمالا راه چاره را در بیان مواضع صریح‌تر یافته است. در کنار آن هم احتمالا بایدن به علت زمان اندک تا انتخابات بیش از قبل برای عادی سازی روابط میان اسرائیل و عربستان عجله دارد و می‌خواهد هر چه زودتر آن را به سرانجام برساند و از این رو هم امشب بیان داشت که اسرائیل پس از توافق برای پایان جنگ به اسرائیل می‌تواند به توافقی تاریخی با عربستان برای عادی سازی روابط برسد. ریاض فعلا چنین توافقی را به پایان جنگ غزه منوط کرده است؛ هر چند بعید هم نیست بخواهد تا انتخابات نوامبر و روشن شدن نتیجه آن صبر کند تا اگر ترامپ برنده شد، این مساله به نام او تمام شود. اما در آن سو نیز با توجه به دستیابی به توافق امنیتی همه جانبه و قابل تامل با دولت بایدن، چه بسا مانعی برای رونمایی از این عادی‌سازی پس از اعلام پایان جنگ غزه نداشته باشد. البته فعلا آنچه برای نتانیاهو اهمیت بیشتری دارد نه این «توافق تاریخی» با عربستان بلکه سرنوشت خود اوست که پایان جنگ در این نقطه بدون تحقق هیچ کدام از اهدافش و در سایه این بن بست راهبردی را باخت بزرگی می‌داند. در چنین وضعی، باید دید ابتدا مذاکرات طی روزهای آینده از سر گرفته می‌شود و آیا مواضع دولت بایدن درباره ضرورت پایان جنگ ترجمانی عملی در جهت فشار پیدا می‌کند؟ #صابر_گل_عنبری @Sgolanbari
Show all...
👍 118 8
🔺تحرکات جدید: گامی به سوی توافق؟ اخيرا اخباری دُز خوشبینی در گمانه‌زنی‌ها پیرامون مذاکرات هسته‌ای و حتی احتمال رسیدن به توافق را افزایش داده است؛ از خبر مذاکرات جدید در عمان با مشارکت مک گورک هماهنگ‌کننده خاورمیانه و شمال آفریقا در کاخ‌سفید و سفر مدیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی به تهران گرفته تا بازگشت علی شمخانی به پرونده هسته‌ای و همچنین سفر وزیر خارجه عمان به ایران. می‌توان گفت که خبر بازگشت شمخانی به پرونده هسته‌ای تازگی دارد؛ هر چند او قبلا در کسوت دبیر شورای عالی امنیت ملی رئیس کمیته تطبیق برجام بوده است. اما بقیه همه اخبار مسبوق به سابقه است و قبلا نیز شاهد مذاکراتی در عمان با مشارکت مک گورک، سفر گروسی و وزیر خارجه عمان بوده‌ایم. اما این گونه نیست که تداوم این روند فاقد معنا و دلالت خاصی باشد، بلکه اتفاقا در شرایط پرتنش منطقه‌ای در سایه جنگ غزه حداقل واجد این معناست که دو طرف ماجرای هسته‌ای تحت الزاماتی نمی‌خواهند این مساله به محاق رود. از این منظر می‌توان ادامه این فرایند را امیدوار کننده دانست، اما پرسش اینجاست که آیا تحرکات این بار به توافقی ختم می‌شود یا خیر؟ هیچ اتفاقی را نمی‌توان در دنیای سیاست ناممکن و منتفی پنداشت و چه اتفاقات غیرمنتظره‌ای که بر خلاف پیش‌بینی‌ها رخ می‌دهد. با این حال اما می‌توان گفت آینده پروسه مذاکرات میان ایران و آمریکا همچنان تا حدودی پیش‌بینی پذیر به نظر می‌رسد. در این چارچوب می‌توان گفت که فارغ از مباحث محتوایی هسته‌ای و اختلافات طرفین در این باره، اما به نظر نگارنده، بازه زمانی کنونی به ویژه برای طرف امریکایی زمان مناسبی برای توافق نیست و شاید تنها توافقی در دوره زمانی برای دولت بایدن مفید باشد که آشکارا کفه ان به نفع او سنگینی کند و طرف ایرانی برخوردار از امتیازات مهمی نشود. اما چرا این بازه زمانی در نقش یک مانع عمل می‌کند؟ واقعیت این است که دو عامل انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در نوامبر آینده، جنگ غزه و پیوند میان این دو رخداد، جو بایدن رئیس جمهور این کشور را در شرایط بسیار خاصی قرار داده است که قدرت مانور آن در مذاکرات هسته‌ای با ایران را کاهش می‌دهد. در این شرایط انتخاباتی، اولویت نخست بایدن و تیمش مساله انتخابات است و تا حد امکان تلاش می‌کنند از عواملی که ممکن است سلبا بر آن تاثیر بگذارد، پرهیز کنند. در این میان اما توافق رضایت‌بخش برای طرفین، به نفع بایدن در وضعیتی که محبوبیت او دچار افت شدیدی شده است، نیست. معمولا مسائل سیاست خارجی آمریکا تاثیر چشمگیری بر انتخابات آمریکا ندارد و مسائل داخلی در راس فاکتورهای اثرگذار است، اما در این دوره بر خلاف گذشته، جنگ غزه در نقش یک فاکتور تاثیرگذار مهم به ویژه در برخی ایالت‌های تعیین کننده که دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات شانس نسبتا برابری دارند، عمل می‌کند. وضعیت انتخاباتی بایدن به علت جنگ غزه نامناسب است و نظرسنجی‌های مختلف و اعتراضات گسترده دانشجویی و غیر دانشجویی گویای این واقعیت است. در این شرایط نامناسب، هر گونه توافق با ایران و رفع تحریم‌ها نیز به احتمال زیاد خشم و عصبانیت شدید لابی اسرائیل، جمهوری‌خواهان و حتی بخشی از دموکرات‌‌ها را بر می‌انگیزد و به احتمال زیاد، آن را مکمل حمله هفتم اکتبر حماس معرفی خواهند کرد و از این خاستگاه، بایدن و دولتش آماج حملات شدید رسانه‌ای قرار می‌گیرد. در نتیجه این بار او مغضوب جریان متنفذ طرفدار اسرائیل می‌شود و این چنین او در انتخابات پیش‌رو مغضوب دو جریان طرفدار فلسطین و اسرائیل واقع می‌شود. واقعیت هم این است که احیای برجام مساله افکار عمومی آمریکا نیست و بر خلاف برخی پیش‌بینی‌ها نیز احیای برجام یا رسیدن به توافق هسته‌ای دیگر در این شرایط نه تنها آورده انتخاباتی برای بایدن ندارد، بلکه می‌تواند معکوس هم عمل کند. فارغ از آن هم، نظر به بن بست کنونی جنگ و ناکامی آن در جبران هفتم اکتبر و پیامدهای منطقه‌ای این وضعیت قفل شده برای اسرائیل، چندان محتمل هم نیست که خود دولت بایدن تمایلی به توافق با ایران در این شرایط داشته باشد. از این رو که با رفع تحریم‌ها یکی از مهم‌ترین موانع فراروی تقویت مناسبات تهران با کشورهای منطقه از جمله عربستان برداشته شده و همین خود جایگاه منطقه‌ای ایران را تقویت کند و اسرائیل را در برابر وضعیت قفل شده دیگری در منطقه قرار دهد؛ در حالی که آمریکا می‌خواهد تل آویو را از طریق روند عادی سازی روابط در متن معادلات منطقه قرار دهد. بنابراین احتمالا دولت آمریکا در این شرایط بیشتر به دنبال مدیریت تنش با ایران است نه حل تنش هسته‌ای. در این میان، با توجه به امکان بازگشت ترامپ به قدرت و تبعات آن، احتمالا تهران متمایل به نوعی توافق با بایدن باشد؛ اما با شرحی که رفت دستیابی به توافق هر چند کاملا منتفی نیست؛ اما چندان هم امکان‌پذیر به نظر نمی‌رسد. #صابر_گل_عنبری @Sgolanbari
Show all...
👍 115 10🤔 1
🔺معمای جبالیا! بعد از انتشار تحلیل «اعلامیه غیرمعمولی» در شب گذشته با حجم زیادی پیام‌ و پرسش و حتی تماس در آن ساعت شب مواجه شدم که بعضا از جانب دوستان کارشناس و روزنامه‌نگار بود. محور پیام‌ها و پرسش‌ها هم این بود که اعلامیه قسام نکته خاص و متفاوتی نسبت به اطلاعیه‌های پیشین شاخه نظامی حماس نداشت و شما بر چه اساسی ضمن "غیر معمولی" دانستن آن از احتمال وقوع یک عملیات و اسارت یک یا چند نظامی اسرائیلی سخن گفته‌ای؟ واقعیت هم این است که این پرسش بجا و منطقی بود؛ از این جهت که خود متن اطلاعیه کوتاه قسام بسیار عادی به نظر می‌رسید و جز این نبود که سخنگوی آن در ساعات آینده سخنانی را بیان خواهد کرد. همین! آنچه باعث شد نگارنده این اعلامیه و سخنان ابوعبیده را "غیر معمولی" بپندارد، نه قراین لفظی بله قراین حالیه و فرامتنی بود. در امر تحلیل و تفسیر رویدادها اگر صرفا بر سخنان و همین قراین لفظی بدون قراین دیگر تکیه شود که در یک موضوع واحد در یک فاصله زمانی باید چندین تفسیر متفاوت ارائه کرد. در این موضوع، از قرائن فرامتنی پیشگفته انتخاب زمان سخنرانی او در ساعت 12:30 به وقت قدس (یک به وقت تهران) بود. انتخاب این ساعت دیرهنگام از شب امری عادی نبود. کما این که پس از آخرین سخنرانی او در 200 امین روز جنگ نیز اتفاق سیاسی و امنیتی آشکاری رخ نداده بود که بخواهد درباره‌اش آن هم در این پاسی از شب موضع‌گیری کند. در واقع، پیش بینی مطرح شده در یادداشت پیشین معطوف به این قراین فرامتنی و قراین دیگر بود. اما حالا حماس از اسارت، کشته و زخمی شدن چند نظامی کوماندوی اسرائیلی در یک تله در یکی از تونل‌های اردوگاه جبالیا در شمال نوار غزه سخن گفته و فیلمی را هم منتشر کرده است که در آن بنا به ادعای قسام یک نظامی اسرائیلی به درون تونلی بر روی زمین کشیده می‌شود که روشن نیست کشته شده یا زخمی است و همچنین تصاویری از تجهیزات به غنیمت گرفته شده نظامیان اسرائیلی نمایش داده می‌شود. فیلم هم با این عبارت تمام می‌شود که این تنها چیزی است که اجازه انتشار یافته است و داستان ادامه دارد.... در این میان، سخنگوی ارتش اسرائیل به سرعت طی پستی در شبکه "ایکس" کلا منکر قضیه شده است. متعاقب آن این پرسش جدی مطرح شده است که واقعیت ماجرا چیست؟ آیا اقدام شاخه نظامی حماس صرفا تبلیغات و جنگ روانی است و اتفاق خاصی نیفتاده است؟ کدامیک راست می‌گوید؟ برای حل این معما، بر اساس شناختی که از دو طرف ماجرا دارم، عرض شود که اولا تا به حال نه در این جنگ نه در پنج جنگ قبلی از 2008 سابقه نداشته است که حماس چنین ادعایی را صرفا با اهداف تبلیغاتی و روانی مطرح کند که ثابت شدن عکس آن آسیب و خدشه جدی به اعتبار کلام و وجهه آن وارد می‌کند. ثانیا در مورد انکار ارتش اسرائیل بیان چند نکته ضروری است. نخست این که این انکار از جانب افیخای ادرعی سخنگوی مخصوص ارتش برای دنیای عرب بیان شده است نه دانیال هگاری سخنگوی رسمی آن. دوم این که پست‌ها و اظهارات ادرعی برای مخاطب عربی بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد و بعید نیست از این طریق خواسته باشد فضای روانی در داخل فلسطین و فضای رسانه‌ای را متعاقب اعلام این خبر تحت الشعاع قرار دهد. ثالثا، معمولا در حوادث مشابه اسرائیل با تاخیر به اسارت نظامیان خود اعتراف کرده است و نمونه آن در جولای 2014 بود که تنها بعد از دو روز از اعلام حماس به اسارت افسر شائول آرون در جنگ آن سال اذعان کرد. رابعا، با گذشت چندین ساعت از عملیات که در فیلم آن جسد کشته یا زخمی یک نظامی اسرائیلی به نمایش گذاشته شده، ارتش اسرائیل دستکم هیچ خبری درباره این نظامی خود اعلام نکرده است. حالا فرضا هیچ نظامی اسیر نشده است؛ اما چرا درباره این نظامی اطلاع رسانی نشده است؟ خامسا، این پرسش مطرح می‌شود که اگر حماس اسیر جدیدی گرفته است، چرا فیلم آن را پخش نمی‌کند. واقعیت این که رویه متعارف گروه‌های فلسطینی این است که پس از عملیات‌های اسارت نظامیان اسرائیلی، معمولا فیلمی درباره آن‌ها حداقل در کوتاه مدت منتشر نمی‌کنند و با در پیش گرفتن رویه‌ای ابهام آلود از ارائه هر گونه اطلاعات بدون دریافت ما به ازایی از جانب اسرائیل پرهیز می‌کنند. در این مذاکرات هم بارها تل آویو از طریق میانجیگران خواستار کسب اطلاعاتی درباره سرنوشت اسرای نظامی خود شده اما حماس خودداری و آن را منوط به پرداخت بهای لازم کرده است. سادسا بعید نیست که اظهارات ادرعی با هدف فشار روانی بر حماس برای بیان سرنوشت اسرا مطرح شده باشد؛ این که زنده هستند یا نه. در کل باید منتظر ماند تا ابعاد مساله روشن‌تر شود. احتمالا ارتش اسرائیل در ساعات آینده در باره این عملیات و سرنوشت نظامیان خود در آن اظهارنظر کند. #صابر_گل_عنبری @Sgolabari
Show all...
👍 139 17👎 3
🔺اعلامیه غیر معمولی! شاخه نظامی حماس اعلام کرد که ابو عبیده سخنگوی آن طی ساعات آینده سخنانی را ایراد خواهد کرد. در طول این جنگ از ۸ ماه قبل تاکنون، سخنگوی قسام بارها سخنرانی کرده است. اما اعلامیه امشب شاخه نظامی حماس قدری غیر عادی به نظر می‌رسد. اخیرا عملیات‌های فلسطینی‌ها به ویژه در جبالیا پس از خروج و بازگشت نظامیان اسرائیلی افزایش چشمگیر و تامل‌برانگیزی یافته بود؛ تا جایی که بیشتر از روزها، هفته‌ها و ماه‌های نخست جنگ به نظر می‌رسد. حالا در سایه این وضعیت در شمال نوار غزه و تشدید حملات در رفح، «به عنوان یک احتمال» بعید نیست که سخنگوی نظامی حماس بخواهد در سخنان جدید از عملیات مهمی خبر دهد و «چه بسا» این عملیات اسارت یک یا چند نظامی اسرائیلی باشد. فعلا بهتر است منتظر ماند و دید، اما اگر این پیش بینی صحت پیدا کند، اعلام اسارت احتمالی پس از هشت ماه جنگ، به عنوان یک متغیر دردسرساز نتانیاهو و کابینه جنگ را در تنگنای بیشتری قرار خواهد داد؛ تنگنا و بن بستی که باعث شد زاحی هنگبی رئیس شورای امنیت ملی اسرائیل دیروز به صراحت و‌ شدت زبان به انتقاد بگشاید و از نبود راهبردی برای خروج از این جنگ سخن بگوید. وی گفته است که با وجود گذشت این مدت طولانی نه حماس را نابود کردیم و نه گروگان‌ها را برگرداندیم و نه امنیت را برای بازگشت ساکنان شهرک‌های مجاور غزه فراهم کردیم. صابر_گل_عنبری @Sgolanbari
Show all...
👍 120 28🤔 4
🔺خطوط همان است اما .... همواره با رفتن و آمدن یک رئیس جمهور و تشکیل دولتی جدید این پرسش چه در داخل ایران چه در خارج آن مطرح می‌شود که سیاست خارجی کشور تغییری می‌کند یا خیر؟ حال با حادثه فقدان همزمان رئیس جمهور و وزیر خارجه این پرسش به ویژه در سطح منطقه و جهان اهمیت مضاعفی پیدا کرده است. معمولا پاسخی که داده می‌شود این است که سیاست‌های کلان ایران ثابت و تعیین کننده آن رهبری است و با آمدن و رفتن دولت‌ها و اشخاص تغییر نمی‌کند. این پاسخ قسمتی بزرگ از واقعیت است؛ اما به نظر می‌رسد که کل آن نیست. بله! در این شکی نیست که خطوط کلی و اصول و مبانی سیاست خارجی ایران در همه ادوار پس از 1357 تقریبا بدون تغییر محتوایی ثابت مانده است، با این حال در این چهار دهه و اندی همواره در منطقه خاکستری و حاشیه و نه در متن این کلیات، شاهد فعل و انفعالات و پویایی‌های خاص بوده‌ایم که بعضا موجب تمایز دولت‌های ایران از یکدیگر شده است و در مواردی حاشیه‌ کلیات سیاست خارجی ایران چه بسا خود آن متن را تا حدودی تحت الشعاع قرار داده و به جهتی و لو موقتا سوق داده است. در حقیقت، تمایز دولت‌‌های خاتمی و روحانی با احمدی نژاد و رئیسی در سیاست خارجی از همین جا ناشی می‌شود؛ و الا همه آن‌ها دولت‌های جمهوری اسلامی بوده و از کلیات و مبانی آن در سیاست خارجی تبعیت کرده‌اند. در واقع اتفاقاتی چون برجام در تاریخ جمهوری اسلامی محصول بازی و سیاست‌ورزی در همین محدوده است. آنچه در حقیقت رنگ و ماهیت این منطقه خاکستری را بعضا از همان خطوط کلی متمایز می‌کند، نگرش و رویکرد بعضا متفاوت روسای جمهور بوده که همین رویکردها هم برآمده از نگرش و جهت‌گیری‌ سیاسی متفاوت بوده است. نقطه اصطکاک و برخورد هم دقیقا همین جاست. معمولا رویکرد دولت‌های اصولگرا و محافظه‌کار با توجه به قرابت فکری و همگنی آن‌ها با هسته حکومت حداقل از منظر خوانش این هسته از نظام و ماهیت آن، با کلیات و مبانی سیاست‌ها در یک راستا بوده و هم‌پوشانی دارند؛ اما معمولا چنین تناظری میان رویکرد دولت‌های اصلاح طلب و اعتدالگرا با آن کلیات وجود ندارد و اینجاست که مغضوب و مورد اتهام هسته پیشگفته واقع می‌شوند. برای فهم بهتر موضوع بیان این مثال خالی از لطف نیست که مثلا رویکرد دولت روحانی نزدیکی با غرب و حرکت در جهت احیای روابط با آمریکا بود و برجام هم هر چند در نگاه کلان محصول جمع بندی حاکمیت بود، اما در وهله نخست میوه همان رویکرد بود که توانست هسته قدرت را با خود همراه کند. خوب همین رویکرد متفاوت روحانی و دولت او در حقیقت سیاست خارجی کلان جمهوری اسلامی را در برابر واقعیت‌ها و الزاماتی چون قسمی از تعامل با آمریکا قرار داد که دولت بعد از آو ولو ناخواسته خود را ملزم به ادامه همان تعامل مذاکراتی می‌داند. اما در مقابل، رویکرد دولت اصولگرای رئیسی در جهتی مخالف یعنی شرق‌گرایی و منطقه‌گرایی بر پایه یکدستی دیپلماسی و میدان بوده است؛ میدانی که پس از ظهور نقش و حضور میدانی منطقه‌ای ایران حداقل از سه دهه پیش از طریق ایجاد و پیوند با متحدان فراملی همسو وارد قاموس و اصول سیاست خارجی شده است. همین رویکرد رئیسی معطوف به یکدست شدن قدرت، خود پایان دوگانه دیپلماسی و میدان در سیاست خارجی ایران را شاید برای نخستین بار در تاریخ جمهوری اسلامی رقم زد. در حقیقت، توافق با عربستان و بهبود نسبی فضای روابط منطقه‌ای ایران نیز مولود پایان این دو گانگی است؛ والا اگر این دوگانگی تداوم داشت، حتی اگر دیپلماسی امتیازات بیشتری هم می‌گرفت، شاید اتفاقی نمی‌افتاد. ناگفته هم نماند که این وضعیت به علت لاینحل ماندن بحران در روابط با غرب و تداوم تحریم‌ها در نتیجه موقعیت هژمونی آمریکا در اقتصاد جهانی آورده اقتصادی خاصی برای کشور نداشته است. اما فارغ از رویکرد خود رئیس جمهور فقید، آنچه بیشتر دیپلماسی و میدان را در دوره او در یک راستا قرار داد، وجود دیپلماتی میدانی در راس وزارت خارجه‌اش بود که هم ارتباط نزدیکی با اصحاب ایرانی میدان و هم روابط خوبی با اصحاب خارجی آن از حزب الله و دیگر گروه‌ها و تشکیلات در سطح منطقه داشت. از این رو، چه بسا اگر شخصی غیر از وزیر خارجه فقید در دولت می‌بود، چنین اتفاقی صرف نظر از خوب یا بد بودن آن رقم نمی‌خورد، کما این که اگر شخصی غیر از ظریف وزیر خارجه دولت روحانی بود، احتمالا برجام شکل نمی‌گرفت. همین خود ناظر به تاثیرگذاری افراد با درجات متفاوت در سیستم‌های مختلف حکمرانی فارغ از ماهیت آن‌ها است و چه بسا تغییر سیاست در این نظام‌ها از همان حاشیه خاکستری آغاز و کلیت این خطوط را به مرور زمان تحت الشعاع خود قرار می‌دهد. البته در مورد ایران این احتمال فعلا در سایه یکدست شدن قدرت، احتمال کم تغییر این روند و شکست تجربه‌های قبلی اصلاحات و اعتدالگرایان بسیار کم‌رنگ‌تر از قبل است. #صابر_گل_عنبری @Sgolanbri
Show all...
👍 117 11👎 3🤔 3
Go to the archive of posts