••تاوان گناه نکرده••
°﷽° رمان درحال تایپ✍🏻☆ملکه زیبا☆ نحوه پارت گذاری : روزانه یک پارت ❌کپی رمان حتی با ذکر نام نویسنده #پیگردقانونی دارد❌
Show more998
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
دوست دارید عضو کدوم کانال رمان باشید ؟ (vip یا حق عضویتی )Anonymous voting
- ۱_الفبای_سکوت
- ۲_ردلاین
- ۳_اویل_و_ماه
- ۴_پایان_آوریل
- ۵_سردلم را به سر دارت آویختم
- ۶_رجم (فرشته_تات_شهدوست)
39400
بچه ها نویسنده چند روزی نیستش🤦♀
امروز پارت نداشتیم
پارتای دیروز و پریروز رو هم من براتون نوشتم
یکم باید صبوری کنین منم سرم شلوغه هر وقت تونستم پارت میزارم براتون☺️❤️
87700
#تاوان_گناه_نکرده
#part40
تا اینو گفتم اومد جلو
لبشو گذاشت رو لبم
تکون نخوردم سرجام وایستادم دستام مشت شده بود دوست نداشتم اینجوری بشه ولی... به خاطر بچه ها تحمل میکنم من قوی میمونم فقط به خاطر بچه ها
آراد ازم جدا شد وگفت:
_دوست ندارم مثل مجسمه وایستی دوست دارم همراهیم کنی
خیلی یواش جواب دادم:
_باشه
پرتم کرد رو تخت و روم خیمه زد موهامو که رو صورتم بود رو کنار زد دوباره شروع کرد به بوسیدن
با اینکه دوست نداشتم یواش شروع کردم به همراهیش کردن
قلبم محکم تو سینه ام داشت محکم میکوبید
ناراحت بودم خیلی ...قطره اشکی از گوشه چشمم چکید
سرش پایین تر اومد رو لبش رو گذاشت رو گردنم و....
یه دفعه ای کنار کشید و کنارم رو تخت دراز کشید
متعجب بهش نگاه کردم یعنی....
دست دور کمرم انداخت و محکم منو به خودش چسبوند و خفه گفت:
_ تکون نخور امشب اینجا بخواب
یعنی شکنجه ام تا این حد بود؟ تموم شد؟
نفس راحتی کشیدم که گفت:
_دوست داری ادامه بدم؟ چرا نمیخوابی؟
سریع چشمم رو بستم و گفتم:
_نه نه...
94670
#تاوان_گناه_نکرده
#part39
که این وسط فقط و فقط تنها کسی که ضررر میکنه منم فقط من ...
با استرس به سمت اتاقش رفتم تقه ای به در زدم که صدایی نیومد در رو باز کردم
اتاق تاریک بود ولی دیده میشد فک کنم
رو تخت نشسته بود
در رو بستم همینطور جلوی در وایستاده بودم که گفت:
_بیا جلو
چند قدم رفتم جلو که گفت:
_بیا روبه روم
رفتم رو به روش وایستادم
سرشو بلند کرد و گفت:
_میخوام برای بار بهت فرصت بدم
_چه فرصتی؟؟
_اگه دوست داری از اینجا بری...بچه ها رو ول کن و برو منم صیغه رو باطل میکنم
و کلا ولت میکنم
_چی؟؟
_بچه ها رو ول کن و برو راحت شو از اینجا...از این زندگی...وگرنه...باید تا آخر عمرت اینجا پیش من بمونی
انتخاب کن....بهت فرصت میدم یه بار دیگه انتخاب کنی بچه ها رو...یا آزادیت رو
بلند شد و رو به روم وایستاد
_من....
_تو چی؟؟
_من از اول هم به خاطر بچه ها اومدم نمیخوام وسط راه جا بزنم به خاطر بچه ها تا آخرش میمونم
63820
#تاوان_گناه_نکرده
#part38
علی رو بردم تو اتاق رو بهش گفتم:
_علی...علی...همش تقصیر توعه
آخه عمه جون تو چرا منو اذیت میکنی ها؟؟
نگاهی به عسل انداختم رو تخت پاهاش رو بالا داده بود و داشت بازی میکرد
_ببین آبجیت رو چقد ساکته اصلا اذیت نمیکنه....
اما تو چی؟؟
همش بر ضد منی
تک خنده ای کردم لپشو محکم بوسیدم و گفتم:
_قربونت بره عمه ولی بازم من شما رو هم اندازه دوست دارم
شب شده بود غذا خوردیم داشتم میز رو جمع میکردم خدا خدا میکردم که شاید یادشرفته باشه ولی با گفتن حرفش ناامید شدم
_بچه ها رو خوابوندی بیا اتاقم
چیزی نگفتم که پا شد رفت میز رو جمع کردم
و به سمت اتاق بچه ها رفتم و خوابوندمشون
بلند شدم استرس و ترس داشتم دوست داشتم وقتی شناسنامه ام سفیده ...اینجوری..
اصلا دوست نداشتم زن صیغه ای باشم...
حداقل نه زن کسی که اصلا دوستش ندارم و اونم دوستم نداره فقط به خاطر یه انتقام مسخره و یه هوس زود گذر...
46220
#تاوان_گناه_نکرده
#part37
محکم بغلش کردم ولی انگار نه انگار خیره به چهره آراد بود
آراد سرشو آورد جلو لبشو گذاشت رو لبم عمیق و پر احساس شروع کرد به بوسیدن
چشمامو محکم بستم دوست نداشتم اینجوری بشه اصلا با یکی از دستم به عقب هولش دادم
ولی تکون نخورد اصلا
نمیتونستم تحمل کنم یه حسی...بهم میگفت این اشتباهه
آراد عقب نمیرفت
برای همین صورتم رو اون ور کردم
اخم کرده ازم جدا شد و یک قدم رفت عقب
همینطور با اخمش گفت:
_دوست ندارم اینجوری عقب بکشی اونم وقتی....بهم محرمی...و زنمی...
_من....
_برو بیرون الان....امشب بیا اتاقم
_اتاق...اتاقت؟
_وقتی صیغه 99سالم هستی.
با پوزخند ادامه داد:
_ و زنم هستی. فک کنم باید بدونی که وظایفی در قبال شوهرت داری نه؟
_اراد.....
خواستم چیزی بگم که دستشو گذاشت جلوی بینیش و گفت:
_هیششش چیزی نگو برو بیرون...
بدون هیچ حرفی رفتم بیرون
آه نباید کاری میکردم اینجوری همه چی بدتر از قبل شد چیکارکنم حالا؟
34420
خب بچه ها نویسنده امروز سرش خیلی شلوغ بود نتونست پارت رو تایپ کنه امروز فقط این یه پارت رو داشتیم☺️💔
توجه❌❌❌
تازه این یه پارت رو هم من(نیلوفر جونتون)😂😂تایپ کردم😌وگرنه امروز کلا پارت نداشتیم😞😞💔💔
44100
#تاوان_گناه_نکرده
#part36
رومو برگردوندم و با تته پته گفتم:
_چیزه....
_چی؟؟
_صدای...گریه...اش... اومد....دیدم....ساکت نمیشه منم در زدم در رو باز نکردی...اومد دا...داخل...
_باشه بابا مگه چی گفتم؟
_حالا چرا صورتت رو اون ور کردی برگرد
_چیزه...پوشیدی؟؟
_اوهوم
برگشتم دیدم هنوز نپوشیده چشمام رو محکم بستم
با شیطنت خندید و گفت:
_چیه؟ مثلا شوهرتمااااا
شوهر؟؟ کلمه شوهر برام یه جوری بود....
شوهری که به زور شوهرم شد؟؟
پوزخندی زدم تو دلم
بعد منمم شدم زن صیغه ایش
همینطور که چشمم بسته بود گفتم:
_اگه چیزی نمیخوایی بگی و کاری باهام نداری برم
هیچی نگفت به سمت در رفتم خواستم برم بیرون که گفت:
_صبر کن
برگشتم لباسشو پوشیده بود
دری که بازش کرده بودم رو محکم بست
اومد جلو
متعجب داشتم بهش نگاه میکردم به چهرش نگاه کردن عصبی نبود پس چرا...اینجوری کرد؟
آراد خیلی بهم نزدیک شده بود یه قدم عقب رفتم به دیوار خوردم
نگاهی به علی انداختم خدا خدا میکردم دوباره گریه کنه من برم بیرون اینجوری معذب بود ولی اونم انگار نه انگار تو بغلم داشت انگشتش رو مک میزد
عین خیالش هم نبود
39140
#تاوان_گناه_نکرده
#part35
تنها جایی که نگاه نکردم اتاق آراد بود دو دل بودم باید برم نگاه کنم یا اصلا ولش کن
اگه گریه میکرد منو صدا میکرد دیگه یام علی رو میآورد
دوباره نشستم سرجام
تلویزیون رو روشن کردم
چند ماهی میشد حتی وقت نکرده بودم تلویزیون نگاه کنم
زدم سریال "عشق اجاره ای" داشت پخش میشد
تا وقتی تموم بشه نگاه کردم
هنوز هم خبری ازشون نبود.
بلند شدم تلویزیون رو خاموش کردم
به سمت اتاق آراد رفتم
تقه ای بهش زدم
صدایی نیومد دوباره یکم صبر کردم
و تقه ای زدم دوباره صدایی نیومد حتما
تو اتاق نیستن خواستم برم که صدای گریه ی علی اومد در رو باز کردم هیچکی تو اتاق نبود
یعنی چی؟
بچه رو گذاشته کجا رفته؟
رفتم علی که رو تخت بود رو برداشتم
خواستم برم که صداش اومد
_اومدی؟علی داشت گریه میکرد
برگشتم
فقط شلوار تنش بود بالا تنه اش لخت بود لباسش دستش بود
408118