cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

زندگی (جورچین)

Advertising posts
223
Subscribers
No data24 hours
-17 days
+330 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Repost from N/a
خاص ترین های تلگرام عجله کنید جوین شوید تا پاک نشده ┏━━━━•❅•°•❈ 🖤🖤 •°•❅•━━━━┓ ♦️اگه دلت گرفتہ و هیچے حالت رو خوب نمیکنہ حتما یہ سر به این کانال بزن 😔 ✨جملاتِ زیبایی که قلبِ زنان و مردان را آرام میکند👇👇 https://t.me/dejvcnc ┗━━━━•❅•°•❈ 🖤🖤 •°•❅•━━━━┛ 🚀 کاپوشن ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 سلطنت الماس ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 گنجینه پنهان ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 آهنگهای ترکی فارسی ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 آموزش زبان انگلیسی ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 کارفرما و کارجو ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 شعرناب ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 لینکدونی خراسان رایگان ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 غمکده مجازی ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 پارادوکس ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 کاریابی ماه ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 کانال عشق ومعرفت ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 جلال سادات ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 ترنم باران ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 پروژه ادمینی ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 ادمینی/ دورکاری ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 حرفام ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 من از اول تو بودم و نمیدانستم ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 لدورا بیوتی ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 لوازم آرایشی و بهداشتی ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 مرکز همسان گزینی هیوا ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 مجله ادبی نَبض ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 اندیشه‌ی نو ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 ماه نقره ای ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 تجویز انگیزه ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 منبرTY ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 جورچین برگرفته از زندگی واقعی ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 تلخ و شیرین ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 دنیای صورتی ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 پروانه های بنفش ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 شهر کتاب ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 پروژه یابی ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 شعرومشاعره ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 کلبه چوبی ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 آهنگ آهنگ قدیم جدید ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 داستان های آموزنده ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 رنگارنگ ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 گاهی خنده گاهی گریه ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ 🚀 خـــkhasـــــاص ⚡️ ➠••◎𝙹𝙾𝙸𝙽☜ ╔═.✵.═══ - ═══.✵.═.═.═.═.═.═.═╗ ✨شرکت در لیست ✨ https://t.me/+JzYt_UkKX-U5ZTA1 ╚═.✵.═══ - ═══.✵.═.═.═.═.═.═.═╝
Show all...
#پارت۱۱۳ #جورچین با استرس و دلی پرآشوب، روبه متصدی آزمایشگاه که زن جوانی بود گفتم: « جوابش چیه؟» همانطور که سرگرم کار با کامپیوتر بود گفت: « برید پیش دکتر بهتون میگه» نگاهم به برگه آزمایش، دوباره خطاب به متصدی آزمایشگاه، ملتمسانه گفتم: « میشه شما بگین جوابش چیه؟» نگاهش را به من داد. گفت: « ببر بده به صاحبش خودش بره دکتر بهش میگن جوابش چیه » برای اینکه دلش نرم شود برای گفتن جواب با شرم و خجالت کوتاه گفتم: « آزمایش خودمه» باورش نشد‌. متعجب از جایش برخاست. نگاهی به قد و قواره ام انداخت.گفت: « مال توئه ؟!» سری به تایید تکان داده « آره » گفتم. بازهم باورش نشد. حق داشت. ریزه میزه بودم. ظاهرم به متاهل‌ها نمی‌خورد. نه ابرویی برداشته بودم. نه آرایشی داشتم. بعداز اتفاقات پیش آمده برای محضری کردنمان که با مکافات صورت گرفت‌. دل و دماغی نداشتم. بیشتر برای حرص دادن ایمان اصلاح نمی کردم‌. آرایش هم با سر و صورت دخترانه آنچنان جالب نبود. زن جوان نگاهش را به صورتم داد.گفت: « ببر همون دکتر بهت میگه» مطمئن شدم حرفم را باور نکرده. دیگر ماندن فایده ای نداشت. بی حرف بیرون آمدم. دوباره نگاهی به برگه آزمایش انداختم.  بازهم چیزی نفهمیدم. برگه را داخل کیفم گذاشتم. بافکری آشفته تا ایستگاه اتوبوس رفتم. مانده بودم. چه کنم. با که در اینباره صحبت کنم. روی نیمکت ایستگاه نشستم. مامان از ذهنم گذشت. ولی جرئتش را در خودم ندیدم.   تنها کسی که صحبت دراین باره با او راحت بود.ایمان بود. تلفنم را از کیفم بیرون کشیدم. شماره ایمان را گرفتم. صدای زنانه ای ٫٫ شماره مورد نظر در دسترس نمی باشد٫٫ را اعلام کرد. به صدای زن توجه نکردم. دوباره شماره اش را گرفتم. باز هم همان صدا و همان پیام٫٫شماره مورد نظر در دسترس نمی باشد٫٫ ترس و اضطرابی که داشتم با پیام زن و جواب ندادن ایمان چندبرابر شد. به دنبال راه چاره، لبم را به دندان کشیدم‌. چشمانم را بستم. بی فایده بود‌. جز تاریکی چیزی نصیبم نشد. با سروصدای مردم که در حال سوار و پیاده شدن از اتوبوس بودند. چشمانم را باز کردم. دوباره شماره اش را گرفتم. انگار صدای زن را مخصوص گوشی ایمان ضبط کرده بودند. ناامید از جواب دادنش خواستم از زندایی جویای ایمان شوم. پشیمان شدم. کمی در ایستگاه نشستم‌. تا شاید کمی بعد بتوانم با ایمان تماس گرفت. استرس، اجازه نشستن نمی‌داد. برخاستم. مسیر ایستگاه قبل تر را به نیت خلوتی اتوبوس طی کردم. هرچند بهانه بود. خودم می‌دانستم بیشتر برای گول زدن خودم است. به قصد وقت خریدن به خودم و جواب دادن ایمان راهم را دور میکنم. نزدیک ایستگاه بعدی، شماره اش را گرفتم. اینبار صدای بوق آزاد گوشم را پر کرد. قدم آهسته کردم. صدای بوقها قطع شد. این ایستگاه را هم پشت سرگذاشتم. بعد از چندبوق صدای «الو... جان؟» گفتنش در گوشم پیچید. انگار دنیا را به من داده باشند. فرصت ندادم. سوالاتم را پشت سرهم ردیف کرده. گفتم: « سلام کجایی؟... چرا هرچی زنگ میزنم جواب نمیدی؟» در بین صداهای ناهنجار که از آنطرف به گوش می‌رسید. صدایش را بالا برده بود. گفت: « گوشیم زنگ نخورده...الان زنگ خورد جواب دادم...کار داشتی؟» با حرص از آرامش او و استرس خودم گفتم: « کاردارم که زنگ زدم!...پاشو بیا کارت دارم» نگاهم به دنبال تابلو خیابان برای آدرس دادن بود. گفت: « چیکار داری؟ بگو...» کلافه « بیا بهت بگم » گفتم. او هم با گفتن «باشه بعدا الان نمیتونم بیام » حرصم را در آورد. قلبم در دهانم میکوبید. او به دنبال کارش بود. عصبانی دندانهایم را روی هم فشار داده گفتم: « ایمان میگم بیا، بیا... کارت دارم» صداهای آنطرف بیشتر شده. انگار جلو دستش را جلو دهانه گوشی گرفته بود تا صدایش بهتر به گوشم برسد. گفت: « میگم الان نمیتونم بیام ...» میان حرفش رفته « کجایی مگه؟» گفتم. با همان لحن قبل ادامه داد: « اومدم سر ساختمون... آهن خالی کنیم ...بابام نیست من اومدم » در دل به شانس بدم لعنت فرستادم. با ناراحتی « باشه خداحافظ» گفتم. بدون اینکه منتظر جوابی از طرف او باشم  تماس را قطع کردم.
Show all...
👍 1
پی ام نده 🥀🖤 اما دلتنگش کن ❣ . https://t.me/joinchat/AAAAAEIWGDW0JsA54PY3QQ 💔مرحم دل تنگت میشه این کانال👆 .
Show all...
❣پروفایل.استوری شــیــک❣
❣آموزش ماورا ،آگاهی از کندالینی‌ ❣
❣موزیک‌ پاپ ایرانی❣
❣تناسب اندام حرفه ای و چاقی ولاغری تاعیددد زود واردشووو❣
❣" خنده در حد انفجاااار "❣
❣اگه پیشگویی میخوای اگر گرفتاری تو کارت گره افتاده بختت بستس مشکل داری گرفتاری .فال دعا میخوای ؟❣
❣لوگو گیف استیکر❣
❣کافه شعر❣
❣موزیک پلی/تکست خاص❣
❣دکوریهای‌خوشگل‌باوسایل‌بازیافتی❣
❣ایرانگردی ❣
❣متن های انگیزشی ❣
❣مولانای جان ❣
❣پروفایل زیبا‌میخوای عکسنوشته میخوای‌بیا اینجا!❣
❣کانال حرف دل ❣
❣ترانه عشق ❣
❣کانال جـورواجـور❣
❣سماع❣
❣دانستنیهای سلامت❣
❣ࡎ߭ܝ‌ࡅٜߊ‌ࡍ߭ ࡐ߳ࡋࡅٜܩܨ ࡅ߳ࡐ ••❣
❣کانالِ دُعاهایِ قُرآنیً، وَاِعجازِ اِلهیً سَرنوشتً سازً❣
❣تـَڪست غمگین❣
❣دل خون❣
❣قیمت لحظه ای ارز ، طلا ، دلار ...❣
❣فالکده سرنوشت❣
❣یک جرعه آرامش دعای رایگان❣
❣ܝ݃ܩߊ‌‌ܩܢ‌‌ ܩࡍ߭‌ ࡅ߲ܝ‌ߊ‌ࡊ‌ ܝߺ߳ߺو 🅻🅞🆅🅴❣
❣اهنگایی ک اشکتو درمیاره❣
❣آوای دلها ❣
❣طب سنتی شفا ❣
❣آموزش‌رایگان‌بافت‌مو❣
❣مشاور تحصیلی‌ انگیزشی ❣
❣تکست عاشقانه‌ مود❣
❣قلب یخی❣
❣دوستت‌ دارم‌ ❣
❣هاله‌بینی ، جملات تاکیدی چاکراها❣
❣درخواستی عسل ❣
❣کانال مجردان انقلابی❣
❣گروه پست ❣
❣ملکه ی پاییز❣
❣جورچین برگرفته از زندگی واقعی❣
❣اشــڪ و لــبــخــنــد تلخ  "❣
❣دخــتــر پــایــیــزی❣
❣کانال آهنگ غمگین وخاطره انگیز باروح الله تنها❣
❣آواے عشق❣
❣سَرکِتابِ قُرآنیً دِقیقً☆بینِ دوُعاشِقً☆باز گشتِ عِشقً☆مُعجِزهِ وَغُوغا میکُنِه☆❣
❣عاشقانه های یاس❣
❣♡★قُرآنِ سَریعُ الاِجابهً مُعجِزه گَر و گِره گُشا★♡❣
❣تازه ترین اخبار هواشناسی کشور❣
❣هر روز پروفایل تو بروز کن..❣
🌱 #کمی_زیبایی_ببینیم👆👆👆 گلچینی از بهترین کارهای دستی کم نظیر👌 خیلی عالیه پیشنهاد میکنم حتما ببینید👌👏 🌱@shaadizendgi🌱
Show all...
👍 1
✨وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ ✨وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَى بِهِ ✨بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا ﴿۵۸﴾ ✨و بر آن زنده كه نمى‏ ميرد توكل كن ✨و به ستايش او تسبيح گوى ✨و همين بس كه او به گناهان ✨بندگانش آگاه است (۵۸) 📚سوره مبارکه الفرقان ✍آیه ۵۸ ▁ ▂ ▃ ▄ ▅ ▆▆ ⚜ ▆▆ ▅ ▄ ▃ ▂ ▁ ◂ ☜ جادوهای یهودی و فرعونیه سرکتاب با موکلهای قوی و کار بلد ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ چاقی و لاغری گیاهی محصولات زیبایی علمدار ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ کانال عشق و عاشقی ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ شعر و مشاعره ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ کانال جـورواجـور ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ کانال دعا وخدا ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ فقط جملات انگیزشی شکرگذاری ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ سماع ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ جورچین برگرفته از زندگی واقعی ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ آشپزی حرفه ای ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ کانالِ دُعاهایِ قُرآنیً، وَاِعجازِ اِلهیً سَرنوشتً سازً ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ حسینیه انلاین ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ بهترین کانال موزیک لیـدر ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ موزیک گلچین ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ شکرگذاری ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ 💥لوازم ارایشی و بهداشتی ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ عشق و معرفت ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ بچه های امام زمانی عج ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ آموزشهای هزینه ای ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ نغمه ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ حافظ شیرین سخن ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ محبان اهل بیت(ع) ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ یهودا جادوگر یهودی جادو با خون گرگ زنده بسیار قوی ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ اینم گروه یهودا جادوگر یهودی و فرعونیه ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ سَرکِتابِ قُرآنیً دِقیقً☆بینِ دوُعاشِقً☆باز گشتِ عِشقً☆مُعجِزهِ وَغُوغا میکُنِه☆ ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ◂ ☜ ♡★قُرآنِ سَریعُ الاِجابهً مُعجِزه گَر و گِره گُشا★♡ ♡🦢❤️◍⃟؛➣♡ℓiռk♡🦢 ▁ ▂ ▃ ▄ ▅ ▆▆ ⚜ ▆▆ ▅ ▄ ▃ ▂ ▁ #طبق_نیازتان_انتخاب_کنید☝️☝️☝️☝️ برای شرکت درتبادلات لیستی  گندم @Gandom_tab برای رزرو جایگاه vip به ایدی زیر مراجعه کنید @N12345677800 📆 1403/02/20
Show all...
🌱 تقدیم احساستون عزیزای همیشه همراه 🌺🌸🌺🌸 🌱@shaadizendgi🌱
Show all...
👍 2
🌱 صبح یعنی عشق عشق یعنی حس خوب زندگی زندگی یعنی زیباترین هدیه خدا #روزتون_پراز_نگاه_مهربون_خدا 🌱@shaadizendgi🌱
Show all...
1👏 1
🎭🎉👌 #کاملترین فالهای روزانه#هفتگی#ورزش و چربیسوزی#داستان  و ادعیه روزانه # را فقط در کانال فال مارال ببینید 🎭🎉👌 💝🎊🤝  با بیش از 30سال سابقه درخشان در انجام فالهای #تاروت#شمع#قهوه#ورق# 💝🎊🤝 👬👩‍❤️‍👨  انجام فالهای #عشقی#احساسی 💰💵 #فال کاری #مالی  💰💵 ❤️❤️💋💍 #فال ازدواج #جفت بودن ستاره ها#عاقبت ازدواج #آیاطلسمی در این راه وجود داردو راههای رفع نحسی# ❤️❤️💋💍 📖🔎🔍📖 #سرکتاب جهت رفع هرگونه مشکلات  📖🔎🔍📖 📜📃 #استخاره قرآنی# مجرب 📜📃 🧲🧲🧜‍♂🧜‍♀🧚‍♀ انجام هرگونه ادعیه و طلسمات کارگشایی #سفلی#یهودی#صبی#عبری#زیر نظر استاد علوم غریبه براساس ماه تولد شما 🧲🧲🧜‍♂🧜‍♀ 💞💞 از کانال فال مارال#انرژی مثبت بخواهید💞💞 @fal_maral پیشپهادویژه😍😍😍😍 ▁ ▂ ▃ ▄ ▅ ▆▆ ⚜ ▆▆ ▅ ▄ ▃ ▂ ▁ ⇠ چاقی و لاغری گیاهی محصولات زیبایی علمدار 🦚✿࿐ྏجوین بدید࿐ྏ✿   ⃪⃚⃘⃛🦚 ⇠ داستانهاودانستنیها 🦚✿࿐ྏجوین بدید࿐ྏ✿   ⃪⃚⃘⃛🦚 ⇠ کانال دعا وخدا 🦚✿࿐ྏجوین بدید࿐ྏ✿   ⃪⃚⃘⃛🦚 ⇠ جورچین برگرفته از زندگی واقعی 🦚✿࿐ྏجوین بدید࿐ྏ✿   ⃪⃚⃘⃛🦚 ⇠ خبـــرے ســــــــــپاہ پاســداران 🦚✿࿐ྏجوین بدید࿐ྏ✿   ⃪⃚⃘⃛🦚 ⇠ موزیک گلچین 🦚✿࿐ྏجوین بدید࿐ྏ✿   ⃪⃚⃘⃛🦚 ⇠ کانالِ دُعاهایِ قُرآنیً، وَاِعجازِ اِلهیً سَرنوشتً سازً 🦚✿࿐ྏجوین بدید࿐ྏ✿   ⃪⃚⃘⃛🦚 ⇠ فال تخصصی بهار 🦚✿࿐ྏجوین بدید࿐ྏ✿   ⃪⃚⃘⃛🦚 ⇠ حسینیه انلاین 🦚✿࿐ྏجوین بدید࿐ྏ✿   ⃪⃚⃘⃛🦚 ⇠ مداحی های زیبایی که تا حالا نشنیدی 🦚✿࿐ྏجوین بدید࿐ྏ✿   ⃪⃚⃘⃛🦚 ⇠ مجموعه فروشگاهی لوزان کالا 🦚✿࿐ྏجوین بدید࿐ྏ✿   ⃪⃚⃘⃛🦚 ⇠ شکرگذاری 🦚✿࿐ྏجوین بدید࿐ྏ✿   ⃪⃚⃘⃛🦚 ⇠ فقط جملات انگیزشی شکرگذاری 🦚✿࿐ྏجوین بدید࿐ྏ✿   ⃪⃚⃘⃛🦚 ⇠ محبان اهل بیت(ع) 🦚✿࿐ྏجوین بدید࿐ྏ✿   ⃪⃚⃘⃛🦚 ⇠ دیوارفلاورجان واطراف تبلیغات کسب کاروخریدفروش دوازم نوودست دوم 🦚✿࿐ྏجوین بدید࿐ྏ✿   ⃪⃚⃘⃛🦚 ⇠ سَرکِتابِ قُرآنیً دِقیقً☆بینِ دوُعاشِقً☆باز گشتِ عِشقً☆مُعجِزهِ وَغُوغا میکُنِه☆ 🦚✿࿐ྏجوین بدید࿐ྏ✿   ⃪⃚⃘⃛🦚 ⇠ ♡★قُرآنِ سَریعُ الاِجابهً مُعجِزه گَر و گِره گُشا★♡ 🦚✿࿐ྏجوین بدید࿐ྏ✿   ⃪⃚⃘⃛🦚 ▁ ▂ ▃ ▄ ▅ ▆▆ ⚜ ▆▆ ▅ ▄ ▃ ▂ ▁ #طبق_نیازتان_انتخاب_کنید☝️☝️☝️☝️ برای شرکت درتبادلات لیستی  گندم @Gandom_tab برای رزرو جایگاه vip به ایدی زیر مراجعه کنید @N12345677800 📆 1403/02/19
Show all...
#پارت۱۱۲ #جورچین نگاهم را بین مامان و عرفان چرخاندم. همه ساکت بودیم. شاید آنها هم در سکوت به دنبال شروع جمله اشان بودند. نفس سنگین شده ام را بی صدا بیرون فرستادم. برای شروع صحبت لبم را با زبان تر کردم. حرفم از دهانم بیرون نیامده مامان دلسوزانه و لحنی که غم داشت. گفت: « الهی درد و بلات به جونم....الهی غم وغصه هات بخور تو سرم که اینجور نبینمت پسر قشنگم» نمی خواستم اوقات مان با این حرفها تلخ شود.  بقول عرفان اینهمه جبهه گرفتن در برابر آمین خوب نبود‌. از سرم گذشت. وقتی در جواب حرفهای عرفان گفتم: تکرار گفتن اون روزها را دوست ندارم. حرف قشنگی زد: فکر کن رفتی پیش دوستت یا هرکی که باهاش راحتی نشستی داری از گذشته حرف میزنی ...چطور اونجا تکرارشون ناراحتت نمیکنه آخرش چهارتا فحشم میدی دلت خنک میشه...‌‌  » به حرفش خندیدم. ادامه داد: « من نمی‌دونم چی تو سرتون میگذره ولی بنظرم تنها کسی که حقشه از گذشت با تمام خوب و بدش باخبر بشه آمینه و بس!» حق با او بود. تنها کسی که حق داشت گذشته را بی کم و کاست بداند آمین بود. خطاب به مامان هشدار گونه و آرام جوری که خودمان دونفر  بشنویم گفتم: « مامان آه و ناله نکن دیگه» نمیدانم حرفم را کامل شنید یانه، حرفی نزد. سرش را تاسف بار تکان داد. باز خود آمین بود. که گفت: « چندساله بودم منو دادین به بابا؟» مامان انگار با خودش حرف می زد. آرام « دو سال » گفت. من متعجب از مامان که بی حواس جوابش را داد‌. گفتم: « کجا دوسالش بود؟... نزدیک دوسال و نیمش شد » مامان متفکر نگاهم کرد. من یاد روزهایی افتادم که جنگمان سر خرجی ندادن و بیکاری و اعتیاد ایمان بود. زن دایی پیغام می فرستاد. ٫٫بجای اینکه دنبال پول و ثروت باشی بیا بشین سر زندگیت وگرنه میرم پسرمو داماد میکنم ٫٫ مامان انگار تازه یادش آمده باشد همانطور که در فکر بود. « ها.‌‌..» کشداری گفت. خطاب به آمین گفت: « راست میگه دوسال و نیم سه سالت بود» عرفان با خنده خطاب به آمین  گفت: « یه یادآوری دیگه...به چهار پنج سال میرسی» آمین هم لبش به خنده دلنشینی کش آمد. با هر حرکتش شباهت بیش از اندازه اش را به ایمان برایم یاد آور می شد. یاد آوری می کرد. روزهایی که برای دیگران به لذت و خوشی می‌گذشت برای من چه تلخ و سخت گذشته بود. نمیدانم مامان به چه فکر می کرد‌. زیر لب « باعث و بانیش خیرنبینه »گفتنش را شنیدم. انگار گله هایم از مامان _ دفعه قبل بعداز رفتن آمین _ برای طرفداری از برادر و برادرزاده اش تأثیر داشت. اخم آلود ادامه داد: « بابات بهت  هیچی نگفته؟ نه؟!» آمین آرام به همراه تکان سرش « نه..» گفت. مامان تا خواست با همان اخم‌ و عصبانیت حرفی بزند. صدایش زدم. « مامان» نگاهم کرد. من هم با همان نگاه به آرامش دعوتش کردم‌. خودم پیشقدم شدم. برای گفتن گذشته ای که آمین دنبالش بود. هرچند گفتن از گذشته برایم راحت نبود. آنهم جلوی برادر و فرزندم. شرم داشتم. حتی نگاهم تا روی سینه اش بیشتر بالا نرفت. جایی بین یقه و نوشته روی تیشرتش ماند. گفتم: « داستان ما با همه اونهایی که شنیدی فرق می‌کنه همه وقتی بچه دار میشن ذوق دارن کِی و چجوری خبر بچه دار شدنشونو به شوهرشون و بقیه بدن... با خودشون هزار جور فانتزی رو بالا و پایین میکنند وقتی بشنوه عکس العملش چیه... ذوقش چه شکلیه... مشتلوقی که بهم میده چیه... ازش بخوام چی برام بخره چی نخره ...» زبانم به تعریف گذشته می‌جنبید. ذهنم خوش خوشان گذشته را ورق زده رسیده بود به همان روزی که جواب آزمایشم را گرفته بودم.
Show all...
😢 5👌 1
🌱 تقدیم احساستون عزیزای همیشه همراه 🌺🌸🌺🌸 🌱@shaadizendgi🌱
Show all...
👏 2👍 1 1