cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

هرزگی ارواح/مانیاک!

👻هرزگی ارواح👻 روزانه یک پارت 🔞مانیاک🔞 روزانه یک پارت به قلم رزمشکی‌ح‌ک‌ تبلیغات👇 https://t.me/jivehharzetb

Show more
Iran146 737Farsi142 139The category is not specified
Advertising posts
634
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

خبر دارین یه چنل فیلم خاکبرسری داریم !؟ هر روز توی تایمای مختلفی ف‌یلم پ🔞و🔞ر🔞ن میزاریم🤤توصیه های خاکبرسری و گیف برا تحریک کردن رلاتون😈 رمان جدیدمون هم بزودی اونجا شروع میشه😎 https://t.me/+jVjyyrBe43cxODI0
Show all...
خاکبرسری🔞💦زنا‌شویی🔥🙈

هر روز لینک خاکبرسری🤤 رمان ناب 😝 توصیه های خاکبرسری همراه با گیفای خاکبرسری تر😂

خلاصه داستان : امین ساروهانلی که سال های طولانی با برادرش محمد علی قهر میباشد، در آناتولی یه زندگی ساده و خانواده شلوغ دارد. زندگی امین ناگهان در یک شب با سقوط هواپیما تغییر میکند. تولگا در این سریال نقش قدیر پسر امین را بازی خواهد کرد که سر مسئله ای که با پدرش سر لج دارد به زندان میوفتد‌. 📺 بزودی از شبکه Show TV #Baba Jon: 👉 t.me/DiziBabairani
Show all...
Baba yakında.mp416.67 MB
بچه ها چنل سریال ترکیمون🙈دوست داشتین عضو شین
Show all...
AnimatedSticker.tgs0.37 KB
#هرزگی‌ارواح #قسمت‌صد‌‌هشتاد #به‌قلم‌رزمشکی‌ح‌ک دست هام رو باز کردم، و لب زدم: -این همه وقت توی خونه ات بودم،توی تمام این مدت که خونه نبودی میتونستم هر چیزی که داری رو بدزدم ولی من دزد نیستم ! بفهم آریو! قدم دیگه ای جلو گذاشت ،بی فاصله بهم ایستاد و دستاش رو روی تنم حرکت داد! با رسیدنِ فکری به ذهنم، کمی خودم رو تکون دادم که باعث شد س‌ینه های برجسته ام روی س‌ینه هاش کشیده بشه! لبخندی شیطانی زدم،نگاهم رو به چشمهای غرقِ گشتنش دادم و دستِ باز شده ام رو جمع کردم و روی س‌ینه اش گذاشتم که تکون سختی خورد و غر زد: -چه غلطی میکنی! لبخندی شیطانی زدم،سرم رو روی شونه ام خم کردم و خونسرد لب زدم: -دارم هرزگی میکنم! نوک انگشتهام رو از بین فاصله دکمه ها داخل بردم و روی تنش خط کشیدم ! -بدت اومد!؟
Show all...
عزیزان رمان جدید من با روزانه دو پارت جلد دوم جیوهِ سیاه هست بعد از پایان هرزگی و مانیاک هیچ فعالیتی توی این چنل ندارم برای همین هم اگر کسی مشتاقِ همراهی منه عضو چنل جدیدمون شه! پ.ن:اونجا خبری از بد قولی های این چنل نیست بچه ها 🥺
Show all...
🚫بنده بعد از تموم شدن #‌هرزگی‌ارواح‌و‌مانیاک‌دیگه فعالیتی تو این کانال ندارم برای خوندن بقیه ی رمان های بنده عضو کانال زیر بشید، با تشکر رامشتون🤤👇 https://t.me/joinchat/aWKPrOT0ZFJkM2Y0 https://t.me/joinchat/aWKPrOT0ZFJkM2Y0 کــانــال رمان #‌جیوه‌سیاه‌۲ هفتمین رمان بنده❤️ 🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫 اخــــــطــــــار مهــــم #رزمشکی‌ح‌ک
Show all...
تمامی پارت های پایانی هرزگی ارواح یکجا بزودی ارسال میشن مانیاک هم همینطور❌
Show all...
#هرزگی‌ارواح #قسمت‌صد‌‌هفتاد‌و‌نه #به‌قلم‌رزمشکی‌ح‌ک پرتش کردم جلوی پاش و لب زدم: -حالا میتونم برم!؟ ابروهاش رو بالا انداخت! "نچی " کرد و لب زد: -جای دیگه ایت چیزی قایم نکردی یعنی!؟ باور کنم!؟ پلکهام رو بهم فشردم،پراز حرص نفس عمیقی کشیدم و غریدم: -بیا بگرد؛بیا بگرد لعنتی بعدم بکش کنار تا برم! شیطونه میگه جلوش خودم روناپدید کنم از ترس شلوارش رو قهوه ای کنه ها! شایدم بدتر بشه مثلاً ؛ریقِ رحمتو سر بکشه ! قدمی جلو گذاشت؛چشمهاش رو ریز کرد و لب زد: -دستهات رو باز کن! گیج لب زدم: -چی!؟ با پافشاری بهم فشار آورد: -باز کن دستهاتو خب؛مگه نمیگی بگرد! دندون هام رو روی هم سابیدم تا نگیرم کله اش رو بکوبم به طاق !
Show all...
#هرزگی‌ارواح #قسمت‌صد‌‌هفتاد‌و‌هشت #به‌قلم‌رزمشکی‌ح‌ک صورتم از حرص کبود شد،کاش با این عوضی هم خوابیده بودم و بعد ک‌ونشو چاره کرده بودم! عوضیِ کثافت! پراز نفرت لب زدم: -میخوام برم! شونه ای بالا انداخت و لب زد: -راه بازه؛حتی داری میری درم پشت سرت ببند اما قبلش هرچی که از اون گاوصندوق کِش رفتی رو برگردون سرجاش! اخمهام درهم شد،دست به سینه غریدم: -من دزد نیستم؛به تو و پول های کثیفتم کاری ندارم! ابروهاش رو بالا انداخت با تمسخر و لب زد: -جدی!؟ پس اون هایی که توی جیبتن چیه!؟ با تعجب نگاهم رو به جیب لباسِ بیمارستانم دادم که دسته ای پول توش جا خوش کرده بود خیلی خوب میدونستم که کار اون میلادِ عوضیه! پراز حرص از جیبم بیرون کشیدمش و غریدم: -کار من نیست؛من برنداشتمش!
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.