هرزگی ارواح/مانیاک!
👻هرزگی ارواح👻 روزانه یک پارت 🔞مانیاک🔞 روزانه یک پارت به قلم رزمشکیحک تبلیغات👇 https://t.me/jivehharzetb
Show more634
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
خبر دارین یه چنل فیلم خاکبرسری داریم !؟
هر روز توی تایمای مختلفی فیلم پ🔞و🔞ر🔞ن میزاریم🤤توصیه های خاکبرسری و گیف برا تحریک کردن رلاتون😈
رمان جدیدمون هم بزودی اونجا شروع میشه😎
https://t.me/+jVjyyrBe43cxODI0
خاکبرسری🔞💦زناشویی🔥🙈
هر روز لینک خاکبرسری🤤 رمان ناب 😝 توصیه های خاکبرسری همراه با گیفای خاکبرسری تر😂
2 203230
خلاصه داستان : امین ساروهانلی که سال های طولانی با برادرش محمد علی قهر میباشد، در آناتولی یه زندگی ساده و خانواده شلوغ دارد. زندگی امین ناگهان در یک شب با سقوط هواپیما تغییر میکند.
تولگا در این سریال نقش قدیر پسر امین را بازی خواهد کرد که سر مسئله ای که با پدرش سر لج دارد به زندان میوفتد.
📺 بزودی از شبکه Show TV
#Baba
Jon: 👉 t.me/DiziBabairani
Baba yakında.mp416.67 MB
1 486110
#هرزگیارواح
#قسمتصدهشتاد
#بهقلمرزمشکیحک
دست هام رو باز کردم، و لب زدم:
-این همه وقت توی خونه ات بودم،توی تمام این مدت که خونه نبودی میتونستم هر چیزی که داری رو بدزدم ولی من دزد نیستم !
بفهم آریو!
قدم دیگه ای جلو گذاشت ،بی فاصله بهم ایستاد و دستاش رو روی تنم حرکت داد!
با رسیدنِ فکری به ذهنم، کمی خودم رو تکون دادم که باعث شد سینه های برجسته ام روی سینه هاش کشیده بشه!
لبخندی شیطانی زدم،نگاهم رو به چشمهای غرقِ گشتنش دادم و دستِ باز شده ام رو جمع کردم و روی سینه اش گذاشتم که تکون سختی خورد و غر زد:
-چه غلطی میکنی!
لبخندی شیطانی زدم،سرم رو روی شونه ام خم کردم و خونسرد لب زدم:
-دارم هرزگی میکنم!
نوک انگشتهام رو از بین فاصله دکمه ها داخل بردم و روی تنش خط کشیدم !
-بدت اومد!؟
44130
عزیزان رمان جدید من با روزانه دو پارت
جلد دوم جیوهِ سیاه هست
بعد از پایان هرزگی و مانیاک هیچ فعالیتی توی این چنل ندارم برای همین هم اگر کسی مشتاقِ همراهی منه عضو چنل جدیدمون شه!
پ.ن:اونجا خبری از بد قولی های این چنل نیست بچه ها 🥺
62200
🚫بنده بعد از تموم شدن #هرزگیارواحومانیاکدیگه فعالیتی تو این کانال ندارم برای خوندن بقیه ی رمان های بنده عضو کانال زیر بشید، با تشکر رامشتون🤤👇
https://t.me/joinchat/aWKPrOT0ZFJkM2Y0
https://t.me/joinchat/aWKPrOT0ZFJkM2Y0
کــانــال رمان #جیوهسیاه۲ هفتمین رمان بنده❤️
🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫 اخــــــطــــــار مهــــم
#رزمشکیحک
60540
تمامی پارت های پایانی هرزگی ارواح یکجا بزودی ارسال میشن
مانیاک هم همینطور❌
58700
#هرزگیارواح
#قسمتصدهفتادونه
#بهقلمرزمشکیحک
پرتش کردم جلوی پاش و لب زدم:
-حالا میتونم برم!؟
ابروهاش رو بالا انداخت!
"نچی " کرد و لب زد:
-جای دیگه ایت چیزی قایم نکردی یعنی!؟
باور کنم!؟
پلکهام رو بهم فشردم،پراز حرص نفس عمیقی کشیدم و غریدم:
-بیا بگرد؛بیا بگرد لعنتی بعدم بکش کنار تا برم!
شیطونه میگه جلوش خودم روناپدید کنم از ترس شلوارش رو قهوه ای کنه ها!
شایدم بدتر بشه مثلاً ؛ریقِ رحمتو سر بکشه !
قدمی جلو گذاشت؛چشمهاش رو ریز کرد و لب زد:
-دستهات رو باز کن!
گیج لب زدم:
-چی!؟
با پافشاری بهم فشار آورد:
-باز کن دستهاتو خب؛مگه نمیگی بگرد!
دندون هام رو روی هم سابیدم تا نگیرم کله اش رو بکوبم به طاق !
55450
#هرزگیارواح
#قسمتصدهفتادوهشت
#بهقلمرزمشکیحک
صورتم از حرص کبود شد،کاش با این عوضی هم خوابیده بودم و بعد کونشو چاره کرده بودم!
عوضیِ کثافت!
پراز نفرت لب زدم:
-میخوام برم!
شونه ای بالا انداخت و لب زد:
-راه بازه؛حتی داری میری درم پشت سرت ببند اما قبلش هرچی که از اون گاوصندوق کِش رفتی رو برگردون سرجاش!
اخمهام درهم شد،دست به سینه غریدم:
-من دزد نیستم؛به تو و پول های کثیفتم کاری ندارم!
ابروهاش رو بالا انداخت با تمسخر و لب زد:
-جدی!؟
پس اون هایی که توی جیبتن چیه!؟
با تعجب نگاهم رو به جیب لباسِ بیمارستانم دادم که دسته ای پول توش جا خوش کرده بود خیلی خوب میدونستم که کار اون میلادِ عوضیه!
پراز حرص از جیبم بیرون کشیدمش و غریدم:
-کار من نیست؛من برنداشتمش!
66630
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.