💙سخنان اوشو💙
💜سخنان ، کتابها و ویدیوهای اوشو💜 کانال دیگر : https://t.me/sufianehh
Show more14 430
Subscribers
-1024 hours
-287 days
+8630 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
...
بیشتر و بیشتر به یاد داشته باشید که خودتان علتِ رنجهای خودتان هستید، پس میتوانید سبب سُرور خود نیز باشید.
شما سبب جهنمی هستید که در آن زندگی میکنید، پس میتوانید بهشت را نیز خلق کنید. فقط خود شما مسئول هستید و نه هیچکس دیگر.
هرگز سعی نکن به کسی آسیب بزنی زیرا همهچیز به خودت بازمیگردد. اگر میتوانی به کسی کمکی کنی، کمک کن. اگر میتوانی قدری مهر، کمی عشق داشته باشی، بگذار جاری شود، زیرا این هم به تو بازمیگردد.
تا میتوانی عشقبورز و کمک کن و نگران این نباش که کمک تو اکنون پاداش میدهد یا نه. پاداش خواهد داد، پاداشی عظیم خواهد داشت. نیازی نیست که نگران زمان و مکان آن باشی ـــ پاداش خواهد آمد. روی هم انباشته میشود و یک روز، وقتی که نیازمند باشی، به سمت تو میشتابد.
* ملانصرالدین پیوسته از پیانیست درخواست میکرد که پیانو بزند.
- “خب حالا که اینهمه اصرار میکنی برایت مینوازم. چه آهنگی را دوست داری که بنوازم؟”
ملا گفت: “هر چیزی باشد فرق ندارد. فقط برای آزاردادن همسایه میخواهم!”
مردم همیشه چنین کارهایی میکنند. شاید خودشان ابداً لذت نبرند، ولی اگر بتوانی همسایه را آزار بدهی، بقدر کافی لذت دارد! این ناسالم و بیمارگونه است، ولی مردم اینگونه رفتار میکنند.
مردم از شکنجهدادن لذت میبرند، و سپس، وقتی که شکنجه میشوند، گریه و شکایت میکنند که زندگی بسیار ظالم است و خدا عادل نیست!
بودا میگوید که خدا وجود ندارد. او فقط امکان خدا را رها میکند تا شما نتوانید مسئولیت را روی هیچکس دیگر پرتاب کنید.
او میگوید که یک قانون وجود دارد، نه خدا، و آن قانون راه خودش را دنبال میکند. اگر از قانون پیروی کنی، خوشبخت خواهی بود، اگر از قانون پیروی نکنی، بدبخت خواهی بود.
او فقط به این سبب مفهوم خدا را میاندازد تا به شما کمک کند. زیرا اگر خدا باشد این امکان باقی میماند که ما عملی اشتباه انجام دهیم و سپس گریه و زاری کنیم و دعا کنیم و بگوییم: “من یک احمق بودم، ولی حالا تو مرا نجات بده!”
تو نمیتوانی در برابر یک قانون دعا کنی، نمیتوانی در برابر قانون بایستی و بگویی: “من یک احمق بودم.” اگر یک احمق بودی باید رنج آن را ببری، زیرا قانون یک شخص نیست؛ مطلقاً بیطرف است؛ فقط از طبیعت و عملکرد خودش پیروی میکند.
اگر زمین بخوری و استخوانهایت بشکند، نزد قانون جاذبه نمیروی و نمیگویی: “چرا آنقدر با من مخالف بودی؟ میتوانستی دستکم به من هشدار بدهی. چرا اینهمه از من خشمگین شدی؟!” نه، تو هرگز با قانون جاذبه اینگونه حرف نمیزنی، زیرا میدانی که اگر به درستی از آن پیروی کنی، همیشه از تو حفاظت میکند. بدون قانون جاذبه تو نمیتوانستی روی این زمین باشی، در آسمان شناور بودی! نمیتوانستی روی زمین بایستی. این قانون جاذبه است که تو را روی زمین نگه میدارد؛ خودِ ریشهی تو است. بدون آن تو اینجا نبودی. این قانون به تو اجازهی راهرفتن میدهد، اجازهی بودن میدهد. ولی اگر عمل خطایی انجام دهی، آنوقت تنبیه میشوی.
ولی این قانون نیست که تو را تنبیه میکند یا به تو پاداش میدهد. قانون هیچ رابطهی شخصی با تو ندارد. تو خودت را تنبیه میکنی، به خودت پاداش میدهی؛ از قانون پیروی کن و به خودت پاداش بده... از قانون پیروی نکن و برخلاف قانون عمل کن و قربانی خواهی شد و رنج خواهی کشید!
بودا این قانون را دامّا میخواند ـــ این خدای اوست. بودا شخصیبودن را از خدا بیرون میکشد؛ زیرا انسان با شخصی کردن خدا مشکلات بسیاری ایجاد کرده است... یهودیان فکر میکنند که آنان مردمان برگزیدهی خدا هستند، پس خدا با آنان بیشتر مدارا میکند و آسان میگیرد! این بیمعنی است.
و مسیحیان فکر میکنند که آنان مردمان برگزیده خدا هستند زیرا او “تنها پسر خودش را” برای نجات آنان فرستاد؛ تا پیروان مسیح بتوانند نجات پیدا کنند! ولی این بهنظر یک خویشوقومپرستی (پارتیبازی) میآید ـــ این مانند سیاستمداران و مقامات دولتی هندوستان است. فقط قوم و خویشهای رییس برگزیده هستند! این بیمعنی است.
بودا هرگونه شخصیتپردازی را از خدا گرفته است. آنوقت او نیازی ندارد زبان ژاپنی بداند یا زبان انگلیسی یا عبری یا سانسکریت! هندوها میگویند که زبان سانسکریت، زبان خودِ خدا است: باقی زبانها انسانی هستند، سانسکریت زبان الهی است! و این حماقت [در انواع و اشکال مختلف در تمام ادیان] در سراسر دنیا وجود دارد.
بودا خودِ ریشه را قطع میکند. میگوید خدا یک شخص نیست، فقط یک قانون است. از آن پیروی کنید و به خودتان پاداش بدهید. از قانون پیروی نکنید و رنج ببرید.
پس این را بعنوان یک قانون اساسی به یاد بسپارید که هر کاری با دیگران انجام میدهید، در واقع با خودتان انجام میدهید ـــ پس مراقب باشید!
💜اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۱/۴
مترجم: م.خاتمی / شهریور ۱۴۰۲
oshowordsشنیده ام: مردی داشت از یک فروشگاه اسباب بازی، چند اسباب بازی برای فرزندانش میخرید. فروشنده چیزی بیرون آورد و گفت:
این آخرین چیزی است که در دنیای اسباب بازی ساخته شده است.
یک جدول معما ...
آن مرد یک استاد ریاضی بود
بنابراین بلافاصله علاقه مند شد.
اما او هر چه سعی کرد آنرا مرتب کند نتوانست. سرانجام به فروشنده گفت:
من یک استاد ریاضی هستم و نمیتوانم آنرا مرتب کنم. چطور انتظار داری بچه های کوچک بتوانند آنرا مرتب کنند؟
فروشنده خندید و گفت:
این برای حل شدن ساخته نشده است ...
این وضعیت واقعی انسان را نشان می دهد.
هر کاری بکنی، این جدول قابل مرتب شدن نیست. این بسیار مدرن است.
یک درک بسیار معاصر از بشریت.
همۀ ادیان به شما معما داده اند.
معماهایی که اساساً و ذاتاً قابل حل نیستند.
و هدف آنها این است که به شما احساس گناه، شکست، ناکامی، بیچارگی، ناموفق بودن، بی ارزش بودن و نالایق بودن بدهند.
آنها میخواهند غرور و عظمت و شکوه شما را نابود کنند. چونکه هر چه غرور و عظمت شما بیشتر نابود شود، بیشتر شبیه شتر خواهید بود و برای بار بردن آماده خواهید بود.
شما خودتان به مرور درک خواهید کرد که
این سرنوشت شماست: شتر بودن ...
شما شیر نیستید و هیچ فایده ای ندارد که به شیر بودن وانمود کنید.
شما برای برده بودن متولد شده اید.
این کل ترفند همۀ ادیان و ایدئولوژیهای سیاسی است.
آنها فقط یک قصد دارند:
به هر انسانی این احساس را دادن که او برای بردگی و بندگی متولد شده است.
برای اینکه یک خدای افسانه ای را بپرستد، زانو بزند و دعا کند.
لحظه ای که بپذیرید که گنهکار، نالایق و
بی ارزش هستید، احترام به خود را از دست میدهید. و اگر نتوانید خود را دوست بدارید، چگونه میتوانید از هیچ کسی انتظار داشته باشید که شما را دوست بدارد؟
تقریبا همیشه یک شوک خواهد بود که کسی به شما بگوید: من تو را دوست دارم.
شما نمیتوانید آنرا باور کنید.
هیچ کسی اینرا باور نمیکند.
به این دلیل ساده که:
من خودم نمیتوانم خود را دوست بدارم و این شخص بیچاره دارد میگوید که مرا دوست دارد. این فقط یک معنا دارد:
او مرا نمیشناسد!
همینکه مرا بشناسد، همۀ عشق او ناپدید خواهد شد.
مراقبه به این دلیل غرش شیر است که در همان لحظه که انسان از ژرفای وجود خویش آگاه میشود -این همان هدف مراقبه است. نترس میشود، زیرا پی میبرد مرگی وجود ندارد و او جاودان است.
مراقبه به این دلیل غرش شیر است که هیچ کس نمی تواند انسان مراقبه گر را برده سازد. آری تو میتوانی او را بکشی اما نمی توانی برده اش سازی.
نمی توانی روحش را از بین ببری.
میتوانی جسم او را به بند کشی اما وجودش را نه.
او اینک آزادی را میشناسد و آزادی را نمی توان ستاند، زیرا آزادی شهامتی فراوان به بار می آورد. او می تواند با تمام دنیا بجنگد.
تمام مراقبه گران بزرگ،تنها و دست خالی با این دنیای نادان به جنگ برخواسته اند.
لائوتسه و کبیر در دوران مختلف مراقبه گران در برابر حماقت های جمعی بشر ایستاده اند. آنان را سلاخی کرده اند به قتل رسانده اند ،مسمومشان ساخته اند اما هیچ یک از این کارها فایده ای نداشته است.
هرگاه انسانی دوباره به حالت مراقبه
می رسد غرش شیر بلند میشود.
یک بار دیگر انسانی راستین به پا می خیزد که آماده است همه چیز را فدای حقیقت کند.
📗من درس شهامت میدهم
💜اشو
@oshowords
Photo unavailableShow in Telegram
✳️ توهین
زمانی چند نفر سخت به بودا توهین کردند .... و ناسزا گفتند. بودا در سکوت گوش داد و گفت: آیا چیز بیشتری برای گفتن دارید؟ من باید به موقع به دهکدهی دیگر بروم. مردم در آنجا منتظرم هستند.
آن چند نفر متعجب شدند و گفتند: ما چیزی برای گفتن نداریم. ما فقط به تو فحش میدهیم!
بودا خندید و گفت: برای اینکار قدری دیر آمدید. باید حداقل ده سال زودتر میآمدید. اکنون من آنقدر احمق نیستم. شما میتوانید توهین کنید، این آزادی شماست. ولی اینکه من آن را بپذیرم یا نه، این آزادی من است. و من نمیپذیرم.
و سپس گفت: در دهکده قبلی که بودم مردم با شیرینی به استقبالم آمدند، من از آنها تشکر کردم و گفتم من به شیرینی نیاز ندارم و نمیخورم. فکر میکنید آنان با شیرینیها چه کردند؟
یکی پاسخ داد: شیرینیها را با خود به خانههایشان بردهاند.
بودا گفت: حالا شما نیز توهینهایتان را با خود به خانههایتان ببرید. من توهینهای شما را قبول نمیکنم. راه دیگری ندارید. باید با خودتان ببرید.
💜اشو
@oshowords
✳️ با دانستن این،تعجب خواهی کرد...
مردم فکر میکنند که گرفتار چیزهایی هستند که دارند. این درست نیست. تو حتی ذرهای در آنچه که داری گرفتار نیستی، گرفتاری تو بخاطر چیزهایی است که نداری.
مثلا اگر ده هزار روپیه داشته باشی درگیر آن نیستی. تو گرفتار و تشنه آن ده میلیون روپیه هستی که نداری! حتی اگر این ده هزار روپیه را هم ترک کنی، کمکی نخواهد کرد. تا وقتی که آن ده میلیون را که نداری ترک نکنی فایدهای نخواهد داشت
این بسیار مسخره است که ما در چیزهایی که نیستند گرفتار شدهایم. تو با زنی که داری گرفتار نشدهای. مدتهاست که از او آزاد شدهای. حتی دیگر به او نگاه هم نمیکنی. حتی او را بجا نمیآوری. چند روز و یا چند سال است که یک نگاه کامل به زنت نینداختهای؟ چه کسی به زن خودش نگاه میکند؟ مردها به زنهای دیگران نگاه میکنند!
تو با چیزهایی که نزدیک هستند گرفتار نیستی. اصلا آنها را نمیبینی. آنها دیگر برایت جذاب نیستند، بلکه آنچه که غایب است تو را جذب میکند و درگیر کرده است برای همین است که کار یک مرشد بسیار دشوار است. او باید چیزهایی که ندارید را از شما بگیرد و چیزهایی به شما بدهد که دارید!
جایی که بهنظر میرسد دریایی از آب باشد، وقتی نزدیک بشوی حتی یک قطره آب هم پیدا نمیکنی. وقتی که در کویری تشنه هستی، این تشنگی تو است که سراب را خلق میکند. و نهتنها افراد معمولی، انسانهای خارقالعاده نیز گول سراب را میخورند.
حتی راما نیز به دنبال یک آهوی طلایی دوید. آیا آهوی طلایی وجود دارد؟ هرگز وجود نداشته.
داستان زیبایی است: راما اجازه داد تا سیتا (معشوقه راما) گم بشود نه بهسبب راوانا (اهریمن)، بلکه او شروع کرد به دنبال کردن یک آهوی طلایی.
اگر از من بپرسید، دزدیده شدن سیتا توسط راوانا نکتهی دست دوم است. نکتهی مهم در غفلت کردن راما از سیتا است. قدری فکر کنید، اگر شما بودید، فکر میکردید که آیا آهوی طلایی وجود دارد؟ هرگز وجود داشته؟
ولی یک آهوی طلایی ظاهر شد و راما شروع کرد به دنبال کردن آن. او تیروکمانش را برداشت و سیتا را به حال خودش رها کرد و رفت. او آنچه که هست را برای آنچه که هرگز نبوده و هرگز نمیتواند باشد فدا کرد. این کاملاً خلاف عقل و خلاف فکر و خلاف ادراک است. او به دنبال یک آهوی طلایی(امیال و آرزوها) رفت.
ولی داستانی زیبا است. همهی ما بههمین ترتیب برای جستجوی آهوی طلایی میرویم و سیتای خودمان را از دست میدهیم. سیتا روح شماست، چیزی که دارید. شما آن را فراموش کردهاید، به آن پشت کردهاید.“به دنبال آهوی طلایی برو!” شهرت، مقام، ثروت و اعتبار اجتماعی! تمام اینها آهوان طلایی هستند که هرگز وجود نداشته و هرگز نخواهند بود.
تمام این صحنهی نمایش مانند سراب ادامه دارد؛ دروغین است، این دنیا نتیجهی خواستنهای ما، آرزوهای ما، دویدنهای ما و جاهطلبیهای ما است. و کسی که بیدرنگ از این جاهطلبی بیدار نشود، هرگز خودش را نخواهد شناخت.
بدون شناخت خود هیچ خوشبختی وجود ندارد. بدون شناختن خود هیچ موسیقی وجود ندارد. بدون شناخت خود هیچ مزهای از آن شهد ابدی وجود نخواهد داشت.
💜 اوشو
@oshowords
✳️ سوال: من به زنان دیگر بجز همسر خودم علاقمند میشوم. ولی وقتی همسرم به مردان دیگر علاقمند میشود بسیار حسود میشوم، در شعلههای ترسناک میسوزم.
✳️پاسخ : مردان همیشه برای خودشان آزادی درست کرده اند، ولی زنان را محدود کردهاند. مردان زنان را در چهار دیواری خانه زندانی کرده و خودشان همیشه آزادی داشتهاند. اما دیگر آن روزها گذشته است. حالا زن همانقدر مستقل است که تو هستی. و اگر نخواهی که در حسادت بسوزی فقط دو راه وجود دارد.
اول اینکه تو خودت از خواستهها رها بشوی. وقتی که خواستهای وجود نداشته باشد، حسادت باقی نمیماند. و راه دیگر، اگر نمیخواهی از خواستهها رها شوی، آنوقت دستکم همانقدر به دیگران امتیاز بده که خودت داری. این مقدار شهامت پیدا کن.
من مایلم شما از خواستهها آزاد شوید. اگر یک زن را شناخته باشی، تمام زنان را شناختهای.اگر یک مرد را شناخته باشی، تمام مردان را شناختهای (در اینجا منظور از شناخت زن و مرد، شناخت کیفیت زنانگی و مردانگی است که شناختی درونی است و هیچ ربطی به فرم و جنسیت ظاهری ندارد) آنوقت تفاوتها فقط در خطوط بیرونی(ظواهر) هستند و کسی که قادر نیست با شناخت یک زن تمام زنان را بشناسد، درک کن که او ناهشیارانه زندگی میکند.
حتی با شناخت و معاشرت با زنان بیشمار قادر به شناخت زن نخواهد بود. او هرگز نخواهد شناخت. شناختن توسط هشیاری رخ میدهد و او ناهشیار است. او پیوسته دنبال زنان است، یکی را رها میکند تا به دنبال دیگری برود.
و البته که تو خواهی سوخت زیرا این نفْس مردانه ات را آزار میدهد. تو فکر می کنی که کاملاً خوب است که تو به زنان دیگر علاقمند شوی، مشکلی در این نیست، البته که اینها فقط حقههای نرینه هستند! "زن باید فقط با یک مرد راضی باشد!” و آن مرد تو هستی! ولی تو...؟ چطور میتوانی با یک زن راضی باشی؟ تو یک مرد هستی، برای مردان آزادی بیشتری باید وجود داشته باشد.
زن تو همانقدر آزادی و استقلال دارد که تو برای خودت میخواهی. و اگر ببینی که این درست نیست که زن تو به مردان دیگر علاقمند میشود، آنوقت علاقهی تو به زنان دیگر هم درست نیست. و آنچه تو میخواهی زنت انجام بدهد، خودت باید اول انجامش بدهی..
این خواستهها برای دنبال کردن زنان را رها کن. و من این را به تو میگویم، زنان به یقین مانند مردان هوسران نیستند. زنان یک احساس خاص برای تسلیم شدن دارند و زنان یک وفاداری، یک مرام و یک اعتقاد خاص دارند.
عشق مرد سطحی است؛ عمق ندارد؛ فقط در سطح است. در زندگی مرد، عشق تنها چیز نیست، چیزهای بسیار دیگری وجود دارند. در عشق زن، عشق همه چیز است؛ تمام سایر چیزها در درون عشق وجود دارند. در زندگی مرد ابعاد بسیار دیگری وجود دارند؛ عشق یکی از آن ابعاد است.
در زندگی زن بُعد دیگری وجود ندارد، تمام عملکردها و ابعاد زندگیش در عشق شامل هستند.
مرد پریشان است، مرد بی قرار است. شخصیت زن متعادل است، شخصیت مرد متعادل نیست.
دابوجی و همسرش برای زیارت رفته بودند. دابوجی عاشق کتاب است و همیشه کتابهایی در اطراف خود نگه میدارد. آنان وارد یک معبد شدند. میباید معبد ویشوانات در کاشی بوده باشد.
دابوجی حتی وقتی در معبد ایستاده است مشغول کتاب خواندن است. همسرش مشغول نیایش است. میتوانید رنج این زن را درک کنید؟
زن با صدای بلند گفت، “ای خدای ویشوانات! این مقدار به من لطف بفرما، وقتی من مُردم، در زندگی بعدی مرا یک زن خلق نکن، بلکه یک کتاب خلق کن، تا دست کم بتوانم تمام وقت با دابوجی باشم!”
دابوجی این را شنید. بیدرنگ به سجده افتاد و با دستهای بههم چسبیده گفت، “ای خدا... اگر دعای او را پذیرفتی، آنوقت او را یک کتاب راهنمای تلفنها خلق کن تا بتوانم هر سال او را عوض کنم!”
ذهن مرد اینچنین است، فقط بیقرار است. این بیقراری را رها کن. قدری ساکن باش. قدری آرام بگیر. قدری زندگی را درک کن. تو پیشاپیش زندگی پس از زندگی دویدهای، به کجا رسیدهای؟ و چقدر بیشتر خواهی دوید؟ چقدر بیشتر خواهی خواست؟ حالا بایست! “آن گامی که متوقف میشود به آرامش میرسد....
💜اشو
@oshowords
Photo unavailableShow in Telegram
در دعا كردن، میخواهید بر خداوند تأثير بگذاريد؛ طلب مىكنيد، اصرار مىكنيد، متوقع هستيد، تقاضا مىكنيد...
به هنگام مراقبه، بر خودتان تأثير مىگذاريد.
به هنگام عبادت مىخواهيد بر خداوند تأثير كنيد؛ اما در تلاش معنوى، خودتان را تحت تأثير قرار مىدهيد.
💜اشو
📚«تانترا» جلد۲
@oshowords