شريعت،طريقت،معرفت،حقیقت
ارتباط با ادمين كانال @M_Afshar110 لینک مراجعه به اولین مطلب در کانال https://t.me/molanatarighat/
Show more4 319
Subscribers
-324 hours
-77 days
+10630 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
شعلهی شمع از شما روشنتر است!
#فردانیت و #فردگرایی
این درست است که دینداری در دوران مدرن، برای پیروان دینهای [برآمده از آسیای] غربی دشوارتر از دینهای شرقیست. دینهای غربی هم شریعت دارند (حتا مسیحیت، بهگونهای) و هم باورمدار هستند و این حکمهای شرعی و باورهای الاهیاتی گاه شدیدا با باورهای سکولار امروزین میستیزند. دینهای شرقی از اینجهت معمولاً گرفتاری کمتری دارند، ولی بااینهمه چنین نیست که روزگار مدرن با آنان مهربان باشد.
زیست دینی نیاز به سکون و قراری دارد که معمولاً در خلوت و دروننگری به دست میآید. ایمان گونهای سفر درونی است؛ وقتی انسان تماما با هیاهوهای بیرونی مشغول باشد، چگونه به درون بپردازد؟
ولی روزگار ما هیاهوی بسیاری دارد و زندگیمان با پدیدارهایی محاصره شده که هیچ فرصتی برای خلوت با خویشتن برایمان نمیگذارند.
دینداری با اینهمه هیاهو نمیسازد و آن دسته از نهادهای مذهبی که میخواهند بهواسطهی افزودن هیاهویی به فهرست هیاهوهای دیگر و بهواسطهی غرق کردن ما در تصویرها و صداهای سرگمکننده با نهادهای غیرمذهبی رقابت کنند، قاعدتاً درک درستی از چیستی دین ندارند.
برعکس؛ نهادهای عرفانی معمولاً دورههایی از خلوت و عزلت را تجویز میکنند و مقرراتی برمینهند تا دسترسی به سرگرمیهای بیرون محدود شود، بلکه فرد بتواند با خود راستینش رویارو شود که بسیار «خلافآمد عادت» است.
اینگونه تنهایی که شاید بتوان آن را فردانیّت نامید، برخلاف فردگرایی مدرن است.
در فردانیت سنتهای معنوی، آنچه بر خود افزودهاید را کنار میگذارید، تا حد امکان از آن چیزها که هویتتان را میسازند دور میشوید و خود راستینتان را میجویید.
اما در فردگرایی، دستکم در معنایی از آن که به نظر میرسد رایجتر باشد، مدام چیزهایی بر خود میافزایید تا قلمروی هویت خودتان را در میان دیگر هویتها مشخص و متمایز کنید.
در زمانهای که نداهایی بس بلند برای پرداختن به هویت به گوش میرسد، سنتهایی که راه وارونه میپیمایند و میخواهند بار هویتی شما را از دوش خود راستینتان بردارند و اصطلاحاً درونتان را از اضافات تخلیه کنند،
چقدر دیگر میتوانند دوام بیاورند؟
نمیدانم!
@molanatarighat
#معین_مشکات
.
👍 1🔥 1
حکیم عمر خیّام و امام محمد غزّالی:
غزّالی فقیه بزرگ زمان خویش بود که هرچند خود را صاحب اجتهاد میدانست؛ در کلام به مذهب اشعری و در فقه به شافعی گرایش داشت. در اواسط عمر با مطالعۀ آثار صوفیه به تصوّف تمایل یافت. اگرچه گویا در اوایل عمر به فلسفه علاقهمند بود بعدها «تهافت الفلاسفه» را در ردّ تعالیم فلاسفه نوشت و فلسفه را در شناخت مسائل مربوط به الهیات ناتوان دانست. گذشته از فلاسفه با پیروان سایر فِرق اسلامی از قبیل باطنیان، کرّامیان روافض و معتزله نیز مخالفتهای عمیق میکرد. با همه دانشی که داشت در عقاید خویش بسیار تعصّب میورزید. مثلاً جشنهای ملّی را به بهانه اینکه اظهار شعائر گبرکان است، مخالف شرع میدانست و معتقد بود: «تکلّفهای نو افزودن برای نوروز نشاید، بلکه نوروز و سده باید که مندرس شود، کسی نام آن نبرد تا گروهی از سلف گفتند که: نوروز روزه باید داشت تا از آن طعامها خورده نیاید و شب سده چراغ فرا نباید گرفت، تا اصلاً آتش نبینند و محقّقان گفتند که: روزه داشتن این روز هم ذکر این روز بود و نشاید که نام این روز برند به هیچ وجه بلکه با روزهای دیگر برابر باید داشت و شب سده همچنین چنانکه از وی نام و نشان نماند.» (کیمیای سعادت؛۱۳۸۰؛۵۲۲)
محمّد غزّالی تکفیر متفکّرانی چون ابن سینا را واجب میدانست و بسیاری از آرای او و دیگران را به نقد کشیده است.
در مقابل خیّام دانشمندی بود که افزون بر بهرهمندی از علم نجوم، ریاضیات، طب و لغت به فلسفه عشق میورزید و در شعر و شاعری هم دستی داشت، به ابن سینا چندان ارادت داشت که او را معلّم خویش و «افضل المتأخّرین» میدانست و نیز در فلسفه همان راه را پی گرفت و آثار فلسفیاش را با همان نگرش به نگارش درآورد. حتّی «الخطبة الغراء» ابن سینا را به فارسی ترجمه کرد. نوروزنامه و رسالۀ «در کشف حقیقت نوروز» منسوب به اوست و در هر حال نگاهش به نوروز و جشنهای ملّی جز نگاه غزّالی بوده است. اشعار خیّام هم که اندیشههای فلسفی در آنها آمده از جانب دانشمندانی که مقامی به مراتب فروتر از غزّالی داشتند، مورد طعن قرار گرفته و آنها را دلیل بر حیرت و گمگشتگیاش دانستند. شعر خیّام گویی عصیان در برابر اندیشههای غزّالی و متفکّران همانند اوست، در اشعارش مدام بی اعتباری دنیا را یادآور میشود و فلسفه آفرینش و مرگ دائماً محل سوال اوست. سرانجام پاسخی برای راز هستی نمییابد و همگان را دعوت به عیش و خوشباشی و اغتنام فرصت میکند. امّا با همۀ اینها جالب نظر است که خیّام، حجت الاسلام غزّالی را چنان محترم و عزیز میداشته که او را مرثیت گفته است:
از گردش تو ای فلک گرداگرد
آن کیست که نیست در جهان بیغم و درد
از شخص یکی مرد برآوردی گرد
کش مثل به روزگار نتوانی کرد
هم او راست:
یک تن خبر مرگ تو ننیوشیده است
کو را نه ز دیده خون برون جوشیده است
تاریاست به چشم خلق گیتی ز غمت
گویی که به سوگ تو سیه پوشیده است
▪️مقاله: آگاهی تازهای از رابطۀ حکیم عمر خیّام و امام محمد غزّالی-
نگارنده: محمد افشین وفایی
@molanatarighat
👍 4
🔊فایل صوتی
دکتر عبدالکریم سروش
امام علی و فقر
.
@sokhanranihaa_عبدالکریم_سروش_امام_علی_و_نگاه_فقر_دوست_در_مقابل.mp31.92 MB
👍 1❤ 1
01:47
Video unavailableShow in Telegram
قسم به فقر که حلّال رنگ ایمان است
قسم به "نان" که میان حروف انسان است
قسم به سگ که نمیترسد از وفاداری
قسم به مرد که تا بوق سگ پی نان است!
قسم به "درد" که از هر طرف که میبینیش
یکیست، خیره از آن سان که حال"نادان" است
قسم به مردم نادان که با کمال قصور
خیال میکند از پیروان لقمان است!
قسم به خون که روان است سوی نیشابور
قسم به "چشم" که سوغات فتح کرمان است
قسم به گندم ری گرچه مدتیست مدید
خراج خاصهی دولتسرای طهران است!
بقای سلطنت هیچکس نمیبینم
مگر خدا که به ذات از قدیم سلطان است!
#حسین_جنتی
.
42.41 MB
👏 6🤩 2
پهلوان داوود
مأمور کشتن دهخدا
امیراعظم، حاکم گیلان که به نهضت آزادیخواهی توجهی داشته و در سلوک عارفانه سرسپرده و مرید آقاعزیز بوده، بهاقتضای مقام و وابستگی به قاجار، گاه مغایر اعتقادات خود رفتار میکرده. ازجمله آنکه افصحالمتکلمین، مدیر روزنامۀ «خیرالکلام» رشت را بهاستناد عدم رعایت موازین قانون مطبوعات (که هنوز به تصویب مجلس شورای ملی نرسیده بوده) چوب میزند.
روزنامههای تهران از واقعه مطلع میشوند و دهخدا در مقالهای که با مخمس کوبندۀ «آکبلای» آغاز میشود از امیراعظم انتقاد میکند و با شیوۀ طنزآمیز خاص خود بر دو صفت بارز وی، پهلوانی و زورخانهکاری و سرسپردگی بهطریقۀ جوانمردی و لوطیگری تکیه میکند و بر رگِخواب وی ضربه وارد میآورد تا زخم کاریتر افتد و او را از زبان هممسلکان پهلوانش سرزنشها میکند و نتیجه میگیرد که مشروطهخواهی او ناشی از ریاودورویی بوده.
انتشار این مقاله امیراعظم را سخت آشفته میکند تاآنجا که در چارۀ کار و جلوگیری از حملههای پُرتأثیر مقالات صوراسرافیل به مراد خود، آقاعزیز متوسل میشود تا او مخفیانه دهخدا را سر جای خود بنشاند.
آقاعزیز پیر طریقتی مردی بوده وارسته، که مریدان بسیار از هرطایفه داشته، اما در واقعۀ سوءقصد به کالسکۀ ناصرالدینشاه بهناحق متهم شده و انگشتان وی را عُمال حکومت قطع کرده بودند. وی پهلوانداوودنامی را مأمور تنبیه دهخدا میکند.
دهخدا حکایت کرد که یک روز در ادارۀ روزنامه مرا از پیام امیراعظم و تصمیم آقاعزیز مطلع کردند، دانستم که مأموریت پهلوانداوود را، با سرسپردگی و اعتقادی که به مراد خود دارد، اگر شوخی و دستِکم بگیرم بهکشتهشدنم منجر میشود. فهمیدم این موضوع با محاکمۀ مجلس یا تهدید مستبدان، مثقالی هفتصد دینار فرق دارد و بهفوریت باید چارهای بیندیشم. همانساعت از میرزاقاسمخان، خواهش کردم که با من برای ادای نذری به حضرت عبدالعظیم بیاید. با درشکۀ او رفتیم و پس از صرف ناهار، در مراجعت گفتم کاری در کوچۀ سادات اخوی دارم.
به منزل آقاعزیز وارد شدیم. حیاطی بود با حوض آبی در وسط و پلکانی در آنسوی حوض که به اطاقی منتهی میشد. به اطاق رفتیم، خوانچهمانندی در وسط اطاق نهاده بودند که در آن کیسۀ توتونها و چپقهای متعدد بود و مریدان و داشمشدیها دور خوانچه بهحالات مختلف نشسته بودند. دری از این اطاق به اطاق دیگر باز میشد و آقاعزیز در اطاق دوم بود. به آن اطاق هدایت شدیم. آقاعزیز در صدر اطاق نشسته بود و چندتن از مریدان هم گرد او بودند. سلام کردیم، کنار دست او نشستم و اشاره کردم میرزاقاسمخان هم درجانب دیگر او نشست. کسی از اسمورسم و علت آمدن ما سؤال نکرد، زیرا در خانۀ جوانمردان رسم نیست که از کسی بپرسند چرا آمدهای؟ رو به آقاعزیز کردم و گفتم: ما از راه دور آمدهایم و چیزی نخوردهایم. اگر ممکن است دستور دهید نانوپنیری برای ما بیاورند. آقاعزیز به یکی از حاضران گفت و در یک سینی قدری نانوپنیر و ظرفی ماست آورد، لقمهای برداشتم و از میرزاقاسمخان که در حیرتوشگفتی فرورفتهبود بهاشاره خواستم که او هم لقمهای بردارد. پس از آن رو به آقاعزیز کردم و گفتم: من با شما کار محرمانهای دارم، گفت: اینها که در اطاقاند همه محرماند، میتوانید هرچه بخواهید در حضور آنها بگویید. گفتم: بلی ولی کار من از نظر خودم محرمانه است. سر برداشت و به حاضران گفت: بچهها چند لحظه به آن اطاق بروید. چون رفتند گفتم: اول باید بدانید که من میرزا علیاکبر دهخدا هستم.
آقاعزیز با تغییرحالت و تندی گفت: شما که کار خودتان را کردید دیگر از من چه میخواهید؟ میتوانید بروید آزادید.
و البته مرادش این بود که قبل از معرفی خود نانونمک او را خورده بودم و طبق آیین جوانمردی دیگر نمیتوانست خود یا یکی از مریدانش آسیبی به من برساند.
گفتم: از خودم ایمن شدهام اما حالا من با شما کار دارم.
آقاعزیز تمام مدت دستهای خود را زیر عبا پنهان میکرد و شرمزده بود و من که علت قطع انگشتان او را میدانستم با آن شور وطنپرستی و منطق حمایت از مظلوم و ستمدیده و حضورذهن که داشتم در شرح مظالم و مفاسد استبداد شرحی ساده و مؤثر بیان کردم و او را توجه دادم که قطع انگشتانش معلول بیعدالتی و خودکامگی است. گفتم وارستهای چون تو با اینهمه مقام معنوی چرا باید از یک سهلانگاری و بیعدالتی عمری خجلت ببرد و دست بیانگشت خود را چون دزدان از آشناوبیگانه پنهان کند. و چنان با او از فواید آزادگی و آزادیخواهی سخن گفتم که یکباره دل آگاه و نیت پاک خود را با اعتقاد کامل به مشروطهخواهی سپرد و قول مساعدت در حد امکانات خود داد.
بارها در حوادث مشروطه شاهد بودم که سرسپردگان و مریدان آقاعزیز با زبانوقدم، نهضت را یاری میدادند و مخالفان را از میدان بهدر میکردند.
خاطرات دهخدا، محمددبیرسیاقی
@molanatarighat
01:19
Video unavailableShow in Telegram
کوی دوست 🕊🕊❤️
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
چو پیش خاطرم آید خیال صورت خوبت
ندانمت که چه گویم ز اختلاف معانی
مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان
که پیر داند مقدار روزگار جوانی
تو را که دیده ز خواب و خمار باز نباشد
ریاضت من شب تا سحر نشسته چه دانی
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو میروی به سلامت سلام من برسانی
«سعدی»#کلام_عارفان در کانال عارفان
@molanatarighat
8.28 MB
❤ 6🔥 2🕊 2💯 1
🔊فایل صوتی
عبدالکریم سروش
باغبانان ادمیت پرور
.
@sokhanranihaa_باغبانان_ادمیت_پرور_عبدالکریم_سروش.mp34.49 MB
👏 1
00:43
Video unavailableShow in Telegram
『نظریه فردیت یافتگی (تفرد)』
#یونگ بر این عقیده بود که فردیتیافتگی، موجب یکپارچگی و وحدت شخصیت فرد می شود و معمولا در میانسالی رخ می دهد. تفرد فرایندی است که در آن قسمتهای مختلف ذهن فرد از جمله خودآگاه و ناخودآگاه با هم ادغام می شوند تا فرد به «خود واقعی» تبدیل شود.
به عبارت دیگر تفرد، یعنی «فرد» شدن (فردیت مجموعهای از ادراک تجربیات توقعات فهم ودرک شخصی وفرهنگی واعتقادات خاص یک شخص میباشد) و از آنجا که «فردیت» عمیقترین، آخرین و متمایزترین خصلت انسان است،
میتوان تفرد را به معنای «خودشکوفایی» یا «رسیدن به خود واقعی» معنا کرد.
فردگرایی و فرهنگ ان بر نیازها و هویت های اشخاص تاکید می کند بر اساس این فرهنگ انسانها ازاد و محصول انتخاب هستند در جوامع فرد گرا فردی در نگاه دیگران قوی وارزشمند به حساب می اید که قوی، متکی به خود، قاطع و مستقل باشد.
.
video3.53 MB
👍 3
درد دل بیمار به هر کس نتوان گفت
این جنس گران را به پرستارفروشند
بی زرق وریا نیست نماز شب زاهد
معیوب بود هر چه شب تار فروشند
صائب تبریزی
#دهم_تیرماه_روز_صائب_تبریزی
❤ 4🔥 1👏 1
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.