شعر کوتاه

خواستم گریه کنم ، قلب صبورم نگذاشت وقت زانو زدنم بود ، غرورم نگذاشت ... 🌿

می‌نویسم " د ی د ا ر " تو اگر بی‌من و دلتنگ منی یک به یک فاصله‌ها را بردار ...! 🌿

هیچ پاسخی آنقدر دندان شكن نيست كه بتواند يك احمق را متقاعد به سکوت كند ! 🌿

‌ زیباترین حرفت را بگو شکنجه‌ی پنهان سکوتت را آشکار کن و هراس مدار از آن که بگویند ترانه‌ای بیهوده می‌خوانید چراکه ترانه‌ی ما ترانه‌ی بیهودگی نیست چرا که عشق حرفی بیهوده نیست. حتی بگذار آفتاب نیز برنیاید به خاطر فردای ما اگر بر ماش منتی است چرا که عشق خود فرداست خود همیشه است ... 🌿

من رامِ تو بودم که رمیدم ، که رماندی صیادِ قسم خورده‌ی من! دیر چکاندی...! 🌿

نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی مفروش لذتش را به حیات جاودانی... 🌿

آهن و فولاد از یک کوره می آیند برون آن یکی شمشیر گردد دیگری نعلِ خر است گر ببینی ناکسان بالا نشینند صبر کن روی دریا کف نشیند ، قعرِ دریا گوهر است ... 🌿

لبخند بزن دلبر لبخند تو شیرین است دارو به چه کار آید؟ لبخند تو تسکین است ... 🌿

در هیاهوی این جهان ای کاش سنگی بودم بی خستگی بی ترس باقی عمرم را کف رودخانه میخوابیدم ... 🌿

در وفای تو چنانم که اگر خاک شوم آید از تربت من بوی وفاداری دل ... 🌿