❤️فروغ_فرخزاد❤️

ای نوازنده فکن زخمه مزن راه دگر که من از سازِ پسِ پرده فغان می‌شنوم ...! #سهراب_سپهری کمانچه: #استاد_کیهان_کلهر

. يک نفر آمد كتاب های مرا برد روی سرم سقفی از تناسب گل‌ها کشيد عصر مرا با دريچه‌های مكرر وسيع كرد ميز مرا زير معنويت باران نهاد بعد، نشستيم حرف زديم از دقيقه‌های مشجر از كلماتی كه زندگی‌شان ، در وسط آب می‌گذشت فرصت ما زير ابرهای مناسب مثل تن گيج يك كبوتر ناگاه حجم خوشی داشت... #سهراب_سپهری

در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید دانی که کیست زنده آن کو ز عشق زاید #مولانا

ما جنگل انبوه دگرگونی از آتش همرنگی صد اخگر برگیر برهم تاب ؛ بر هم پیچ شلاقی کن و بزن بر تن ما باشد که ز خاکستر ما در ما جنگل یکرنگی بدر آرد سر #سهراب_سپهری

باز کن درهای بی روزن تا نهفته‌ترین پرده‌ها در رقصِ عطری مست جان گیرند ... #سهراب_سپهری

. مرد آنجا بود انتظاری در رگ‌هایش صدا می‌کرد مرغ افسانه از پنجره فرود آمد سینه او را شکافت و به درون رفت او از شکاف سینه‌اش نگریست درونش تاریک و زیبا شده بود به روح خطا شباهت داشت شکاف سینه‌اش را با پیراهن خود پوشاند در فضا به پرواز درآمد و اتاق را در روشنی اضطراب تنها گذاشت ... #سهراب_سپهری

گردون تا کی از تو دلم خون باشد؟ جانم ز الم‌های تو محزون باشد؟ زانگونه که هم دونی و هم دون‌پرور نبْوَد عجبی نام تو گردون باشد #باقی_نهاوندی

با دل گفتم: کای دل پر فن! چه کنم؟ وین درد گرفته را به دامن چه کنم؟ دل سرزده و خجل به من کرد نگاه گفت: این همه دیده می‌کند، من چه کنم؟ #مجیر‌الدین_بیلقانی

نه ساکن باغ و نه مقیم چمنم جغدم که خرابه‌ایست دائم وطنم هرگز به سرم کس نکند آمد و رفت بی‌کس‌تر از این کسی مبادا که منم #مشتاق_اصفهانی

. دلبر به ما رسید و جفا را بهانه کرد افکند سر به‌زیر و حیا را بهانه کرد آمد به بزم و دید منِ تیره‌روز را رفت و نماند و تنگیِ جا را بهانه کرد رفتم به مسجد از پی نظاره‌ی رُخَش بر رو گرفت دست و دعا را بهانه کرد . #شاطر_عباس_صبوحی