cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

خرد منتقد

کانال نشر یادداشت ها و نقدهایی در باب جامعه و فرهنگ ✅ علی زمانیان مسیر ارتباط @alizamanian61 [email protected] ایمیل

Show more
Advertising posts
5 587
Subscribers
-224 hours
No data7 days
-3630 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

❗️ب) نکته‌ی سوم این است که اگر به‌علت تغییر و تحولات اجتماعی و دگرگونی‌های زمانه، آثار و تبعات آن‌چه از آن نهی شده و یا بدان امر شده‌اند از میان رفته باشد، آیا هنوز، آن دستور، به‌قوت خود باقی است؟ به‌سخن دیگر، اگر فرض کنیم که بی‌حجابی فاقد آن پیامدها و تبعاتی باشد که در آیه از آن یاد شده است، آن‌گاه اصرار به حجاب، آیا پافشاری به "وسایل بی‌هدف"، نیست؟ ("وسایل بی‌هدف"، نام کتاب جورجو آگامبن است).  وقتی با شیوه‌ها و روش‌های دیگر بتوان امنیت ایجاد کرد، آیا حجاب، که به‌منظور امنیت بانوان توصیه شده است، بنیاداً سالبه به انتفای موضوع نمی‌شود؟ ✅  نکته‌ی پایانی آن‌چه اکنون با آن مواجه هستیم، وارونه شدن آیه‌ی ۵۹ احزاب در ساختار تصمیم‌گیری نظام حاکم است. وارونه‌سازی میان وسیله و هدف است. هدف را جای وسیله نشاندن و هدف اصیل را رها کردن و نسبت به آن بی‌توجهی نمودن. ظاهر آیه نشان می‌دهد آن‌چه اهمیت دارد و باید به منزله‌ی یک هدف به آن نگریست، امنیت بانوان در زندگی اجتماعی است. بنابراین همه‌ی شیوه‌ها در نهایت، باید به این هدف ختم شود؛ اما عجیب آن‌که اصرار و ابرام بر حجاب، خودش، هدف شده و حتی امنیت بانوان را برای چنین وسیله‌ای قربانی می‌‌کنند.   بر اساس آن‌چه منطقا از آیه‌ی مورد نظر می‌توان برداشت کرد، ✔️  کاش حاکمان و اربابان تصمیم، به‌جای پافشاری بر مسیر بیهوده‌ای که تا کنون پیموده‌اند، جهد و تلاش می‌کردند تا زنان این سرزمین در امنیت به‌سر ببرند؛ زیرا، خرسندی خدا در حفظ و گسترش امنیت بانوان است. امنیت، خانوادگی، اجتماعی، شغلی، قضایی و سایر شقوق امنیت.    ✍️ علی زمانیان -  ... ۱۴۰۳/۰۲/۰۹ @kherade_montaghed
Show all...
  ✅   وقتی خداوند امر و نهی‌ای به مومنان نموده و دلیل آن را ناظر به تبعات و آثار این جهانی آورده است، ✔️  الف) آیا نادیده گرفتن آن، تمرد از حکم خداوند محسوب شده و جزو گناهان محسوب می‌شود و عقوبت اخروی دارد؟ فرض کنید پزشک به بیمار دیابتی خود، بگوید برای کنترل قند خون و جلوگیری از آثار و تبعات ناشی از دیابت و برای بازیافتن سلامتی، لازم است که پرهیز غذایی داشته باشد و از داروهایی که تجویز می‌کند، استفاده نماید. اما اگر بیمار، به دستورات پزشک وقعی ننهاد و طبق نسخه‌ای که برای او نوشته است، عمل نکرد، آیا پزشک حق دارد بیمار را مجازات کند و نسبت به او خشم بگیرد؟ این پرسش از آن‌رو است که به‌نظر می‌رسد درد و رنج ناشی از تبعات منفی و آثار مخرب رفتار آدمی، که ناظر به خود شخص است (ولاغیر)، همان مجازاتی است که شخص متخلف و متمرد با آن مواجه می‌گردد. به‌تعبیر دیگر، تبعات منفی، همان عقوبتی است که شخص متخلف، طبعا و به‌نحو طبیعی، با آن مواجه می‌شود. به‌عنوان مثال، اگر پدر به فرزند توصیه می‌کند برای ساختن آینده و دست یافتن به موفقیت‌ها باید درس‌ و مدرسه‌اش را جدی بگیرد، اما اگر فرزند، خلاف نظر پدر، عمر به بطالت و سستی بگذراند، طبیعی است که آینده‌ی سخت و مصائب و مشکلات ناشی از کاهلی و بی‌توجهی، گریبان خود او را خواهد گرفت. به‌سخن دیگر، گویی، مشکلات و درد و رنج‌ها، همان مجازات کاهلی و سستی است. اما اگر پدر علاوه بر تبعات شمارش شده، دست به مجازات فرزند ببرد، آیا چنین کاری اخلاقا موجه است؟ ✅  مطابق با آن‌چه بیان شد، در آیه‌ی ۵۹ سوره احزاب، خداوند به زنان دستور می‌دهد برای آن که مورد آزار و اذیت قرار نگیرند، جلباب برخویش بیفکنند یا به‌تعبیر امروز، حجاب داشته‌باشند. اگر بانویی سرپیچی کرد، آیا دچار تخلف از حکم خدا شده است و برای او عقوبت الهی ثبت خواهد شد؟ و یا این که صرفا آثار و تبعات ناشی از بی‌حجابی که همان آزار و اذیت مزاحمین است، گریبان او را خواهد گرفت؟ به‌سخن دیگر، هم‌چون پزشک و پدر در مثال گذشته، اگر بانویی حجاب بر سر نکرد و به‌همین خاطر دچار آزار و اذیت شد، آیا موجه است که خداوند نیز علاوه بر این آثار و تبعات، عقوبتی بیشتر بر او جاری کند؟ چنین پرسشی ناظر به این نکته است که خداوند در این آیه، از سر خیرخواهی و صرفا برای تامین امنیت و پیشگیری از روبه‌رو شدن با آزار و اذیت،  توصیه به جلباب می‌کند و نه چیزی بیش‌تر. ✔️  ب) نکته‌ی دوم، ضرورت تمایزِ طریقیت از موضوعیت حجاب است. در آیه‌ی مورد نظر، گویی خداوند، مسیر و راه سلامتی و امنیت را به بانوان نشان داده است که اگر می‌خواهید با آزار و اذیت روبرو نشوید (هدف)، بهتر است حجاب کنید (وسیله). بنابراین، حجاب در این توصیه، هدف نیست بلکه وسیله و راهی است برای تامین امنیت زنان و پیشگیری از آزار و اذیت دیگران. در این معنا، حجاب، خودش، موضوعیتی مستقل ندارد بلکه وسیله‌ای است در خدمت برآوردن هدفی دیگر (مثلا امنیت)، آن‌گاه این پرسش پیش می‌آید که اگر تامین امنیت زنان از شیوه‌ها و طرق دیگر و تمهیدات متفاوتی، ممکن باشد و شرایطی را بتوان فراهم آورد که زنان مورد آزار و اذیت قرار نگیرند، آیا هنوز دستور خدا در امر جلباب موضوعیت دارد و یا اساسا بلاموضوع می‌شود و نادیده گرفتن این دستور، نافرمانی و سرپیچی از امر خدا محسوب نمی‌گردد؟ هم‌چنان که آمد، در پرسش مطرح شده، فرض براین است که در آیه‌ی مورد نظر، حجاب، طریقیت دارد نه موضوعیت. بنابراین منطقا می‌توان بر این باور بود که اگر رسیدن به هدف (که همان امنیت زنان باشد)، با تمهیداتی غیر از حجاب میسور باشد، بی‌حجابی تخلف از امر خدا محسوب نمی‌گردد، زیرا آن‌چه در نظر خداوند اهمیت دارد امنیت زنان است و نه الزاما جلباب. بلکه جلباب، وسیله و ابزاری است در خدمت امنیت. اگر آن‌چه گفته شد، درست باشد، آن‌گاه می‌توان حکم کرد که رفتار کنونی نظام سیاسی در ایران، واکنشی معکوس به حجاب است. به این معنا که وسیله را با هدف جابه‌جا کرده است و بلکه هدف را در  پای وسیله قربانی می‌کند. به‌گونه‌ای که امنیت اجتماعی زنان را برهم می‌زند تا حجاب را حاکم کند؛ در صورتی که حجاب، بر اساس آن‌چه در آیه آمده‌است، در خدمت امنیت بانوان است.   ✍️ علی زمانیان -  ... ۱۴۰۳/۰۲/۰۹ @kherade_montaghed ادامه 👇👇👇
Show all...
  🔵   "حجاب"، موضوعیت یا طریقیت؟   تاملی پرسش‌گرانه در باب آیه ۵۹ سوره احزاب    یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یؤذین و کان الله غفورا رحیما؛ «ای پیامبر به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو جلباب‌های خود را بر خویش فرو افکنند، این کار برای این‌که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است و خداوند همواره غفور و رحیم است   در واکاوی و فهم آیه‌ی مذکور، بسیاری از مفسران در باب "جلباب"، سخن گفته‌اند. این که جلباب چیست، و این که آیا این آیه به‌صورت خاص به زنان پیامبر، دختران و زنان مومن آمده است و یا شمولیت تاریخی دارد و الی آخر، بماند. اما آن‌چه در این نوشتار می‌آید، نه کوششی برای مفهوم جلباب و نه گفتاری در باب حد حجاب و نه شمولیت و یا عدم شمولیت این آیه است؛ زیرا هرگونه بیان و اظهارنظر در این زمینه را باید به متخصص و اهلش سپرد. این گفتار اما نه از جنس تفسیر، که بیرون از تفسیر است. مقصود، طرح پرسش‌هایی است برای فهم بهتر کلام خدا در این آیه، و تاملی در ابعادی که در باره‌اش کمتر سخن گفته شده است.   ✅  برای فهم درست آن‌چه خواهد آمد، ابتدا مقدمه‌ای کوتاه لازم است. به‌نظر می‌رسد مجموعه‌ی فرمان‌هایی را که در قرآن آمده است، می‌توان به دو دسته‌ی کلی تقسیم کرد؛ و منظور از فرمان، تمامیِ باید و نبایدهایی است که آشکارا در "کتاب" درج شده است: ❗️ ۱. باید و نباید‌ها و یا امر و نهی‌هایی که به‌همراه دلیل‌شان ذکر شده‌اند. یعنی فرمانی صادر شده و خداوند دلیل فرمان را نیز بیان کرده است (فعلا از پرسش در وزن معرفتی این دلایل می‌گذرم)، مثل همین آیه ۵۹ سوره‌ی احزاب که آمده است: به زنان بگو جلباب‌شان را بر خویش بیفکنند، (چرا)، تا این که مورد آزار و اذیت قرار نگیرند. ✅  این سنخ از فرمان‌ها، خودشان به دوگونه صورت‌بندی می‌شوند: ✔️  الف) فرمان‌هایی که علت‌ صدورشان، تبعات و آثار زمینی و این جهانی است. (مثل آیه ۵۹ احزاب) و یا در سوره‌ی بقره آیه ۲۸۲ که در باب ضرورت دو زن به جای یک مرد، هنگام شهادت آورده است که: " و اگر دو مرد نیابید، یک مرد و دو زن، از هر که  قبول دارید گواه گیرید تا اگر یک نفر از آن دو زن فراموش کند دیگری به خاطرش آورد". در ۵۹ احزاب، پیشگیری از اذیت و آزار زنان، و در ۲۸۲ بقره، علت ضرورت دو زن را این‌گونه بیان می‌کند که اگر یک نفر ازآن دو زن فراموش کرد، دیگری به‌ یادش بیاورد. هر دوی این علل، ناظر است به تبعات و آثاری که در این جهان بر آن‌ها عارض می‌شود. ✔️  ب) فرمان‌هایی که به آثار و تبعات اخروی آن اشاره می‌کند و آن را علتی برای اطاعت برمی‌شمرد. به سخن دیگر، گویی فرمانبرداری از این احکام، برای کسب رضایت خداوند و حذر از مجازات اخروی است. ❗️۲. فرمان‌ها و یا دستوراتی که صادر شده و علت آن بیان نشده است. و صرفا از مومنان می‌خواهد که از آن‌چه از آن منع شده‌اند، اجتناب، و به آن‌چه امر شده‌اند عمل کنند. مجموعه‌ی دستوراتی که سرپیچی از آنان، گناه محسوب شده و موجبات خشم و ناخشنودی خدا را فراهم می‌آورد. ✍️ علی زمانیان -  ... ۱۴۰۳/۰۲/۰۹ @kherade_montaghed ادامه 👇👇👇
Show all...
🔵  آیا "حجاب"، یک قانون است؟ یکی از دلایل کسانی که به شهروندان توصیه و یا حتی فرمان می‌رانند که باید به حجاب قانونی گردن بگذارند و براساس انتظار نظام سیاسی رفتار نمایند، این است که چون "حجاب"، یک قانون است و از آن‌جایی که شهروندان موظفند طبق قانون عمل کنند، پس بانوان باید در برابر قانون خاضع باشند و به مثابه‌ی یک شهروند از قانون اطاعت کنند. این افراد سخن خود را با توسل به لزوم قانون‌گرایی و اطاعت از قانون موجه نشان می‌دهند. بنابر این رویکرد، بانوانی را که حجاب را رعایت نمی‌کنند، قانون‌گریز و متمرد معرفی می‌نمایند. در نظر این گروه، مشروعیتِ حجابِ اجباری از اصل ضرورت قانون‌گرایی استخراج و موجه می‌شود. ❓ اما آیا "حجاب" یک قانون است؟ 🔻 در پاسخ به پرسش مطرح شده، ابتدا باید دو مقوله را از یک‌دیگر تفکیک کرد. ❗️الف)صورت ظاهری، رسمی و بوروکراتیک قانون‌گذاری ❗️ب) محتوا و مشروعیت اجتماعی قانون درست است که در علم حقوق، مجموعه‌ی مقرراتی را که در نهاد قانون‌گذار(مثلا پارلمان)، تصویب می‌کنند، نام قانون مي‌گذارد،  اما آیا صرف سازوکار رسمی برای آن‌که چیزی به قانون تبدیل شود، کافی است؟ ✅  ادعای نوشته‌ی حاضر آن است که یک قانون موفق، علاوه بر سیر مراحل قانون‌نویسی در نظام قانون‌گذاری، باید با پذیرش و مقبولیت عمومی و مشروعیت اجتماعی همراه باشد. قانون نمی‌تواند آشکارا وجدان عمومی مردم را نادیده بگیرد و در تضاد با آن قرار گیرد. در غیر این‌صورت، مصوبات قانونی، عملا محقق نخواهد شد و اصرار بر اجرای آن، جز به تنش و درگیری منجر نمی‌شود. تصویب قانون در مجلس، کفایت نمی‌کند، باید شهود اجتماعی و وجدان عمومی را نیز مد نظر قرار داد. به تعبیر دیگر، ضرورت تام و تمام دارد که نظام قانون‌گذاری از نظام هنجارگذار اجتماعی تبعیت کند و یا دست کم رابطه‌ی میان این دو نظام، از نوع ستیز و تخاصم نباشد. بر مبنای آن‌چه گفته شد، قانون حجاب،  صرفا قانونی مصوب در نظام قانون‌گذاری است، اما پشتوانه‌ی معتبر اجتماعی ندارد و از مقبولیت و حمایت اجتماعی برخوردار نیست. این قانون با وجدان اجتماعی سازگاری ندارد و به همین علت است که جامعه در برابر آن مقاومت نشان می‌دهد و جمعیت پرشماری از آن‌چه، قانون حجاب نامیده می‌شود، رو برمی‌گردانند و نسبت به آن اعتنایی نمی‌کنند. فاصله‌ی میان قانون حجاب و واقعیت جامعه، نشان می‌دهد که شکاف و گسست معناداری میان نظام قانون‌گذاری و نظام هنجار‌گذار اجتماعی وجود دارد. ✅  هر قانونی (و منجمله قانون حجاب)، وقتی از سوی جامعه مورد پذیرش قرار می‌گیرد که واجد شرایط پنج‌گانه‌ی زیر باشد: ۱. جامعه به دولت حق و اجازه بدهد در  مورد خاص (مثلا حجاب)، مقرراتی را وضع و قانون‌گذاری نماید ۲. قانون با درک اجتماعی از حقوق بنیادین انسان و حقوق بشر ناسازگار نباشد ۳. قانون با درک اجتماعی از اخلاق و به ویژه عدالت ناسازگار نباشد. ۴. قانون با عقل عرفی و عقلانیت زمانه ناسازگار نباشد. ۵ و بالاخره، قانون با زندگی روزمره و واقعیت جامعه ناسازگار نباشد. ✅  موارد پنج‌گانه‌ی پیش‌گفته، مبتنی بر یک پیش‌فرض اساسی و بنیادین است و آن پیش‌فرض، این است که رضایت جامعه، شهود جمعی و قرارداد اجتماعی منشا قانون‌گذاری است. و این در حالی است که حاکمان کنونی، قرارداد اجتماعی را در قانون‌گذاری به رسمیت نمی‌شناسند. از این رو، گسستی عمیق میان دو منبع هنجار‌گذار وجود دارد. و تا این پیش‌فرض مورد واکاوی قرار نگیرد و میان نظام سیاسی و نظام اجتماعی در منشآ و منبع قانون، توافق حاصل نیاید، شکاف عمیق‌تر شده و مسئله‌ای حل نخواهد شد. ✔️ پرسش اصلی این است: آیا نظام قانون‌گذاری، رضایت و توافق جامعه را در وضع قوانین به رسمیت می‌شناسد؟ آیا پذیرش اجتماعی به عنوان عنصر بنیادین، مورد توجه نظام حکمرانی و نظام حقوقی هست و یا منبع و مشروعیت قانون را در جایی بیرون از جامعه می‌دانند؟ ✍️ علی زمانیان -  ... ۱۴۰۳/۰۲/۰۳ @kherade_montaghed
Show all...
🔵  آب کم جو، تشنگی آور به دست در حاشیه‌ی احداث مسجد در پارک قیطریه 🔻 در بررسی مسجدسازی در پارک‌ها، توجه به دو نکته‌ی اساسی، اهمیت بالایی دارد که عبارت است از: ❗️۱. تداخل محیط‌ها و فضاهای شهری یکی از ویژگی‌های جهان کنونی، تمایزگذاری، تفکیک و استقلال محیط‌ها از یک‌دیگر است. هر مکان و فضایی که ساخته می‌شود باید فقط برای همان کارکردی طراحی گردد که قرار است برعهده‌اش بگذارند. تمایز محیط‌ها و تفکیک فضاها به این علت است که نوع کنش و ماهیت رفتار و حضور آدمیان و در نهایت کارکردهای‌شان متفاوت است. نمی‌توان چند کارکرد را از یک پروژه انتظار داشت. ما از مدرسه انتظاری داریم که از مسجد نداریم، از پارک‌ها انتظاری داریم که از دانشگاه نداریم و قس‌علیهذا سایر محیط‌ها چنین است. هر محیط و فضایی را برای کاری می‌سازند. ✅ تداخل و درهم‌رفتگی فضاها، سبب دو اشکال اساسی می‌گردد: الف) از ریخت افتادن مورفولوژیک و ظاهر فضاها و اماکن شهری ب) تداخل کارکردهای ناهمسو با یک‌دیگر ج) فرسایش و تضعیف کارکردها معنای آن‌چه گفته شد این است که، مسجد، مدرسه، دانش‌گاه، آرامستان، بوستان، ساختمان‌های اداری، ورزش‌گاه‌ها، بازار، کوهستان و سایر محیط‌های اجتماعی، باید از یک‌دیگر مستقل و کاملا تمایز یافته باشند. زیرا هر محیط و ساختاری، واجد نوعی کارکرد است که بر عهده گرفته و زندگی اجتماعی و مناسبات را تنظیم می‌کند. اگر در معماری پیشینیان دقت کنیم، در می‌یابیم که گرچه مسجد جامع شهر و بازار را کنار یکدیگر می‌ساختند، اما این دو بنا در نهایت دو محیط متمایز از یک‌دیگر بودند. ✅  یکی از رفتارهای آسیب‌زای نظام سیاسی که بعد از انقلاب آغاز گردید و تا کنون ادامه دارد، اصرار بر تداخل محیط‌ها و عناصر زندگی اجتماعی است. در همان ابتدا، مساجد محل، به فروش نفت، تهیه‌ی خواروبار و تامین جهیزیه، کلاس‌های تقویتی برای دانش‌آموزان و امثال این‌ها رو آورد. مدرسه‌ها به‌ لحاظ شکل ظاهری، بیشتر شبیه امام‌زاده شدند. دیوار نوشته‌های مدارس مملو از احادیث و آیات و سخنان بزرگان گردید. دانش‌آموزان به خواندن دعاها و شعارهای سیاسی در صف‌ها تشویق شدند. دانش‌گاه تهران، محل نماز جمعه شد. در پارک‌ها مسجد ساختند و پس از چندی، اجساد برخی شهدا را در فضاهای شهری غیر از آرامستان دفن کردند. با ساخت نمازخانه‌ها و مساجد در ادارات، کارمندان در میانه‌ی روز، وظیفه‌ی اداری خود را رها کرده و بعضا به قصد نماز، ارباب رجوع را معطل گذاشتند. تداخل و درهم فرورفتگی فضاهای شهری و وظایف و کارکردهای هر محیط، در نهایت علاوه بر از ریخت افتادن فضاها، سبب از دست رفتن شفافیت ساختاری و آشفتگی و پریشانی گردید. ❗️۲.  علاوه براین‌که مساجد باید در محیط مناسب و متمایز از سایر اماکن باشد، اما یک نکته را نیز باید لحاظ کرد و آن ضرورت ساخت مسجد است. ضرورت ساخت مسجد باید دقیقا از قانون "عرضه و تقاضا" تبعیت کند. آیا مساجد فعلی، مملو از جمعیت است و پاسخگوی نیاز جامعه نیست که اقدام به مسجدسازی می‌کنند؟ در نگرش‌سنجی منتشر شده از سوی وزارت ارشاد در سال ۱۴۰۲، از میان پاسخگویان، ۵۵ درصد گفته‌اند که همیشه و یا اکثرا، نماز می‌خوانند. در مقابل، ۳۲ درصد از جمعیت کشور، اظهار کرده‌اند که نماز نمی‌خوانند. از همین ۵۵ درصدی که اظهار کرده‌اند نماز می‌خوانند، پرسیده‌اند آیا نمازشان را به جماعت و در مساجد می‌خوانند؟ فقط ۱۸/۵ درصدشان پاسخ داده‌اند که نماز را در مساجد به جماعت می‌خوانند. وضعیت آماری در استان تهران پایین‌تر از میانگین است. ۵۲ درصد پاسخ‌گویان گفته‌اند نماز می‌خوانند. (۳درصد کمتر از میانگین کشوری)  هم چنین از میان آنان که گفته‌اند نماز می‌خوانند، ۱۱/۵درصدشان برای اقامه‌ی نماز به مسجد می‌روند. ننیجه آن که اگر (طبق آمار شهرداری تهران)، یک‌میلیون و ۴۰۰ هزار نفر را که هنوز به سن تکلیف نرسیده از جمعیت ۸ و نیم میلیونی شهر تهران کم کنیم، سپس باقی مانده را در ۵۲ درصد نمازخوان ضرب کنیم، حدود ۳ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر ابراز نموده‌اند که نماز می‌خوانند. در نهایت اگر ۱۱ و نیم صد از نمازگزاران که نمازشان را در مساجد می‌خوانند، در کل جمعیت نمازگزار ضرب کنیم، معلوم می‌شود فقط ۵ درصد ساکنان شهر تهران (یعنی ۴۲۶ هزار نفر)، برای اقامه‌ی نماز به مسجد می‌روند. اگر تعداد کسانی را که در این پژوهش، اظهار صادقانه کرده باشند که برای نماز به مسجد می‌روند، بر تعداد ۲۰۰۰ مسجد تهران تقسیم کنیم، سهم هر مسجد به نحو میانگین ۲۱۳ نفر خواهد بود. این در حالی است که مسئولین رسیدگی به امور مساجد، انتظار دارند که به ازای هر ۵۰۰ نفر، یک مسجد وجود داشته باشد. اگر چنین باشد، طی محاسبات آماری،  جمعیت هر مسجد کمتر از نصف استاندارد اعلام شده است. ❓در این صورت، چه احتیاجی به ساخت جدید مسجد، آن هم در پارک است؟ ✍️ علی زمانیان -  ... ۱۴۰۳/۰۱/۱۴ @kherade_montaghed
Show all...
🔵  آب کم جو، تشنگی آور به دست در حاشیه‌ی احداث مسجد در پارک قیطریه 🔻 در بررسی مسجدسازی در پارک‌ها، توجه به دو نکته‌ی اساسی، اهمیت بالایی دارد که عبارت است از: ❗️۱. تداخل محیط‌ها و فضاهای شهری یکی از ویژگی‌های جهان کنونی، تمایزگذاری، تفکیک و استقلال محیط‌ها از یک‌دیگر است. هر مکان و فضایی که ساخته می‌شود باید فقط برای همان کارکردی طراحی گردد که قرار است برعهده‌اش بگذارند. تمایز محیط‌ها و تفکیک فضاها به این علت است که نوع کنش و ماهیت رفتار و حضور آدمیان و در نهایت کارکردهای‌شان متفاوت است. نمی‌توان چند کارکرد را از یک پروژه انتظار داشت. ما از مدرسه انتظاری داریم که از مسجد نداریم، از پارک‌ها انتظاری داریم که از دانشگاه نداریم و قس‌علیهذا سایر محیط‌ها چنین است. هر محیط و فضایی را برای کاری می‌سازند. ✅ تداخل و درهم‌رفتگی فضاها، سبب دو اشکال اساسی می‌گردد: الف) از ریخت افتادن مورفولوژیک و ظاهر فضاها و اماکن شهری ب) تداخل کارکردهای ناهمسو با یک‌دیگر ج) فرسایش و تضعیف کارکردها معنای آن‌چه گفته شد این است که، مسجد، مدرسه، دانش‌گاه، آرامستان، بوستان، ساختمان‌های اداری، ورزش‌گاه‌ها، بازار، کوهستان و سایر محیط‌های اجتماعی، باید از یک‌دیگر مستقل و کاملا تمایز یافته باشند. زیرا هر محیط و ساختاری، واجد نوعی کارکرد است که بر عهده گرفته و زندگی اجتماعی و مناسبات را تنظیم می‌کند. اگر در معماری پیشینیان دقت کنیم، در می‌یابیم که گرچه مسجد جامع شهر و بازار را کنار یکدیگر می‌ساختند، اما این دو بنا در نهایت دو محیط متمایز از یک‌دیگر بودند. ✅  یکی از رفتارهای آسیب‌زای نظام سیاسی که بعد از انقلاب آغاز گردید و تا کنون ادامه دارد، اصرار بر تداخل محیط‌ها و عناصر زندگی اجتماعی است. در همان ابتدا، مساجد محل، به فروش نفت، تهیه‌ی خواروبار و تامین جهیزیه، کلاس‌های تقویتی برای دانش‌آموزان و امثال این‌ها رو آورد. مدرسه‌ها به‌ لحاظ شکل ظاهری، بیشتر شبیه امام‌زاده شدند. دیوار نوشته‌های مدارس مملو از احادیث و آیات و سخنان بزرگان گردید. دانش‌آموزان به خواندن دعاها و شعارهای سیاسی در صف‌ها تشویق شدند. دانش‌گاه تهران، محل نماز جمعه شد. در پارک‌ها مسجد ساختند و پس از چندی، اجساد برخی شهدا را در فضاهای شهری غیر از آرامستان دفن کردند. با ساخت نمازخانه‌ها و مساجد در ادارات، کارمندان در میانه‌ی روز، وظیفه‌ی اداری خود را رها کرده و بعضا به قصد نماز، ارباب رجوع را معطل گذاشتند. تداخل و درهم فرورفتگی فضاهای شهری و وظایف و کارکردهای هر محیط، در نهایت علاوه بر از ریخت افتادن فضاها، سبب از دست رفتن شفافیت ساختاری و آشفتگی و پریشانی گردید. ❗️۲.  علاوه براین‌که مساجد باید در محیط مناسب و متمایز از سایر اماکن باشد، اما یک نکته را نیز باید لحاظ کرد و آن ضرورت ساخت مسجد است. ضرورت ساخت مسجد باید دقیقا از قانون "عرضه و تقاضا" تبعیت کند. آیا مساجد فعلی، مملو از جمعیت است و پاسخگوی نیاز جامعه نیست که اقدام به مسجدسازی می‌کنند؟ در نگرش‌سنجی منتشر شده از سوی وزارت ارشاد در سال ۱۴۰۲، از میان پاسخگویان، ۵۵ درصد گفته‌اند که همیشه و یا اکثرا، نماز می‌خوانند. در مقابل، ۳۲ درصد از جمعیت کشور، اظهار کرده‌اند که نماز نمی‌خوانند. از همین ۵۵ درصدی که اظهار کرده‌اند نماز می‌خوانند، پرسیده‌اند آیا نمازشان را به جماعت و در مساجد می‌خوانند؟ فقط ۱۸/۵ درصدشان پاسخ داده‌اند که نماز را در مساجد به جماعت می‌خوانند. وضعیت آماری در استان تهران پایین‌تر از میانگین است. ۵۲ درصد پاسخ‌گویان گفته‌اند نماز می‌خوانند. (۳درصد کمتر از میانگین کشوری)  هم چنین از میان آنان که گفته‌اند نماز می‌خوانند، ۱۱/۵درصدشان برای اقامه‌ی نماز به مسجد می‌روند. ننیجه آن که اگر (طبق آمار شهرداری تهران)، یک‌میلیون و ۴۰۰ هزار نفر را که هنوز به سن تکلیف نرسیده از جمعیت ۸ و نیم میلیونی شهر تهران کم کنیم، سپس باقی مانده را در ۵۲ درصد نمازخوان ضرب کنیم، حدود ۳ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر ابراز نموده‌اند که نماز می‌خوانند. در نهایت اگر ۱۱ و نیم صد از نمازگزاران که نمازشان را در مساجد می‌خوانند، در کل جمعیت نمازگزار ضرب کنیم، معلوم می‌شود فقط حدود نیم‌درصد جمعیت شهر تهران (یعنی ۴۲۶ هزار نفر)، برای اقامه‌ی نماز به مسجد می‌روند. اگر تعداد کسانی را که در این پژوهش، اظهار کرده‌اند برای نماز به مسجد می‌روند، کاملا صادقانه بدانیم،  بر تعداد ۲۰۰۰ مسجد تهران تقسیم کنیم، سهم هر مسجد به نحو میانگین ۲۱۳ نفر خواهد بود. این در حالی است که مسئولین رسیدگی به امور مساجد، انتظار دارند که به ازای هر ۵۰۰ نفر، یک مسجد وجود داشته باشد. اگر چنین باشد، طی محاسبات آماری،  جمعیت هر مسجد کمتر از نصف استاندارد اعلام شده است. ❓در این صورت، چه احتیاجی به ساخت جدید مسجد، آن هم در پارک است؟ ✍️ علی زمانیان -  ... ۱۴۰۳/۰۱/۱۴ @kherade_montaghed
Show all...
🔵  دود "آرمان‌ها" در چشم زندگی آدمی برای معنادار کردن زندگی و برای شکوفاتر شدن خویش، دست به انتخاب آرمان می‌زند؛ آرمانی که به زندگی‌اش جهت ببخشد و هستی‌اش را از شر بطالت برهاند؛ آرمانی که در سرمای زندگی، جانش را گرم کند و در شرایط سخت و بن‌بست‌های دردناک، نور امید را در قلب او زنده نگه دارد. زندگیِ بدون آرمان، گویی پوچ و تهی از معناست. چیزی که به زیستن‌اش نمی‌ارزد. آرمان‌ها و ارزش‌های متعالی که انسان را از هم‌طرازی با سایر موجودات بالا بکشد و برتر بنشاند. اما پس از این که آرمانی را برمی‌گزیند و آماده می‌شود تا برای آن بزیید و حتی جانش را در راه او قربانی‌ کند، احساس می‌کند آرمان‌ها، چیزی دست نایافتنی و هدفی خیالی هستند. هر چه می‌دود، به آرمان‌هایش نمی‌رسد. چونان اسب تیزپایی که به‌سرعت می‌گریزد و به دامش نمی‌افتد. پس از چندی خسته از دویدن‌های بی‌ثمر، درمی‌یابد که نه‌تنها به آرمان‌هایش نرسیده  که خودش اسیر و زندانی آرمانش شده است. نه او می‌تواند دست از آرمان‌هایش بشوید، چرا که زندگی بدون آرمان، پوچ است و تهی؛ و نه آرمان، دست از سر او برمی‌دارد؛ گویی در میانه‌ی رنجِ داشتنِ آرمان و پوچیِ نداشتنِ آرمان، بالا و پایین می‌شود؛ در می‌یابد آرمان، تله‌ای برای به‌دام انداختن او و قفسی برای زندانی کردن اوست. ✅  آرمان‌ها چنان می‌شوند که بر دوش نحیف انسان‌های شکسته‌شده در پیچ و خم زندگی و  از نفس افتاده در فرازونشیب تند و نفس‌گیر، چونان باری سنگین رنجش می‌دهند؛ و او باید درد و رنجی برای کشیدن باری چنین فوق طاقت تحمل کند. در این وضعیت، در راه مانده‌ای را می‌ماند که در شهر غریب، و غربتی غمگین، روزش را به شب می‌رساند. انسانی بی‌پناه، زیر آوار آرمان‌هایی دور دست، با چشم‌های گود افتاده به آرمان‌هایش می‌نگرد. به آن‌چه تا پیش از این حتی حاضر بود جا‌نش را فدای او بکند؛ اما امروزه خودش را در چنبره‌ی همان آرمان‌ها اسیر، و زندگی‌اش را لگدمال همان آرمان‌ها می‌بیند. پریشان می‌شود و با خود می‌اندیشد قرار بود آرمان‌ها به او کمک کند تا زندگی را از گرداب زمانه‌ی تکرار شونده نجات دهد، قرار بود آرمان‌ها دستانش را بگیرد و از زمین بلند کند، اما امروز، خودِ آرمان‌ها ثقل سنگینی شده است بر گردن زندگی و نه‌تنها از زمین بیچارگی‌اش نجاتش نداده‌، که او را بر زمین زده‌است؛ که او را پشت میله‌های قفسی آهنین، زندانی کرده‌است. قرار بود آرمان‌ها چشمان او را به جهان باز کنند، در خدمت او باشند و ارتقایش بخشند، مسیر رشد و تعالی را به او نشان دهند، اما می‌بیند آن‌چه عملا رخ داده‌است این است که دود آرمان در چشم زندگی‌اش، چنان بالا گرفته است که احساس می‌کند دارد بینایی‌اش را از دست می‌دهد؛ جایی را نمی‌بیند و امکان برپایی یک زندگی دلخواه وخوب را از دست داده‌است. آرمان‌ها، عزیزند، اما به‌شرط آن‌که در خدمت انسان باشند؛ خواستنی‌اند، به‌شرط آن‌که جهان را شکوفاتر و جان انسان را شادی‌بخش باشند. آدمی چه کند که همین آرمان‌های عزیز، به جایی می‌رسند که وبال گردنش می‌شوند، بر زمینش می‌زنند و آسمان زندگی‌اش را تیره و تباه می‌سازند. ✅  آن‌چه اربابان قدرت در ایران متوجه نیستند این است که در وضعیتی که میان آرمان‌ها و ارزش‌ها با زندگی روزمره تضاد و نزاعی در گیرد، این آرمان‌ها هستند که درنهایت، شکست خورده و از دست می‌روند؛ زیرا آرمانی که جان آدمی را فرسوده و رنجی دائمی برای او فراهم کند، لاجرم دود می‌شود و به‌ هوا می‌رود. و آن‌چه نمی‌دانند این است که آدمی، شکننده است و نمی‌توانند تکلیف فوق طاقت بر او بار کنند. جدال و کشمکش میان ارزش‌های متعالی با زندگی، جان‌ها را فرسوده و در انتها زندگی را از ارزش تهی می‌کند. در نتیجه، موقعیتی تراژیک مهیا می‌گردد که آدمی مجبور می‌شود میان آرمان و یا زندگی، یکی را برگزیند. با این که می‌داند زندگی بی‌آرمان، به پوچی می‌گراید. ✔️  برخی معتقدند جوان امروز بی‌آرمان شده‌است. در باب این داوری، البته باید تردید کرد؛ اما اگر چنین باشد، آن را باید در تضاد و ستیز میان آرمان و زندگی جستجو کرد؛ تقابلی که نتیجه‌ و پیامد نظام‌ ایدئولوژیک است. ✍️ علی زمانیان -  ... ۱۴۰۳/۰۱/۰۹ @kherade_montaghed
Show all...
🔵  "ایام خود را بشماریم" ## به بهانه‌ی عبور از سال ۱۴۰۱ هر یک از ما آدمیان، همواره خود را با دو موقعیت مواجه می‌بینیم و دوجایگاه را تجربه می‌کنیم: اولا، موقعیت کنش‌گر ثانیا، موقعیت ناظر ✅  هر یک از ما فعال و کنش‌گریم. زندگی‌مان را می‌سازیم، تجربه می‌کنیم، عملی انجام می‌دهیم و به منزله‌ی موجودی اراده‌مند، دست به انتخاب می‌زنیم. در واقع، همه‌ی آنات زندگی را می‌زییم و هر لحظه، کاری انجام می‌دهیم. کارهایی که از نظر اهمیت، عمق و محتوا دارای مراتب و درجاتی است. برخی از افعال ما از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند، برخی دیگر، اهمیت چندانی ندارند. گاهی از سر عادت، فعلی از ما سر‌می‌زند، گاهی فعل ما از قبل، سنجیده و اندیشیده شده است. (و البته بیش‌ترین افعال ما در زندگی روزمره، از سرعادت است و در باره‌شان کمتر می‌اندیشیم). برخی از افعال ما واجد نتایج و پیامدهای دراز مدت و برخی دیگر کوتاه مدت‌اند. برخی از کارهایی را که انجام می‌دهیم، معنای روشن و شفافی دارند، برخی دیگر در ابهام و تاریکی رخ می‌دهند. برخی با برنامه و طراحی شده و برخی دیگر دفعی و بدون برنامه‌ی از پیش تعیین شده .... از انقسامات افعال که بگذریم، هر یک از ما گاهی نه در موقعیت کنش‌گر که در جایگاه ناظر می‌نشینیم. در این جایگاه، از خودمان فاصله می‌گیریم و "خود" را به منزله‌ی آن "دیگری"، تجربه می‌کنیم. یعنی من از خودم بیرون می‌آیم و خودم را از ارتفاع بالاتری زیر ذره‌بین نقد می‌برم، چونان ناظری که از بیرون می‌نگرد و در نهایت، در نقش قاضی، در باب افعال خودم قضاوت می‌کنم. در این جایگاه، بر افعال، رفتار، باورها و اعتقادات خودم نظارت می‌کنم. آن‌ها را بازخواست می‌کنم، به چالش می‌کشم و گاهی محکومشان می‌کنم. از خودم می‌پرسم آیا فلان کاری که کردم، درست بود؟ اخلاقی بود؟ عقلانی بود؟ و پرسش‌هایی از این دست. شوربختانه اما کمتر و گاهی به ندرت، نقش ناظر را برعهده می‌گیریم. ما بیش‌تر، کنش‌گریم تا ناظر. ما بیش‌تر از آن‌که ناظر خویش باشیم، ناظر دیگرانیم. ترازو به دست، همواره دیگران را وزن می‌کنیم. همه چیز در این جهان برای ما مسئله می‌شود اما کمتر، خودمان برای خودمان مسئله می شویم. ✅  اما گاهی و بنا به علت‌هایی، ممکن است خودمان برای خودمان مسئله شویم. برای برخی‌ها، اسفندماه، زمان مسئله شدن آدمی برای خودش است. یکی از موقعیت‌هایی که نقش نظارت و قضاوت را مهیا می‌کند، روزهای آخر سال است. همان که در ضرب‌المثل هم آمده است که "جوجه‌ها را آخر پاییز می‌شمارند"، سال که دارد تمام می‌شود، گویی آخر پاییز ، زمان بازخوانی و حساب و کتاب کردن با خویش، و نظارت و قضاوت در باره‌ی افعال و رفتار خویش فرا رسیده است. پایان سال، امکان و چشم‌اندازی مناسب برای بیرون رفتن از خود و نگریستن بر خویشتن است. فرصتی که برخی‌ها را درگیر می‌کند و چه مبارک فرصتی مغتنم که بیشینه ی مردمان آن را از دست می‌دهند. همین درگیری با خویش است که بعضا نوعی غمگینی مبهم و افسردگی انتهای سال را در رقم می‌زند. گویی آدمی در نهان، حتی بی‌آن‌که آگاهانه به محاسبه‌ی خود بپردازد، می‌یابد که زمان را به طول یک‌سال از دست داده است. می‌یابد که به شکلی نامحسوس در عادت‌واره‌های روزمرگی مدفون شده است. وقتی می‌بیند که امسال، دارد به گذشته تبدیل می‌شود، خود را در مخمصه‌ای گرفتار می‌یابد. و آن مخمصه‌ای است که خود را نه موجودی پایدار که رونده‌ای گذرا در زمان و مکان می‌فهمد. عابری که در انتهای سال، خسته، کنج دیواری نشسته و خودش را محاسبه می‌کند. و از خود می‌پرسد: آیا امسالی که دارد تمام می‌شود، ارزش دوباره زندگی کردن دارد؟ آیا توانسته‌ام دست کم چیزی بر خوبی‌ها و زیبایی‌های این عالم بیفزایم؟ آیا توانسته‌ام درد و رنجی را کم کنم؟ آیا بر ارتفاع وجودی خویش افزوده‌ام یا در مرداب روزمرگی دست و پا زده‌ام؟ و آیا انسانی بهتر شده‌ام یا خیر؟ ✔️  محاسبه و نظارت بر خویش، انسانی‌ترین وظیفه‌ی هر انسانی است که نسبت به خود دارد. زمان، پدیده‌ای بی‌رحم است. می‌گذرد و ما چاره‌ای نداریم که این مدت زمان کوتاه و سهمیه‌ی اندکی را که در اختیارمان نهاده‌اند، با خست تمام خرج کنیم و این سرمایه‌ی اندک جبران ناپذیر را با محاسبه و نظارت به راحتی از دست ندهیم.
زمان، بسان رودی همیشه جاری همه‌ی فرزندانش را با خود می‌برد از باد‌ها می‌گریزند، هم‌چون رؤیایی که سپیده دمان فرو می‌میرد.
(آیزاک‌ واتس، متاله انگلیسی، ۱۷۰۴. برگرفته از سرود ۹۰ مزامیر.) ## عنوان برگرفته شده از مزامیر ۹۰:
"ایام عمر ما هفتاد است. و اگر از بنیه هشتاد سال باشد... به زودی تمام می‌شود و پرواز می‌کنیم... ما را تعلیم ده تا ایام خود را بشماریم. تا دل خردمندی را حاصل نماییم.....)
✍️ علی زمانیان -  ... ۱۴۰۲/۱۲/۲۶ @kherade_montaghed
Show all...
🔵  فرمان به نقض حریم شخصی هر فرد برای حفظ و حمایت از زندگی خویش، حق دارد از اطلاعات شخصی،  فرصت‌های انتخاب و ارتباطات شخصی‌ و هر آن‌چه به شخص خود او مربوط است صیانت کند و آن را از تعرض دیگران دور نگه دارد. حریم شخصی مانند اطلاعات مالی، سلامت، اطلاعات شغلی و خانوادگی، روابط، عقاید و نظایر این‌ها، باید مورد حفاظت قرار گیرند تا از سوءاستفاده، سرقت هویت و تعرض به حریم شخصی جلوگیری شود ✅  حریم شخصی به فرد اجازه می‌دهد تا به عنوان یک شخصیت مستقل و آزاد در جامعه شناخته شود، هویت خود را بیان کند، انتخاب‌های شخصی خود را انجام دهد و به طور کلی بر خود تصرف داشته باشد. از دیدگاه‌ها، اعتقادات، احساسات و خصوصیات خود محافظت کند و آزادانه و بدون نگرانی از نظارت دیگران، آن‌گونه باشد که خوش دارد باشد. احترام به حریم شخصی، نه تنها حق اساسی انسان است، بلکه به محافظت از هویت، امنیت، آزادی و ارزش فردی کمک می‌کند. 🔻حفظ حریم شخصی افراد از دو جهت ضرورت تام و تمام دارد: ❗️۱. اولا از منظر اخلاق. معنای احترام به حریم شخصی، احترام به انسان و اراده و انتخاب او و حفظ کرامت اوست. از این رو تصدیق و تایید عملی حریم شخصی، امری اخلاقی و انسانی است. متقابلا، شکستن حریم شخصی افراد در واقع، نادیده گرفتن کرامت اوست. . ۲. ثانیا، از منظر آرامش اجتماعی. در این معنا، برای داشتن جامعه‌ای سالم، و داشتن اجتماع صلح‌آمیز، به ویژه در جوامع مدرن امروزی، حفظ حریم شخصی ضرورتی بنیادین محسوب می‌شود. یکی از ارکان مهم احساس امنیت روان‌شناختی، این است که افراد از تجاور، تعرض و دستبرد دیگران در امور شخصی در امان باشند. به سخن دیگر، آدمی، بتواند آن‌گونه که می‌خواهد زندگی کند و دیگران نتوانند چگونه بودن او را به منزله‌ی بهانه‌ای برای آسیب زدن به او مورد تعرض قرار دهند. در جوامع کنونی، بی‌توجهی، برای زیست مسالمت‌آمیز و زندگی در آرامش، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. ✅ یکی از مصادیق اساسی در حریم شخصی، حریم جسمانی آدمی است. جسم، تن و ظاهر هر انسانی، دارای حریمی است که نباید مورد تعرض قرار گیرد. از این رو بود که مفهوم "بی‌توجهی مدنی" در کانون زندگی اجتماعی مدرن مورد توجه قرار گرفت. "اروینگ گافمن"، (جامعه شناس آمریکایی-کانادایی قرن بیستم) با وضع مفهوم "بی‌توجی مدنی"  به این نکته پرداخت که بی‌توجهی مؤدبانه و مدنی در معابر و فضاهـای عمومـی شهرها به یکی از الزامات کنونی زندگی شهرنشینی بدل شده است. منظور "گافمن" از "بی‌توجهی"، بی‌اعتنایی و بی‌توجهی اخلاقی و یا گریز از مسئولیت انسانی شهروندی در برابر یک‌دیگر نیست. "بی‌توجهی مدنی" با مفهوم "مدارا" همسایه است. به نحوی که در برخی موقعیت‌ها این دو مفهوم را می‌توان به جای یک‌دیگر به کار برد. مدارا و بی‌توجهی مدنی، یعنی "دیگریِ متفاوت" را به رسمیت شناختن و برای او حق حیات، "حق خود‌بودن" و حق موجودیت قائل شدن. حتی اگر کیفیت و ظاهر زندگی و هستی "دیگری" با خوشایندها و مقبولات ما منطبق نباشد.  ✅  اما واقعیت‌ زندگی امروزی ما ایرانیان نشان می‌دهد که حریم شخصی شهروندان، از دو سو مورد تحدید، تهدید و آسیب قرار گرفته است: اولا از سوی نظام سیاسی و ثانیا از سوی جامعه و فرهنگ حاکم. حریم شخصی در این سرزمین، از سوی خود جامعه، چندان به رسمیت شناخته نشده است. به نحوی که هر یک از ما، ناقضان حریم شخصی دیگرانیم. تجربه‌ی تلخ "زل زدن دیگری" در فضاهای عمومی مانند مترو، پارک‌،‌ خیابان‌، محیط کار و سرک کشیدن به حوزه‌ی خصوصی و نادیده گرفتن فاصله‌ی فیزیکی، تجربه‌ای مشترک و البته دردناک هر یک از ما است. تجربه‌ای که عرصه زندگی را تنگ کرده و ناامنی عمیقی را در وجود هر یک از ما ایجاد نموده است. علاوه بر این، با نظام سیاسی‌ای مواجه هستیم که برای شهروندان حقی با عنوان "حق حریم شخصی"، قائل نیست. و نه تنها چنین است که فرمان به نقض حریم شخصی شهروندان می‌دهد. لایحه‌ی حجاب، یکی از نمونه‌های این فرمان است. مجاز شمردن گرفتن عکس و فیلم از بانوان، برای مجازات آن‌ها، نقض آشکار چنین حقی است. شاید بتوان ادعا کرد که عمیق‌ترین و دردناک‌ترین رنجی که هر انسانی می‌تواند بر دوش بکشد، این است که "هستی" او، چگونه بودن‌اش و اراده و انتخاب‌اش را به رسمیت نشناسند و حریم او محترم شمرده نشود. بدترین نوع بی‌احترامی، تجاوز و تعدی به حریم شخصی افراد است. حتی اگر این تعدی به اندازه‌ی عکس گرفتن بدون اجازه از عابری است که در سطح شهر تردد می‌کند. و بدترین ناامنی روان‌شناختی، تعرض نظام سیاسی و جامعه به عرصه‌ی خصوصی و حریم شخصی است. ✔️ زیستن در جامعه‌ای که حریم شخصی، محترم شمرده نمی‌شود، بسیار دشوار است. دشوار است زیرا جا را بر "زندگی اصیل" تنگ می‌کند. دشوار است زیرا هستی آدمی را مختل و حس آسیب‌پذیری عمیقی را به انسان نحمیل می‌کند. ✍️ علی زمانیان -  ... ۱۴۰۲/۱۲/۲۱ @kherade_montaghed
Show all...
در حقیقت، علت کاهش سطح وفاق و سازگاری میان دین و زندگی روزمره، ایجاد محدودیت برای "دین‌ورزی انتخاب‌گرایانه" است. به این معنا که فرصت و امکان سازگار کردن دین و زندگی سلب شد. تحمیل قرائت رسمی از دین بر جامعه، آن هم قرائتی ناکارآمد برای انسان "این‌جا و اکنون"، سطح تعارض و کشمکش را در جامعه افزایش داد و شرایطی بحرانی ایجاد کرد. در نتیجه،  پدیده‌ای رخ داد با عنوان "خسته از دین". به این معنا که دین، بار گران و سنگینی شد بر جامعه و تجربه‌های روزمره. در این وضعیت است که افراد، با نادیده گرفتن قرائت حکومتی از دین و حتی خروج از دین، با این پدیده مواجهه شوند. ❗️۲. عامل دوم که به همان اندازه‌ی عامل اول اهمیت دارد، این است که آدمی مشکلات و دردها و رنج‌هایش را به چیزی نسبت می‌دهد. در روان‌شناسی و به ویژه روان‌شناسی اجتماعی از تئوری اِسناد (attribution) وقتی استفاده می‌شود که بخواهند به این نکته پی ببرند که "ادراک‌کنندگان اجتماعی"، علت رخ‌دادها را چه می‌داند؟ به سخن دیگر، افراد، اتفاقات روزمره و رفتار دیگران را به چه علتی نسبت می‌دهند. با عطف توجه به  نظریه اِسناد یا نسبت دادن، می‌توان این پرسش را در میان گذاشت که: هنگامی که آدمیان با شرایط سخت زندگی، رنج‌ها و دردها و بن‌بست‌های نگران کننده‌ روبرو می‌شوند، زندگی دشوار و فلاکت‌بارشان را به چه چیزی نسبت می‌دهند؟ علت آن را چه می‌دانند؟ مصائب و مشکلات فردی و اجتماعی را ناشی از چه چیزی می‌فهمند؟ آیا درد و رنجی را که بر دوش می‌کشند از جانب دین می بینند؟ با عطف نظر به "تئوری اِسناد"، هر گونه تحدید زندگی به نام دین و تحمیل درد و رنج به نام ارزش‌های دینی، دین‌داران را به این سمت و سو می‌کشاند که دردها و رنج‌های‌شان را به خودِ دین نسبت دهند. ایجاد محدودیت‌ها، تنگناها و مصیبت‌های اقتصادی و اجتماعی به جامعه و بدتر، نادیده گرفتن آنچه آن را انسان، حق خود می‌داند، آن‌هم به نام دین، سبب می‌شود افرادی از دین‌داران، دین را منبع درد و رنج‌های‌شان تلقی کنند. از جمله‌ی مهمترین حق‌ها، حق انتخاب سبک زندگی و حق اراده‌ورزی در ساحت زندگی روزمره است. تحمیل نوع خاصی از سبک زندگی دینی و نادیده گرفتن اراده و انتخاب افراد در چگونه زیستن‌شان، رنج ناتوانی و تحقیرشدگی را به بار می‌آورد. رنجی که سبب فرسایش دین می‌گردد. از پیامدهای گریزناپذیر حکومتی که خود را دینی معرفی می‌کند این است که هر رفتار و عملکرد نظام سیاسی، رنگ دین می‌گیرد و نتیجه‌ و تبعات آن در کارنامه‌ی دین ثبت می‌شود. ناکارآمدی و بدکارکردی نظام سیاسی، که موجب افزایش فقر، آسیب‌های اجتماعی، افزایش بیکاری، پریشانی و نابسامانی می‌گردد، از جمله‌ی این پیامدها است. برخلاف جمله‌ی مشهور که، "اسلام به ذات خود ندارد عیبی، هر عیب که هست از مسلمانی ماست"، عیب حکومت مستقر را به دین نسبت می‌دهند. مسلم و بدیهی است که در این وضعیت، با کاهش دین‌داری روبرو شویم. همان‌گونه که دین‌داری آدمیان، علتی است، کنار نهادن دین هم، عموما و مگر به استثنا، علتی است. آدمیان با دلیل، دین‌دار نشده‌اند که با دلیل هم از دین بیرون بروند. دین‌، ارثیه‌ی خانوادگی، فرهنگ، آموزش و تربیت است که در دوران کودکی تجربه می‌شود. از این رو عموم آدمیان، مگر به استثنا، وقتی با درد و رنج مواجه می‌شوند دین‌داری‌شان دچار قبض و بسط می‌گردد. کاهش سطح دین‌داری در چند دهه‌ی اخیر، محصول تفکر "مهندسی کردن جامعه" است. نتیجه‌ی ورود حکومت به ساحتی است که نباید وارد شود. این هم از طنز تلخ روزگار است که به قصد خلق جامعه‌ی دینی وارد می‌شوند اما آن‌چه حاصل می‌آید، درست در جهت معکوس آن است. و این دقیقا معنای شکست پروژه‌ی "جامعه‌سازی" است. آنان نمی‌دانند جامعه را نمی‌سازند، بلکه جامعه، در فرایندی تاریخی و تدریجی شکل می‌گیرد و چونان ارگانیسمی زنده، به صورت طبیعی به پویایی می‌رسد. و هر گونه دست‌اندازی به قوانین تغییر و تحول، بن‌بستی از مصیبتی بزرگ را تولید خواهد کرد. ✔️ چقدر این بیت مولانا با آن‌چه گفته شد، هم‌سو و سازگار است:
خواجه پندارد که طاعت می‌کند بی‌خبر از معصیت جان می‌کند
✍️ علی زمانیان -  ... ۱۴۰۲/۱۲/۱۹ @kherade_montaghed
Show all...
خرد منتقد

🔵 خسته از دین وقتی در گفتار برخی از افراد و به ویژه در میان نسل جوان دقت می کنیم، با شبحی از یک پدیده ای مواجه می شویم که می توان نام آن را "خستگی از دین" نام نهاد. خستگی از دین، واکنشی است طردگرایانه نسبت به هر چه رنگ و بوی دین دارد. خستگی از دین، موضع کسانی است که دیگر نمی خواهند به این مقوله بیندیشند و یا با آن روبرو شوند. خسته از دین، دین را از اهمیت می اندازد و نسبت به آن بی توجهی می کند. این نحوه از مواجهه ی با دین، اساسا از سر دشمنی و بدخواهی و نفرت نیست. خسته از آن است که دین را بار سنگینی بردوش ناتوان خود می یابد به نحوی که یارای کشیدن اش را ندارد و نمی تواند در کشاکش زندگی و فراز و نشیب ها، همراهیش کند. آن که خسته از دین است، با دین سرستیز و جنگ ندارد، فقط مانده است با سنگینی و مزاحمت اش چه کند. با دین وداع می کند نه از سر بدخواهی، که از سر درماندگی و ناتوانی در حل و فصل مسایل و مصایبش. گریز از دین، که در قالب هایی رفتارهایی چون بی اعتنایی، بی تفاوتی، بیگانگی و دور شدن از دین، نمایان می شود، نتیجه خستگی از آن است. ✅ چرا از دین خسته شده اند؟ ❗️1) حجم سنگین حضور اولین و شاید مهمترین علت…