نشریه چیستا
مدیرمسئول: امیر ناظریه وابسته به انجمن اسلامی دانشگاه فرهنگیان استان مازندران ارتباط با روابط عمومی نشریه @rezafar75 صفحه اینستاگرام: Instagram.com/CheestaMag پست الکترونیکی: [email protected]
Show more177
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
در روزهای اخیر کشته شدن شهروندی سیاهپوست در آمریکا، موجب ایجاد ناآرامیها و شکلگیری اعتراضات در این کشور شده و فضای رسانهای جهان را متمرکز و متوجه این حادثهی تلخ کرده است.
در توصیفات و تحلیلهای مختلفی که از هر سو مطرح میشود یک تحلیل غائب یا کمرنگتر است و آن یک، تحلیل ریشهای میباشد که ما را اندکی به عقبتر خواهد برد؛ با چند پرسش تأمل برانگیز آغاز میشود:
نقش و جایگاه نظام آموزش و نهاد مدرسه چه تناسبی با چنین مناسبات اجتماعی بیثباتی دارد؟
کدام بخشهای حاکمیت در ایجاد یا تعمیق نابرابریها تاثیر گذارند؟
برنامههای بلند مدت و دورنمای هدفگذاریهای دستگاه تعلیم و تربیت در جوامعی که تفاوتهای زبانی، نژادی، مذهبی، طبقاتی، قومی و... دارند، بایستی چگونه تدوین و تعیین شود؟
در تحلیل بحران پیش آمده در ایالتی که حادثه ناگوار مزبور رخ داده است، علاوه بر فقر و نابرابریهای اجتماعی، نباید از تأثیر تفکیک نژادی مدارس در این ایالت غافل شد.
محصول جداسازی در آموزش، بروز تنفر اجتماعی است که همچون انبار کاه منتظر یک جرقه است تا عقده فقر و نابرابری را با خشونت تخلیه کند. (نمودار تفکیک نژادی مدارس در پیوست نوشتار حاضر آمده است)
هفت سال پیش در یکی از شبکههای خبری امریکایی، مستند و گفتگویی در رابطه با وضعیت نابرابری آموزشی و وضعیت نامناسب آموزش سیاهان در همین ایالت پخش شده است.
شاید یکی از تلنگرهایی که نادیده گرفته شد، گاه طبیعی و گاهی ارادی و آگاهانه.
این تحولات شاید تنها یک نمونه باشد از محصول سیاستهای تبعیضآلود که منشأ آن عرضه و ارائه آموزش به مثابه کالا است، نه به مثابه یک حق یا خدمتی رایگان و عمومی.
اصولاً تنوعبخشی افراطی به مدارس و جداسازیهای متعاقب آن، یا از نگاهی دیگر عاملیت تفکر خصوصیسازی چاره کار بهبود وضع موجود با انگیزهی کاهش هزینهها البته با هدف غایی رفع تکلیف از دولت، بدیهی است منجر به تشدید فواصل اجتماعی و توزیع نابرابر فرصتهای یادگیری و شغلی خواهد شد.
تبعیض، طرد و انزوا بد است و زمانی بدتر میشود که نظاممند شده باشد و اگر تجلی آن در نظام آموزشی یک کشور نمود داشته باشد، جامعهای مشابه آنچه در این روزها شاهد آن هستیم شکل خواهد گرفت.
در کشور ما با کوششهای صورت گرفته، علیرغم مقاومتهای نظام آموزشی تمرکزگرای موجود، گشایشها و انعطافهایی امیدبخش در بخش آموزش زبانهای محلی و فرهنگهای بومی حاصل شده است، اما ضمن این پیشرفتها یا به تعبیر دیگر گامهای محتاطانه، در بخشهای دیگر عقبگردهایی را تجربه میکنیم؛ نظیر تنوع زیاد مدارس با وجود آن که امروزه متخصصین امر حتی تفکیک دانشآموزان با نیازهای ویژه از سایر دانشآموزان را مردود میدانند، روند صعودی خصوصیسازی از توسعه مدارس هیات امنایی، برونسپاری کامل مقطع پیشدبستانی گرفته تا ابهامات ورای واگذاری املاک و ساختمانها و اخیراً زمزمهی فروش اموال جهت تامین پاداش بازنشستگان، عدم نظارت جدی و کافی بر عملکرد مدارس غیردولتی به گواه مراجع رسمی شامل به کارگیری معلمان با دریافتیهای نازل و دریافت شهریههای تحصیلی نامتعارف.
این موارد در تعارض با نص واضح قانون اساسی میباشد؛ همهی دانشآموزان مستحق دریافت خدمات آموزشی رایگان، باکیفیت و برابر میباشند.
این هدف و آرمانی است که جامعه و آینده ما را شکل درستی خواهد داد.
تبعیض و آثار آن را بشناسیم و در مقابله با آن بکوشیم اجازه ندهیم تبعیض، قاعدهمند و نهادینه شود، آن هم در نظام آموزشی یک کشور که رکن تربیتی یک جامعه است.
نویسنده : عارف علیزاده
🌾 نشریه فرهنگی اجتماعی سیاسی چیستا 🌾
https://t.me/CheestaMag
attach 📎
بابا با آب میآید بابا با نان میآید
چقدر عطر زندگی، احساس امید و بارشِ واژهی عشق از این جملات، تن و جانم را نوازش میدهد.
تک تک این کلماتِ رقیق، با یک شویندهی قوی پاک و محو میشوند...
وقتی پدری به جای در آغوش کشیدن دخترکش، داسی را بر گردن آن میکشد...!
مگر میشود پروانهی بینوایت را که با هر آخ گفتنش ضربان قلبت به تکاپو افتاده، این گونه مجازات کنی؟
شاید چشمان بسته و به خواب رفتهی او، باعث شده که تو چشم ببندی و بر همه بابا گفتنهایش داس مرگ را بکشی.
روزگاری که پر از رومیناهایی شده که زیر لگد تعصبهای افراطی و تملکهای مردانه، چون پروانههایی در پیله، پتک ذلت و خواری را با جان مزه مزه میکنند.
پروانههایی که برای شکستِ حصارِ فقرِ عاطفیِ خود، پر میزنند و به سوی گلهایی میروند که عطر و ظاهری فریبنده دارند تا شاید جرعهای از عشق بچشند.
هر مرد یا پدری میتواند پدر رومینا باشد؛ اگر نتواند عاطفه و احساس فرزندش را سیراب کند.
ما جسم دخترکهای تازه گلشکفتهمان را سیر میکنیم، ولی به ندرت به فکر تغذیهی روحی آنها هستیم.
ما به آنها خوراک میدهیم تا انرژیشان تأمین شود، ولی در ابراز احساسات و گفتن جملات و کلمات محبتآمیز که آینهی وجودشان را زلالتر و زیباتر کند و سالها همچون آوازی دلانگیز در خاطرهی آنها باقی بماند، عاجز هستیم.
✍🏻#مریم_حیاوی
🌾نشریه فرهنگی اجتماعی سیاسی چیستا 🌾
https://t.me/CheestaMag
attach 📎
"جورج فلوید، قربانی رنگ پوست"
نمیتوانم نفس بکشم (I can't breath) آخرین دیالوگ ثبت شده از مرد رنگینپوستی است؛ که توسط پلیس ایالت مینیاپولیس کشته شد.
آخرین تصاویر ضبط شده، نشانگر له شدن گردن جورج زیر زانوی پلیس سفیدپوست میباشد.
در گیر و دار تظاهرات سراسری در ایالات متحده، زبان و لحن ترامپ از همیشه لجام گسیختهتر شده و در توییتهای پیاپی خود از الفاظ و جملاتی مشمئزکننده استفاده کرده است؛ که حتی حقوق اولیهی انسانی را هم لگدمال میکند.
توییتهایی از قبیل:
"سگهای وحشی و سلاحهای ترسناک در انتظار معترضینی است، که قصد ورود به کاخ سفید را دارند."
"وقتی غارت آغاز شود، شلیک کردن پلیس آغاز میشود."
"معترضین افرادی غارتگر، تندرو و چپگرای افراطی هستند."
الفاظی که یقیناً شعلهی اعتراضات و آزادیخواهی را بیش از پیش میگستراند.
شهردار آتلانتا اخیراً در توییتی طعنهآمیز خطاب به ترامپ گفته است که: "گاهی اوقات سکوت کردن خیلی بهتر است."
در گیر و دار کرونا که بالغ بر ۱۰۰ هزار آمریکایی را تلف کرده است و باعث شده است که ۴۰ میلیون آمریکایی شغلشان را از دست بدهند، اعتراضات سراسری چالشی جدید پیش روی دولت ترامپ میباشد.
✍🏻نویسنده : مجتبی اسداللهی
(پردیس دکتر شریعتی ساری)
🌾 نشریه فرهنگی اجتماعی سیاسی چیستا 🌾
https://t.me/CheestaMag
attach 📎
در ستایش نقد
بارها در تمامی اعصار، عدهی عدیدی از افراد که غالبا رانندگان تاکسی بهتر از وینستون چرچیل در سیاست یا آرایشگرهای سیاسیتر از مارگارت تاچر هستند و سوادشان یا به پارهای کاغذ مدرک دانشگاهی ختم میشود یا به همان تکه کاغذ هم نمیرسد در مذمت نقد خالص و مدح عمل و لو کورکورانه سخنها راندهاند و «نقد» را به «نق زدن» تقلیل دادهاند و برای ساکت کردن روشنفکری که دلسوازانه سعی در صرفا نقد کردن اوضاع دارد گفتهاند:
«به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم»
و یا با لاطائلاتی مانند: «نقد که نشد کار، دست به عمل باید زد» در دیالوگ را بستهاند.
مارکس در متنی تحت عنوان «نقد فلسفه حق هگل» با ایجاز تمام در جملهای تکلیف ایشان را روشن میکند: «نقد، گلهای خیالی روییده بر زنجیر را پرپر کرده است»
کوشش نقد، فراهم کردن امکان «دیدن» است. نقد میکوشد تا به ما زنجیرها را بنمایاند. همان زنجیرهایی که ژان ژاک روسو آنها را زنجیرهایی دانست که تمدن به دست و پای انسان انداخته است؛ هر زنجیری، هر تمدنی؛ چه سایهای از آزادی یا مدلی از تعصب یا خرافه یا هر شرکت چند ملیتی.
سیاسیون تلگرامی، روشنفکران قلابی، بورژواهای رانتی، لمپنهای سیاسی، باسوادهای اینستاگرامی، دانشجویان ناپلئونی، همه و همه در یک چیز مشترکند و آن «نقد که نشد کار، باید دست به عمل زد» است و با خود میپندارند که «دست به عمل» خیلی مهمی زدهاند، حال آنکه هشیار نیستند که تنها نابیناییشان را تصدیق کردهاند.
آن.چه به عنوان نمایاندن حقیقت است را نباید سیاهنمایی یا تشویش اذهان نامید بلکه باید حقیقت را هر چند سخت و هر چند تلخ، تمام و کمال پذیرفت و بعد از آن به تعبیر مارکس، زنجیرها را پاره کرد تا «گلهای حقیقی» نمایان شوند. برای عبور از گماینشافت و رسیدن به گزلشافت، برای جلوگیری از فروپاشی تمدنی، برای پیشرفت کردن، دیدن «گلهای خیالی» کمکی نمیکند بلکه باید گلهای خیالی را پرپر کرد و زنجیر را دید.
در نقاشی دسته کورهای بروگل به وضوح میتوان عاقبت مشتاقانی که بیدرک (دیدن) فقط میخواهند قدم بردارند و عمل کنند را دید. افرادی که «نمیبینند» عاقبت «کنششان» جز این نیست. اداره امور، بدون داشتن درک کافی و تخصص کامل و سپردن زمام کارها به گروهی که شایستگی لازم را ندارند هیچ فایدهای ندارد و تباهی به بار میآورد، چون کور نمیبیند، بینش ندارد پس به او نمیتوان گلایه کرد که چرا رانندگیاش بد است؛ او خصیصتا نمیتواند و نباید رانندگی کند.
آدورنو به ما نشان میدهد که نقد، خود به معنی کنش است. ارنست بلوخ در مورد آدوورنو و دوستانش میگفت «ساکنان گراندهتل در کنار مغاک». حال بین «دسته کورها» (کنش بدون فهم) و «ساکنان گراندهتل» (نقد بدون کنش) پیچیدگی آنقدر زیاد است که بلوخ گزاره مارکس را به دعوای قدیمی «تنش میان نظریه و عمل» در جنبه دیالکتیکی «امید» میبرد. با این اوصاف مطمئنا نقد چیزی فراتر از نق زدن است. تلاشی برای زیر و زبر کردن مغاک و لو از داخل گراندهتل در مقابل کورها که حتی از وجود «مغاک» آگاه نیستند به مراتب والاتر است.
نویسنده : پدرام موسی پور
( پردیس دکتر شریعتی ساری )
🌾 نشریه فرهنگی اجتماعی سیاسی چیستا 🌾
https://t.me/CheestaMag
attach 📎
#ادامه
در آپارتمان قدیمی که سیمکشیهایش لامپها را زود خراب میکند و دروغها یکی پس از دیگری فاش میشوند، چه رنگها و تمهایی داریم؟
نورپردازی نماها، شکل و طرح و رنگ لباسها و همه چیز با هم، جور هستند و چنان با تار و پود مفاهیم و دیالوگها و سر و شکل فیلم در آمیختهاند که تفکیکشان از بدنهی اصلی فیلم ناممکن به نظر میرسد!
به عقیدهی من هتتریک علیرغم دارا بودن وجوه و مولفههای سینمای فرهادی، اثری کاملاً مستقل محسوب میشود.
نخست به دلیل ارائهی پایانی متقن و دوم به دلیل وجود سکانس فوقالعاده آشتی ماهور الوند و صابر ابر که با دوباره برپا کردن گیاهی که گلدانش شکست، در کاسهای سفالی و در محیط گرم آشپزخانه منزل رها (ماهور الوند) شکل میگیرد. (در این سکانس از امید، آشتی و احساس محبت و بخشش انسانها لذت میبریم) اما در سوی دیگر داستان، لیدا (پریناز ایزدیار) تصمیم دیگری میگیرد. او نمیبخشد. او میخواهد تمام کند اما ما به او حق میدهیم. چرا؟
اینجا بحث فیلم است.
به پرسش اصلی فیلمساز برمیگردیم.
کِی و کجا ببخشیم و بگذریم؟ و کِی و کجا اصطلاحاً کات کنیم؟ یا لااقل قهر کنیم.
اینها به چه چیزی بستگی دارند؟ میان رازهای برملا شده و دروغهای پنهان شده چه تفاوتی هست؟ آستانهی تحمل ما مهم است یا آستانهی شعور طرف مقابل؟ اینها پرسشهای اصلی هتتریک اند.
اینها اندیشههای جاری در روح این فیلم و ذهن فیلمساز هستند.
و اما تنها ایراد فیلم، رها شدن و به نوعی تصنّعی بودن ایده تصادف است که کارکرد خاصی ندارد و در نهایت هم به طور نیمبند ختم به خیر میشود.
در واقع تصادف اصلاً ربطی به فیلم ندارد و صرفاً یک بهانه است تا همه به منزل رها (ماهور الوند) بروند و ماجرا تازه آغاز شود.
هتتریک را برای یکبار هم که شده ببینید و لذت ببرید.
ارزشش را دارد.
انتخاب های ویژه:
1- میم پیه (فیلم را ببینید تا متوجه شوید!)
2- مثل ماهی خوابیدن صابر ابر در خودرو
3- لاس پالماس و رئال
4- همایون ارشادی (فقط به خاطر حضور کوتاهش در فیلم)
5- ترشرو (زند وکیلی)
با آرزوی سلامتی برای همه و با آرزوی بازگشایی مجدد سالنهای مظلوم سینما
(#کرونا_خر_است)
نویسنده : سید مهدی کیوان زاده
( پردیس امام باقر بجنورد )
🌾نشریه فرهنگی اجتماعی سیاسی چیستا 🌾
https://t.me/CheestaMag
attach 📎
متنی مشوش به مثابه حال و احوالم در این روزها (با چاشنی معرفی و نقد فیلم هتتریک)
این روزها که روزمره زندگانیمان دستخوش تغییر شده و تاریخها و زمانها و ساعتها و دقیقهها و ثانیهها و روز و شبمان را قاطی کردهایم (به نوعی باید در تماسهای نسبتاً به درد نخور مجازی، یزدانیانوار بپرسیم: در دنیای تو ساعت چند است؟) هر انسانی راهی برای این روزهای نچسب مییابد.
راهی که گذر این دوران که متأسفانه فیالمدتالمعلوم هم نیست را برایش آسان ساخته و ذهنش را آرام سازد. (چه بسا جسم هم آرام بگیرد و در خانه بماند)
انتخاب من همچون همیشه، فیلم است.
پیش از دوران کرونا به طور میانگین، حداقل دو بار در هفته به سینما میرفتم. گالری گوشیام پر شده بود از اسکرینشات بلیتهای رزرو شده با شوقی که هر کدام بارکد خاص خودشان را داشتند.
من پای ثابت این برنامه بودم و عموماً (در حدود هشتاد درصد موارد) همراه یا همراهان جانی هم داشتم که با دعوت حقیر، حضور در سالن سینما را در برنامهشان قرار داده بودند.
امروز اما نمیشود.
نمیتوانم این کار را بکنم.
سینما تعطیل است.
سینماها و مراکز فرهنگی ایران خیلی زودتر از سایر مراکز کشور، به دلیل شیوع ویروس منحوس کرونا، تعطیل شد و احتمالاً بسیار دیرتر نیز بازگشایی خواهند شد.
البته این در ذات خودش خبری خوب است. حداقل هنر هفتم نشان میدهد، که جان هموطنانش برایش اهمیت دارد. (با عنایت به سینماماشین برج میلاد عرض میکنم)
اما نکته نهفته در این بحث این است که هر جا صحبت از تعطیلی و پلمب و توقیف و... میشود، قطعاً سینما، تئاتر و یا کنسرت زودتر از سایر بخشها مورد هدف قرار میگیرند و در واقع همیشه پایشان در میان است و این وضعیت مطلوبی نیست. (از حواشی اکران آنلاین هم بگذریم)
اکنون که در حال نگارش این متن هستم، روزهای بسیاری است که دست بر قلم نبردهام. (ناپرهیزی کردهام)
درکلاسهای مجازی دانشگاه هم حضور مؤثری ندارم.
حقیقتاً مطالعه هم ندارم. (به جز متون ماهنامه فیلم و چند متن تلگرامی)
این کسب و کار من شده است؛ تماشای فیلم، فیلم دیدن، فیلم دیدن و بعدش هم فیلم دیدن.
این هفته فیلم هتتریک -رامتین لوافی- را مشاهده کردم و مختصر به سر و شکل آن میپردازم:
هتتریک فیلمی است ویژه علاقهمندان به سینمای فرهادی.
لوافی، فیلمساز کهنهکار و البته کمکار سینمای ایران، در جدیدترین اثر خود (هتتریک) که بهترین فیلمش هم هست، با آفرینش یک درام پرتعلیق و سرشار از گره به مسائل روابط زناشویی و شرطبندی فوتبال به عنوان دو پیکره اصلی فیلم میپردازد و با پرداخت مناسب شخصیتهای کاملش که با بازیهای روان بازیگرانش هم عجین شده (به ویژه امیر جدیدی و ماهور الوند) یک اثر سینمایی کامل میسازد.
هتتریک جذابیت داردو میخواهد که این طور باشد.
از ها کردن امیر جدیدی بر روی شیشه و هک کردن قلب با انگشت اشاره و آغاز تیتراژ ژورنالیستیطورش بگیرید (که البته میتوانست موسیقی بهتری هم داشتهباشد) تا پایانِ تر و تمیز آن که با دو " نه " ی محکم و متقن از سوی لیدا (پریناز ایزدیار) همراه است.
هتتریک داستان روابط است. دغدغهها و پرسشهایی که فیلمساز را بنا داشته تا فیلمنامه را بنویسد در باب همین است.
این که یک دروغ چقدر میتواند ماهیت یک رابطه را مخدوش کند؟ این که تکرار کردن اشتباهات تا چه حدی قابل تحمل است؟
هتتریک داستان ماست.
ما دروغ میگوییم، منفعتطلبیم، اما در کنارش گاهی میبخشیم و عذرخواهی میکنیم. هتتریک داستان همهی ما انسانهای خاکستری عصر جدید است. (گاه مایل به سفید، گاه مایل به سیاه!)
در این میان نباید از طراحی صحنه و لباس موزون این فیلم نیز به سادگی گذر کرد.
نویسنده : سید مهدی کیوان زاده
( پردیس امام باقر بجنورد )
#ادامه_دارد
🌾نشریه فرهنگی اجتماعی سیاسی چیستا🌾
https://t.me/CheestaMag
attach 📎
*تتلوئیسم، مکتبی نوظهور*
تتلو رکورد اینستاگرام را شکست! پخش زنده تتلو پربینندهترین پخش اینستاگرامی تاریخ شد! صفحه اینستاگرامی تتلو با ۴ میلیون دنبال کننده بسته شد!
این اخبار امروزه سر و صدای زیادی در فضای مجازی به پا کردهاند. امیرحسین مقصودلو، معروف به امیر تتلو خواننده پاپ و رپ که خوانندگیَش در ایران هیچوقت به رسمیت شناخت نشد. او توانسته است با به دست آوردن ۴ میلیون دنبال کننده در فضای مجازی که اغلب آنان نوجوانان هستند، در این آشفته بازار فضای مجازی به پرطرفدارترین خواننده ایرانی بدل گردد. ولی آیا این چهار میلیون همگی طرفداران او و شخصیت پر از ضد و نقیض او هستند؟ تتلو، خود با اقدام به برگزاری کنسرت در ترکیه، تا حدودی سوال ما را پاسخ داد. کنسرتی که به علت به فروش نرفتن بلیطهایش کنسل شد. اینجاست که باید پرسید طرفداران او کجا هستند؟ و یا اینکه تعداد بلیطهای فروخته شدهی کنسرت نافرجام ترکیه چه سنخیتی با تعداد فالوورهای صفحه اینستاگرام این خواننده دارد؟
جدای از صدا و سبک خوانندگی تتلو، او دارای شخصیتی هنجارشکن است که مدام با رفتارهای ضد اجتماعی خود به نوعی فریاد《من را ببین》سر میدهد. این میل شدید به دیده شدن می تواند ناشی از عقدههایی باشد که از گذشتهاش به ارث بردهاست. عقدههایی که امروزه او را به شخصیتی پر از خشم و نفرت و خشونت مبدل کردهاست که جامعه را دشمن خود و باعث و بانی مشکلاتش میداند.
آیا به راستی تتلو را باید نمونه بارز آینده جوانانی دانست که جامعه مجال دیده شدن را از آنها گرفته است؟ اشکال کار کجاست؟ آیا باید به دنبال حذف تتلو باشیم یا به دنبال اصلاح جامعه؟ جامعه امروزی، چه تعداد از جوانان خواستار دیده شدن را به سوی تتلو شدن سوق میدهد؟ اینها سوالاتی هستند که روشنفکران و برنامهریزان اجتماعی باید به آنها پاسخی مناسب بدهند.
✍ یحیی ساعدی
🌾 نشریه فرهنگی اجتماعی سیاسی چیستا 🌾
https://t.me/CheestaMag
attach 📎
یَا شَفِیقَ مَنْ لا شَفِیقَ لَهُ
یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ
ای تنها پناهگاه من ...
در روشنترین خاموشیهای شب، رسالهی آسمانیت را از ضمیر عرش به سوی تک ستارهی زمینی نازل کردهای.
شبی که فرشتگان عرش را به فرش پیوند میدهند.
شبی که آوای نامحسوس لبیکگویان تمام موجودات، وجود عرصهی جهان را به اهتزاز در میآورد.
لیلةالقدری که در آن جولانگاه دلهایمان را با نور فضل و لطف الهیات منور میکنیم.
جان و تن را با جرعهای آب از چشمهی زلال وحی منزه کرده، تا رسوب غبار آکنده بر آن را تار و پود کنیم.
شامگاهی که از سلامش تا طلوع سپیده دمش پیامرسان سِلم و سلامت جسم، صفا و شفادهندهی دل و جان است.
شبی که جوانههای استغفار بر لبهای توّابین شکوفه میزند.
شکوفههایی که شیاطین را در بند اسارت قرار میدهند و از لا به لای پیچ و خم پلیدیها، مَعبری به سوی معبود، برایمان معین میکنند.
که رسول مرسلت با وحی سماوات، فانوسهایی را به دست رهنمود شدگان به جادهی لامتناهیت میدهد که هر چه در عمق آن مسیر فرو بروند، شعلهی مشعلهایشان چون برهوت قلبهایشان سبزتر و وهاجتر میشود.
#مریم_حیاوی
attach 📎
#ادبی
برشی_از_کتاب
بسیار ناگهانی حرکت و صدا به روحم بازگشت. جنبش پُرهیاهوی قلبم در گوشهایم و کوبیدن آن بعد مکثی که در آن همه چیز نیست شد. بعد دوباره صدا، حرکت و لمس حس سوزشی به وجودم رخنه کرد. سپس فقط آگاهی از وجود داشتن بدون اندیشیدن که این وضع مدتی طولانی دوام داشت. بعد خیلی ناگهانی، اندیشه و هراسی تکاندهنده و تلاشی جدی برای درک موقعیت واقعیام. بعد تمنّایی نیرومند برای فروغلتیدن در عالم بیحسی. بعد تجدید قوای سریع روح و تلاشی موفق برای حرکت و حالا خاطرهای کامل از محاکمه، از قاضیها، از پردههای سیاه، از حکم، از ضعف و بیهوشی، سپس فراموشی کامل آنچه به دنبال داشت و مدتی بعد، تلاشی بسیار جانکاه مرا قادر ساخت اتفاقات گذشته را به شکلی مبهم به خاطر بیاورم.
تا آن زمان چشمهایم را نگشودهبودم. احساس میکردم که به پشت خوابیدهام.
دوست داشتم چشمانم را باز کنم ولی جراتش را نداشتم. از اولین نگاه به اشیای پیرامونم میترسیدم. نه این که چشمم به چیزی وحشتناک بیافتد بلکه وحشتم از این بود که مبادا چیزی نبینم.
سرانجام با نومیدی جنونآمیز در دل، سریع چشمانم را گشودم. آنوقت بود که مُهر تایید بر بدترین افکارم خورد. سیاهی شب ابدی مرا احاطه کردهبود. برای نفس کشیدن تقلا میکردم. انگار ظلمت محض مرا در هم فشرده و خفه میکرد. سنگینی هوا غیر قابل تحمل بود.
اکنون اندیشهای خوفناک ناگهان خون را سیلابوار به سوی قلبم سرازیر کرد.
تکتک تار و پود وجودم از تشنج میلرزید. بیدرنگ سر پا ایستادم. دستهایم را دیوانهوار به بالا و تمام جهات دور و برم گرداندم. هیچچیز حس نکردم؛ با این وجود میترسیدم قدمی بردارم، که مبادا با دیوارهای قبرم برخورد کنم...
چاه و آونگ / داستان های کوتاهادگار آلن پو
☘نشریه فرهنگی اجتماعی سیاسی چیستا☘
https://t.me/CheestaMag
attach 📎
#ادبی
گوش کن، دورترین مرغ جهان میخواند.
شب سلیس است و یکدست و باز.
شمعدانیها
و صدادارترین شاخهٔ فصل، ماه را میشنوند.
پلکان جلو ساختمان،
در فانوس به دست
و در اسراف نسیم
گوش کن، جاده صدا میزند از دور قدمهای تو را.
چشم تو زینت تاریکی نیست.
پلکها را بِتکان، کفش به پاکُن و بیا.
و بیا تا جایی که پَر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام تو را مثل یک قطعهی آواز به خود جذب کنند.
پارسایی است در آنجا که تو را خواهد گفت:
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثهی عشقتر وقت است.
📝#سهراب_سپهری
📚#هشت_کتاب
☘نشریه فرهنگی اجتماعی سیاسی چیستا☘
https://t.me/CheestaMag
attach 📎
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.