꙳تُــرنــه🔥
✨🥀﷽🤍✨ ✞اگه کتابی هست که می خوای بخونی ولی هنوز نوشته نشده، اون رو بنویس✞ تمام شده: آیمای من باش درحال تایپ:تُرنه به قلم:Seti-ʍarjan پارت گذاری:هرروز یه پارت به جز روزهای تعطیل کپی ممنوع🔪 🤍چنل محافظ @m_s_m000 🤍چنل پیام ناشناس @pm_nshns_01
Show moreThe country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
256
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
ساعت ۱۰ صبح بپاکید
از۱کاتا 11کا پایه دارم
اگه خواستی جذبت فول شه پیامبده😁😁
@Malosak_Alvin
300
#part43
#تجاوز_به_خواهر_زادش
https://t.me/joinchat/Mv_8q1FtNzEzMmQ0
بازکن #پاتو خودت و انقدر#سفت نگیر خودت #دردت میاد نه من
#خودشوبیشتر #سفت کرد زارزد گفت:
_تروخدا نکن #دایی مگه من #خواهر زادت نیستم
نمیخوام#زنت بشم
بدون توجه به حرفش #محکم رو #ممه هاش کوبیدم
اوففف نفس مثل#ژله میمونن این#ممه هات
#شل کن قول میدم #دردت نگیره!
#کیرمو روی #کصش مالیدم که #اه کشید و#شل شد
_دایی نکن تو#مستی نمیفهمی #دردم میادش
خندیدمو #نوک #سینشو #مک #محکمی زدم که#داغ شد و#خیسیش و حس کردم
پاهاشوانداختمروشونم
_قرار#زیر #دایت #جر بخوری حسابی #اه و #نالع کنی پاتو بالا نگه دار #فندق من
_دایی به خدا #میترسم
خودمو #باهاش تنظیمکردم مک #محکمی از #لبشگرفتم
خودمو بهش فرو کردم که از درد #جیغ زد
_#اخخخخ #درد دارم #درش بیارم
_ #خانوم شدنت #مبارک فندق کوچولوی #دایی
از درد به خودش #میپیچید ومنم شروع کردم لاله #گوشش مکیدنو داخلش #تلمبه زدن
_ازاین به بعد زیر دایی #جر میخوری فندق کوچولو
که...
https://t.me/joinchat/Mv_8q1FtNzEzMmQ0
#سکسی #دایی #خواهر #زاده 😱😱😱
#پشمام❌🔞
#نبود_لفت_بده
400
🔞همخوابی خون آشام و انسان🔞
#پارت_صد و سی و دوم
#بدنم و نگاه کرد،خم شد و #بوسه ای روی #سینه هام کاشت،دستام و تو #موهای لختش فرو کردم و #چسبوندم به خودم،سینه هام و #بوسید و #گاز گرفت که #جیغ آرومی زدم و #آه کشیدم..درد داشت ولی #لذتش بیشتر بود،نفسای تندم باعث #گرما شده بود..
با دستاش #کمرم و محکم گرفته بود..
سرش و بلند کرد و نگاهم کرد #لباش و گذاشت رو لبام و با #لذت_بوسید...
#لب_پایینم و گاز گرفت که حدس زدم #کبود بشه،اما اون لحظه هیچی مهم نبود..آهی کشیدم و #محکم تر بغلش کردم..خودش و بین #پاهام جا داد...
چشمام و محکم بستم و با دستام روتختی رو مچاله کردم و منتظر شدم،یهو #درد کمی رو حس کردم...
و دوباره،اینبار #شدید شد و حس کردم چیزی #داخلم فرو رفت با تمام وجود #جیغ بلندی زدم و دستای مشت شدم و فشار دادم،خم شد سمت صورتم و لباش و گذاشت روی لبام تا #جیغم و خفه کنه،نتونستم هیچی بگم و فقط صدای آه و ناله های #ضعیفی بین بوسیدن لبام میومد،از درد #اشکم در اومده بود،درد داشتم..ازم جدا شد
لبام و گاز گرفتم و سعی کردم اشکام و کنترل کنم ولی نمیتونستم..نمیدونم چقدر گذشت چقدر زمان برد اما دیگه دردی نداشتم و فقط #لذت بود
https://t.me/joinchat/cKBpbV5gylIxZDE0
⚰︎𝖂𝖎𝖋𝖊 𝖔𝖋 𝖙𝖍𝖊 𝕶𝖎𝖓𝖌 𝖔𝖋 𝕯𝖊𝖒𝖔𝖓𝖘✞
« به نام خالق بوسه ایزدی» نویسنده: [f.b] رمان در حال تایپ: 🔞همسر پادشاه شیاطین🔞 پارت گذاری : هر روز 2 پارت به جز جمعه ها🎈 ادمین: @heart_some ☠️(کپی ممنوع)☠️
300
#رمانیهیجانی_خونآشامی🩸⛓
#سکسی_اروتیک♨️👅
#پارت_صددرصد_واقعی💯❌
#پارت_صدوهشتم🍷💢
🔎سرچ کن نبود لف بده⚠️
بغلم کرد و با سرعت به سمت تختم رفت انداختم رو تخت، جیغی زدم...
روم #خیمه زده بودبا حرص گفتم : داری چیکار میکنی؟با لبخند #شیطونی گفت: میخوام #تنبیهت کنم کوچولو،
ضربان قلبم تند میزد و #گرمم شده بود..نگاه خیرش رو سینه ها و #شکمم در گردش بود..با دستش #سینم و فشار داد که ناخودآگاه #آهی کشیدم و گفتم: نکن..دست بهم نزن لعنتی..
سرش و گذاشت روی #سینم و لباش و کشید روشون...
با خجالت تقلا کردم قبل از اینکه عکس العملی نشون بدم با یه حرکت #لباسم و از شونه چپم پایین کشید و در برابر چشمای ناباورم خم شد روم و #سینم و کرد تو #دهنش و شروع کرد به #مکیدن ،نمیدونم چی شد که حس کردم قراره غش کنم..صدای مک زدنش خجالتم میداد و از طرفی لذت میبردم،معلوم نیست چه بلایی سرم آورده که #لذت میبرم،دستام ناخودآگاه روی کمرش به حرکت دراومدن،سعی کردم روش خراش بندازم،بدنم #نبض میزد و لبام خشک شده بود،ناخوداگاه #اه میکشیدم،بعد چند دقیقه #سینم و از دهنش درآورد و با لذت و صدایی آروم گفت: پس این #سینست ؟ همون گوشتی که باهاش نوزاد و شیر میدن؟ از شنیدن حرفش با خجالت و حیرت نگاهش کردم و گفتم: مگه اولین بارته میبینی یا لمس میکنی؟ از نگاه خیرش فهمیدم این ندیده...💦🔞
#پسرهاولینبارهسینهیکزنرودیده🍑
#دارای_صحنه_های_شدیدا_باز😈👅
📛😡بچه مچه جوین ندهhttps://t.me/joinchat/cKBpbV5gylIxZDEO
300
-بچه ما همون یکی بود که به لطف شما به باد رفت!
-من دخترم.
این را گفت و روی زمین نشسته زانوهایش را درآغوش گرفت.
-این همه جون نکندم که آخر و عاقبتم بشه یه بچه تو شکمم با شناسنامه سفید.
به موهایش از زیر روسری #چنگ زد و لب آ لب شده از درد #نالید:
-میدونم خبط کردم و بچهات رو دادم یکی دیگه ولی تو یه راه دیگه بذار جلوی پام.
-بچه ام رو برگردون.
-ازدواج کرد واز اینجا رفت. دستم ازش کوتاه. نشونیش نمیدونم کجاست.
-فرصت ندارم بگردم دنبالِ بچهای که تا من بخوام پیداش کنم احتمالا اسمش رفته تو #شناسنامه یه مَرد دیگه و حتی به مرحله حرف زدنم رسیده و چند ماه دوندگی کنم تا بتونم اونه چند ساله رو پسش بگیرم. پس بهم یه بچه بده بعدش ما رو به خیر تو رو به سلامت.
-پس عقدم کن.
اصلان در شوک فرو رفته برجایش ثابت قدم شد.
-عقدم کن و بعدش به قول خودت بچه که اومد من رو به خیر تو رو به سلامت فقط نذار یه زن حامله بشم با شناسنامه_سفید.
-من زن دارم. زنمم دوست دارم.
-گفتم بچهات که دنیا اومد میرم.
دست به سوی شلوار خود برد
کمربندش را گشود و زیپ را پایین کشید.
-حله! عقدت میکنم پس آماده شو که قراره بچه بسازیم...🔥🔥
https://t.me/joinchat/YepID5iNhcQ4NWZk
https://t.me/joinchat/YepID5iNhcQ4NWZk
#پارت_واقعی😋
#فول_عاشقانه💑
#فول_هات 🔥
100
Show all...
300
داشتم لباسارو رو بند درخت پهن میکردم که یهو پسر همسایمون از پشت بغلم کردو و برد خونشون🙈💦
https://t.me/joinchat/YepID5iNhcQ4NWZk
داستان دختری که همسایشون بزور میکنتش خیلی سک.سیه🤤☝️🏻💦
300
تو ماشین بغل دوست پسرم نشسته بودم که یهو دستشو برد لای پامو..🙈😻
https://t.me/joinchat/3D2fTirSLUMxNTFk
رمان هات و سسکی جدیدمون دوست_پسر_حشری_من 🤤💦☝️🏻
300
تویشرکتبارئیسشسکـ*ـسمیکنه🤤💦
من و بین دیوار و خودش محاصره کرد دستش و وارد 🔥🔞#بهـشت داغ و خیسم کرد که آه🔥🔞 #شهوتی از بین 🔥🔞#لبهام خارج شد.
🔥🔞 #بهـشتـم تند تند #نبض میزد و🔥🔞 کلفتی آلـ*ـت آرتام رو میخواست.
- آهه آرتام.
- جانم دلبر سکـ*ـسی من؟
- اووف دلم💦🔥 کلفتی آلـ*ـت تو رو میخواد!
من و روی میز هل داد و شلوار و شورتش و پایین کشید و یه ضرب🔥🔞 آلـ*ـت شق شدهش و داخل🔞🔥 بهـشتـم کرد.
https://t.me/joinchat/nEHo8KaRYkw3OWRk
animation.mp41.44 MB
300
دستمو گرفت و با دستبند به بالا تخت بست
پاهامو از هم باز کرد و
یکی به اونطرف تخت و اون یکیو به طرف راست بست
از ترس داشتم میمردم
از اتاق بیرون رفتو با کاسه اب و دستمال و قرقره نخ و سوزن وارد اتاق شد
+چ...چیکار میکنی امیر؟؟؟
_میخوام پردتو بدوزم بشی دختر....
چشمام از تعجب گشاد شد
+د..داری شوخی میکنی دیگه؟؟؟
خم شدو سرشو برد بین پاهام و لیس آبداری به چو*ولم زد که بدنم لرزش خفیفی کرد و سرشو بالاآوردو همزمان باگفتن جووون بلندی گفت:
-نه میخوام دختربشی بعد جوری جرت بدم که پرده خوشگلت از وسط نصف بشه و دوباره به دست خودم زن بشی
+نهههههه امیرر توروخدااا نه اینکارو بامن نکن
_هیس باش تاقبل دوختن یه دور نکردمت بعد بدوزمت
سوزنو برداشتو نخ روبهش آویزون کردو بردش به سمت کصم و سوزنو با فشار داخل کصم کرد
#پسره_نه_دکتره_نه_دوخت_ودوز_بلده_حالا_به_زور_میخواد_پرده_دختررو_بدوزه_درحالی_که_بلدنیست!!😱😱🔞🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAFjXdbqNHKZjFrOG_g
300