cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

❤️🌼ع‍‌ش‍‌ــق اس‍‌ت‍‌اد

﷽ شــروع رمان هیــــجــانـی عــش‍ــق اُســتاد نویسنده : مهلا روندپارت گذاری شنبه تا پنجشنبه روزی یک پارت 🙈🤩 رمان آنلاین ودرحال تایپ🍺🍫 هر گونه کپی برداری #حق_الناس محسوب میشودو پیگرد قانونی دارد🔐⚖️

Show more
Advertising posts
878
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
-330 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Repost from N/a
خلاصه رمان🔥 امیر تو یه تصادف دلخراش خونواده‌شو از دست میده و فقط خودش زنده می‌مونه بخاطر حس گناهی که وجودش رو گرفته دو سال تو یه تيمارستان قدیمی خودشو حبس میکنه ولی این تنهایی به پایان میرسه با اومدن یه دختر مهربون و شیطون که ناگهانی پیداش میشه و...🤭🤤 نیلوفر دختر مهربون و شیطونی که از کودکی زیر دست ناپدری سنگ دلش ازار و اذیت میشده و با کلی کمبود و خلع بزرگ شده ولی وقتی با امیر آشنا میشه کلی اتفاق غیر منتظره و عاشقانه بینشون میفته آخ از تخسی پسرمون و دلبریای دختر رمان و بامزگی و شیرینی این دو تا نگم براتون که قراره دلتون قیلی ویلی بره🥹😍 عضویت محدوده و قراره لینک باطل بشه😉👇 https://t.me/+PKslMKuhgw0wNzU0 صب بپاک
Show all...
Repost from N/a
امیر تو یه  تصادف دلخراش خونواده‌شو از دست میده و فقط خودش زنده می‌مونه بخاطر حس گناهی که وجودش رو گرفته دو سال تو یه تيمارستان قدیمی خودشو حبس میکنه ولی این تنهایی به پایان میرسه با اومدن یه دختر مهربون و شیطون که ناگهانی پیداش میشه و.. آخ از تخسی پسرمون و دلبریای دختر رمان و بامزگی و شیرینی این دو تا نگم براتون که قراره دلتون قیلی ویلی بره🥹😍 https://t.me/+PKslMKuhgw0wNzU0 ۳ ساعت بعد بپاک
Show all...
Repost from N/a
00:04
Video unavailable
امیر تو یه تصادف دلخراش خونواده‌شو از دست میده و فقط خودش زنده می‌مونه 🥲 بخاطر حس گناهی که وجودش رو گرفته دو سال تو یه تيمارستان قدیمی خودشو حبس میکنه ولی این تنهایی به پایان میرسه با اومدن یه دختر مهربون و شیطون که ناگهانی پیداش میشه و...🤭 نیلوفر دختر مهربون و شیطونی که از کودکی زیر دست ناپدری سنگ دلش ازار و اذیت میشده و با کلی کمبود و خلع بزرگ شده🥲 ولی وقتی با امیر آشنا میشه کلی اتفاق غیر منتظره و عاشقانه بینشون میفته🥺 آخ از تخسی پسرمون و دلبریای دختر رمان و بامزگی و شیرینی این دو تا نگم براتون که قراره دلتون قیلی ویلی بره🥹😍 https://t.me/+PKslMKuhgw0wNzU0 https://t.me/+PKslMKuhgw0wNzU0 صب بپاک
Show all...
animation.gif.mp40.96 KB
Repost from N/a
من آرسامم... پسر کوچیک خانواده‌ی زند که بعد فوت داداشم مجبور شدم بیوه برادرم رو به عقد خودم در بیارم با وجود اینکه بهش عالاقه نداشتم و با یکی دیگه قصد ازدواج داشتم! اما سرتقی و جذابیت اون دختر باعث شد خیلی زود وا بدم و عاشقش بشممم🔥 https://t.me/+lZWQbtT8gbc1ZGM0 ۳ ساعت بعد بپاک
Show all...
Repost from N/a
-حق نداری بکشیش... اون زندس... نفس میکشه بابا... جسم بیجون رایانم گوشه‌ا افتاده بود و دیدن پدرم با تفنگ، ان هم بالای سرش قلبم را سرحه‌شرحه میکرد -برو کنار آریانا... من وظیفمه اون حیوونو بکشم -اون حیووون نیستتت... شما حیوونید... شماهایی که به هیچ کس رحم نمیکنین لعنتیااا هق میزنم و جلوی پاش میوفتم. شلوارش رو چنگ میزنم و التماس میکنم -توروخدا بابا... نکشش... اگه طوریش بشه... اگه بخوای بلایی سرش بیاری اول باید من‌و... دخترت‌و بکشیییی!! با اشاره‌ی سر، افرادش منو به زور از محوطه خارج میکنن و تقلاهای من بی فایدس. -ولممم کنینن... دست از سرم بردارین... رایانننن... خودمو روی زمین میکشم و قبل از خارج شدن، جنبیدن لباش‌و میبینم -د...دوسِت دارم... و بعد... صدای شلیکی که روح از تنم خارج میکنه... https://t.me/+yI2WnCDRwR01YjRk رایان، پسری با جسم مُرده اما قلبی که همچنان ضربان داره... قلبی که برای دختر قصه، فرشته‌ی رایان میتپه... فرشته‌ای که باهاش زندگی رو تجربه میکنه و... چی میشه که خودش هم مرگ رو بهش تقدیم کنه؟؟ https://t.me/+yI2WnCDRwR01YjRk ۳ ساعت بعد بپاک
Show all...
Repost from N/a
Photo unavailable
من آریانام یه دختر شیطون و فضول که بعضی وقتا گند اخلاقم میشه! از روی کنجکاوی رفتم به اون سد بزرگی که بین شهر آدما و زامبیا وجود داشت دوسداشتم بدونم اونجا چه خبره و اونا چه شکلین ولی یه پسر که زامبی بود منو گیر انداخت، زندونیم کرد و...🥺🚫 https://t.me/+yI2WnCDRwR01YjRk رمان عاشقانه تخیلی نمیقولی؟🤤 https://t.me/+yI2WnCDRwR01YjRk صب بپاک
Show all...
Repost from N/a
#مبارز چابکی #بودم اما به #اسارتش دراومدم و #منو تو عمارتش #زندانی کرد و #شکنجم داد تا حرف بزنم . هر راهی رو برای #فرار امتحان #کردم اما زیر #شکنجه هاش #مرگ رو می دیدم ! بزرگ تریم #مافیا شهر بود و #مدارک باندمون رو #دزدیده بود و برای پس گرفتنشدن #وارد ویلاش شدم ! تو تله افتادیم و #برای نجات #بچه های تیم خودم رو فدا کردم اما نمی دونستم که اون .... https://t.me/+PGNpvUpKc4ZiYzM0 رمان مافیایی که یه پسر خشن و جذاب و دختر زبر زرنگ داره 🤤🔥 🩸👣🩸👣🩸🩸👣🩸👣🩸🩸👣🩸👣 ‼️فقط ۱۰ نفز ظرفیت‼️ https://t.me/+PGNpvUpKc4ZiYzM0 صب بپاک
Show all...
Repost from N/a
00:08
Video unavailable
من فریام،از شهرستان کوچیکمون با عقاید پوسیده اشون فرار کردم تا بتونم اونجوری که دلم میخواد روی پاهای خودم بایستم🔥 کار کردم تلاش کردم حرفا و تهمت ها رو به جون خریدم پیشرفت کردم اما امان...امان از عشق عمران🥲 عمران همه چیو خراب کرد یه کارگر بنا که دل و دینم رو بهش باختم اما اون فقط برای هدفش نزدیکم شده بود،برای انتقام گذشته انتقامی که من هرگز درش نقشی نداشتم. https://t.me/+Tr4ldMHdi6g3YzY0
Show all...
1.26 MB
Repost from N/a
من کیانم مردی که به خاطر نجات جون مردمش به جفتش خیانت کرد. و من اونو با بچه های که ازمن باردار بود فروختم. من ملکه‌ای رواز دست دادم که همه درحسرت یک نگاهش بودن. بعد از دست دادنش فهمیدم چقدر عاشقش بودم و از وقتی می ترسم که اون برگرده و همه چیو بفهمه و من تو اتش خشمم بسوزم.... https://t.me/+KjZZaWM9LO02OWM8 صب بپاک
Show all...
Repost from N/a
دلارام غفاری، دختر مهربون و مظلومه که پدرش بزرگترین قاچاقچیه خاورمیانه است😱 یه سوءقصد به دلارام میشه و اون مجبور میشه با یه سرگرد خشن، همخونه بشه😈 یه سرگرد بدخلق که همه از بداخلاقیش خبر دارن و همین سرگرد، داره روی پرونده پدر دلارام کار می‌کنه دلارام راز ۲۳ ساله ای توی زندگیش داره که پدرش ازش مخفی کرده؛ ولی سرگرد می دونه.❌🔥😈 همه چیز از اون پرونده ای شروع می‌شه که دلارام توی اتاق جناب سرگرد پیدا می‌کنه و اسم مادر فوت شده اش رو روی پرونده می بینه و.......🔥🧨😱❌ https://t.me/+Oo3MjuzcOtNmMzBk صب بپاک
Show all...