cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

تبارشناسی و تحلیل گفتمان تاریخی

مهدی سلطانی گردفرامرزی این کانال جهت ارایه بررسی های تبارشناسانه و تحلیل گفتمانهای تاریخی تشکیل شده است و تلاش دارد تا ضمن معرفی این روشها، تاریخ ایران را در این چهارچوبهای تحلیلی مورد مطالعه قرار دهد. ایدی برای تماس و ارسال نظرات: @m_soltani55

Show more
The country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
755
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

از معدود کتابهای جامعه شناسی در ایران که طی سالهای اخیر به چاپ رسیده و بسیار خواندنی است. یک پیشنهاد ویژه برای همه دوستان و همراهان این کانال و علاقمندان جامعه شناسی.
Show all...
🔴 تأثیرات جشنواره فیلم فجر بر اقتصاد سینمای ایران (نشست چهارم از سلسله نشست‌‌های«سینما؛ گفتمان فرهنگی»؛گام دوم سینما) با حضور: 🔸حبیب اسماعیلی (تهیه‌کننده سینما) 🔸محمدحسین قاسمی (تهیه‌کننده سینما) 🔸رامین رحیمی (منتقد و تهیه‌کننده سینما) 🔸عباس کریمی (منتقد سینما) 🔸فرناز سربندی (پژوهشگر، دکتری مدیریت و برنامه‌ریزی فرهنگی) 🔸مهدی سلطانی گردفرامرزی (پژوهشگر و عضو هیأت علمی جهاد دانشگاهی) 🔹دبیرنشست:علی‌اکبر عبدالعلی‌زاده (کارشناس و مدیر رسانه) ♦️دوشنبه 27 دی 1400 ساعت 3 بعدازظهر 🔹موزه سینما برگزارکنندگان: اداره‌کل روابط عمومی سازمان سینمایی با همکاری موزه سینما ricac.ac.ir @cultureresearch
Show all...
تبارشناسی سوژه ایرانی مهاجر مهدی سلطانی گردفرامرزی از دیرباز گویی ناف ما ایرانیان را با مهاجرت بسته اند. بنابر یک نظریه افسانه گونه تاریخی، که در صحت و سقم آن تردید وجود دارد، اقوام آریایی در هزاره پیش از میلاد به ایران کوچ کردند و بدین ترتیب سرزمین «ایران» شکل گرفت. این روایت از بس در کتابهای تاریخ معاصر و حتی درسی دانش آموزان ایرانی تکرار شده، اکنون به نوعی حقیقت و باور عمومی تبدیل گشته، و لذا در ذهن بسیاری از ما ایرانیان تصویر یک «سوژه ایرانی مهاجر» نقش بسته است. در سوی دیگر، مطابق آمارهای مراکز بین المللی، ایرانیان طی سالهای پس از انقلاب از جمله بزرگترین ملل مهاجرفرست به کشورهای توسعه یافته غربی بوده اند. طبق آمار هر ساله حدود 150 تا 180 هزار متخصص ایرانی از ایران مهاجرت کرده اند. اصحاب علوم اجتماعی و اقتصادی علت این حجم بالای مهاجر را غالباً در شرایط بد اجتماعی و اقتصادی کشور طی چند دهه گذشته می جویند و مدام در حال سر هم بندی آمارهای تبیین کننده این پدیده هستند. هیچ کس اما به پیوند تاریخ و مهاجرت نزد ما ایرانیان نمی اندیشد. به گمان من اما، تصویری که ایرانیان در گفتمانهای تاریخی از خود به عنوان «سوژه مهاجر» پذیرفته اند، در این میل فزاینده به مهاجرت بی تأثیر نبوده است. مضاف بر اینکه شواهد تاریخی نزدیکتری به ما، نسبت به مسئله مهاجرت دوردست آریاییها، وجود دارند که مسئله مهاجرت را توجیه و تحریک می کنند. طبق اسناد تاریخی، با حمله مغولان به ایران، موج مهاجرت گسترده ای در میان ایرانیان به راه افتاد که منجر به کاهش جمعیت در سرزمین ایران شد. بسیاری از مهاجرین رهسپار نواحی اناتولی شدند که از جمله نخبگان آنان مولانا جلال الدین رومی شاعر و عارف مشهور و پدرش از بلخ و نیز شیخ مصلح الدین سعدی از شیراز هستند. موج مهاجرت گسترده بعدی، با سیطره صفویان و قزلباشان شیعه بر ایران اتفاق افتاد. در این زمان بسیاری از نخبگان سنی مذهب از ایران کوچ نمودند. روزبهان خنجی متفکر اهل تسنن آن دوره به سرزمین بخارا تحت حکومت ازبکان پناه برد و نیز شاعران و نخبگان زیادی به هند پناه بردند. برآمدن سبک شعر هندی در این دوره محصول همین مهاجرتها بود. در دوره صفوی کتابی حجیم با عنوان «محبوب القلوب» یا «شمسه و قهقهه» وجود دارد که شامل مجموعه داستانهای کوتاه عامه پسند است. در بسیاری از داستانهای این کتاب، با شخصیتهای مهاجری روبرو هستیم که با انگیزه گشودن باب معیشت خود، سرزمین ایران را به عزم کشورهایی چون هند یا فرنگ ترک می کنند، اما در آن بلاد آنقدر بلا و گرفتاری مشاهده می کنند که عطای مهاجرت را به لقایش می بخشند و به ایران باز می گردند. این کتاب احتمالاً بازنمایی کننده بسیاری از مهاجرتهای آن روزگار است. اما همچنین در مقام بازگویی قصه مهاجرتها، حوزه ای از امکانات زندگی فرد مهاجر را برای مخاطبین عصر خود می گشوده است. پیامد این تجربه های تاریخی برای ما ایرانیان، البته پذیرش کردار مهاجرت به عنوان یک اصل مسلم و یک ضرورت و ایجابیت به خصوص در هنگام بر هم خوردگی نظمهای اجتماعی و سیاسی بوده است. چنین ایجابیتی به قیمت تهی شدن ذخیره استعداد و هوش ایرانیان به خصوص در دورانهایی منجر شده است که سرزمین ایران بدانها بیشترین نیاز را داشته است. «مهاجرت» از یک سرزمین در دورانهای «بی نظمی اجتماعی و سیاسی» یک «امکان» و «انتخاب» در میان سلسله ای از امکانها و انتخابها و البته ساده ترین و کم هزینه ترین آنها است. راهها و امکانات دیگر تحمل و صبر و مقاومت و تلاش برای تغییر اوضاع است و البته امکانات دیگری قطعاً موجودند. خالی کردن عرصه سرزمینی به واسطه مهاجرت در پی بر هم خوردن نظم، غالباً به شیوع بیشتر بی نظمی و سیطره نیروهایی انجامیده است که فضای اجتماعی را برای ساکنان قبلی و مهاجرین کنونی تنگ کرده بودند. در ایران معاصر، تخم لق مهاجرت ناراضیان اجتماعی و سیاسی در بالاترین سطوح سیاسی، احتمالاً توسط «محمدرضا شاه» کاشته شد، وقتی که پس از تأسیس حزب رستاخیز، به مخالفان هشدار داد که در صورت عدم رضایت از اوضاع، از کشور خارج شوند. شاه با این چنین حکم و گزاره سیاسی¬، حوزه ای از امکانات زندگی را برای ناراضیان اجتماعی گشود؛ یعنی مهاجرت و زندگی در خارج ایران. هر چند اولین قربانی چنین حکمی بدون شک خودش بود.
Show all...
از سده ای پیش، از عصر مشروطه که اصطکاک مردم و حکومت بر سر برپایی حکومت قانون بالا گرفت و البته رهبرانش را روشنفکران تشکیل می دادند، بحثی از مهاجرت و زندگی دایمی در خارج از کشور نبود. روشنفکران اگرچه دانش آموخته فرنگ بودند، مهمترین دغدغه اشان بازگشت به کشور و ایجاد تحول در جامعه ایران بود. همین روشنفکران اعم از چپ و دینی، محرکان انقلاب 57 بودند. عجیب است که همین روشنفکران پس از انقلاب در زمره اولین مهاجران قرار گرفتند و در واقع محرک تعداد زیادی از نیروهای متخصص برای خروج از کشور شدند. احتمالاً خیلی از صاحبنظران شرایط نامناسب اجتماعی و سیاسی طی دهه شصت و مسئله جنگ را دلیل خیزش مهاجرت ایرانیان در آن دوره می خوانند، اما این فقط یک سناریوی محتمل است. در این جا به نظر می رسد مسئله مهاجرت در چند دهه گذشته با «مسائل روشنفکری» گره خورده و فرد ایرانی مهاجر برای بخشهایی از جامعه ایران، به مقام شخص روشنفکر ارتقا یافته است. این ارتقای مقام، احتمالاً دلیل بسیاری از کردارهای ایرانیان در برابر مهاجرین ایرانی است. آنها حس می کنند با شخص روشنفکری مواجهند که باید گردش جمع شد و افاضات او درباره خارج را شنید. به موازات یکی تلقی کردن مهاجر و روشنفکر همزمان تغییر دیگری رخ داد؛ بدین معنا که روشنفکری با مسئله «ترس» گره خورد. اگر پیش از انقلاب، روشنفکر فرد شجاعی بود که فکر و ایده داشت و بر سر آن می ایستاد، زندانهای طولانی متحمل می شد و حتی تا پای اعدام می رفت، اکنون دیگر معنای روشنفکر دچار تغییر شده بود. روشنفکر پس از انقلاب کسی شد که فکری داشت، اما هیچگاه جرأت ایستادگی نداشت. او به مجرد کوچکترین فشارها از جانب نیروهای مسلط اجتماعی و سیاسی، از روی ترس جلای وطن می کرد و احتمالاً در آن سوی دنیا در رادیو و تلویزیونهای بیگانه نقش «کارشناس امور ایران» را پیدا می کرد. او به موجود بی خاصیتی تبدیل می شد که دیگر اثر اجتماعی نداشت. حتماً بارها این گزاره را از زبان حتی افراد تحصیلکرده شنیده ایم که «روشنفکران و اقشار تحصیلکرده ترسو هستند و سریع خود را می بازند». این گزاره در آن میدان نیرویی جنبه حقیقی پیدا می کند که یک طرف، پیشاپیش عرصه را خالی کرده است. درست مثل مسابقه ای که حریف ندارد و برنده مشخص است. از جنبه تبارشناختی، مسئله می توانست کاملاً دیگرگونه باشد. تبارشناسی حالات ممکن در عرصه مناسبات نیرو را بررسی می کند تا بتواند برای خروج از بن بستهای قدرت راهکار ارائه کند. مسئله می توانست این گونه باشد که مهاجرت با روشنفکری گره نخورد. در این صورت امواج مهاجرت نخبگان فرو می نشست و زمینه برای ایجاد تحول در جامعه ایران مهیا می شد. در واقعیت، این امکان وجود داشت که معنای مهاجرت به جای پیوند با «روشنفکری»، با مفهوم «خیانت» گره بخورد. در این صورت، ترکیب نیروهایی که می توانستند بر سرنوشت جامعه ایران اثرگذار باشند دچار تغییر می شد. افراد نخبه در این وضعیت با تحمل انواع سختی ها در ایران باقی می ماندند و در نوعی وضعیت کشاکش نیرو با نیروهای مستقر، امکانات تغییر اوضاع را فراهم می کردند. قطعاً باقی ماندن نخبگان در ایران، آرایش نیروها را در میدان نیرو عوض می کرد و فشار لازم از داخل را برای تغییرات مثبت در اوضاع اجتماعی و اقتصادی را فراهم می کرد. اما افسوس که نوعی از «بازی حقیقت» در عرصه عمومی جامعه ایران به کار افتاد که با پیوند معنای «مهاجرت» با مفهوم «روشنفکری» و ارتقای موقعیت «سوژه مهاجر» به مقام «سوژه روشنفکر» سرنوشت دیگری را برای جامعه ایران رقم زد. در رواج این بازی حقیقت، البته صاحبان قدرت سود می بردند. تهی شدن عرصه از نیروهای مخالف، کاملاً به نفع آنها عمل می کرد. یکی از مهمترین اثرات خالی شدن فضای جامعه ایران از نخبگان و روشنفکران در نتیجه مهاجرت، نیرو گرفتن ناشایستگان در همه عرصه های اجتماعی بود، که البته تخریب جامعه ایرانی و تحلیل بردن همه انواع سرمایه در آن را در پی داشته است. اکنون کار تا آنجا پیش رفته است در فیلمی همچون گشت ارشاد، لات و لوتها و مجرمان در موقعیت منتقد اجتماعی ظاهر می شوند و به مقام روشنفکر اعتلای درجه می یابند. پیامد تداوم چنین وضعیتی حتی می تواند فروپاشی سرزمین ایران را در پی داشته باشد. دلیلش خیلی ساده است؛ وقتی که کارگزاران تغییر تهی از اندیشه درست باشند، نتیجه چیزی جز رسیدن به ناکجاآباد نخواهد بود. @M_Soltani_Gordfaramarzi کانال تبارشناسی و تحلیل گفتمان تاریخی
Show all...
🎥 فرسایش تمدنی ایران با مهاجرت نخبگان 👤 #محسن_رنانی | ۲۲ آبان ماه ۱۴۰۰ بخشی از نشست «چرا مهاجرت نمی‌کنم؟» به همت «پویش فکری توسعه » و «انجمن دانش آموختگان دانشکده فنی دانشگاه تهران» مشاهده این کلیپ در یوتیوب مشاهده این کلیپ در آپارات مشاهده فیلم کامل سخنان ایشان در یوتیوب 🌾 @Sedanet 🌾 @pooyeshfekri 🌾 @Renani_Mohsen
Show all...
فرسایش تمدنی ایران.mp419.95 MB
در صحنه طولانی بازجویی سوسن، دلالتمندی های گفتمانی بسیاری وجود دارد. اولاً اینکه این نخستین بار در تاریخ سینمای ایران است که اعتیاد زنان و زندانی بودن آنها مورد بازنمایی قرار می گیرد. فیلم صحنه های طولانی بازجویی مبتنی بر تکنیک اعتراف را در بر دارد. گفتار بازجو(جلالی) در چهارچوب یک میدان نیروی انقلابی و رژیم حقیقت مذهبی ادا می¬شود و معنا پیدا می کند. بازجو در قامت یک فرد دلسوز ظاهر می شود و از سوسن می خواهد نام کسانی را که باعث اعتیاد و قاچاقچی شدن او شده اند، لو بدهد. سوسن از این کار ابا دارد و می ترسد که او را به خاطر آدمفروشی به قتل برسانند. بازجو درصدد دادن اطمینان به او برمی آید و بازی حقیقت جدیدی را پیش پای سوسن به عنوان سوژه می گذارد. براساس گفتار بازجو، لو دادن همدستان، آدمفروشی نیست. آنها اصلا آدم نیستند. نوعی دگرگونی غیرجسمانی در این گفتمان رخ می دهد. معتاد و قاچاقچی از دایره انسانیت بیرون انداخته می شوند. گفتار جلالی علیرغم استفاده تاکتیکی از گزاره های حاوی حس دلسوازانه، مملو از القای حس تحقیر در روح و روان سوسن به عنوان یک معتاد است. معتاد در اینجا به سوژه تحقیر و تعذیب روحی با استفاده از تکنیک اعتراف بدل می شود. دیالوگهای این صحنه همچنین حاوی صورتبندی گفتمانی خاصی درباره مهاجرت نخبگان است. در گفتار جلالی، همه کسانی که از ایران مهاجرت کرده اند، در طلب «زندگی خصوصی» و «آزادی های به لحاظ دینی نامشروع» هستند. مفهوم آزادی در گفتار جلالی، تحت یک بازی حقیقت انقلابی-مذهبی و براساس مفاهیم مشروع و نامشروع معنا پیدا می¬کند. براساس گفتمان جلالی، همه مهاجرت کنندگان به کشورهای غربی، سوژه های مستعد انحراف و جرم و گناه هستند و حق ندارند از «وطن» سخن بگویند. وازه «وطن» تنها در جبهه های جنگ معنای حقیقی خود را می یابد. در اینجا، مفهوم وطن در انحصار گفتمان انقلابی-مذهبی درمی آید. براساس گفتار جلالی، تحصیلکرده های دانشگاهی، نخستین سوژه های مستعد انحراف هستند. آنها هستند که به خاطر زندگی خصوصی و آزادی مهاجرت می کنند و در دام انحراف و اعتیاد می افتند. سوژه «تحصیکرده معتاد و قاچاقچی» باز هم در خلال گفتار شخصیتهای فیلم پدبدار و گزاره¬پذیر می¬شود. در یکی از صحنه های فیلم که درگیری کوتاه قاچاقچیان مواد مخدر را نشان می دهد، مسئله پیوند قاچاق و سواد و تحصیلات مورد بحث گفتمانی قرار می گیرد: راننده تریلی: این کار انقدر بوی گند و کثافت میده که نمیدونم سواد برای چیشه؟ نمیدونم قاچاق چرا شده کار درسخونده ها؟ یکی از قاچاقچیانی که لباس بلوچی به تن دارد، راننده را از درگیر شدن با لیدر قاچاقچیها برحذر می دارد و به او چنین پاسخ می دهد: تازه فهمیدی؟ قاچاقچی های حالا با قدیمیها فرق می¬کنن. حالا یا درسخونده های وامونده، آمریکارفته ها، فرانسه رفته ها، اونا که اونجا رفتن و پوک برگشتن و بار خلاف یاد دارن. سر و کله اینا اومده، برای همین هم گیر نمیفتن. سابقه هم ندارن، فکراشون هم بهتره، وقتی کار بزرگ شد پول اجیر شدن هم روشه. خلاف یعنی قاچاق یه چیزه، اجیر شدن یه چیز. اجیر یعنی سیاست. اجیر شدن هم کار درسخونده های وامونده هست. بدین ترتیب سوژه «قاچاقچی باسواد و تحصیکرده» در این فیلم مورد صورتبندی گفتمانی قرار می گیرد. چنین گفتمانی در آن میدان نیرویی بیان و نقش استراتژیک بازی می کند که طی سالهای پس از انقلاب، تحت عنوان انقلاب فرهنگی، تصفیه دانشگاه ها از عناصر ضدانقلابی را هدف اعمال قدرت خود قرار داده بود. گفتمانی که با سؤظن به نهاد دانشگاه و دانش آموختگان آن می نگریست و آنها را سوژه انحراف تلقی می کرد. فیلم همچنین در خلال گفتارهای شخصیتها، تلاش می کند تا از مسئله «اعتیاد به مواد مخدر» تبیین به دست دهد. این تبیین البته تبیینی سیاسی است. علت اعتیاد در اینجا با گزاره های ایدئولوژیک انقلابی تبیین می شود. براساس این گفتار، عامل اصلی شیوع اعتیاد در ایران، امپریالیسم خصوصاً نوع امریکایی آن است. گفتمانی که در یکی از صحنه های فیلم، در قالب گزاره های صادر شده در سخنرانی یکی از مسئولان زندان برای معتادان در حیاط زندان پدیدار می شود: «اعتیاد یه ترور ساکت و آرومه. این سیاست امروز دنیای قویترهاست. هر کشوری که چیز به دردبخوری برای اونا داره که جلوی استقلال ما وایسه...» بدین ترتیب، گفتمان فیلم در چهارچوب آن اقتصاد قدرتی قرار می گیرد که طی سالهای پس از انقلاب تلاش می کرد به تبیین سیاسی از همه چیزها دست بزند و بدنها را در خدمت نیروی انقلاب و جنگ قرار دهد. بدن معتاد در این جا از منظر فایده مندی سیاسی ابژه گفتمان واقع می شود. پرسش این است، بدنی که در خدمت انقلاب و جنگ باید باشد، چرا در چنبره اعتیاد به مواد مخدر از فایده می افتد و بی مصرف می شود؟ https://t.me/M_Soltani_Gordfaramarzi
Show all...
تبارشناسی و تحلیل گفتمان تاریخی

مهدی سلطانی گردفرامرزی این کانال جهت ارایه بررسی های تبارشناسانه و تحلیل گفتمانهای تاریخی تشکیل شده است و تلاش دارد تا ضمن معرفی این روشها، تاریخ ایران را در این چهارچوبهای تحلیلی مورد مطالعه قرار دهد. ایدی برای تماس و ارسال نظرات: @m_soltani55

گفتمان انقلابی و مسئله مواد مخدر در فیلم «تیغ و ابریشم» مهدی سلطانی گردفرامرزی فیلم «تیغ و ابریشم»(1364) ساخته مسعود کیمیایی به لحاظ روایی و بصری، فیلم عجیبی است. موضوع محوری فیلم، مسائل مربوط به قاچاق و اعتیاد به مواد مخدر است. فیلم دو خط روایی را همزمان پیش می برد: از یکسو، روند قاچاق مواد مخدر به داخل ایران از سمت مرزهای شرقی و تحت مدیریت یک شبکه مافیایی بین المللی را به تصویر می کشد و از دیگر سو، داستان مبارزه با اعتیاد به مواد مخدر را تحت یک رژیم انقلابی-اسلامی روایت می¬کند. فیلم از همان نماهای اولیه در تیتراژ، بسیار عجیب و غریب است. در تیتراژ، نماهای بسیار نزدیک از ماهی¬های قزل آلا و مرگ هولناک و دسته جمعی آنها را می بینیم و این آغازی است بر نمایش صحنه های هولناک بعدی در فیلم که البته در محیط زندان رخ می دهد. سکانس اول فیلم مربوط است به نماهایی از یک جلسه در خارج از کشور که سران مافیای بین¬المللی در آن حضور دارند و نماهایی مربوط به بارگیری مواد مخدر در مرزهای شرقی ایران. این سکانس بدون دیالوگ و کاملاً مبتنی بر تصویر است. روی تصویر، یک متن انگلیسی با زیرنویس فارسی توسط یک راوی پیرامون دستورجلسه سران مافیا قرائت می¬شود؛ دستورجلسه، برنامه ریزی استراتژیک برای ترانزیت و قاچاق هروئین به داخل ایران و پخش این مواد مخدر در سراسر ایران از جمله در مدارس، دانشگاه ها و کارخانه ها است. هدف از این کار، ناتوان ساختن جامعه ایران برای تأمین نیروی رزمنده در جبهه جنگ با عراق است. استدلال برگزارکنندگان جلسه آن است که ایران، معادلات مربوط به ارتشها در سطح جهان را به هم ریخته است و احتمال اینکه در جنگ با عراق پیروز میدان باشد، بسیار بالاست. از این رو، پخش مواد مخدر به قیمت ارزان در ایران، به سبب ناتوان ساختن جوانان ایرانی، موازنه قدرت جنگی را به نفع عراق به هم می زند. طبق روایت راوی روی تصویر، دولت امریکا پشتیبان اصلی این برنامه است. گفتار راوی روی تصویر، حاوی دلالتهای گفتمانی مهمی است: فیلم مسائل مربوط به قاچاق و اعتیاد به مواد مخدر را در یک چهارچوب گفتمانی فراملی و بین المللی می بیند و تلاش دارد تا نوعی تحلیل سیاسی در سطح سیاستهای جهانی و نبرد ابرقدرتها ارائه دهد. در این گفتار دولت امریکا در شکل یک قدرت مخوف در پشت پرده مناسبات مربوط به قاچاق و اعتیاد به مواد مخدر در سطح جهان پدیدار می شود. سکانس¬های بعدی فیلم، همگی در چهارچوب همین گفتمان عمل می کنند و مسائل مربوط به مواد مخدر و اعتیاد به آن را رویت¬پذیر و همزمان گزاره پذیر می کنند. پس از این سکانس بدون دیالوگ، صحنه ها و سکانس های متعددی از فضاهای درون زندان و معتادان زندانی در فیلم به نمایش در می¬آید. صحنه هایی عجیب و غریب و البته تاریخی. زندان بازنمایی شده در فیلم پر شده است از کسانی که جرمشان «اعتیاد به مواد مخدر» است. نماهای بزرگ از تراکم معتادان زندانی در فیلم مدام تکرار می شود. معتادانی که هنگام هواخوری در هم می لولند و یا نشسته رو به دیوار ردیف می شوند و یا نشسته در حیاط زندان به سخنرانی مسئولان زندان گوش می سپارند. این نماهای تصویری نوعی وجه مندی گزاره ای دارند؛ در این گزاره-تصویرها، معتادان به شکل مجرمان پدیدار می¬شوند. در سراسر فیلم همچنین نماهای هولناک و البته متعدد از معتادانی که مرده¬اند و جسدشان در کنار هم بر روی زمین قرار گرفته، نمایش داده می شود. جسدها گاهی با روزنامه پوشانده شده و گاهی بدون هیچ پوششی بازنمایی می شود. فیلم چند شخصیت محوری دارد: جمشید اختری و نامزدش سوسن مکاشی که هر دو به جرم قاچاق مواد مخدر زندانی شده اند. جمشید و سوسن هر دو معتادند و مظنون به قاچاق و فروش مواد مخدر. این دو سوژه بازجویی جلالی، رییس جدید زندان، هستند و داستان اصلی فیلم حول بازجویی از این دو نفر سامان می یابد. رییس قبلی زندان به نام محمدیان در جریان مأموریت مبارزه با قاچاقچیان مورد ترور قرار گرفته و بنابراین جلالی به جای او به بررسی پرونده جمشید و سوسن می پردازد. دیالوگهای حین بازجویی آنها توسط جلالی مملو از دلالتمندیهای گفتمانی است. جمشید و سوسن هر دو تحصیلکرده دانشگاه هستند. سوسن در انگلیس درس اقتصاد خوانده و با جمشید به واسطه درس و دانشگاه آشنا و نامزد شده است. آنها در حین قاچاق مواد مخدر به خارج از کشور دستگیر شده اند. گفتمان حاکم بر صحنه های بازجویی، گفتمانی ضد دانشگاه و تقویت کننده مهاجرت نخبگان است. گفتمانی که در خلال بازجویی جلالی از سوسن پدیدار میشود؛ https://t.me/M_Soltani_Gordfaramarzi
Show all...
تبارشناسی و تحلیل گفتمان تاریخی

مهدی سلطانی گردفرامرزی این کانال جهت ارایه بررسی های تبارشناسانه و تحلیل گفتمانهای تاریخی تشکیل شده است و تلاش دارد تا ضمن معرفی این روشها، تاریخ ایران را در این چهارچوبهای تحلیلی مورد مطالعه قرار دهد. ایدی برای تماس و ارسال نظرات: @m_soltani55

Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.