cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

سایه‌سار

یادداشت‌های ادبی سایه اقتصادی‌نیا @Sayeheghtesadinia

Show more
Advertising posts
9 753
Subscribers
-224 hours
-237 days
-7430 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Photo unavailableShow in Telegram
در کمال تاسف مطلع شدیم آقای دکتر عبدالکریم سروش توصیه‌های مشفقانه‌ی ما را جدی نگرفته و بالنتیجه به مرض مهلک جناس مبتلا شده‌اند. برای آن استاد بزرگوار از درگاهش سکینه‌ی زبان مسئلت داریم.
Show all...
کویر وحشت یا جعبه‌های بنفشه در تازه‌ترین شماره‌ی مجله‌ی آگاهی نو اجمالا درباره‌ی تجلی مفهوم وطن در شعر شفیعی‌کدکنی نوشته‌ام: جلوه‌های وطن در شعر محمدرضا شفیعی‌کدکنی گونه‌گون است، و شاید بتوان طیف وسیعی از استعارات و تعبیراتی را در دفتر و دیوانش جست که شاعر با استخدام آنها حول محور وطن مضمون‌سازی کرده‌ است. اگر زیست شخصی و مشی حرفه‌ای و گفته‌های دانشگاهی و نوشته‌های گوناگون او را هم در کنار اینهمه پردازش شاعرانه از تنها همین یک مفهوم پیش چشم آوریم، نیک دریافتنی است که وطن، نظراً و عملاً و باطناً و ظاهراً ، مفهومی‌ست جدانشدنی از زندگی فکری و حیات شعری شفیعی‌کدکنی. اما جلوۀ این مفهوم بس گونه‌گون، نایکدست، و حتی گاه با دیگر جلوه‌ها متخالف است؛ تخالفی که در بطن خود این مفهوم نهفته است و، چون جامۀ بیان می‌پوشد، ناچار ظاهر می‌شود: گاه معشوقی است وفادار و گاه غدار، گاه دریایی است بلاخیز و گاه چمنی است سبز و ایمن. وطن چون خانواده، و بیش از همۀ دیگر اعضای خانواده چون مادر، است: از او بِدو می‌گریزی، قهر می‌کنی و بازمی‌گردی، می‌رنجی و می‌رنجانی‌اش، می‌سوزی و می‌سازی‌اش، می‌بخشی و می‌کشانی‌اش، و سرانجام بند و بنده و بندی اویی. شعر شفیعی (و هم زیست او) جلوه‌گاه عیان همین تلاطم‌ها و کشاکش‌هاست. اینجا تنها به دو سه نمونۀ مشهورتر اشاره می‌کنم که از فرط اشتهار در یادها چون مثل سائر مانده است: «سفر بخیر»، «کوچ بنفشه‌ها» و «گمشده»؛ وگرنه همین مقایسه و مطالعه را می‌توان به اشعار دیگر او هم بسط دارد و به نتایجی نقادانه‌تر رسید. شاعر در شعر «سفر بخیر»، که علیرغم کوتاهی بس فشرده و متراکم از استعاره‌هاست، حول استعارۀ مرکزی «کویر وحشت» مضمون‌سازی کرده است: گون که گیاه بومی ایران است استعاره از انسان ایرانی، نسیم که شتابان و گذرنده است مسافر و مهاجر از ایران، و کویر وحشت استعاره‌ای تلخ و درشت (و چه‌بسا در تاریخ سرودن شعر، ناروا) از وطن است: «به کجا چنین شتابان؟» گون از نسیم پرسید. «دل من گرفته زینجا هوس سفر نداری ز غبار این بیابان؟» «همه آرزویم، اما چه کنم که بسته‌پایم...» «به کجا چنین شتابان؟» «به هرآن‌کجا که باشد، به جز این سرا سرایم» «سفرت بخیر! اما، تو و دوستی، خدا را چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی، به شکوفه‌ها، به باران، برسان سلام ما را.» زهری که از غلظت این استعاره می‌چکد، در شعر «گمشده» به قوامِ غم، حتی شاید بتوان گفت غمی مطبوع و خانگی، رقیق می‌شود و انسان ایرانی را در حالی منتظر و محصور درون مرزها تصویر می‌کند. مقایسۀ این دو استعاره با توجه به سال سرایش اشعار برای مخاطبان جوان‌تر این شعرها چه‌بسا شگفت‌آور باشد: در «سفر بخیرِ» دهۀ چهل و پنجاه خاک ایران بیابانی است که هیچ‌گونه رشد و شکوفایی در خاکش محتمل نیست و فقط باید از آن مهاجرت کرد تا به شکوفه و باران رسید، اما در «گمشدۀ» دهۀ هشتاد می‌توان به‌هرحال در آن خاکِ میان خلیج فارس و خزر ماند و، هرچند نگران و مضطرب، امیدوارِ خبرِ بازآمدن شادی بود: طفلی به نام شادی، دیری است گم شده‎‌ست با چشم‌های روشن برّاق با گیسویی بلند، به بالای آرزو. هرکس ازو نشانی دارد، ما را کند خبر این هم نشان ما: یک‌سو خلیج فارس سوی دگر خزر. در «کوچ بنفشه‌ها» (۱۳۴۵)، که باز هم درونمایۀ مهاجرت از ایران در آن محوریت دارد، احساس شاعر نسبت به وطن این‌بار به حسرت می‌گراید: «ای کاش» عبارت عیان این دریغ است ولی از خشم و بیزاری در شعر نشانی نیست؛ برعکس، به لطف نفَس نوروز، راوی کوچ را هم زیبا می‌پندارد و در پایان‌بندی شعر با عبارات «روشنای باران» و «آفتاب پاک» نوعی پذیرش و آرامش را هم القا می‌کند. گویی نوروز، به مثابه یک عنصر پرقدرت تمدنی، سرانجام می‌تواند به‌نفع بقا و ماندگاری عمل کند و مانع ازدست‌رفتگی شود: ... ای کاش... ای کاش آدمی وطنش را مثل بنفشه‌ها (در جعبه‌های خاک) یک‌روز می‌توانست همراه خویشتن ببرد هرکجا که خواست. در روشنای باران، در آفتاب پاک. خشم، بیزاری، ناامیدی، امیدواری، عشق، وابستگی، غم دوری، حسرت.... اینها همه احساساتی است که هر انسان سالمی عمیقاً با دو وجودِ یکتا تجربه می‌کند: مادر و وطن؛ و شعر شفیعی‌کدکنی همواره یکی از رساترین راویان این رفتار بشری بوده است. https://t.me/Sayehsaar
Show all...
سایه‌سار

یادداشت‌های ادبی سایه اقتصادی‌نیا @Sayeheghtesadinia

در تازه‌ترین شماره‌ی مجله‌ی "آگاهی نو" اجمالا درباره‌ی وطن در شعر شفیعی‌کدکنی نوشته‌ام.
Show all...
4_5971774119505564586.pdf6.69 KB
Photo unavailableShow in Telegram
خبر خوب برای خودم و دوستداران فروغ. انتشارات مروارید: https://morvarid.pub/index.php?route=product/product&product_id=805
Show all...
فرامرز اصلانی در نخستین روز سال 1403 آوای ایرانی پاکی از صحنۀ صداهای زنده جدا شد؛ صدایی تمیز و تازه که، مثل روی فرشتگان سحر، شیشه‌ای و شسته و شفاف بود و، مثل گوهر ناب، براق و بی‌ادعا. آواز او سهل‌وممتنع بود: آنقدر سبک و رها می‌خواند که هرکس را به این پندار باطل می‌انداخت که چنان خواندنی از همه برمی‌آید، اما القای چنان درجه‌ای از سادگی و بی‌ریایی خود استعدادی بود که از عهدۀ سرهای سنگین و جان‌های گران و گلوهای آکنده از بغض برنمی‌آمد. خواندنش روح را راحت می‌کرد، انگار گلی صحرایی که بی‌زحمت باغبان رسته و بی‌منت نیسان شکفته. گیتارش، حتی وقتی خودش دیگر جوان نبود هم صدای جوانی می‌داد؛ صدای ریختن آبشار درکه بر شانه‌های لاغر دانشجوها، روی هم غلتیدن یخ‌‌ها در همهمۀ جام‌های مهمانی‌ها، و جرقه‌های بی‌هوای آتش‌های افروخته در بیداری ساحل‌ها. صدای راندن در جاده‌ها، گریستن بر شانه‌ها، ماندن در خیابان‌ها، بیدار شدن در بوی بندر‌ها، رفتن‌ها و بازگشتن‌ها، بازگشتن‌ها، بازگشتن‌ها.... قطعۀ «آهوی وحشی» مثل اعلای استفادۀ مدرن از سنت است: محتوای شعری از قرن هشتم چنان طبیعی و زنده به فرمی نو و حتی بی‌سابقه از موسیقی آمیخته می‌‌شود که گویی از اصل حافظ این گل را برای همین گلدان کاشته بود. این قطعه خود به‌تنهایی سرمشقی است برای هنرمندان جوانی که ارتباط خود با سنت شعری فارسی را به بهانۀ نوگرایی به‌کلی گسسته‌اند. مثنوی حافظ و گیتار: بوطیقایی عتیق که هرچند بر سازی غربی نشسته، هنوز، بس‌بسیار ایرانی است. هنرآفرینی‌های دیگرش با اشعار حافظ نیز همگی مصداق کاربرد نوآورانۀ سنت‌اند و خط بطلانی بر ادعای بی‌هنرانی که تنگدستی خود را به پای شعر فارسی می‌نویسند. فرامرز اصلانی گاه با ادای دیگرگونِ بعضی الفاظ و کلمات یا حذف بعضی واژه‌ها یا رفت‌وآمد میان زبان گفتار و نوشتار در هنجارِ زبانی ترانه‌هایش دستکاری‌هایی می‌کرد، پیمانه و شیرین. مثلاً در «اگه یه روز» کلمۀ «نام» را به شکل غیرمتعارف و شاید به لهجۀ تهرانی «نوم» می‌خواند، در «پرستوهای خسته» مفهوم «اما» را از سطر «من همیشه دلم می‌خواست چراغونی، به جز اشکم نیومد به مهمونی» جا انداخته بود و در «دل اسیره» به‌جای «دلم آروم نمی‌گیره» می‌گفت «دلم آروم نگیره» (وجه التزامی به‌جای اخباری). در این مورد آخر، وزن دست‌وپای او را نبسته بود چون می‌توانست بخواند «دل آروم نمی‌گیره» و هنوز وزن درست باشد، اما به نظرم عامدانه این طرز فراروی‌ها از هنجار را در آوازش می‌گنجاند تا تفاوتی نمکین با زبان روزمره ایجاد کند. او در این بازی افراط نمی‌کرد، تکرار مکرر نمی‌کرد و حدی نگه می‌داشت که سبک‌آفرین بود. حفظ حد هرچیز اساساً یکی از رموز وقار شخصیت خود او هم بود: به‌اندازه می‌خواند، به‌اندازه مصاحبه می‌کرد، به‌اندازه اظهارنظر می‌کرد، به‌اندازه سیاسی بود و، مهم‌تر از همه، به‌اندازه ایرانی بود.
Show all...
در مستند کوتاهی که به همت آقای عنایت فانی در بی‌بی‌سی فارسی تهیه شده درباره‌ی وجوه گوناگون زندگی ادبی محمود کیانوش صحبت کرده‌ام. کیانوش شاعری رقیق‌القلب و عزلت‌جو ولی شجاع و حقیقت‌جو بود‌. بسیار نوشت و انتشار داد، کم دیده و خوانده شد. در این گفت‌وگو، بر سهم سترگ او در بیداری وجدان جامعه‌ی ادبی بیش از دیگر ساحات کاری و شخصیتی‌اش درنگ کردم؛ سهمی که ادایش او را منزوی کرد، اما سازگار و ساکت نه. از آقای فانی برای تهیه‌ی این مستند کوتاه سپاسگزارم. اینجا تماشا کنید: https://www.youtube.com/watch?v=z3Wzg66WBKg&t=200s
Show all...
محمود کیانوش، هنرمندی که مثل هیچ‌کس نبود

محمود کیانوش، شاعر، نویسنده، منتقد ادبی و مترجم برجسته ایران که سال ۱۴۰۰ در لندن درگذشت، از هر نظر با هنرمندان هم دوره‌اش متفاوت بود. او با وجود اینکه یکی از پر آثارترین شاعران و نویسندگان بود در عین حال کم سر و صداترین هم بود. عنایت فانی، همکار و دوست سالیان او در این فیلم مستند زندگی او را بررسی کرده است.

هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز سایه اقتصادی‌نیا 🌷🪻🌷🪻🌷🪻🌷🪻🌷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
Show all...
هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز 🪻🌷
Show all...
در پادکست "ابدیت و یک روز" با حامد صرافی‌زاده‌ی عزیز و مهمانان گرامی‌اش درباره‌ی آثار ادبی ابراهیم گلستان صحبت کرده‌ایم. https://t.me/EternityAndADay/1201
Show all...
ابدیت و یک روز

🅾️ در پادکست ابدیت و یک روز بشنوید ✅ شماره #دویست_و_بیست_و_پنج 🎬 مد و مه، مجموعه گفت‌وگوهایی درباره «ابراهیم گلستان» 🔸 این برنامه یک گفت‌وگوی جمعی دربارۀ آثار ادبی ابراهیم گلستان 👤 «سایه اقتصاد‌ی‌نیا»، «مهدی افروزمنش» و «ادیب وحدانی» 🆑 @EternityAndADay 🆔 Insta: AbadiatVaYekRooz 🌐 Website: ابدیت و یک روز 📻 CastBox : ابدیت و یک روز 📶 Anchor : ابدیت و یک روز 🔘 Namlik : ابدیت و یک روز

Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.