cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

👑░❤️ایل شیان کَلهُر❤️👑

کانال شیان کلهر جهت اطلاع و اگاهی و درج اخبار و مطالب روز و انعکاس مشکلات منطقه تماس با تیم مدیریت کانال: مدیر کانال: @mohsen_khan63 ادمین: @seedmojtabamosavi @Mohsenkhan2261 @Drghasemy50 @Moslem_m64

Show more
Advertising posts
1 084
Subscribers
No data24 hours
-17 days
+130 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

در یکی از مدارس دور افتاده یاسوج معلمی دچار مشکل شد و موقتاً برای یک ماه معلم جایگزینی بجای او شروع به تدریس کرد. معلم جایگزین از چند دانش آموز شروع به پرسش در مورد درس کرد، وقتی نوبت به یکی از دانش آموزان رسید و پاسخی اشتباه داد بقیه دانش آموزان شروع به خندیدن کردند و او را مسخره می کردند... معلم متوجه شد که این دانش آموز از اعتماد به نفس پایینی برخوردار است و همواره توسط همکلاسی‌هایش مورد تمسخر قرار می‌گیرد. زنگ آخر فرا رسید و وقتی دانش آموزان از کلاس خارج شدند، معلم آن دانش آموز را فرا خواند و به او برگه‌ای داد که بیتی شعر روی آن نوشته شده بود و از او خواست همانطور که نام خود را حفظ کرده، آن بیت شعر را حفظ کند و با هیچکس در مورد این موضوع صحبت نکند. در روز دوم معلم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن بیت شعر را پاک کرد و از بچه‌ها خواست هر کس در آن زمان کوتاه توانسته شعر را حفظ کند، دستش را بالا ببرد. هیچکدام از دانش آموزان نتوانسته بود شعر را حفظ کند؛ تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز دیروزی بود که مورد تمسخر بچه‌ها قرار گرفته بود. بچه‌ها از این که او توانسته در این فرصت کوتاه شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند. معلم خواست برای او کف بزنند و تشویقش کنند. در طول این یک ماه، معلم جدید هر روز همین کار را تکرار می‌کرد و از بچه‌ها می‌خواست تشویقش کنند و او را مورد لطف و محبت قرار می‌داد. کم کم نگاه همکلاسی‌ها نسبت به آن دانش آموز تغییر کرد. دیگر کسی او را مسخره نمی‌کرد. آن دانش آموز خود نیز دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره معلم سابقش "خنگ" می‌نامید، نیست. بخاطر اعتماد به نفسی که آن معلم به دانش آموز داده بود و حس خوبی که از آن گرفته بود، دانش آموز تمام تلاش خود را می‌کرد که همواره آن احساس خوب برتر بودن و باهوش بودن و ارزشمند بودن در نظر دیگران را حفظ کند. آن سال با معدلی خوب قبول شد. به کلاس‌های بالاتر رفت. در کنکور شرکت کرد و وارد دانشگاه شد. مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی خود را گرفت و هم اکنون پدر پیوند کبد ایران است که در بیمارستان ابن سینای شیراز شهر صدرا صدها پیوند کبد انجام داده است. این قصه را "دکتر ملک حسینی" در کتاب زندگانی خود و برای قدردانی از آن معلم که با یک حرکت هوشمندانه مسیر زندگی او را عوض نمود نوشته است. او در صفحه اینستاگرامش نوشته، انسانها دو نوعند: نوع اول کلید خیر هستند. دستت را می‌گیرند و در بهتر شدنت کمک کرده و به تو احساس ارزشمند بودن می‌دهند. نوع دوم انسان‌هایی هستند که با دیدن اولین شکست شخص، حس بی ارزشی و بدشانس بودن را به او منتقل می‌کنند. این دانش آموز می‌توانست قربانی نوع دوم این انسان‌ها بشود که بخت با او یار بود؛ و آن معلم کسی نبود جز "محمد بهمن بیگی" مردی بزرگ که چون ستاره‌ای در دل شب‌های سیاه روزگاران درخشید و معجزه کرد. استاد بهمن بیگی نویسنده‌ای چیره دست با ذهنی خلاق و مدیری لایق بود و نشان داد که اگر اراده باشد می‌توان مردمی را از فرش به عرش رساند که نمونه آن دکتر ملک حسینی است. روحش جاودان و یادش گرامی. به همین ترتیب باید از همه‌ی معلمین عزیز و زحمتکش که چراغ راه دیگران می‌شوند تشکر کرد. https://t.me/shiankalhor
Show all...
👑░❤️ایل شیان کَلهُر❤️👑

کانال شیان کلهر جهت اطلاع و اگاهی و درج اخبار و مطالب روز و انعکاس مشکلات منطقه تماس با تیم مدیریت کانال: مدیر کانال: @mohsen_khan63 ادمین: @seedmojtabamosavi @Mohsenkhan2261 @Drghasemy50 @Moslem_m64

می گویند اگر با گرگ مواجِه شدی ؛ هرگز با او در نیفت ... چیزی که یک گرگ را ترسناک می کند ؛ تجربه ی بی همتایش در بی رحمی و کشتار است ... ! گرگ ها تشنه ی دریدنِ انسان هایِ ضعیفند ... و اکثراً هم ، "گروهی" دنبالِ شکار می گردند ‌... هرگز نباید بهِشان پشت کرده و فرار کنی ، آنها همین را می خواهند ، ضعف و تسلیمِ تو را ... باید مستقیم در چشمانشان خیره شوی و قدرتت را به رُخِشان بکشی ، تا دست از سرت بردارند ... باید بهشان نشان دهی که طعمه ی اشتباهی را انتخاب کرده اند ... باید با اقتدارت ؛ تَسلیمشان کنی ! این حکایتِ خیلی از آدم هاست ... حیواناتی ناطق و بی انصاف ... که دندانشان تیز نیست ؛ اما وحشیانه می درَند ... و خیلی متمدِّنانه حرف می زنند ...
Show all...