دبیرستان پسرانه شایستگان (دوره اول)
shayestegan52 32253153 t.me/shayestegan52
Show more176
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
هر وقت بابام میدید لامپ اتاق یا پنکه روشنه و من بیرون اتاقم، میگفت
چرا اسراف؟ چرا هدر دادن انرژی؟ 🤔
آب چکه میکرد، میگفت: اسراف حرامه!😔
اتاقم که بهم ریخته بود میگفت: تمیز و منظم باش؛ نظم اساس دینه..🙄
حتی درزمان بیماریش نیز تذکر میداد
مدام حرفهای تکراری وعذابآور،😤
تا اینکه روز خوشی فرا رسید؛ چون میبایست در شرکت بزرگی برای کار، مصاحبه بدم.
با خود گفتم اگر قبول شدم، این خونه کسل کننده و پُر از توبیخ رو، ترک میکنم.😅
صبح زود حمام کردم، بهترین لباسمو پوشیدم و خواستم برم بیرون که پدرم بِهم پول داد و با لبخند گفت: فرزندم!😍
۱-مُرَتب و منظم باش؛
۲-همیشه خیرخواه دیگران باش
۳-مثبت اندیش باش؛
۴-خودت رو باور داشته باش؛
تو دلم غُرولُند کردم که در بهترین روز زندگیم هم از نصیحت دست بردار نیست و این لحظات شیرین رو زهرمارم میکنه!😔
با سرعت به شرکت رویاییام رفتم، به در شرکت رسیدم، با تعجب دیدم هیچ نگهبان و تشریفاتی نبود، فقط چند تابلو راهنما بود!
به محض ورود، دیدم آشغال زیادی در اطراف سطل زباله ریخته، یاد حرف بابام افتادم؛ آشغالا رو ریختم تو سطل زباله..
اومدم تو راهرو، دیدم دستگیره در کمی از جاش دراُومده، یاد پند پدرم افتادم که میگفت: خیرخواه باش؛ دستگیره رو سر جاش محکم کردم تا نیوفته!
از کنار باغچه رد میشدم، دیدم آبِ سر ریز شده و داره میاد تو راهرو، یاد تذکر بابا افتادم که اسراف حرامه؛ لذا شیر آب رو هم بستم..
پلهها را بالا میرفتم، دیدم علیرغم روشنی هوا چراغها روشنه، نصیحت بابا هنوز توی گوشم زمزمه میشد، لذا اونا رو خاموش کردم!
به بخش مرکزی رسیدم و دیدم افراد زیادی زودتر از من برای همان کار آمدن و منتظرند نوبتشون برسه
چهره و لباسشون رو که دیدم، احساس خجالت کردم؛ خصوصاً اونایی که از مدرک دانشگاههای غربیشون تعریف میکردن!
عجیب بود؛ هر کسی که میرفت تو اتاق مصاحبه، کمتر از یک دقیقه میامد بیرون!
با خودم گفتم: اینا با این دَک و پوزشون رد شدن، مگر ممکنه من قبول بشم؟ عُمراً!!
بهتره خودم محترمانه انصراف بدم تا عذرمو نخواستن!
باز یاد پند پدر افتادم که مثبت اندیش باش، نشستم و منتظر نوبتم شدم🍃🌺
*اونروز حرفای بابام بهم انرژی میداد*
توی این فکرا بودم که اسممو صدا زدن.
وارد اتاق مصاحبه شدم، دیدم۳نفر نشستن و به من نگاه میکنند😳
یکیشون گفت: کِی میخواهی کارتو شروع کنی؟
لحظهای فکر کردم، داره مسخرهم میکنه
یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که خودت رو باور کن و اعتماد به نفس داشته باش!
پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم:
ِان شاءالله بعد از همین مصاحبه آمادهام
یکی از اونا گفت: شما پذیرفته شدی!!
باتعجب گفتم: هنوزکه سوالی نپرسیدید؟!
گفت: چون با پرسش که نمیشه مهارت داوطلب رو فهمید، گزینش ما عملی بود.
با دوربین مداربسته دیدیم، تنها شما بودی که تلاش کردی از درب ورود تا اینجا، نقصها رو اصلاح کنی..
در آن لحظه همه چی از ذهنم پاک شد، کار، مصاحبه، شغل و..
هیچ چیز جز صورت پدرم را ندیدم، کسی که ظاهرش سختگیر، اما درونش پر از محبت بود و آینده نگری..
عزیزانم!
در ماوراء نصایح و توبیخهای مادرها و پدرها، محبتی نهفته است که روزی حکمت آن را خواهید فهمید...
اما شاید دیگر آنها در کنار ما نباشند: میگن قدیما حیاطها درب نداشت
اگر درب داشت هیچوقت قفل نبود...
میدونید چرا قدیمیا اینقدر مخلص بودند؟
چرا اينقدر شاد بودن؟
چرا اينقدر احساس تنهايی نمیكردند؟
چرا زندگیها بركت داشت؟
چرا عمرشون طولانی بود؟...
چون تو کتابها دنبال ثواب نمیگشتند
که چی بخونند ثواب داره،
دنبال عملکردن بودند. فقط یک کلام میگفتند:
خدایا به دادههایت شکر.
نمیگفتند تشنه رو آب بدید ثواب داره
میگفتند آب بدید به بچه که طاقت نداره
موقعی که غذا میپختند، نمیگفتند بدیم به همسایه ثواب داره، میگفتند بو بلند شده، همسایه میلش میکشه
ببریم اونا هم بخورن.
موقعی که یکی مریض میشد نمیگفتن
این دعا رو بخونی خوب میشی، میرفتن
خونه طرف ظرفاشو میشستن جارو میزدن، غذاشو میپختن که بچههایشغصه نخورن
اول و آخر کلامشون رحم و مهربانی بود.
به بچه عیدی میدادند، میگفتن دلشون شاد میشه
به همسایه میرسیدن میگفتن همسایه
از خواهر و برادر به آدم نزدیکتره...
خدایا قلب ما را جلا بده که تو کتابها
دنبال ثواب نگردیم خودمان را اصلاحکنیم و با عمل کردن به ثواب برسیم 💝
نه فقط با خواندن دعا...
مهربان باشیم
محبت کنیم بیمنت...💗
*پیشنهاد میکنم این متن تاثیر گذار رو برای دوستان ، عزیزان ویا بچه هاتون بفرستید.*
نیکوکاری همیشه پول دادن نیست.
همین هم میتونه نیکوکاری باشه.
شاد باشید.
Photo unavailableShow in Telegram
سالها بود که می خواستم از فردا شروع کنم، اما همیشه فردا یک روز از من جلوتر بود؛
سالها گذشت تا فهمیدم
باید از همین الان شروع کنم...
Repost from 🔶🔸کافه ریاضی🔸🔶
#جزوه_فصل۱تا۸
#ریاضی_نهم
باتشکر از استاد: فیروز محمودی
🔶🔸کافه ریاضی
@riazicafe
جزوه.فصل۱تا۸نهم (riazicafe@).pdf22.11 MB
میدونی هیچکس عالی شروع نکرده...!
هیچ قهرمانِ المپیکی ، اولین مسابقه اش عالی نبوده!
هیچ نویسنده ی مشهوری، اولین کتابش چاپ نشده!
هیچ خواننده ی پرطرفداری اولین کنسرتش تو سالن های بزرگ نبوده!
هیچ نقاش معروفی اولین تابلوهاش دیده نشده!
هیچ کمدین معروفی اولین اجراهاش مجذوب کننده نبوده!
موفقیت یعنی همین! یعنی هیچکس عالی شروع نکرده ولی تا زمانیکه قصه اش تموم نشده ادامه داده! تو هم ادامه بده..همین!
Repost from آزمون های آنلاین هشتم
■ آزمون آنلاین مفهومی و تحلیلی نقشه خوانی و تصویر خوانی درس ۲۲ مطالعات اجتماعی پایه هشتم
■ آقای محمدشریف صدری طبلی
■ دبیر مطالعات اجتماعی منطقه شهاب قشم
■ مدرسه دکترحشمت شهر طبل
■ مدت آزمون: ۶۰ دقیقه
■ لینک آزمون: http://exam.site77.ir/exam.php?id=743830
آزمون آنلاین مفهومی و تحلیلی نقشه خوانی و تصویر خوانی درس ۲۲ مطالعات اجتماعی هشتم دبیر:محمدشریف صدری طبلی
آزمون آنلاین مفهومی و تحلیلی نقشه خوانی و تصویر خوانی درس ۲۲ مطالعات اجتماعی هشتم دبیر:محمدشریف صدری طبلی، تاریخ شروع: شنبه, ۰۶ فروردین ۱۴۰۱ ساعت ۰۳:۵۰، تعداد سوالات 25، زمان پاسخ گویی: 60 دقیقه
♨️ساعت کاری ادارات به دوران قبل از کرونا بازگشت/ غیر حضوری بودن مدارس و دانشگاهها از ۱۴ فروردین پذیرفتنی نیست
سخنگوی ستاد ملی مقابله با کرونا مصوبات امروز ستاد ملی کرونا را اعلام کرد:
🔹 ساعات کاری ادارات به شرایط پیش از اوج گیری بیماری کرونا بر می گردد.
🔹 مدارس و دانشگاهها از ۱/۱۴ حضوری خواهند بود. هیچ عذر و بهانه ای پذیرفتنی نیست.
🔹 عادی انگاری نشود؛ کرونا تمام نشده است اما کار، آموزش، تحصیل و زندگی پر شورتر و با نشاطتر از گذشته دنبال میشود.
Repost from متوسطه اول
27:20
Video unavailableShow in Telegram
درس #ریاضی - رابطه فیثاغورس
پایه #هشتم
📗📘📕📙
کانال متوسطه اول👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFFNcBbH6VFCiHNlCw
50.97 MB
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.