☁️ابرکانه | صدیقه حسینی
کارم داشتی، توی این بات بهم بگو👇 @abrak68_bot خواهی بخوان و خواه مخوان، ما نوشتهایم
Show more389
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
تنهاییِ از دست رفتهی آدمها بعد از ازدواج چنین چیزی باید باشد، حتی تصورش هم ترسناک است.
https://t.me/abrakane
شعار کمپین:
خوشمزه در هر صورت!
کاری از استودیو تابستان
این هماهنگی بین شعار کمپین و تصویر، عالی بود.
کمپین ایموچیپس مزمز
https://t.me/abrakane
کاری از استودیو تابستان!
این هماهنگی بین شعار کمپین و تصویر، عالی بود!
کمپین ایموچیپس مزمز
https://t.me/abrakane
کاری از بابک معدندار خلاق!
خیلی هم عالی...
کمپین ایموچیپس مزمز
قهر نه
دوری تو
قلب مرا
بی گله کُشت...
بعد از یک خواب آشفته
و ترس مفرط
که هیچ پناهی نیست
جز موسیقی...
Alireza Ghorbani Ham Gonah.mp39.38 MB
گفت تو هیچوقت به من نگفتی دوستت دارم!
از خودم دفاع کردم. گفتم که حتما یادت نیست. یکبار گفتم چقدر خوشحالم که با هم دوستیم. یکبار دیگر گفتم چقدر به بودن ِ تو افتخار میکنم. یکبار دیگر هم گفتم تو خیلی دختر باهوش و جسوری هستی! یادت نیست؟
همهاش یادش بود اما گفت اینها جای دوست داشتن را نمیگیرد.
بله! انگار هرچقدر که کلمات را بشکافیم باز هم «دوستت دارم» جای خودش باید گفته شود. چقدر هم سخت میشود گاهی گفتنش! یعنی آدم حاضر است به اندازهی یک کتاب هزار و صد صفحهای حرف بزند و توضیح بدهد و توصیف کند اما این دو کلمه را نگوید!
برای اینکه خیلی یکجوری است. حداقل من بلد نیستم راه به راه بگویم دوستت دارم! حس میکنم کم است. یک چیزی کم دارد انگار! نمیتوانم بیمقدمه بگویمش.
اینها تصور من است اما گویا این عبارت بهشدت کافی است. خیلی هم کافی است. انگار همهچیز را در خودش دارد. تمام توصیفات آن کتاب هزار وصد صفحهای توی همین عبارت خلاصه میشود و برای خیلیها گفتن و شنیدن همین کافیست.
برای من اما قضیه جور دیگریست. امشب فهمیدم شکافتن کلمات و توصیفهای هزار و صد صفحهای بهتر است. چون حتی وقتی توی عصبانیت هزار بار بگویی «دوستت ندارم» باز هم باور نمیکند، او با این دو کلمه به دوست داشتن ِ تو ایمان نیاورده که حالا با این دوستت ندارم گفتنها همه چیز برایش تمام شود. میدانید؟
پ.ن:
ابتدای متن را برای نسیم نوشتم
انتهایش را برای جینجر
https://t.me/abrakane
این چت من و نسیم
و بعد من و نرگس
نشون میده من به لحاظ روحی خیلی به دوستام وصلم! 😂
«وَ لاتُعَنِّنی بِطَلَبِ مالَمْ تُقَدِّرْ لی فیهِ رِزْقاً.»
در جستجوی آنچه برایم مقدر نکردهای، خستهام مکن.
@monadchannel
«حبيبتی!
إن يسألونَك عنی يوماً
فلا تُفَكری كَثيراً
قولی لَهم بكلِ كبرِياء
يحبنی، يحبنی كثيراً.»
محبوبم؛
اگر روزی از تو دربارهی من پرسیدند
زیاد فکر نکن. با غرور به ایشان بگو:
دوستم دارد،
بسیار دوستم دارد.
- نزار قبانی.
@monadchannel
روزنوشت | دو
نفهمیدم این 9 روز چهطور گذشت. تمام اسفند را کار کردم، کم خوابیدم، جواب تلفنها و پیامها را ندادم، مریض شدم، بالا آوردم، استرس گرفتم، ترسیدم بدقول شوم. تمام مدت پشت میز بودم. حس میکردم بدنم به شکل صندلی درآمده، تمام موسیقیهای بیکلام را برای رسیدن به تمرکز امتحان کرده بودم. شبها نمیخوابیدم فقط از هوش میرفتم روی مبل، روی تخت، روی زمین، پشت میز و بعد پیش از این که زمان به هوش آمدن برسد بیدار میشدم.
اسفند، ماه ترسناکی بود. پروژهها را دانه دانه تحویل دادم و 29 اسفند ساعت 2 ظهر باید از تهران میرفتم. آخرین فایل را ساعت یک ظهر فرستادم و لپتاپ را بستم و فقط با یک چمدان کوچک رفتم رشت. بدون کوله، بدون لپتاپ، بدون چک کردن ایمیلهای کاری، بدون سر زدن به اسکایپ، بدون ست کردن جلسه، بدون هیچکدام از اینها، رفتم تعطیلات!
خوردم و خوابیدم و یک دل سیر خندیدم. بچهها را دیدم و حالم آمد سر جایش، با پس زمینهی دریا و جنگل و رشت و رشت و رشت عکس گرفتم و روحم زنده شد. کافهگردی و رستورانگردی کردم و در یک روز به سه تا کافه سر زدم و تمام چیزهای خوشمزه را توی دلم جا دادم و برگشتم.
حالا حالم خوب است و دور باشد هرکه و هرچه قرار است این حال خوش را از من بگیرد، شادی من و احسنالحال ِ من آنقدر کوچک است که اصلا گرفتنی نیست. میدانید؟
https://t.me/abrakane
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.