ابر کومولوس

دوباره کمی بی‌رنگ شد نگاهم به زندگی

چقدر بده بی‌خواب می‌شم

دلم خواست دوباره هری پاتر ببینم با اینکه پاترهد نیستم

حالا خودم از زندگیم بگم خیلی مضطرب می‌شم و بی‌قرار انگار حالا جنگ زده‌م... 😅 یا خییلی دیگه وحشتناک بوده.. یه بار با یه تراپیست جوونی حرف می‌زدم آخر جلسه محکم منو بغل کرد، حس خوبی داشت.. گفت آغوش درمانیه 😁 نشد بگم خودم به #بغل_درمانی معتقدم خیلی وقته. با آخری که حرف زدم بعدش چنان پنیک اتکی گرفتم که گفتم دیگه کارم تمومه، دو روزه افتادم و دلشوره و سردرد و گاهی حالت تهوع و حملات اضطرابی... 😁

یه بار توی پارک منتظر دوستم بود پیش یه خانوم غریبه نشستم یه عالمهه برای من حرف زد کلی از زندگیش رو فهمیدم توی اون چند دقیقه خیلی ارتباط‌های اینطور برای من جالبن و گاهی پیش میان بعدش دیگه هیچ وقت ممکنه همدیگه رو نبینیم https://www.instagram.com/reel/C8FRyYGuxFg/?igsh=ZmVodXBrMXY5aDl5

😂😂😂 https://www.instagram.com/reel/C9Uq-_QtbRE/?igsh=MTB4eHQweGdkanV3eA==

و بدنم انرژی حیاتیش میاد پایین و مریض می‌شم، میلم به غذا کم می‌شه، میلم به زندگی کم می‌شه، سرم مدام فشار میاد، ذهنم اونقدر تیره می‌شه حد نداره... 😸

من خییییلی انسان حساسیم و زودی به فنا می‌رم و همه چی تیره می‌شه