cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

گوشه هایی از تاریخ

تماس با مدیر و نویسنده کانال جهت ارتباط و ارایه نکته نظر ۰۹۱۵۵۵۷۲۶۴۶ @Mazinanikazem

Show more
Advertising posts
3 738
Subscribers
+624 hours
+247 days
+14830 days
Posting time distributions

Data loading in progress...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Publication analysis
PostsViews
Shares
Views dynamics
01
هرصبح با گات‌ها @goshetarikh
3 21511Loading...
02
شبی یک سرگذشت:امشب مرگ شاه طهماسب درحمام ماخذ: زندگی شاه عباس اول : نصرالله فلسفی سیاست و اقتصاد عصر صفوی زنده یاد باستانی پاریزی
5 39834Loading...
03
هرصبح با گات‌ها @goshetarikh
5 17613Loading...
04
شبی یک سرگذشت : امشب پادشاهی شاه طهماسب ق۳ درقسمت قبل گفتم این پادشاه با پیمان( آماسیه ۹۶۶) که بادولت عثمانی بست دیگر از ناحیه ترکان و حمله اُزبکان خیالش راحت گردید ولی مطلبی که معاندین از جمله (معصوم بیک ) وزیر اعظم او مدام در گوشش زمزمه میکردند اینکه اسماعیل فرزندش فردی جسور وشجاع احتمال اینکه پدر را بر کنار کند وجود دارد حتی نامه های از او به بعضی از روُسای قزلباش به شاه ارائه دادند ، اینکه این این نامه ها درست بوده برما معلوم نیست شاید هم تعامل دربار عثمانی با در قزوین باشد که این جوان شجاع که بیشترین ضربه ها را بر پیکر ترکان عثمانی وارد کرده بود لذا این شاهزاده دلاور به جرم شرابخواری به قلعه قهقهه واقع در کوههای اردبیل تبعید و به مدت ۲۰سال درانجا زندانی بود تا اینکه بامرگ شاه توسط خواهر زیرکش که بانویی با جرئت وشجاع بود از زندان آزاد وبر تخت سلطنت جای گرفت از دیگر وقایعی دوران سلطنت این پادشاه بسال (۹۵۱) هجری بود که تا حدودی چهره این پادشاه را در جامعه بالا برد لطفی بود که درحق همايون شاه تیموری کرد زیرا همايون در جنگ با شیرخان لودی یکی از سردارانش شکست خورد به خراسان آمد از شاه ایران کمک خواست طهماسب همان طور که پدرش به ظهیرالدین بابر کمک کرده بود او نیز پس از یکسال که همایون در دریار اوبود به این پادشاه کمک کرد سپاهی از قزلباشان را همراه او نموده وآنان را روانه هندوستان کرد این سپاه موفق گردید سلطنت همايون شاه را تثبت نماید که خود سر گذشت جداگانه دارد. این پادشاه مؤمن وخسیس که در اوخر عمر به علت خسیس بودن چندین سال از دادن مستمری به سپاهیان خود داری کرد. (بدلیسی) نویسنده کتاب شرفنامه از او فردی بسیار خسیس و پول دوست که بیشتر وقتش را با زنان و حساب وکتاب ثروتش را میکرد یاد کرده است. از این پادشاه کتابی تحت نام( تذکره شاه طهماسب ) بیادگار مانده است . سرانجام این پادشاه که با سه پادشاه عثمانی سلیمان قانونی ، سلیم دوم و مرادسوم همدوره بود پس از مدتی مریضی که اورا با سم مسموم کرده بودند چشم از جهان فروبست. کاظم مزینانی تا جستاری دیگر بدرود ماخذ* تذکره شاه طهماسب ص۱۵ چاپ کلکته سفرنامه دالساندری و ونیزی ها ص۲۱۶ کتاب شرفنامه تدلیسی کتاب بوزبک اوژیر روزگاران زرین کوب تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران ، طاهری @goshetarikh
6 49216Loading...
05
هرصبح با گات‌ها @goshetarikh
5 98815Loading...
06
هرصبح با گات‌ها
10Loading...
07
هرصبح با گات‌ها @goshetarikh
6 25018Loading...
08
شبی یک سرگذشت : امشب پادشاهی طهماسب اول پادشاه مهمان کش جنگهای طهماسب صفوی با عثمانی همچنان ادامه داشت تا اینکه سلطان به فکر صلح افتاد زیرا که از جنگ با ایران جزء از بین رفتن اعتبار او سودی نبرده بود قرار داد متارکه پس از بیست ویکسال جنگ در سال (۹۶۱)هجری بین دولتین منعقد گردید ، در همین زمان بود که یکی از پسران سلطان سلیمانی قانونی در جهت مخالفت با برادرش سلطان سلیم در جهت جانشینی پدر هنگامی که از سوی پدرش محکوم شد به اتفاق چهار پسرش و ده هزار از نظامی های طرفدارش به ایران پناهنده گردید(۹۶۶) شاه طهماسب در برابر کار انجام شده قرار گرفته بود به بایزید قول داد که او را تحویل دربار عثمانی نکند ، فشار دربار باب عالی شاه طهماسب را برآن داشت که حقیقت را گفته و ضمن گلایه از سلطان سلمان که چرا تاکنون برای این موضوع مهم سفیری را جهت گفتگو به قزوین نفرستاده ، به گفته (بوزبک اوژیر سفیر فرناند اول)سلطان که متوجه شد شاه ایران پول می خواهد یکی از معتمدان بنام (حسن آقا قاپوچی باشی ) را به اتفاق یکی از پاشاهای سال خورده و علی پاشا حکم را ولایت مرعش را با هدیه های فراوان به در بار قزوین فرستاد اما پادشاه خسیس و فرصت طلب هدیه ها را لایق ندانست با زرنگی خواصی عنوان کرد چون قسم یاد کرده که شاهزاده با یزید و طرفدارانش را تسلیم در بار باب عالی ننماید بهتر است از طرف دربار سلطان سلیمان و سلطان سلیم که اینک همه کاره شده بود بیایند و خود تکلیف این مهمانان را روشن نمایند تا او نقض قسم نکرده باشد در واقع این پادشاه طماع با یک تیر دونشان زده هم پول بیشتر گرفت وهم تکلیف بایزید و فرزندانش را روشن کرد ، این سخنان کارگر شد و هیئتی از طرف سلطان سلیم به سر پرستی خسروپاشا حاکم وان ، علی اقا ، سنان بیک و دو تن دیگر از بزرگان در بار عثمانی همراه با هدیه قابل توجهی شامل (چهارصد هزار فلوری سکه سرخ از جانب سلطان سلیمان و صدهزارفلوری از طرف سلطان‌ سلیم که بر روی هم سی هزار تومان رایج عراق بوده باشد با بعضی از تبرکات وتنسوقات روم و افرنج و چهل راس اسب از نژاد اصیل تازی،با زین وبرگستوان طلا و مرصع وزربفت )که کارشناسان از قیمت آن عاجز بودند تحویل داده و شاهزاده بایزید بدبخت وپسران خردسال اورا تحویل گرفته در میدان اسب قزوین با زه کمان خفه کردند . بدینسان شاه طهماسب لکه ننگی بر پیشانی خودش وتاریخ ایران بیادگار گذاشت. مطلب با ذکر ماخذ ادامه دارد. کاظم مزینانی تا جستاری دیگر بدرود @goshetarikh
7 18225Loading...
09
هرصبح با گات‌ها @goshetarikh
6 70415Loading...
10
شبی یک سرگذشت : امشب پادشاهی طهماسب اول امشب : سرزمین سوخته امشب را اختصاص می دهیم به فردی که در ده سالگی بر تخت سلطنت نشست بالغ بر پنجاه سال پادشاهی او از جهاتی حائز اهمیت میباشد . شاه طهماسب کودکی ده ساله بود که با مرگ پدر جوانش توسط سرداران قزلباش به تخت نشانده شد ، او برای شاه شدن خیلی جوان بود ، نه مانند پدرش گشاده دست بود و نه شجاعت شاه اسمعیل را داشت ولی بتدریج توانست در برابر سرداران و رؤسای قبایل برخود مسلط شده و دانست که با این رؤسای قبایل چگونه توازن قوا را بین آنان بر قرار کند ، به لحاظ عقیدتی فردی بود خرافه پرست و خشکه مقدس که گاهی با خشونت و درنده خویی آمیخته با جنون لذت از شکنجه با مخالفینش رفتار میکرد. این پادشاه که مدت پنجاه وسه سال و شش ماه با زیرکی و موقع شناسی سلطنت کرد ، در این مدت از طرف شرق اُزبکان به رهبری عبیدالله خان به خراسان حمله کردند طی سالهای (۹۳۱تا۹۳۹)دست کم هفت برخورد روی داد که آخرین بار آن در تربت جام آن چنان شکستی نصیب عبیدالله خان گردید که تا مرو توقف نکرده در این برخورد ها مردم توس ، سرخس ، نیشابور ، مشهد و هرات خسارات سنگینی متحمل شدند به موازات این حملات ترکان عثمانی چشم طمع به ایران دوخته و حملات سنگینی را تدارک دیدند شاه تهماسب برای جلوگیری از این حملات پسر دلاورش اسماعیل میرزا را به فرماندهی سپاه قزلباش ها جهت جلوگیری از حملات ترکان عثمانی منصوب کرد شاه صفوی برای جلوگیری سپاه سلطان سلیمان با آن سپاهیان جرارینی چری وتوپخانه سنگین بهترین پیشگیری ، سیاست سرزمین سوخته پیش گرفت او توانست سر زمینی به طول هشصد کیلومتر و عرض دویست تا دوست و پنجاه کیلومتر که شامل ارزنجان ، وان ، قلعه قارص و دیار بکر بود تا تبریز یک متر زمین آباد باقی نگذاشته تمام چاه ها وقنوات را پرکرده ومزارع را سوزاند بطوری که از آن سپاه عظیمی که سلطان سلیمان قانونی با خود آورده بود حدود هشتاد هزار نفر به استانبول بر نگشت ای شکستها آنچنان سلطان عثمانی را از خود بیخود کرده بود که دستور قتل شوهر خواهرش و بهترین سردارش یعنی ابراهیم پاشا را بدهد وسلطان از اینکه چشم بخاک ایران داشت بشدت پشیمان کرده بود. مطلب با ذکر ماخذ ادامه دارد کاظم مزینانی تا جستاری دیگر بدرود @goshetarikh
8 02734Loading...
11
هر صبح با گات‌ها @goshetarikh
5 86316Loading...
12
شبی یک سرگذشت: امشب عشق جاودانه گاهی وقایعی رخ میدهدکه باهیج معیاری نمیشودسنجید ، آیاجان انقدربی ارزش است؟ یا عشق انقدرعظمت داردکه که همه چیزراتحت شعاع قرارمیدهد. داستان ماازعشق زنی به شوهرش شروع میشودکه دربرابر قوانین جنگ براثرتصمیم جوانمردانه کوروش ازتعرض حفظ وگویای درست یک امانت داری است. هنگامی که نیروهای کوروش پیروزمندانه از جنگ دربین النهرین برگشتند، غنائمی با خود آورده بودند که بعضی از آنها را برای پیشکش به کوروش بزرگ عرضه می‌کردند . در میان غنائم زنی بود بسیار زیبا و به قولی زیباترین زن آن دیار که او را پانته‌آ می‌نامیدند و همسرش به نام «آبراداتاس» برای انجام دادن مأموریتی از جانب شاه خویش (نبونید شاه بابل) رفته بود. چون وصف زیبایی پانته‌آ را به کوروش گفتند، کوروش دوست نداشت که زنی شوهردار راتصاحب کند اطرافیان اصرار داشتند که کوروش قبول کندولی کوروش انرا امانت مردم میدانست پس او را تا باز آمدن همسرش به یکی از همراهان که مردی به نام آراسپ هم بازی دوران کودکی خودش بود سپرد اما آراسپ خود عاشق پانته‌آ شد به او اظهار علاقه کرد ، پانته‌آ به ناچار از کوروش کمک خواست ، کوروش که مطلع شد ، از عجز و زبونی آراسپ که خود را در برابر عشق رویین تن می دانست تعجب کرد پس یکی از افسران خود را به نام آرتاباس نزد وی فرستاد و به او تأکید کرد، آراسپ را تهدید نماید که مبادا از راه جبر و عنف به زن پاکدامنی چون پانته آ نظر داشته باشد ، از او خواست با تندی و شدت عمل با آراسپ بر خورد کند اونیزچنین کردآراسپ مرد نجیبی بود از این تذکر بخود آمده ومعذرت خواست. پانته آ پس از مشاهدۀ رفتار جوانمردانه کوروش قاصدی را مأمور ساخت تا به تاخت به سوی شوهرش رفته و آبراداتس را از ماوقع با خبر سازند. هنگامی که آبرداتاس به شوش آمد و از موضوع با خبر شد، به پاس جوانمردی کوروش بر خود لازم دید که در لشکر او خدمت کند ابراداتاس خیلی زود بعلت دلاوری ولیاقت از افسران کوروش گردید . دامنه فتوحات کوروش هرروزوسیع تر میگردیدحال دیگرلیدیه قدرتمند رغیب امپراطوری پارس شده بود کرزوس پادشاه لیدیه (آسیای صغیر)باثروت افسانه ای و متحدانی چون یونان ومصر نمی توانست قدرت نوپای کوروش راببیند،لذا درصبح یکی از روزهای (۵۴۹)قبل از میلاد نیروهای دو پادشاه دربرابریک دیگرصف کشیده ابراداتاس سوار بر ارابه فرماندهی دوهزار نفر رابعهده داشت پانته آ از طلاهای خود برای او دستبند ، بازوبند،کلاهخود و لباس مخصوص جنگ تهیه کرده بود پیش آورد و بر او پوشاند و گفت ای آبراداتس ، اگر در دنیا زنانی باشند که همسر خود را بیش از خود دوست و گرامی داشته باشند ، به یقین یکی از آنان من خواهم بود ، سوگند به عشقی که من به تو دارم و عشقی که تو به من داری ، من هم همان طور که که تو برای زندگانی با شرافت آفریده شده ای ، جز به زندگانی با عزت و افتخار تن نخواهم داد ، کورش شایستۀ این است که ما تا جان در بدن داریم در راه سپاسگزاری اش بکوشیم ، او نسبت به ما حق بزرگی دارد من در دست او اسیر بودم ، اما نه تنها رفتاری که با بردگان و کنیزان معمول است در حق من روا نداشت، بلکه حتی نیت کوچکترین اهانت در برابر آزاد کردن من نیز به خاطرش خطور نکرد. مرا برای تو پاک نگه داشت ، چنانکه گویی برای برادرش نگاه می داشت ، کدام پادشاهی تا کنون چنین رفتاری با اسیر خود داشته است؟ هردوباناراحتی ازهم جداشدندابرادتاس درمیان گردوغبارارابه ازنظرناپدیدمیشدواین آخرین دیداربودکه پانته آ همسرش رابانگاه دنبال میکرد اینک: جنگ خاتمه یافته بودیونانیان باارابه های داس دار و مصریان بانیره های بلند و ارابه های تیرانداز شان همچنین سواره نظام سنگین اسلحه کرزوس دربرابر تهوروشجاعت پارسیان همه نابود گشته کرزوس بطرف سارد فرارکرد . آبراداتاس در جنگ کشته شد و پانته‌آ بر سر جنازهٔ او رفت و شیون و زاری کرد. کوروش که این خبر را بشنید آهی پر سوز کشید و بی درنگ بر اسب خویش سوار شد و به آن محل رو آورد ، امرکرد که فاخرترین و مجلل ترین تزئینات را جهت جنازۀ آن مردنجیب بکاربرندو برایش قربانی کنند. پانته آ برسرجنازه شوهرش بیتابی میکرد اوخدمه هایش رامرخص کرد فقط دایه اش را نگه داشت به دایه گفت جسد من و شوهرم رادریک گلیم به پیچ،دایه گریه کرد اشک ریخت هرکار کرد پانته آ از خودکشی منصرف نشد ، پانته آ بنگاه خنجری که ازدیرباز باخود داشت اززیر لباس خارج کرده انرادربدنش فروکرد لحظه ای بعد در کنار شوهر فدا کارش چشم ازجهان فروبست خبربه کوروش رسید بسیار اندوهگین شد فرمانداد برای این زوج عاشق آرامگاهی درشان آنان بسازند واسامی وشرح زندگی آنان رابخط بابلی برستونی کنده ، که هنوزپابرجاست... این بودسرگذشت زن ومردی که حتی مرگ هم نتوانست انراازهم جداکنند. کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود. ماخد:تاریخ ایران باستان حسن پیرنیا (مشیرالدوله ) جلد۱ص۲۷۴و۲۷۵ @goshetarikh
5389Loading...
13
هر صبح با گات‌ها @goshetarikh
10Loading...
14
هرصبح با گات‌ها @goshetarikh
6 28513Loading...
15
شبی یک سرگذشت: امشب سرنوشت رضا قلی میرزا همیشه اگرهایی وجودداردکه سئوال برانگیزه ازاین اگرهادرتاریخ ایران زیادبه چشم میخورد یکی ازاین اگرهامسئله رضاقلی میزافرزندبرومند نادر شاه میباشد که اکرکورنمیشدو جانشین نادرمیشدقطعانقشه امروزایران این نبود سر گذشت تاسف باریکی ازکسانیکه میتوانست ایرانرا متحول کندباهم مرورمیکنیم * گویند ، نادرشاه چون چشم فرزندش را کورکرد، گفت: فضایح تو سبب این امر شد!!. رضاقلی گفت: تو نور دیدگان مرا نگرفتی، بلکه چشم و چراغِ ایران را کور کردی * فریزر انگلیسی در مورد ولیعهد نادرشاه مینویسد: پسر ارشد نادر ، رضاقلی میرزای ۲۵ سالهٔ جوان برازنده ای است که باوجود اینکه فرزند نادر بود، از کودکی بدون هیچگونه تفاوتی با دیگران درمیان سپاهیان بزرگ شده و بواسطه کاردانی اش بتدریج از سربازی به سرتیپی رسیده و هنگام لشکرکشی نادرشاه به هندوستان ، نایب السلطنه ایران شد ، من او را ندیده ام ، ولی اشخاصی که او را میشناسند معتقدند که به اندازه پدرش در عالم مشهور خواهد شد ، چراکه مکرر در جنگ ها، شجاعت و تدبیر از خود نشان داده و در زمان حضور نادرشاه در هند ، در سایر امور نیز کفایت بی اندازه از او بروز کرده است ، تا جاییکه من اطلاع دارم او با مهارت تمام امور مملکت را پیش برد و تا مراجعت پدرش ، مملکت را آرام و آسوده نگاه داشت. دلایل اصلی سوءظن نادرشاه به پسرش از قرار زیر است: ۱ در زمان شورش دهلی و پخش خبر دروغ قتل نادرشاه که بمانند هر خبر بد دیگری، بسرعت به ایران رسید ، ولیعهد ایران سراسیمه شده و دستور به قتل شاه طهماسب دوم داد که حبس خانگی بود ، و این جنایت و قتل بیمورد موجب بی آبرویی وی و نادرشاه گردید و خشم نادرشاه را برانگیخت و موجب خلع وی از ولیعهدی شد. ۲: رضاقلی میرزا یک گارد دوازده هزار نفره مخصوص و متشکل از جوانان برازنده ایرانی با تجهیزات کامل و توپخانه بزرگ در خوارزم تشکیل داد که همگی آن افراد شیفتهٔ وی بودند. وی در هنگام مراجعت نادرشاه از هند ، بهمراه گارد ویژه اش به استقبال پدر رفت که موجب بدگمانی و حسادت نادرشاه شده و دستور به انحلال آن ارتش داد. ۳: هنگام حرکت نادرشاه بسوی قفقاز ، عده ای نامه ای بدرون چادر شاهزاده انداخته و وی را تشویق به کودتا علیه پدر کردند که رضاقلی میرزای ناپخته و جوان ، برای ابراز وفاداری به پدرش ، آن نامه را بدست وی داد و ترس و بدگمانی پادشاه را بیشتر دامن زد. ۴: پس از ترور ناموفق نادرشاه در سوادکوه و ناکامی رضاقلی میرزا در دستگیری ضاربان ، نادرشاه که زخمی و خشمگین بود ، ظن و بدگمانی اش به فرزندش بیشتر شد و دستور کور کردن او را داد ، اما پس از آگاهی از بیگناهی رضاقلی میرزا در آن واقعه ، ندامتی تا سرحد جنون او را تا پایان عمر زجر میداد و حتی دستور کشتن همهٔ بزرگانی را صادر کرد که به هنگام کور کردن ولیعهد حضور داشتند و شفاعت نکردند و از اینرو دربار وی از فرماندهان و دیوانیانِ کاردان تهی شد ، رضاقلی که دلشکسته وناامیدمحکوم به خانه نشینی درمشهد شده بود پس ازقتل نادردر تاریخ ۱۱۶۰ هجری قمری بدستورپسرعمویش علیقلی خان(عادل شاه)در یک روزخودش وفرزندانش بقتل رسیدند. کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود منابع:تاریخ تحولات.سیاسی.اجتماعی.دوره افشاریه وزندیه. دکتررضاشعبانی. ک نادر و بازماندگانش : نوایی. ک نادرشاه : پرفسور لکهارت تاریخ سیاسی خراسان:سید حسین زاده @goshetarikh
62917Loading...
16
هرصبح با گات‌ها @goshetarikh
6 33415Loading...
17
شبی یک سرگذشت : امشب ایران بعد از جنگ چالداران باشکست شاه اسماعیل از عثمانی دیگر آن روحیه جنگاوری در اودیده نشد ، در شاه نوع دلمردگی دیده می‌شد او دیگر در هیج جنگی شرکت نکرد بلکه سردارانش را می فرستاد وخود را به شکار وشراب سرگرم میکرد شاه اسماعیل که با دیده غرور به همه چیز نگاه می‌کرد حال متوجه شده است که باید با دیگر کشور های مخالف عثمانی برای پیشبرد هدف اش اتحاد برقرار کند لذا سفیر (لودویک پادشاه هنگری) را پذیرفت نامه هایی به در بار (شال پنجم پادشاه المان) نوشت و خواهان اتحاد بر علیه دولت عثمانی گردید ، وآنان را از جدال با یک دیگر منع و خطر دولت عثمانی را به آنان گوشزد کرد ، این وضع ادامه داشت تااینکه در حال شکار در نواحی شکّی بشدت بیمار گردید ودر برگشت به تبریز در حوای سراب در حالی که هنوز به سی هفت سالگی نرسیده بود چشم از جهان فروبست ، پیکر اورا به اردبیل آورده ودر بقعه شیخ صفی بخاک سپردند شاه اسمعیل تنها شخصی بود که توانست ایران را بعد از حمله عرب ها متحد و دولتی ملّی متکی بر ایدولوژی شیعی بنا کند . به هر روی با مرگ شاه اسماعیل فرزندش طهماسب اول که ده ساله بود به تخت نشست که فرداشب به این پادشاه ميهمان کُش می پردازم. کاظم مزینانی تا جستاری دیگر بدرود ماخذ تذکره شاه تهماسب ص۱۵۰ و۳۲ سلیم نامه ص۷۴ روزگاران زرین کوب ص۶۷۳ @goshetarikh
7 05824Loading...
18
هرصبح با گات‌ها @goshetarikh
6 50416Loading...
19
گوشه هایی از تاریخ : امشب ادبیات مشترک با دیگر کشورها کشورهایی وجوددارندکه دارای ادبیاتی قوی برپهنه گیتی ازاستواری خاصی برخوردارنداز جمله این کشورها ایران عزیزمان که داستانهایی دارددررابط بادیگرکشورها داستان مااین بار پسوخه نام دارد. پادشاهی بود در یونان قدیم که سه دختر داشت ، دختر کوچکتر که نامش پسوخه بود ، در حسن و ملام چنان به کمال بود که خلق بسیار هر روز برای دیدنش بر در قصر گرد می آمدند و به تعبیر (جامی) او فروزان چو مه و کرده هجوم بر در و بامش اسیران چو نجوم مردم او را ونوس یا آفرودیت ، الهه زیبایی ، می خواندند و به جای معبد آفرودیت به دیدار پسوخه می آمدند ، وقتی خبر به الهه جمال رسید ، چنان از حسادت لبریز شد که پسرش اِرُس ( یا کیوپید) را مامور کرد تا تیری از عشق بر قلب دختر بزند چنانکه عاشق زشت ترین مرد شهر گردد و زندگیش تباه شود ، ارُِس شبانه وقتی پسوخه در ایوان قصر خفته بود ، بالای سر او آمد ،‌ اما چشمش به چنان جمالی افتاد که دامنش از دست برفت و از شوریدگی تیر بر قلب خود زد و به عشق دختر گرفتار امد ، پس باد صبا را که قاصد و مرکب خدای عشق است مامور کرد که دختر را به قصری شکوهمند در باغی عظیم و قدرتمند ببرد. پسوخه ، وقتی چشم باز کرد خود را در تالار قصری شگفت دید و شب هنگام ناگاه صدایی لطیف تر و مهربان تر از صدای مادر شنید که با او می گفت : من کیوپید از خدایان جاوید هستم ، اما در حلقه زلف تو گرفتارم و تو را به همسری برگزیده ام ، اینجا هر نعمتی که خواهی هست و باد صبا در فرمان توست تا هر که را خواهی به قصر خود بیاوری اما همسری ، من با تو یک شرط دارد و آن این است که من پیوسته شب هنگام درتاریکی محض پیش تو می آیم و تو نباید چهرۀ مرا ببینی تا زمانی معین ، پسوخه آنچنان مجذوب صدای گرم و عشق انگیز جوان شد که اعتراضی بدان شرط نکرد ، روزها در قصر به گردش می پرداخت و شبها با خدای عشق خلوت میکرد. تا روزی دو خواهر خود را که پیش از او شوهر کرده بودند و برای خود زندگی مجلل و قصر و بارگاهی داشتند به یاد آورد ، پس با خود گفت بهتر است بادصبا خواهرانم را به اینجا بیاورد تا هم از دلتنگی آنها به درآیم ، و هم آنها شکوه قصر و باغ مرا بنگرند ، وقتی خواهران آمدند و آن فضای شگفت و مکنت بی پایان را مشاهده کردند غول حسادت در انان سر بر آورد و بر آن شدند که خواهر خود را از ان دولت محروم کنند . پس گفتند : این مرد که خود را خدای عشق خوانده است ، از کجا دیو دشمنی و نفرت نباشد. اگر او را چهرۀ‌ زیبایی بود حتماً اجازه می داد که تو در روشنایی او را مشاهده کنی ، پس یقین است که او منظری زشت دارد و دیوی است که می خواهد تو را بپرورد و سپس طعمه خود کند. پسوخه گفت : تدبیر چیست؟ گفتند : شب هنگام وقتی در بستر خفته است چراغی روشن کن و با خنجری برّان بالای سر او برود ، اگر دیو است با همان خنجر او را هلاک گردان و اگر فرشته است خنجر به کناری نه و چراغ را بکُش. دختر چنین کرد و هنگامی که با چراغ بالای سر کیوپید آمد و چهرۀ‌ جمیل و آسمانی او را دید از شدت شوق و هیجان پایش به جایی خورد و کیوپید پسوخه را خنجر به دست بالای سر خود دید ، پس برخاست و با لحنی تلخ گفت: آیا این است نتیجۀ محبتهای من به تو؟ دیگر مرا نخواهی دید ، این بگفت و بال زنان از پنجرۀ اتاق به بیرون رفت و هرچه پسوخه التماس کرد که داستان او را بشنود ، هیچ اعتنایی نکرد ، دختر از شدت یاس خود را از پنجره بیرون انداخت و نمی دانست که آن قصر درآسمان بوده است از این رو با بیرون پریدن از پنجره بر زمین سقوط کرد و بیهوش شد ، چون به هوش آمد خود را در صحرایی یافت و گمان برد که آن باغ وقصر در همان حوالی است ، اما هر چه گشت هیچ نشانی از آن قصر ندید و هیچ کس خبری از آن جوان یوسف جمال نداد. با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد (حافظ) پس عمرش همه در جستجو گذشت اما از جستن نومید نگشت تا به اشارت پیر روشن ضمیری که دریافت گمشدۀ او در آسمان است و او را در آسمان باید یافت جست و با خود گفت: بعد از این بر آسمان جوییم یار زان که بر روی زمین جستیم نیست ( مولانا) پس عاقبت به اشارت همان خدای عشق او را بالی بخشیدند از بالهای پروانه و او پروانه وار به سوی آن شمع پرواز کرد و عروس آسمانی شد. از این روست که پروانه رمز روح است. و چنین است که روح آدمی پیوسته در جستجوی معشوق و عاشق خویش می گردد ، اما بر روی زمین هیچ توفیقی نخواهد یافت مگر جای معشوق را که در آسمان است بشناسد و بر براق همت خویش بنشیند و به انجا سفر کند. داستان پسیشه یا پسوخه (روح) و کیوپید یا ارُس (Eroseخدای عشق) از داستان‌های متاخر اساطیر یونان است که تبادل افکاروجهانی شدن ادبیات این داستان را به جامعه ادبی ایران اورده کاظم مزینانی تاجستاری دیگربدرود #پسوخه #ارُس @goshetarikh
76113Loading...
20
هرصبح با گات‌ها @goshetarikh
7 49616Loading...
21
هر صبح با گات‌ها @goshetarikh
6 83220Loading...
22
هرشب یک سر گذشت : امشب جنگ چالداران آخرین قسمت برخورد دو نظام که هر دو مسلمان ولی با ایدولوژی متفاوت بود برای اولین بار در دشت چالداران انجام شد این جنگ به لحاظ زمانی یک روز طول کشید ، جنگی که هنوز تعداد نفرات و کشته های طرفین معلوم نشده و روایت های متفاوتی از نفرات و کشته ها نقل شده است ، جمعی از تاریخ پژوهان نفرات عثمانی را از هشتادهزار تا سیصد هزار نفر ونیروهای ایران از بین بیست تا چهل هزار نفر نوشته اند خواندمیر در کتاب (حبیب السیر) نیروهای ایران را بیست هزار در حالیکه (ریچارد نولز)نیروهای ایران را سی هزار نفر ولشگریان شاه سلیم را سیصدهزار نفر نوشته اند واین جنگ عامل پیروزی را سلاح آتشین نوشته اند ساده انگاری شاه اسماعیل وبعضی از سردارانش که به حرف محمد بیگ استاجلو ودیگران مبنی بر اینکه سپاه عثمانی که تازه از را رسیده و هنوز توپخانه را نچیده و آرایش جنگی بخود نگرفته در برابر حمله ناگهانی ما شکست می خورند را قبول نکرده اینگونه نبرد را مخالف مردانگی دانسته وحتی خود شاه صفوی هنگامی که بحث بین سرداران بالا گرفت دخالت کرده گفت ما مانند راهزنان نیستیم که ناگهان حمله کنیم ، با دخالت اسماعیل جنگ رو در رو قطعی شد و کار جنگ به دلاوری فردا و الطاف شاه مردان واگذار گردید ، این جنگ سرنوشت ساز یک روز بیشتر طول نکشید ، نخست سپاهیان ایران که نیم آنان زیر نظر محمد بیگ استاجلو بودند با یک یورش سهمگین توانستند سپاهیانی که در برابرشان گه همگی از افراد ارزروم بودند ازپادر آورده وآنان را تار و مارکردند اما درایت سردار عثمانی با هجوم افراد خودش توانست جلو افراد محمد استاجلو را بگيرد که دراین میان محمد بیک کشته وبعد ها سرش را برای شاه اسماعیل می فرستند موج دوم حملات سپاهیان قزل باش بحدی سنگین بود که قلب سپاه عثمانی از هم پاشید سلطان بناچار عقب نشست در این حمله از ینی چری هاهم کار برنیامد و اگر سنان پاشا از نبوغ نظامی اش بهره نمی گرفت سپاهیان عثمانی دچار شکست سهمگینی می شدند در این وقت بود که سیصد عراده توپ بکار افتد و عمده سپاهیان قزلباش توسط گلوله های توپ از بین رفتند ، گرچه فدا کاری شاه اسماعیل توپخانه عثمانی را از کار انداخت ولی دیگر دیر شده بود واردوی ایرانیان با غنائم بسیار ویکی از همسران شاه اسماعیل بدست ترکان عثمانی افتاد ، نوشه های سفرای جمهوری ونیز و ریچارد نولز و دیگر مورخان در مورد نفرات و کشته ها مطالب زیادی نوشته اند وهمگان در اینکه نیروهای صفوی با فعالیت شان ضربات مهلکی بر پیکر ترکان وارد ساختد ولی داشتن توپخانه را عامل پیروزی ترکان دانستند ، درحالی‌که (متاسفانه )شاه اسماعیل داشتن سلاح آتشین را خلاف مردی می دانست به هر حال در این جنگ دیاربکر برای همیشه از ایران گرفته شد که البته در دوره شاه عباس اول قسمت هایی از آن به ایران برگشت . کاظم مزینانی تا جستاری دیگر بدرود . ماخذ. سفرنامه سوداگر ونیزی ص ۱۶۵ تاریخ امپراتوری عثمانی چاپ لندن ص۱۷۱ مقاله جنگ چالدران، نصرالله فلسفی ص۶۵ و۷۳. ریچارد نولز تاریخ عثمانی ج۱ ص۳۱۵ تاریخ سیاسی واجتماعی ایران دکتر طاهری از مرگ تیمور تا شاه عباس @goshetarikh
8 05032Loading...
23
هرصبح با گات‌ها @goshetarikh
7 22023Loading...
24
شبی یک سرگذشت امشب مرگ اردوان پنجم(اخرین اشگ ) سقوط اشکانیان برآمدن ساسانیان* اردوان پیروزمندانه به تیسفون برگشت ولی بزرگان اشکانی طی سالیان دراز از جنگهای خانمان برانداز داخلی خسته وشاید هم از پیروزی اردوان ناراحت چرا که اگر پادشاه مقتدری استقرار يابد بسیاری از این بزرگان را بجرم کارهای خیانت آمیزی که انجام داده اند مجازات نمایند. تعدادی از تاریخ پژوهان اعتقاد دارند که بعضی از این نجبا وبزرگان با شورشی که توسط اردشیر (ارتخشیر) و پاپک پدرش در سرزمین پارس بر علیه شاهک های محلی انجام گرفت در ارتباط بودند ، حتی نه تنها از کمک به اردوان درجنگ با اردشیر خود داری کردند ، بلکه پنهانی به اردشير کمک هم میکردند. (درمورد اردشیر وپیشینه او فرداشب بعرض دوستان خواهد رسید) سال(۲۲۰م) اردشیر بتدریج توانست بر شاهک های محلی پارس پیروز سپس متوجه کرمان شد و انجا را از دست ولاش برادر اردوان خارج ساخت آنگاه یکی از پسران خودش را به فرمانروایی کرمان گماشت (۲۲۲م) وخود متوجه جنوب ، و سرتاسر انجا را به تصرف درآورد ، اردوان نگران از پیروزی های( ارتخشیر ) به (نِروفَر ) شاهک اهواز دستور داد که اردشیر را دستگیر نماید دراین جنگ شاهک اهواز شکست خورد اردشیر متوجه اصفهان گردید، کار اردشیر بالا گرفت خود اردوان تصمیم بجنگ گرفت طی دو جنگ اردوان شکست خورد ، جنگ سوم در دشت (هرمزدجان) یا هرمزگان بین بهبهان و شوشتر انجام گرفت ، اردوان کشته شد آوریل ( ۲۲۴ م) مرگ اردوان پایان سلسله ای بود که حدود (۵۰۰) سال با اقتدار سلطنت کردند و تا واپسین سالهای حکومتشان با اقتدار از تمامیت عرضی ایران در برابر دشمنان شرق و غرب مقتدر تاره بوجود آمده دفاع کردند. کاظم مزینانی تا شبی دیگر بدرود * ماخذ* تاریخ ایران کمبریج ج۴ ق ۲ اشکانیان* تاریخ سیاسی پارت : دبوواز* تاریخ مبانی تاریخ پارتیان:کلاوس شیپمان * شاهنشاهی اشکانی:یوزف وُلسکی * @goshetarikh
2956Loading...
25
هرصبح با گات‌ها @goshetarikh
8 34212Loading...
26
شبی یک سرگذشت امشب اردوان پنجم آخرین اشگ * جنگ بزرگ نصیبین ق دوم* کار زشت امپراتور کاراکالا غرور پارت ها را خدشه دار کرد ، اردوان به جمع آوری سپاه پرداخت امپراتور روم کارراتمام شده می پنداشت ولی به محض اگاهی از حرکت اردوان با آمادگی رویارویی با اردوان گردید ولی در نزدیکی شهر حراّن بدست یکی از نگهبانانش بنام(مارتیالیس) در آوریل سال (۲۱۷م)بقتل رسید ، (ماکرینوس) امپراتور جدید در برابر اردوان ازدرصلح درآمد ، شروط پیشنهادی اردوان مورد قبول قیصر جدید واقع نگردید جنگ آغاز گردید اردوان دلاورانه پیش تاخت تااینکه جنگ مهم وسرنوشت ساز در نزدیکی نصیبین اتفاق افتاد ، جنگ سه شبانه روز ادامه داشت ایرانیان توانستند ضربات مهلکی به رومیان وارد سازند بطوریکه از کشته های روميان پشته ها ساختند قیصر ماکرینوس دوباه تقاضای صلح کرد مذاکرات انجام ورومیان متعهد گردیدند ، که‌ اسرا وتمامی غنائم را بر گرانند ومبلغ هنگفت پنجاه ملیون دینار رومی به پارت ها پرداخت وشمال بین النهرین را تخلیه نمایند، این پیروزی بزرگ گرچه مرحمی بود بر زخم پارتیان که غرورشان جریحه داد شده بود ولی نزاع های درون گروهی این سلسله قدرتمند را به حال احتضار در آورده بود * کاظم مزینانی تاشبی دیگر بدرود * فرداشب به فرجام اشکانیان می پردازیم* @goshetarikh
3896Loading...
27
هرصبح با گات‌ها
7 87020Loading...
28
شبی یک سرگذشت : امشب اردوان پنجم آخرین اشگ اشکانیان جنگ بزرگ نصیبین* حرکت های جاه‌طلبانه بزرگان ودرک نکردن موقعیت سیاسی ، اشکانیان را در سراشیب سقوط قرارداد امشب و فرداشب را به آخرین پادشاه پارتی می پردازیم. گاهی در تاریخ به کسانی بر می خوریم که از هیج جنایتی روی گردان نبوده اند ، امشب به اندیشه یک امپراتور پی می‌بریم که برای چند روز سلطنت بیشتر دست به جنایتی می زند که در تاریخ ماندگار می ماند. اردوان پنجم بسال (۲۰۸م)به تخت نشست میتوان او را نسبت به دیگر شاهان اشکانی به دلیل داشتن قدرت اراده بیشتر درمقابله با مشکلات ستود. درقسمت قبل اشاره کردیم (کارا کالا امپراتور) برای رسید به امپراتوری دست به هر جنایتی میزد ، بعد از سربریدن برادرش بیست هزار تن از سربازان طرفدار برادرش را بقتل رسانید او برای تصرف ایران دست به کارناجوانمردانه ای زد او با خواستگاری از دختر اردوان سعی در خام کردن شاه پارت داشت ولی اردوان بهانه آورد و جواب رد داد ولی با فرستادن هیئتی دوباره اردوان قبول کرد قرار ها گذاشته شد ، کاراکالا گفت خود برای بردن عروس خواهد آمد دوگروه شادی کنان به یک دیگر نزدیک میشدند بزرگان ودرباریان ایران با لباسهای فاخر تاج های گل برسر بدون سلاح درحالیکه از اسبها پیاده شده عروس را درمیان گفته شای کنان در میان رومیان قرار گرفتند ، بناگاه با اشاره قیصر ، رومیان دست به سلاح بردندوکشتار براه انداختند بسیاری از بزرگان دربار و سرداران دراین توطئه جان باختند اردوان با تنی چند بزحمت جان بدربرد(۲۱۶ م) قیصر خوشحال از وضع پیش آمده دستور غارت شهر های درمسیر برگشت را صادرکرداو این کار کثیف راهمراه با غنائم واسرای زیاد را تحت نام پیروزی بزرگ به عرض سنای رم رسانید ، خود در ادسا به دلیل برودت هوا مجبور به‌ اتراق گردید که با خبر شد اردوان درحال آماده شدن برای جنگ با اومیباشد. فرداشب به یکی از برخوردهای تلافی جویانه ایران و روم وآخرین قسمت اشکانیان را اشاره خواهیم کرد. کاظم مزینانی تا شبی دیگر بدرود * @goshetarikh ۰
4228Loading...
29
هرصبح با گات‌ها @goshetarikh
6 77514Loading...
30
شبی یک سرگذشت امشب دنبال مطالب قبلی ولاش پنجم(اشگ بیست و نهم ) مرگ بلاش چهارم باعث گردید دو پسرش برسر جانشینی با یک دیگر به مجادله بپردازند بزرگان ونجبا هم هریک به طرفداری از این دوبرادر موضع خصمانه می گرفتند،این برخوردها انچنان شدیدبودکه امپراتورجدید روم(انتونیوس اورلیوس) معروف به(کاراکالا) این اختلافات را به سنای رم تبریک گفت ، قیصر مردی بود بیرحم فرزند سِوِروس که پدر پیرش هنگامی که مریض گردید اجازه نداد پزشکان طبابت کنند تامرد و برادرش مدعی امپراتور را درآغوش مادرش سربرید، به هر روی ولاش زودتر از برادرش اردوان به تخت نشست و روم هم اورا به شاهنشاهی ایران پذیرفت(۲۰۸م)درهمین زمان بود که دوتن از مخالفان روم ویک شاهزاده اشکانی که در رم به سرمی برد به دربار بلاش پناهنده شدند قيصر روم (کاراکالا) ازاین پناهندگی بشدت ناراحت گردید تحریکات بر علیه ایران را شروع کرد ، ولاش که حمایت تمامی بزرگان واشراف دربار نداشت از درگیری با روم اجتناب کرد و پناهندگان را تحویل داد ، نبود مستندات از آن دوران از درگیری دو برادر چیزی بیشتر ذکرنکرده همین قدر می‌دانیم که بیشتر ولایات غربی به تصرف اردوان درآمد ، ولاش پنجم تاسال(۲۲۳م)درسلوکیه سکه ضرب میکرده و ولایات شرقی حوزه سلطنت‌ اوبوده است. فرداشب به آخرین قسمت این سلسله پر ماجرا می پردازیم * کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود * ماخذ* اشکانیان:م م دیاکونوف ترجمه کشاورز * مبانی تاریخ پارتیان:کلاوس شیپمان * تاریخ ایران ازآغازتااسلام گریشمن * تاریخ ده هزارساله ج ۱ دکتررضایی* @goshetarikh
5517Loading...
31
هرصبح با گات‌ها
6 71917Loading...
32
شبی یک سرگذست:امشب ۲۸ اردیبهشت بزرگداشت عمرخیام* کمترکشوری درجهان وجودداردکه چنین متفکرانی داشته باشد ، اوضاع سیاسی واجتماعی ایران به گونه ای پیش میرودکه همیشه شخصیت هایی دردامن پربارش پرورده وبه عنوان یک استثنا تحویل میدهد . بسال (۴۲۷هجری قمری) کودکی در نیشابور بدنیا آمد نامش را غیاث الدین ابوالفتح عُمَربن ابراهیم گذاشتند که به لحاظ شغل پدر به خیام معروف گردید ، مراحل آموزش ابتدائی را با استعدادی که داشت بسرعت پیمودو خیلی زود به دلیل کسب علم به مقام بالائی رسید عده ای اورا (شاگرد ابن سینا گفته اند که به لحاظ مدت عمر درست نمی باشد)عمر شاگرد امام موفق نیشابوری بود او سرآمد همه شد و افتخارافرین ، فیلسوف ، ریاضی‌دان ، ستاره‌شناس و رباعی سرای ایرانی در دورهٔ سلجوقی نام گرفت ، گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی اوست و لقبش (حجّةالحق) بوده‌است ، ولی آوازهٔ وی بیشتر بخاطر اشعارکم وپرمحتوایش است. تایک صدساله قبل مردم جهان اورا نمی شناختند تااینکه (ادوارد فیتزجرالد)رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه که مایهٔ شهرت جهانی وی شد و این معجزه شعرپارسی است ، کسیکه کمترین شعر را گفته دردنیا ازمعروفیت بالائی برخوردار شده . یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می‌توان سر و سامان دادن گاه‌شماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک ، در دورهٔ پادشاهی ملک‌شاه سلجوقی (۴۲۶–۴۹۰ هجری قمری) دانست ، وی در ریاضیات ، نجوم ، علوم ، ادب و فلسفه استاد بود ، نقش خیام در حل معادلات درجه‌سوم و مطالعاتش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌است ، پیدا کردن نظریه‌ای دربارهٔ نسبت‌های هم‌ عرض با نظریهٔ اقلیدس نیز از مهم‌ترین کارهای اوست ، اوبه شهرهای حلب ، دمشق ، سمرقند و بغداد مسافرت و از مراکز علمی این شهرها استفاده کرد ، درشهرسمرقند کتاب جبر خود را زیر نظر قاضی القضات تالیف نمود ، او ازحمایت وزیری قدرتمندی بنام نظام الملک برخوردار بود توانست رصدخانه ای کوچک در محل زندگی خودش درنزدیک نیشابور بر پا کند وحرکت زمین رابه هم فکرانش ثابت کند. خیام دربین ایرانیان ازویژگی خاصی برخوردار است ، عده ای اورا لائیک ، بعضی او را ریاضی دان وعده ای شاعرمیشناسند اومحصول تناقض حاکم بر زمان خودش بود ، درآن زمان باسه جریان روند تاریخی روبرو هستیم عده ای به رهبری حسن صباح درحال مبارزه باخلفای بغداد و ترکهای سلجوقی بنام اسماعیلیان( به مدت حدود دوقرن)مبارزه مسلحانه جهت براندازی حاکمیت سلجوقی بودند. جمعی ازبزرگان جریان دوم را انتخاب کردنند دوات رادرکنار شمشیرنهاده وکار ازترکان سلجوقی ربوده که البته این اتحادشمشیرو دوات دربرابر خنجر اسماعیلیان کاری ازپیش نبرد . واماجریان سوم یک روند معنوی عرفانی درایران آنروز پدیدار گشته وبزرگانی چون سنائی ، عطار مولوی ، حافظ پابه عرصه شعر وعرفان نهادند . لذا می‌توان این سه شخص عمرخیام ، خواجه نظام الملک وحسن صباح را شاخصه های این سه جریان دانست . مرگ او را درسالهای (۵۰۹)تا(۵۲۷) هجری قمری نوشته اند پیکر این دانشمند درقبرستان شهر حیره نزدیک نیشابور دفن گردید. کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود * ماخذ* تاریخ ادبیات درایران ج۲ دکتر ذبیح الله صفا* سیاست نامه خواجه نظام الملک* کامل التواریخ ابن اثیر حوادث سال۴۶۷* تاریخ علم درایران * @goshetarikh
66520Loading...
33
هر صبح با گات‌ها
6 36221Loading...
34
شبی یک سرگذشت: امشب بمناسبت در گذشت مختومقلی فراغی شاعرترکمن . درجای جای این کشورپهناورمردان وبانوانی زندگی میکردندکه مثل شمع خودسوختند ولی بدیگران روشنائی دادندیکی ازاین افراد مخدو‌مقلی میباشدکه در حدودسال ۱۱۰۲ هجری شمسی در روستای حاجی‌قوشان در شمال شرق گنبد کاووس به دنیا آمد. برپایه برخی منابع محل تولد وی در منطقه‌ای به نام گینگ جای نزدیک مراوه‌تپه بوده است ، پدرش دولت محمداز شاعران سرشناس همان دوره ترکمن و گوگلان و مادرش ارازگل از طایفه گوکلان ، تیره گرکز بوده است . تحصیلات ابتدایی و زبان‌های فارسی و عربی را نزد پدر خود آموخت ، سپس برای تحصیل به مدرسه (شیرغازی) درخیوه رفت و پس از آن سفرهای دیگری نیز داشت ، از جمله به بخارا و افغانستان و هندوستان. او در جوانی عاشق دخترخالهٔ خود منگلی شده بود که نتوانست به او برسد ، پس از کشته شدن برادر بزرگ‌تر خود عبدالله در افغانستان که به درخواست احمد شاه درانی(بنیانگذار افغانستان فعلی) به آن‌جا رفته بودبا بیوهٔ برادر خود به نام آق قیز ازدواج کرد و از او صاحب دو فرزند به نام‌های بابک و ابراهیم گردید که هر دو در کودکی از دنیا رفتند. بر پایهٔ برخی منابع مختومقلی در سال ۱۱۶۹ ه ش در کنار چشمهٔ اباساری در دامنهٔ کوه سونگی داغ درگذشت. مخدوم‌قلی در شعر خود مسائل اجتماعی و سیاسی را مورد توجه قرار داده و به اتحاد ترکمن‌ها و تقبیح جنگ‌ ترکمنهابایک دیگر و هم‌چنین مسائل اجتماعی‌ چون چند همسری ، سوادآموزی و نقش زنان در جامعه ، فقر و اختلاف طبقاتی و معضل مواد مخدر را مورد توجه قرار می‌دهد. او به دلیل اعتراض به ریاکاری دینی عالمان دو رو و کنایاتش به روحانیان و صوفیان مورد تحریم قرار گرفته و محاکمه شده و به‌طور کلی مورد غضب اغلب خان‌ها و قدرتمندان زمان خود بود. سرانجام این شاعر آزاده درتاریخ۱۱۶۹هجری شمسی درکنارچشمه اباساری دردامنه کوه سونگی داغ درگذشت اورادرروستای آق تقه (آق طوقی که اکنون روی خط مرزی درخاک ایران میباشد) درچهل کیلومتری غرب مراوه تپه در جوار قبر پدرش‌ دفن کردنند ، دولت ترکستان اززندگی این شاعرگرانمایه فیلمی تهیه کرده انطورکه میگویند بسیارزیباست . اگر کسی از دوستان این فیلم را در دسترس داشت برایم بفرستد ممنون میشوم . کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود @goshetarikh
34910Loading...
35
شبی یک سرگذشت : امشب داستان عشقی شاعره رابعه قُزداری* داستان رابعه وبکتاش یکی اززیباترین داستانهای عشقی درادبیات پارسی میباشد که میتوان آنرا در ردیف عشقهای ناکام معروف قرارداد. اودختر کعب فرمانروای بلخ ، سیستان و بلوچستان که ازطرف پادشاه سامانی به این سمت برگزیده شده بود ، رابعه دختری بود بغایت زیبا سیه چشم بلندبالا وشیرین بیان که بفارسی وعربی شعر میسرود اوهمدوره رودکی واولین بانوی شاعره پارسی گوی بوده است ، پدرش کعب دربستر بیماری حکومت رابه پسرش حارث سپرد و از دنیا رفت حارث درفکر شوهری خوب برای رابعه بود و میخواست اورا شوهر دهدولی روزگار چیز دیگری تدارک دیده بود یک شب که بزم شبانه برقرارشده بود ، رابعه هم حضور داشت غلام جوانی بنام بکتاش ساغری میکرد دیدن این غلام حال رابعه رادگرگون ساخت دیگر حال درستی نداشت هر روز شعرهایش سوزناکتر وشورانگیز ترمیشد دیگرحال درستی نداشت روزبروز ضعیف تر ورنجورترمیشد تمام خواستگاران را جواب میکرد تااینکه ندیمه اش باچرب زبانی پی به راز دل رابعه برد سپس به توصیه او نامه ای برای معشوق نوشت بکتاش باخواندن نامه پر ازمهر دیوانه رابعه گشت این وضع ادامه داشت حتی زمانی بکتاش بدیدار رابعه امد ولی رابعه اورا ازخود راند زیرا نمیتوانست بپزیرد که باغلامی همپایه شود روزها گذشت یکی ازدشمنان حارث لشکر به بلخ کشید بکتاش در زمره سپاهیان درامد درهنگامه جنگ بکتاش زخم برداشت بیهوش بر زمین افتاد بناگاه سواری سیاه پوش که صورتش پوشانیده ازگرد راه رسیده وبکتاش را بر اسب نشانده ازمیدان بدربرد امیر بخارا باسپاهیانش به کمک حارث رسیده دشمن شکست خورد فردای انروز رابعه نامه برای بکتاش فرستاد وشرح ماجرابگفت این نامه حال زار بکتاش را بهبود بخشید چند روز گذشت حارث برای تشکر پیش امیر بخارا رفت شب هنگام جشن برگذار ورودکی اشعاری جانگداز رابعه خواند امیر بخارا نام سراینده شعر راپرسید رودکی نام رابعه راگفت که درفراق محبوبش سروده است حارث خودرابه مستی زد ولی به محض رسیدن به بلخ بکتاش رابزندان انداخت یکی از مخالفان بکتاش به طمع سکه طلا به خانه بکتاش دستبرد زد اودرصندوق بجای سکه طلا نامه هارادید نامه ها را به حارث نشانداد برادر باناراحتی امرکرد که خواهرش که همان لحظه درحمام بود رگ زده ازنعمت زندگی محروم کردند بکتاش با آگاهی ازکشته شدن رابعه شبانگاه از زندان فرار به قصر واردشد وحارث رابقتل رساند سپس خود برمزار رابعه رفت وپس از سوز وگداز بسیار باخنجر خودراکشت و بدینسان عشقی پاک رنگ خون بخود گرفت واوراقی دیگر به ادبیات عشق های بی فرجام ایران افزوده گشت. عوفی وجامی همچنین عطار ابیاتی چند سروده وتاحدودی به این عشق جنبه افسانه داده اند کاظم مزینانی تا مطلبی دیگر بدرود* ماخذ:* تاریخ ادبیات ایران دکتر ذبیح الله صفا ج اول ص۴۴۹ و۴۵۰ * لباب الاباب ، عوفی ج۲ص۶۱و۶۲* @goshetarikh
36712Loading...
36
هرصبح با گات‌ها
5 26321Loading...
37
شبی یک سرگذشت:امشب بمناسبت بزرگداشت حکیم توس سه قرن از تصرف ایران گذشته بود دیگر از آن مبارزات خونین اثری نبود ایرانیان دریافته بودند که تنها راه مبارزه بااعراب برگشت به هویت خویش میباشد دیگر از زبان پهلوی خبری نبود این زبان کم کم ازیادهارفته و تنها به روحانیون زرتشتی ونقاط صعب عبور تعلق داشت در چنین اوضاعی سامانیان سر برافراشته و یک سر و گردن بالاتر از دیگر حکومت های محلی به ملیت بها میدادند آنان شاعران را گرامی و صله میدادند به موسیقی و شعر علاقه مند بودندبا فارسی دری صحبت میکردند . به سال ۳۲۹ هجری قمری کودکی در روستای پاژ از توابع شهر طوس در یک خانواده اهل کتاب و دانش دیده به جهان گشود ، پدرش ( خواجه ابومنصور محمد بن اسحاق که به شرف شاه تابرانی )معروف بود و یکی از مالکین به حساب میآمد، کودک را أبوالقاسم نام نهادند ، رفت و آمد اهل ادب به منزل شرف شاه کودک را با شعر و ادب و تاریخ آشنا کرد در مدرسه بود که استعداد او توجه همگان را جلب کرد به پیشنهاد دوستان در صدد نوشتن کتابی برآمده که گذشته افتخار آمیز مردمان این سرزمین ازیادنرود ، قبلااینکار توسط ابوالمویدبلخی ودقیقی شروع شده بود ولی تمام نکرده بودندفردوسی تصمیم به اینکار گرفت وشروع به نوشتن داستانهای قدیم کرد ، نام این کتاب را شاهنامه گذاشت پایه و اساس کار او شاهنامه ابومنصوری که ترجمه خدایی نامه نثر عهد ساسانی بود قرار گرفت جامعه تشنه آن روز دنبال کسی میگشت که هویت مردم را باز گرداند این کار با عظمت را فردوسی با مطالعه نثر خدای نامه به صورت زیبایی در هاله ای از قهرمانی و شجاعت در غالب میهن پرستی به صورت داستان هایی مملو از احساسات ملی گرایانه بیان کرد به طور کلی این فردوسی بود که توانست آتش زیر خاکستر ملیت را شعله ور سازد ، زحمات بسیاری کشید به گفته خودش. بسی رنج بردم در این سال سی * عجم زنده کردم به دین پارسی * ازویژگی شاهنامه جهانی بودن آن است این کتاب ارزشمند و حماسی یک سر و گردن بالا تر از تمامی کتاب های قهرمانی دنیا میباشد سنگ بنای این کتاب سترگ بر اساس جان و خرد گذاشته شده و هموست که هر کاری را بنام جان و خرد شروع میکند ، این کتاب که تمامیت آزادی و برابری زن و مرد به وضوح درآن دیده میشود ، برای سرودنش بهای سنگینی پرداخت شده زیرا جمع آوری داستانها ازگوشه کنارشهرهای آنزمان هزینه داشته واو هرچه داشت فروخت تا بتواندکتابش راتمام کند در پیرانه سری با غم از دست دادن جوانش و عفریت فقر دست به گریبان و به لحاظ اختلاف با محمود غزنوی طعم دربدری را هم چشیده بود در حالی که میتوانست مثل دیگر شعرا با مدح گفتن امراء و سلاطین به نون و نوایی برسد ، وقتی مورد لطف سلطان قرارگرفت که دیگردیرشده بود(بقول نظامی عروضی) کاروان اهدائی سلطان درحالی ازدروازه شهرواردمیشدکه تابوت اورا از دروازه دیگر بسمت قبرستان میبردند (۴۱۱هجری ) آری اوزندگی اش رافداکردتابه زبان فارسی اصالت وهویت ببخشدتاایران ، ایرانی باقی بماند. کاظم مزینانی تا جستاری دیگربدرود * @goshetarikh
41915Loading...
38
هرصبح با گات‌ها
5 17323Loading...
39
شبی یک سرگذشت امشب ولاش چهارم (اشگ بیست وهشتم) سال(۱۹۱م)بودکه ولاش یابلاش برتخت نشست، دراین زمان روم درگیر کسب قدرت بین سردارانش تااینکه(سِپتیموس سِوِروس)به امپراتوری برگزیده شد او برای اینکه قدرت رم را برخ همگان بکشد در سال (۱۹۵)بسوی شرق براه افتاد درابتدا بسیاری ازشاهک هایی که دراین مدت دست به ناارامی و استقلال زده بودند سرزمینشان را تصرف کرد، درهمین زمان خبر رسید(کلودیوس آلبینوس)مدعی جدید امپراتوری شده( سِوِروس)به رم برگشت ولاش از فرصت استفاده کرده به رومیان تاخت شهر ادیابنه را تسخیر کرد و رومیان را ازبین النهرین بیرون کرد، تنها نصبین بود که توانست به سرداری لائِتوس مقاومت کند سال(۱۹۷م)بود که سِوِروس به آسیا برگشت دراین سفر یکی از برادران ولاش بنام مهرداد را باخود اورد که اورا به عنوان شاه درایران برتخت بنشاند، بابل وسلوکیه درسال (۱۹۸)سقوط کرد ،انگاه امپراتور به سمت تیسفون براه افتاد طی جنگی نابرابر ولاش با سوران اندک خود میدان جنگ راترک کرد تیسفون ثروتمند توسط رومیان غارت شد مردان کشته وزنان اسیرشدند ، شهر دراتش بیداد سوخت. پس ازاین پیروزی قحطی بر آن سامان حاکم گردید که رومیان بصورت تحقیر آمیز به عقب نشینی روی آوردند، مقاومت شهر هتره (الحضر ) باعث گردید حیثیت سپاه روم دچار خدشه گردد محافظان شهر توانستند ضربات سختی به پیکر رومیان وارد کنند، اینکه دراین مدت چرا ولاش نخواست ضرباتی به رومیان وارد کند درحالی که میتوانست برما معلوم نيست، به هر حال او تا ده سال بعد هم زنده بود ومشغول باز سازی تیسفون وترمیم خرابیها بود سال(۲۰۸م)چشم ازجهان فروبست در حالی که دوپسرش وبزرگان پارت درحال نزاع با یک دیگربودند . کاظم مزینانی تا جستاری دیگر بدرود * ماخذ* تاریخ ایران کمبریچ ج۳قسمت دوم اشکانیان * اشکانیان:م م دیاکونوف ترجمه کشاورز * تاریخ ایران از آغاز تا اسلام:گریشمن * تاریخ مردم ایران قبل ازاسلام زرین کوب* @goshetarikh
9239Loading...
40
هرصبح با گات‌ها
4 57518Loading...
هرصبح با گات‌ها @goshetarikh
Show all...
شبی یک سرگذشت:امشب مرگ شاه طهماسب درحمام ماخذ: زندگی شاه عباس اول : نصرالله فلسفی سیاست و اقتصاد عصر صفوی زنده یاد باستانی پاریزی
Show all...
هرصبح با گات‌ها @goshetarikh
Show all...
شبی یک سرگذشت : امشب پادشاهی شاه طهماسب ق۳ درقسمت قبل گفتم این پادشاه با پیمان( آماسیه ۹۶۶) که بادولت عثمانی بست دیگر از ناحیه ترکان و حمله اُزبکان خیالش راحت گردید ولی مطلبی که معاندین از جمله (معصوم بیک ) وزیر اعظم او مدام در گوشش زمزمه میکردند اینکه اسماعیل فرزندش فردی جسور وشجاع احتمال اینکه پدر را بر کنار کند وجود دارد حتی نامه های از او به بعضی از روُسای قزلباش به شاه ارائه دادند ، اینکه این این نامه ها درست بوده برما معلوم نیست شاید هم تعامل دربار عثمانی با در قزوین باشد که این جوان شجاع که بیشترین ضربه ها را بر پیکر ترکان عثمانی وارد کرده بود لذا این شاهزاده دلاور به جرم شرابخواری به قلعه قهقهه واقع در کوههای اردبیل تبعید و به مدت ۲۰سال درانجا زندانی بود تا اینکه بامرگ شاه توسط خواهر زیرکش که بانویی با جرئت وشجاع بود از زندان آزاد وبر تخت سلطنت جای گرفت از دیگر وقایعی دوران سلطنت این پادشاه بسال (۹۵۱) هجری بود که تا حدودی چهره این پادشاه را در جامعه بالا برد لطفی بود که درحق همايون شاه تیموری کرد زیرا همايون در جنگ با شیرخان لودی یکی از سردارانش شکست خورد به خراسان آمد از شاه ایران کمک خواست طهماسب همان طور که پدرش به ظهیرالدین بابر کمک کرده بود او نیز پس از یکسال که همایون در دریار اوبود به این پادشاه کمک کرد سپاهی از قزلباشان را همراه او نموده وآنان را روانه هندوستان کرد این سپاه موفق گردید سلطنت همايون شاه را تثبت نماید که خود سر گذشت جداگانه دارد. این پادشاه مؤمن وخسیس که در اوخر عمر به علت خسیس بودن چندین سال از دادن مستمری به سپاهیان خود داری کرد. (بدلیسی) نویسنده کتاب شرفنامه از او فردی بسیار خسیس و پول دوست که بیشتر وقتش را با زنان و حساب وکتاب ثروتش را میکرد یاد کرده است. از این پادشاه کتابی تحت نام( تذکره شاه طهماسب ) بیادگار مانده است . سرانجام این پادشاه که با سه پادشاه عثمانی سلیمان قانونی ، سلیم دوم و مرادسوم همدوره بود پس از مدتی مریضی که اورا با سم مسموم کرده بودند چشم از جهان فروبست. کاظم مزینانی تا جستاری دیگر بدرود ماخذ* تذکره شاه طهماسب ص۱۵ چاپ کلکته سفرنامه دالساندری و ونیزی ها ص۲۱۶ کتاب شرفنامه تدلیسی کتاب بوزبک اوژیر روزگاران زرین کوب تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران ، طاهری @goshetarikh
Show all...
هرصبح با گات‌ها @goshetarikh
Show all...
هرصبح با گات‌ها
Show all...
هرصبح با گات‌ها @goshetarikh
Show all...
شبی یک سرگذشت : امشب پادشاهی طهماسب اول پادشاه مهمان کش جنگهای طهماسب صفوی با عثمانی همچنان ادامه داشت تا اینکه سلطان به فکر صلح افتاد زیرا که از جنگ با ایران جزء از بین رفتن اعتبار او سودی نبرده بود قرار داد متارکه پس از بیست ویکسال جنگ در سال (۹۶۱)هجری بین دولتین منعقد گردید ، در همین زمان بود که یکی از پسران سلطان سلیمانی قانونی در جهت مخالفت با برادرش سلطان سلیم در جهت جانشینی پدر هنگامی که از سوی پدرش محکوم شد به اتفاق چهار پسرش و ده هزار از نظامی های طرفدارش به ایران پناهنده گردید(۹۶۶) شاه طهماسب در برابر کار انجام شده قرار گرفته بود به بایزید قول داد که او را تحویل دربار عثمانی نکند ، فشار دربار باب عالی شاه طهماسب را برآن داشت که حقیقت را گفته و ضمن گلایه از سلطان سلمان که چرا تاکنون برای این موضوع مهم سفیری را جهت گفتگو به قزوین نفرستاده ، به گفته (بوزبک اوژیر سفیر فرناند اول)سلطان که متوجه شد شاه ایران پول می خواهد یکی از معتمدان بنام (حسن آقا قاپوچی باشی ) را به اتفاق یکی از پاشاهای سال خورده و علی پاشا حکم را ولایت مرعش را با هدیه های فراوان به در بار قزوین فرستاد اما پادشاه خسیس و فرصت طلب هدیه ها را لایق ندانست با زرنگی خواصی عنوان کرد چون قسم یاد کرده که شاهزاده با یزید و طرفدارانش را تسلیم در بار باب عالی ننماید بهتر است از طرف دربار سلطان سلیمان و سلطان سلیم که اینک همه کاره شده بود بیایند و خود تکلیف این مهمانان را روشن نمایند تا او نقض قسم نکرده باشد در واقع این پادشاه طماع با یک تیر دونشان زده هم پول بیشتر گرفت وهم تکلیف بایزید و فرزندانش را روشن کرد ، این سخنان کارگر شد و هیئتی از طرف سلطان سلیم به سر پرستی خسروپاشا حاکم وان ، علی اقا ، سنان بیک و دو تن دیگر از بزرگان در بار عثمانی همراه با هدیه قابل توجهی شامل (چهارصد هزار فلوری سکه سرخ از جانب سلطان سلیمان و صدهزارفلوری از طرف سلطان‌ سلیم که بر روی هم سی هزار تومان رایج عراق بوده باشد با بعضی از تبرکات وتنسوقات روم و افرنج و چهل راس اسب از نژاد اصیل تازی،با زین وبرگستوان طلا و مرصع وزربفت )که کارشناسان از قیمت آن عاجز بودند تحویل داده و شاهزاده بایزید بدبخت وپسران خردسال اورا تحویل گرفته در میدان اسب قزوین با زه کمان خفه کردند . بدینسان شاه طهماسب لکه ننگی بر پیشانی خودش وتاریخ ایران بیادگار گذاشت. مطلب با ذکر ماخذ ادامه دارد. کاظم مزینانی تا جستاری دیگر بدرود @goshetarikh
Show all...
هرصبح با گات‌ها @goshetarikh
Show all...
شبی یک سرگذشت : امشب پادشاهی طهماسب اول امشب : سرزمین سوخته امشب را اختصاص می دهیم به فردی که در ده سالگی بر تخت سلطنت نشست بالغ بر پنجاه سال پادشاهی او از جهاتی حائز اهمیت میباشد . شاه طهماسب کودکی ده ساله بود که با مرگ پدر جوانش توسط سرداران قزلباش به تخت نشانده شد ، او برای شاه شدن خیلی جوان بود ، نه مانند پدرش گشاده دست بود و نه شجاعت شاه اسمعیل را داشت ولی بتدریج توانست در برابر سرداران و رؤسای قبایل برخود مسلط شده و دانست که با این رؤسای قبایل چگونه توازن قوا را بین آنان بر قرار کند ، به لحاظ عقیدتی فردی بود خرافه پرست و خشکه مقدس که گاهی با خشونت و درنده خویی آمیخته با جنون لذت از شکنجه با مخالفینش رفتار میکرد. این پادشاه که مدت پنجاه وسه سال و شش ماه با زیرکی و موقع شناسی سلطنت کرد ، در این مدت از طرف شرق اُزبکان به رهبری عبیدالله خان به خراسان حمله کردند طی سالهای (۹۳۱تا۹۳۹)دست کم هفت برخورد روی داد که آخرین بار آن در تربت جام آن چنان شکستی نصیب عبیدالله خان گردید که تا مرو توقف نکرده در این برخورد ها مردم توس ، سرخس ، نیشابور ، مشهد و هرات خسارات سنگینی متحمل شدند به موازات این حملات ترکان عثمانی چشم طمع به ایران دوخته و حملات سنگینی را تدارک دیدند شاه تهماسب برای جلوگیری از این حملات پسر دلاورش اسماعیل میرزا را به فرماندهی سپاه قزلباش ها جهت جلوگیری از حملات ترکان عثمانی منصوب کرد شاه صفوی برای جلوگیری سپاه سلطان سلیمان با آن سپاهیان جرارینی چری وتوپخانه سنگین بهترین پیشگیری ، سیاست سرزمین سوخته پیش گرفت او توانست سر زمینی به طول هشصد کیلومتر و عرض دویست تا دوست و پنجاه کیلومتر که شامل ارزنجان ، وان ، قلعه قارص و دیار بکر بود تا تبریز یک متر زمین آباد باقی نگذاشته تمام چاه ها وقنوات را پرکرده ومزارع را سوزاند بطوری که از آن سپاه عظیمی که سلطان سلیمان قانونی با خود آورده بود حدود هشتاد هزار نفر به استانبول بر نگشت ای شکستها آنچنان سلطان عثمانی را از خود بیخود کرده بود که دستور قتل شوهر خواهرش و بهترین سردارش یعنی ابراهیم پاشا را بدهد وسلطان از اینکه چشم بخاک ایران داشت بشدت پشیمان کرده بود. مطلب با ذکر ماخذ ادامه دارد کاظم مزینانی تا جستاری دیگر بدرود @goshetarikh
Show all...