cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

ناســــــاز

ناساز: از فرهنگ و ادبیات و هنر. راه ارتباط با ادمین @outofharmony آدرس اینستاگرام: https://instagram.com/out_of_harmony

Show more
Advertising posts
3 536
Subscribers
No data24 hours
-117 days
-4230 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Photo unavailableShow in Telegram
من خون خویش را به دریاها بخشیدم آه ای کشتی‌ها در خون من پیش برانید من به ژرفاها خفته‌ام آرام! رافائل آلبرتی نقاشی/ ویلیام ترنر
Show all...
من خون خویش را به دریاها بخشیدم آه ای کشتی‌ها در خون من پیش برانید من به ژرفاها خفته‌ام آرام! رافائل آلبرتی
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
و اما شما، به دروغ‌ها حقیقت را می‌پوشانید؛ براستی که جملگی، طبیبان بی خاصیتید! کاش که به کل خاموش می‌شدید، که برای شما این حکمت می‌بود. عهد عتیق/ ایوب نقاشی/ جیمز انسور
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
حتی اگر بگویم آفتاب و ماه و ستاره، این‌ها همه می‌افتند. مگر من چه خواستم؟ آلخاندرا پیسارنیک
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
مرا بِرَهان از گذشته‌ی به کمال نرسیده‌ام که از پشت به من چسبیده است و مرگ مرا دشوار می‌کند. تاگور
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
اندیشه‌های غمگینم با پرسیدن نام‌شان مرا می‌آزارند.... تاگور
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
در آنجا هرکس نزدیک‌ترین خود را می‌درد و این آغاز دوزخ است. دانته/ دوزخ
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
نمی‌دانستم چرا می‌خواهم بگریم، اما می‌دانستم اگر کسی با من حرف بزند یا دقیق نگاهم کند یک هفته‌ی تمام خواهم گریست. سیلویا پلات
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
سیاه‌چرده‌ام و زیبا چون سیاه‌چادر بادیه‌نشینان ننگرید که آفتاب‌سوخته‌ام برادرانم مرا واداشتند که از تاکستان نگهبانی کنم و از تاک تن خود نگهبانی نتوانستم. عهد عتیق/غزل غزل‌های سلیمان
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
شبانگاه بر بستر خویش او را که جانم دوست می‌دارد جستم دست کشیدم اما او را نیافتم پس برخاسته شهر را زیر پا گذاشتم در رهگذرها و میدانگاه‌ها او را که جانم دوست می‌دارد، جستم او را جستم، اما نیافتم او را خواندم، اما پاسخی نگرفتم نگهبانان شبگرد به من برخوردند پرسیدم: «آیا محبوب جان مرا دیده‌اید؟» اما ایشان مرا زدند و مجروح ساختند قراولان جامه بر تنم دریدند ای خواهرانم، ای دختران اورشلیم شما را به آهوان صحرا قسم اگر دلداده‌ی مرا یافتید به او بگویید چه بر من رفت. غزل غزل‌های سلیمان
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.