کانال آثار داتیس مهرابیان
643
Subscribers
No data24 hours
-57 days
+1530 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
#خرد_نامه_پایان_شاهنامه
#سروده_داتیس_مهرابیان
(بازخوانی خردمندانه ی تاریخ و سرگذشت پهلوانان ایران در برابر دژخیمان و یورشگران به خاک پاکِ میهن )
#پهلوان_نامه
در پهلوان نامه ؛
#سنباد_نامه #بهزادان_نامه #به_آفرید_نامه #استاذسیس و...
#ابیات۷۵۹۳_تا۷۶۰۵
#سنباد_نامه
#بخش۱۵
مردان و زنان با چشم های گریان ، هم آوای آن ناله های جگرسوزی شدند که همسرِ سنباد ، از آتشفشان جانش ،در سوگ کودک کباب شده اش فوَران می نمود.
به لالاییِ مادرِ داغدار
دلِ شب شکست و چکید اشکبار_
... ز گلبرگِ گل ، ژاله ی گوهرین
به دامانِ مامِ اِران سرزمین
دگر مادرانِ جوان _جانگُواه (شهید)
سپردند چشمانِ گریان ، به راه
که صد سال از این گونه کشتارها
روا داشته ، دینِ تازی ، به ما
که کافرکُشی ، رسم اسلامی است
بدین حکم ، در گنج و خون ، بُرده دست
جنایت در آیینشان ، شد ثواب
روان است و گَردان ، ز خون ، آسیاب
هزاران ستم رفت و ماند این ، به یاد
کباب از تنِ کودکِ سِندباد
در این میان ، پیرمردِ دل آگاه ، پاسخ بهزادان را این چنین داد؛
_ ای بهزادان ! پور ونداد هرمُز ! ای نژاده ی سپاهانی ! من می دانم که در سر تو چه می گذرد و به چه کار به خراسان و نیشابور آمده ای همانگونه که می دانم در سر سِنباد پهلوان و فرزند از دست داده ، چه می گذرد.
بهزادان شگفت زده پرسید ؛
_تو از من چه می دانی ، من سراج سازم( زین سازم ) و برای سنجشِ بازار نیشابور و کار سراج سازی اسبان نژاده اش آمده ام.
پیرمرد گِرهی در اَبرُوانِ سپیدش انداخت و پاسخ داد ؛
_ در مذهبِ تو که اسلام باشد ، دروغ گفتن به بهانه ی مَصلَحت اندیشی ، (دروغِ مصلحتی ) ، روا باشد ، همانگونه که مَکر و فریب در برابر مکر و فریبِ دیگران ، رواست که گوید ؛ «وَ مَکَرُ مَکَرَالله ، واللهُ خیرالْماکرین ».
اما در آیینِ نیک نیاکان من و تو ، دروغ و دُروندی ، هرگز پذیرفتنی نیست ، تو می توانی در برابر پرسشِ من ، سکوت کنی و نه اینکه دروغ بگویی!
دروغ از لبِ دینِ تازی ، رواست
بدین خویِ بَد ، مَصلَحت بین ، رهاست
به مَکر و فریبش ، چه آورده دین
که گوید خدا را بهین ، «ماکرین»
ولی سوی بهدینِ زرتشت _خوی
به جز راستی ، راهِ دیگر مجوی
در آیینِ پاکِ اِران شهریان
به دینِ مَگوس و به مهرِ گیان
رَوَد سر ، که بر لب ، نلغزَد دروغ
که جان ، باشد از راستی ، پُر فروغ
بهزادان که رُخسارش از شَرم ، سرخ شده بود ، سر و شانه اش را به نشانه ی بی خیالی ، تکانی داد و گفت ؛
_ اگر تو دریافتی جز این داری ، بگو ، شاید تو رازوَر و غیب گو هستی.
پیرمرد ، سکوت کرد.
در این هنگام ، سِنباد که تا میانه ی سرا ، میهمانان را همراهی کرده ، زنان و دختران را دلداری می داد و به همگان ، خدانگهدار می گفت ، به سوی تالاری که بهزادان و پیرمرد در آن نشسته بودند ، بازگشت و با آوایی بلند گفت ؛
_ مهربانان ! هوای تابستانی خوبیست ، فرش و آنچه برای خواب ، نیاز است را بر پشت بام ، در زیر گنبدِ نیلگون و اَشکوبه ی ستاره بارش می گسترانم ، شما از آن پله های خشت و گِلی که در گوشه ی ایوان است ، به پشت بام بروید.
دو مهمان ، سپاسگزاری کردند و بهزادان باز پرسید ؛
_ نگفتی پیرمرد ؟! ، چه می دانی از من ، چیزی نگفتی.
پیرمرد به سختی از جای برخاست و گفت ؛
_ تو را بزرگ می بینم ای پور ونداد هرمز !
به زودی کار تو بالا می گیرد و تو همچون سوشیانتی رهایی بخش ، پیشاهنگِ دلیران ایران و مردمانِ سرزمینت خواهی شد و در این کار ، اگر کسانی چون سِنبادِ ایران دوست و ایران یاور ، با تو نباشند ، آرمانت به بیراهه خواهد رفت و از رنج و کوششت ، جز تازیانِ ستمگر ، این بیگانگانِ یورشگر به ایران ، کسی بهره ای نخواهد برد.
بهزادان اینبار شگفت زده تر از پیش ، خشمگین گفت ؛
_ چه می خواهی بگویی پیرمرد ؟! ، فردیدت (منظورت) از این رازگونه سخن گفتن چیست ؟ ، من از تو پرسیدم ، این رخداد وحشتناکِ که بانوی سنباد با ناله ی جگر سوزش از کُشته شدن و کباب گشتنِ فرزندش به دست مسلمانی تازی ، می گوید چیست ، اما تو به جای پاسخ ، از من و آرمان من ، خیال بافی می کنی ؟!
ادامه دارد...
Repost from 🔥زرتشت@اهورا 🔥
05:39
Video unavailableShow in Telegram
سیاوشان
سوگ سیاوش
🔥🔥
🏆🏆
🌟🌟🌟🌟🌟🌟💫
30.67 MB
01:02
Video unavailableShow in Telegram
طرح " من یک آرتیست هستم "
سی و یکمین دوره استعدادیابی و نخبه پروری با طرح " من یک آرتیست هستم "
در رشته های تخصصی هنر ;
هنرهای نمایشی, موسیقی, هنرهای تجسمی , ادبیات و نویسندگی خلاق, آواز و فرم و حرکت
با همکاری هلدینگ آسا و موسسه هورش
زمان : پنجشنبه 28 تیرماه ساعت 9 تا 1
مکان : جهت ساعت حضور و آدرس
لطفا جهت هماهنگی با شماره روابط عمومی با راه های ارتباطی در تماس باشید.
تماس و پیامک: 09206856018
واتساپ : 09901870053
#طرح_من_یک_آرتیست_هستم
#استعدادیابی
#هلدینگ_آسا
#گروه_تئاتر_کرانه
#هورش
7.42 MB
01:15
Video unavailableShow in Telegram
VID_20240709_195422(0).mp441.75 MB
#آیینهای_شادمانی_در_ایران_باستان
#سروده_داتیس_مهرابیان
#بخش_بیست_و_هشتم
#آرش_نامه
#تیر_شش (خْشوَش ، اوستایی و شَش پهلوی ) بخش پایانی
در این هنگام ، تیری را که سوفار و پیکان و پَرَش از برترین ها و از جان میهن فراهم آمده بود به افراسیاب دادند و او بر آن تیر نشان نهاد که پس از پرتاب شدن ، آسان تر و زودتر پیدا شود سپس همان تیرِ نشان تار شده را برای آرش آوردند.
آرش آن تیر را در کمان گذاشته و سپیده دمان ، با گام هایی استوار و سنگین ، از کوه (رویان یا دماوند) ، بالا رفت تا از چکاد کوه آن تیر را به سوی توران پرتاب کند.
گزیده شد آرش ، به کارِ سپَند
که او تیری از جان ، کَشَد ، بر کمَند
نشان زد بر آن تیر ، افراسیاب
که دیده شود ، در شب آن ، آفتاب
به سرپنجه چون نورِ در شاخه ها
گرفت آرش آن ، پرتُوِ شید را
به بالای کوهِ دماوند رفت
چنان پیرِ مهری ، که پوید به هفت
کهن ترین نَسْکی که به آرش و تیرانداختن او پرداخته است یَشتهای اَوِستا ست ، در تیشتَریَشت ، تازشِ ستارهٔ تیشتَر(تیر ؛ ایزد باران زا) به سوی دریای فراخکرت (یا دریای وَروکَشه ) به پروازِ تیری مانند شدهاست که آرش از کوه اَیریوخْشَئوثه (محل آن دانسته نیست) به سوی کوه خْوَنْوَنْت پرتاب کردهاست، بر پایه ی این گزارش (یشت ۸، بند ۷ و ۳۸)، اهورامزدا به تیر آرش دَمی بدمید و یاورِ او ، ایزدِ مِهر ، دارندهٔ دشتهای فراخ، راه گذرِ تیر را هموار ساخت. اَشی (یا اهلیش وند ؛ ایزد دارایی و بخشش ) که نیک و بزرگ است و پارِند ، سوار بر گردونه ، از پیِ تیر ، روان شدند.
به گامِ بلندش ، دماوند ماند
و او بر سرِ صخرهها ، تیز راند
اَبَر _ ابرهای چکادان سوار
نشستند بر شانهاش ، بوسه وار
زمین و زمان شد ، فرازان به دست
چکادِ دماوند پیشش نشست
کشید از کمان ، تیرِ وا تا _سوار
و جان را ، بر آن تیر ، کرد آسوار
روانش شد از چِلّه ، پَرّان به تیر
سپهر آمد از آذرخشش ، به زیر
تیرِ آرش ، جان گرفته از جانِ سپَندِ آن پهلوان ، به پرواز در آمد و از فراز جنگل های ابر آلود و چکاد های برف پوش گذشت ، همینکه بلندی پروازش بر فراز دشتهای سرسبز و گسترده ی بادغیس ، به پستی و فرود رو کرد ، ایزد باد (واتا ایزد ) به فرمان هورمزد (خرَدِ رسا ) ، دوباره در پَرهای شهبازِ شیدوَر که در پَسِ تیر بودند دمید و آن را تیر از نو اوج گرفت و تیزتر از پیش ، پرواز کرد تا آنکه ، به هنگام غروب خورشید پس از پیمودن هزار فرسنگ ، به سرزمین خُلم در بلخ ، در کرانه ب جیحون بر بـُنِ درخت گردویی ، تناوَر نشست. تیر را از خُلم به تبرستان ، به نزد افراسیاب آوردند و افراسیاب تورانی ، چون نشانِ خود را ، بر تیر دید ، از پیمانشکنی ، بیمناک شده ، سپاهیانش را فرمان بیرون رفتن از ایران داد ، تورانیان از سرزمین پاک اهورایی بیرون شدند و با واپس نشستنِ دشمنان ، مرز ایران و توران ، در فراسوی بَلخ ، در جای فرود آمدنِ تیرِ آرش ، در کرانه ی جیحون شد و مردم ایران آن پیروزی بزرگ را جشن گرفتند ، مرزبانان و آسواران روزها و ماهها ، در پی پیکرِ آرش به جستجو پرداختند و او را نیافتند هر چند نورِ عشق و مهرِ آن جانگواه (شهید ) را در خویشتن و در جانبازی و سربازی خود ، برای مردم و میهن آشکارا می دیدند.
سبکبال ، آن تیر ، همچون سروش
گذشت از سرِ جنگلِ ابرپوش
و رو ، سوی مرزِ اِران ، تیزبال
برفت و بغرّید چون شیردال
پَسین گاهِ آن روزِ لبخند و نور
دو چشمانِ جیحون ، شکفت از سرور
چو دید آن ، سروشینه _تیرِ سپَند
به سویش روانست ، چون مهرِ زند
گشوده شد آغوشِ جیحون ، نِکو
که بنشیند آن تیر ، بر قلبِ او
نخست آن سفیرِ صدایش رسید
و قلبِ تناوَر درختی ، تپید
گل و سبزه و رود ، فریاد شد
که ایران زمین ، شاد و آزاد شد
فرود آمد آن تیرِ زنده ز جان
ز جانِ یَل آن آرشِ پهلوان
به ساقِ تناوَر درختی ، سِتُرگ
در آن سوی جیحونِ پاک و بزرگ
چو آن تیرِ جانانه از جان ، نشست
تنِ کوهِ بیجانِ آرش ، شکست
چنان تَخش و تَرکِش به هر سو ، روان
پراکنده شد ، پیکرِ پهلوان
و هر تکهاش در شمال و جنوب
سرِ خاور و باختر ، زد به پوب
از این روی ، این خاکِ لاله فشان
پُر از هاگِ زنده است و آرش نشان
که هر دورهای پَهله صد ، رایومند
از این سرزمین ، آرشان میدمند
پایان.
#واژه_نامه؛
#رایومند ؛ دارنده ی آفتاب
#تخش ؛ بُمب ، فشفشه
#اشی ؛ ایزد توانگری و بخشش ، بانویی بلند بالا و زیبا ازتخمه ی آسمانی
_پس از یَشت های اوستا و تیشتَریَشت ، از میان ماتیکان های (کتابهای ) پارسی میانه ، تنها در نوشته ی « ماه فروردین ، روز خرداد » به نیکی از آرش یاد شده و در آن آمده است همچنین در مینوی خرَد (پرسش ۲۶، بند ۴۴) نیز به این رویداد بی آنکه نام آرش را بیاورد اشاره و باز ستاندن سرزمین های ایران تا جیهون و آمودریا را از کارهای نیک منوچهر ، به شمار آورده است.
00:36
Video unavailableShow in Telegram
📢 ۱۸ تیر ۷۸ به روایت تصویر....
https://t.me/Guardgrup/1089328
5794014476915185556.mp416.27 MB
Repost from کانال آثار داتیس مهرابیان
02:37
Video unavailableShow in Telegram
👆#نقاشی_طبیعت_رابر
اثر؛ #داتیس_مهرابیان
شعر و آوا ؛ از معلم بزرگوارم ، همتعلی زرین کلاه
تکنیک؛ رنگ و روغن
اندازه ؛ ۸۰ در ۱۲۰ سانتی متر
این نقاشی طبیعت رودخانه ،ورودی زادگاهم رابر می باشد (به سفارش مهندس علی مهدیپور ، نگهداری در مجموعه شخصی ایشان )
تلفن پذیرش سفارش
گالری آثار داتیس مهرابیان
۰۹۱۴۰۱۴۴۵۴۴۹ _۰۹۳۰۱۱۸۷۸۷۷
#کانال_آثار_شعر_نقاشی_داتیس
@esmaeilmehrabiandatis
InShot_20220406_014225127.mp4281.32 MB
Repost from کانال آثار داتیس مهرابیان
Photo unavailableShow in Telegram
رودخانه رابُر
(زادگاه هنرمند در کرمان )
اثر: #داتیس_مهرابیان
خریداری شده و نگهداری در مجموعه شخصی مهندس علی مهدیپور
تکنیک ؛ رنگ و روغن
#کانال_آثار_شعر_نقاشی_داتیس_مهرابیان
@esmaeilmehrabiandatis
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.