عاشقانه سرایدار وفال

میخواستم بهت بگم هیچ روزی رو بدون فکر کردن بهت نگذروندم. ❤️❤️❤️

وسطِ عمیق ترین تاریکی هایِ زندگیم آغوشِ تو شد نورِ امیدِ من (: ❤️❤️❤️

عشق همون وابسته شدنه، دست خود ادمم که نیست یهو به خودت میای میبینی تا جون داری نداری تو فکر و خیال اون طرف غرق شدی رفت. ❤️❤️❤️

پارت ۳۸۵ باتماس شاهین از خونه بیرون زد سوارماشین شد دومرد بدورازکینه ودشمنی باهم دست دادن _کجامیریم _چقدربی طاقتی پسر صبرکن میفهمی نترس نمیخوام سرتوبکنم زیراب _اگه بتوشک داشتم یااعتمادنداشتم زنگ نمیزدم هرچیم ک باشی ادمی نیستی ازپشت خنجر بزنی _افرین، بادرنا به کجارسیدی _هیچی خیلی سفت وسخته _زمان همه چیزوحل میکنه _قول دادم نتونم دلشو بدست بیارم طلاقشوبدم _اووه پسر میبینم که حسابی خراب کردی اخه چرا قول دادی اومدولج کرد گفت طلاق میخوام _نمیدونم _نترس من بادرناصحبت میکنم _ممنونم فکرنمیکردم کمکم کنی _من هیچ دشمنی باتوندارم درنابرام عزیزه اون خواهرمن ، خوشحالی واسایشش برام مهمه چه کنارتو چه جدا ازتو ولی از پدرزنت حسابی متنفرم واقعا هیچ جوره نمیتونم تحملش کنم حیف دخترعمم که گیراون کفتارافتاده بود هرچند ادم نباید بی انصاف باشه بادخترعمم خوب بود خیلی دوسش داشت ولی چشم دیدن مارونداشت _وقتی رفتم دنبال درنا دست روش بلندکرده بود نگاه به سن وسالو جایگاهش کردم وگرنه قلم میکنم دست کسی که روزنم  بلندبشه ، دست توچیشده _یه کثافت وادب کردم هرچند شاهرخ جلوموگرفت وگرنه الان قاتل شده بودم _اگه فضولی حساب نمیکنی دوست دارم بدونم کی رو ادب کردی _همون بی ناموسی که بهارو دزدیده بود البته خودشو فعلا گیرنیاووردم همدستشو زدم _حسابی پس گردوخاک کردی _هنوز اروم نشدم فکرکنم امشب جفتمون حسابی خودمونوخالی کنیم ، میدونی بوکسورم ؟ _اره اونروز که توکلانتری کتک خوردم فهمیدم _اصلا یه درصدفکرنکن پشیمونم ، امشبم داریم میریم مسابقات زیرزمینی  ،ببینم بلدی  کتک کاری یانه ؟ _بوکس بلدنیستم ولی تکواندو دفاع شخصی بلدم _خوبه بیست دقیقه بعدبه محل مورد نظر رسیدن همراه شاهین وارد یه گاراژ خیلی بزرگ شدن صدای جیغ ودادجمعیت کل گاراژو پرکرده بود فردین هیجانزده به دورواطرافش نگاه میکرد

🟫🟫🟫

🟫🟫🟫

فال ماهانه ۱۲ خردادتا ۱۲ تیر 🟫🟫🟫

پارت ۳۸۴ درنا سعی دراروم کردن حلیمه ک همچنان گریه میکردو معذرت خواهی میکرد داشت شاهرخ خوشحال شماره شاهینوگرفت تا اطلاع بده درنا اومده چندباری تماس گرفت ولی شاهبن پاسخگو نبودگوشی رو ،رومیزگذاشت لابددستش بندبود حتما خودش تماس میگرفت فردین باذهنی مشوش و خسته واردخونه شد درناحتی جواب فرصت خواستنشوهم نداده بود ذهنش حسابی درگیربود اگه درناقبولش نمیکرد باید پای قولش میموند طلاقشومیداد حتی فکرطلاق گرفتنشم روانیش میکرد بدون اینکه لباساشودراره اهمیتی به چروک شدن لباساش بده برای اولین بار باهمون لباسای بیرون روتخت درازکشید دلش ارامش میخواست یه زندگی پرازعشق ومحبت حتی چندتابچه کاش یه بچه تودامن درنامیذاشت شاید بخاطربچه کوتاه می  اومد نه این فکر اشتباه ادم رفتنی با بچه هم میره اگه کبوتر جلدخودش نباشه پرمیزنه میره انقدر مغزش پربود ازبایدونبایدا که سردرد وحشتناکی گرفته بود یعنی درنایه فرصت دیگه نمیده ؟بخوبی متوجه شوکه شدن درناشده بود انگار این حرفا ورفتاراشو نمیتونست باورکنه درک کنه حق داره کم بدی درحقش نکرده بود اونم جای درنابود یه لحظه تحمل نمیکرد چقدر دلش پربود یادحرفاش که می افتاد بیشتر ازرفتاروکردار خودش پشیمون میشد خجالت میکشید انقدرفکروخیال کرد که مغزش داشت منفجرمیشد باید یجوری خودشوخالی میکرد اروم میشد نفهمید چرا ولی شماره شاهینوگرفت باجواب ندادن شاهین گوشی رو پرت کرد زمین نیم ساعتی ازتماسش باشاهین میگذشت که گوشیش زنگ خورد ازتخت بلندشد سمت گوشی رفت بادیدن شماره شاهین تماسووصل کرد _بله _ایول میبینم ادم شدی درناروبرگردوندی _شاهین _بگو _حالم میزون نیست مغزم داره منفجرمیشه دلم میخواد یجوری خودموخالی کنم این خشمی ک ازخودم  تووجودمه داره منوازپا درمیاره میخوام یجوری خشمموخالی کنم ولی نمیدونم چطور _کجایی _خونم _تانیم مین دیگ اونجام زنگ زدم بیا پایین میدونم کجاببرمت اروم بشی _کجا _یجای خوب فقط خواهشن اتوکشیده نیا لباس اسپرت بپوش _باشه

‏از لحاظ روحی نیاز دارم یکی از راه برسه و بهم بگه: "من داشتم همه چیزو میدیدم، تو خیلی خسته شدی. بقیه‌شو بسپر به من، درستش میکنم." ❤️❤️❤️