cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

کنجِ دنج

همسایه خیالات سرزده ( جایی دیگر برای باز هم خواندن،دیدن،شنیدن و نوشتن) ابتدای کانال: https://t.me/konjedenjefarhang/752 @afsaneh395

Show more
Advertising posts
1 098
Subscribers
+624 hours
+177 days
+7530 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

#مستند #ویم_وندرس 🔸 مستند «آنسِلم» / «Anselm» پرتره‌ای همه جانبه از آنسلم کیفر، یکی از مبتکرترین و مهم‌ترین نقاشان و مجسمه‌سازان زنده امروز کارگردان ویم وندرس ▫️ همراه با زیرنویس فارسی @bankema کانال بایگانی
Show all...
👍 4
📽 فیلم مستند «آنسِلم» به کارگردانی ویم وندرس یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ در سینماتک خانه هنرمندان ایران به نمایش درمی‌آید. @iranartists
Show all...
آرنت موقعیت این واقعیتِ بنیادی قلب را در نوشته‌های آگوستین پیدا می‌کند. یک قرن پس از اینکه کی‌یرکگور اظهار داشت که «لحظه به درستی ذره‌ای از زمان نیست، بلکه ذره‌ای از ابدیت است»، آرنت مشاهده می‌کند که: لحظه اکنون چیزی است که زمان را نسبت به قبل و بعد می‌سنجد، زیرا اکنون، به بیان دقیق، زمان نیست بلکه بیرون از زمان است. در لحظۀ اکنون، گذشته و آینده به هم می‌رسند. برای یک لحظۀ گذرا آنها هم‌زمان می‌شوند تا حافظه بتواند آنها را ذخیره کند؛ حافظه‌ای که چیزهای گذشته را به یاد می‌آورد و انتظار چیزهای آینده را در خود نگه می‌دارد. برای یک لحظۀ گذرا (اکنونِ موقت) انگار زمان ایستاده است، و این اکنون است که به الگوی ابدیت سنت آگوستین تبدیل می‌شود.  برشی از نقاشی «زایش ونوس»، ساندرو بوتیچلی، 1486 خود آگوستین این زمان‌مندیِ استعلایی را به تصویر می‌کشد: چه کسی [قلب] را نگه داشته و آن را سر جایش قرار خواهد داد تا اندک‌زمانی ثابت باقی بماند و برای لحظه‌ای شکوه ابدیت را که تا ابد می‌پاید در خود بگیرد و ضبط کند، و این لحظه را با لحظه‌های موقت که هرگز ثابت نمی‌مانند مقایسه کن و ببین که غیرقابل قیاس است... این در حالی است که در ابدیت، هیچ‌چیز نمی‌گذرد اما کلْ حاضر است. آرنت به قلب این پارادوکس می‌زند: آنچه انسان را از «زندگی» در زمان حالِ بی‌زمان باز می‌دارد، خودِ زندگی است که هرگز «ثابت ایستاده» نیست. خیری که عشق اشتیاق به آن دارد، فراتر از همۀ آرزوهای صِرف است. اگر مسئله فقط خواستن بود، همۀ آرزوها به ترس ختم می‌شد. و ازآنجاکه هرچیزی که از بیرون با زندگی روبه‌رو می‌شود به‌عنوان موضوع میل و اشتیاق آن چیز، در پی خودِ زندگی است (زندگی که داریم از دست می‌دهیم)، بنابراین موضوع نهایی همۀ آرزوها، خودِ زندگی است. زندگی همان خیری است که باید به‌دنبال آن باشیم، یعنی زندگی واقعی. آرنت  به مفهوم میل بازمی‌گردد، میلی که هم‌زمان ما را از زندگی بیرون می‌کشد و در آن فرو می‌برد: میل واسطۀ میان فاعل و مفعول است و با تبدیل فاعل به عاشق و مفعول به معشوق فاصلۀ میان آنها را از بین می‌برد. زیرا عاشق هرگز از آنچه دوست دارد جدا نمی‌شود. او به آن تعلق دارد… ازآنجاکه انسان خودبسنده نیست و بنابراین همیشه به چیزی خارج از خود میل می‌کند، این مسئله که او کیست تنها با ]رسیدن به[ موضوع میل او قابل حل است و نه، همان‌طور که رواقیون می‌پنداشتند، با سرکوب انگیزۀ خودِ میل: اگوستین گفته است: «چنان است که گویی هرچیز عشقِ اوست». به بیان دقیق، کسی که اصلاً عاشق نیست و هیچ تمایلی ندارد، هیچ‌کس نیست. انسان به‌ماهو انسان، انسان ذاتی، قابل تعریف نیست، زیرا او همیشه تمایل دارد به چیزی خارج از خودش تعلق داشته باشد و براساس آن تغییر می‌کند... اگر بتوان گفت که انسان اصلاً ماهیتی ذاتی دارد، ماهیت او فقدان خود بسندگی است. ازاین‌رو، او به وسیلۀ عشق هدایت می‌شود تا انزوایش را ویران کند... برای خوشبختی، که عکس انزواست، بیش از تعلقِ صِرف لازم است. خوشبختی تنها زمانی حاصل می‌شود که معشوق به یک عنصر ذاتی دائمی در وجود خودِ شخص تبدیل شود. ردیابی خط این ایده‌ها در زندگی فکری آرنت خیره‌کننده است. ده‌ها سال پس از دورۀ دکتری‌اش، آرنت رسالۀ تأثیرگذار خود را در مورد چگونگی استفادۀ مستبدان از انزوا به‌عنوان سلاحی برای سرکوب می‌نویسد _ به عبارت دیگر، توتالیتاریسم نه‌تنها انکار عشق، بلکه حمله به ذات انسان‌هاست. در ادامۀ کتاب عشق و آگوستین قدیس، آرنت به بررسی سلسله‌مراتب عشق در نزد سنت آگوستین، ساختار روان‌شناختی اشتیاق، خطرات چشم‌داشت، و ساختن اجزای «عشق به جهان» که برای یک زندگی هماهنگ و یک جامعه هماهنگ بسیار حیاتی است، می‌پردازد.  عشق و آگوستین قدیس نویسنده: هانا آرنت @Khialatesarzadeh
Show all...
این بیداری ناگهانی در این اتاق تاریک با صدای شهری که ناگهان در نظرم بیگانه می نماید چه معنایی دارد؟ و همه چیز به نظرم بیگانه است ، همه چیز، بی هیچکس که به من تعلق داشته باشد، بی هیچ محل اختفایی تااین زخم شفا یابد. اینجا چه کنم؟ این لبخند ها و این اداها چه معنایی دارند؟ خانه من نه اینجاست و نه هیچ کجای دیگر.و دنیا محوطه ناشناخته ای است که در آن قلب من به هیچ چیز میل و گرایش ندارد. بیگانه_ چه کسی میداند معنای این واژه چیست؟ آلبر_کامو @Khialatesarzadeh
Show all...
مستند راهنمای اسپینوزا برای زیستن با زیرنویس فارسی 🔰انبارستان @anbar100
Show all...
2
فقط پس از آنکه فهمیدی هیچ چیز نمی تواند کمکت کند نه مذهب، نه غرور، نه هیچ چیز دیگر وقتی این را فهمیدی، آن وقت به هیچ کمکی نیاز نداری ... خشم وهیاهو #ویلیام_فاکنر
Show all...
👍 5 1