cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

سیره ی نیاکان

تاریخ نیاکان ما ، هویت ماست . هویت خود را گم نکنیم

Show more
Advertising posts
218
Subscribers
No data24 hours
-17 days
-330 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

02:21
Video unavailableShow in Telegram
🎥بعد من خواهر من باز نما قصه ما چو زبانت سپر آل‌عبا خواهد شد، خواهر من… 🎙نوحه معروف «خواهر من» با شعر سید جواد عین‌الملک و صدای فراموش نشدنی حاج‌ حسین فخری.. @SIREHYNIAKAN
Show all...
2.70 MB
سدها و سختی ها، همیشه مرا یاد «کَلِ کیالو» می اندازند.گردنه بی پیر نفسگیری بر بلندای کوه «کیالو».معبرِ صعبِ مردمان سختکوش. آشنای قدیمی «رَزو»ها و «چُرو»ها. مَفرَش «بَرد»ها و بلوط ها.جایگاه جِن ها و اَرجِن ها.راهِ رَوَندگان کوچ های بهاره و پاییزه.گذرگاه تنگِ قافله ی لنگ.کابوس اهالی کوچ و کوه. شنوای آشنای هی هی و های های چوپانها.دیار «پِلَه» و «تِلَه».سرای« تَپِ سُرٓ» و «گَپِ گُرٓ».جلاد قاطرهای چموش و«گَمال»های بی گوش.مَسقَطِ خرهای«کِپیا» و بارهای«سِلپیا».‌ قدمگاه سواران سرنگون.پرتگاهِ «پاتار»های «پیتار». چه اتفاقی افتاده بود؟نمی دانم.شاید کسی خبری آورده بود از رویت راهزنان.شاید هم کسی گفته بود «نزاع دار»ها فردا از گردنه می گذرند و تلاقی با آنها خاکستر دشمنی های دیرینه را دامن میزند و شعله شرٓ تازه ای روشن میشود.«هُومالی» همیشه در رُخارُخ نیست،گاه در گریز است که رقیب از چشم می افتد.شاید بارانی، سیلی، بلایی در راه بود.هر چه بود آنقدر مایه و معنا داشت که ایل را در هم پیچید.بار برای بی اثر کردن بلا. مردها «مِرک»ها را بالا زدند و زن ها «رُک» ها را بستند.کدبانوها خمیرهای ورنیامده را پختند و  فطیرهای گرم را لای سفره پیچیدند.‌« تَک» ها و«تاس»ها را در« یارَه» و «هویارَه» کردند.آب مشک ها را ریختند.جُل و « کوئن» بر پشت چارپایان انداختند.سُروشِ سفر بانگ بر داشته بود که، گاهِ بار است.بارها را بر باره ها نشاندند و برٓه ها را میان گله ها رها کردند.« هویارَه»و«هورَسبو»با «هُرجَک»و«کَمچِدو» هَمتا شدند.«خَچَل»ها و«هَچَل»ها در هم آویختند.گره ها بر گرده ها سفت شد.پَس دُم و پاردُم حیوان ها را کشیدند.ایل از زمین کنده شد.«تَلمیت»ها از پیش و «چیت»ها از پس.گله ها را پیش تر چوپان ها راهی کرده بودند.سینه به سینه پر راز و رنگ کیالو شدیم. پدربزرگ و عمو دُوریش و من که وبال بالشان بودم، با هم بُرٓ خورده بودیم. رقیب در راه بود و رفیق در چاه.آسمان تلخ و زمین «تُلیق».راهزن در کمین و پازن بر زمین.راه باریک و بخت تاریک.هر چه پیش می رفتیم شیب تندتر و رفتن کندتر می شد.در بلندترین نقطه، راه به قدر عبور آدمی باریک می شد. یک سمت صخره هایی که از تکرار رفت و آمد صاف و لغزنده شده بودند و سمت دیگر پرتگاهی مخوف که چشم تهش را نمی توانست ببیند.پل صراطی بود حی و حاضر.عبور از آن معبر باریک بازی مرگ و زندگی بود.کافی بود گوشه «پاچِلِه» ای یا نوک «تیلائی» به سنگی یا شاخه ای گیر کند یا ریگی از زیر پایی بلغزد تا بار و باربر و ارباب  بار همه با هم بروند آنجا که عرب نی انداخت. عمو دوریش جوان بود.باد نخوت در سرش جولان میداد.راه رنجورش کرده بود.نان فَحلِگی زیر دندانش مزه داده بود.دلش با کارِ کوچ صاف نبود.هر قدمی که بر میداشت فحش و فضیحتی همراهش بود.بار کجی را راست می کرد«خُوت» و غُرَش را پیشاپیش زده بود.گُرزَش خشماگین بر پشت و پهلوی قاطرها و الاغ ها می نشست.راه نارضا بود و رهرو ناشکیبا.آدم آزرده زبانش تلخ و امانش تاریک میشود مثل عمو دوریش.ایل و آل را به باد ناسزا گرفت که این روش از زیست و زندگی را برایش به ارث گذاشته اند.تیره و تبار را لعن و نفرین کرد.قبر قبیله را کاوید.گورها را گشود.رفتگان را ردیف کرد و گرفت به عتاب و خطاب.گوش و گردن هیچ مرده ای از ناسزایش در امان نماند.وقتی که یکی از قاطرها ها زیر بار خوابید و با هیچ ترفند و تدبیری سر پا نشد،عمو عنان زبان و ضمیرش را از دست داد. گفت آنچه را که نباید میگفت. پدرِ پدرش را با نام صدا کرد،آنچه که ناگفتنی بود حواله گورش کرد.نه ملاحظه مرده را کرد، نه حرمت زنده را نگه داشت.از«نوم و نَسَق» کم نگذاشت. پدربزرگ ناسزاها را میشنید اما چیزی نمیگفت.آزموده راه بود و آموخته روزگار.بهتر از هر کس میدانست که آتش خشم را فقط آب صبر و سکوت خاموش میکند.جان کَندیم و جسم جویدیم. تهی از تاب و پر از تاول از گردنه گذشتیم. ایل در قلعه «میش وَن» بار انداخته بود.هیچ چیزی مثل یک پیاله چای خاک خستگی را از تن رهگذر پاک نمی کند. بساط چای تیار شد.پدربزرگ عمو را صدا زد. «بو چاوی بَئر».عمو آمد،نشست.وقت گفت و گلایه بود.«کُرَکه»!این بلوط ها را می بینی، سخت و سترگ و سربلند چنگ در خاک فرو کرده اند و از باد و باران باکشان نیست.اینها بُته دارند.بُن و برجد دارند.رگ و ریشه دارند.بلوط تاریخ دارد.‌تبار دارد.‌پشتش خالی نیست.کنگرها و «کَنگِلاشِک» ها را ببین.ریشه ندارند.بوته هستند اما بُته نیستند.بُن و بنیانشان در اعماق خاک نیست. پُشت ندارند.پدرانشان هم پشت نداشته اند.برای همین با وزش اولین بادها برکَنده می شوند.گوشِت با من است پسر؟اینها را همه گفتم که بگویم« پِشت ئَر پِشتِت نَکَه» «تُرِت گم نَکَه» «تُرٓ» و تبارت بشناس.تاریخت را به نیکی یاد کن. مثل کنگلاشک تازه به دوران رسیده نباش، بلوط با اصالت باش. و چایش را از لبه نعلبکی مکید. #ماشااکبری
Show all...
👏 1
01:51
Video unavailableShow in Telegram
نوحه ی سبک جهانبخش کردی زاده از زبان نزار قطری
Show all...
1.88 MB
Photo unavailableShow in Telegram
نادر ابراهیمی عادت داشته کارهایی را که برای یک سال برنامه‌ریزی می‌کرده با خط خوش و درشت می‌نوشته و روی دیوار اتاقش می‌زده. این یادداشتی است که اواخر عمرش نوشته تا به مفاد آن پایبند باشد، و چقدر جالب است. این یادداشت اکنون در موزه‌ی نادر ابراهیمی قرار دارد. دوستی می‌گفت نادر ابراهیمی تنها یک نویسنده نیست یک سبک زندگی‌ست. @khialatesarzadeh
Show all...
درود استاد بهره مند شدم. 🌺🌺🌺🌺🌺
Show all...
سلام، سپاسگزارم خاندان طالبانی، حدود یک قرن است به عراق رفته اند . ودر ایران، مسند ارشاد خلق داشتند و درویش بودند. بارزانی ها نیز، از زمان شاه ودر روزگار انقلاب وجنگ ودر قم و تهران و کرج بودند و ادریس بارزانی در کرج دار فانی را وداع گفت. افزون بر این ها، کردهای، عراق، ترکیه، وسوریه، اصالتا خود را ایرانی می دانند. در عین حال، هوشیار زیباری، در اولین دولت بعداز صدام، وزیر خارجه بود. او در مصاحبه ای گفته بود، که، قرار داد الجزایر، در دوران ضعف سیاسی عراق منعقد شده وچنین است وچنان است. پس باید هوشیار بود، هوشیار که، هوشیارها، بیش از اندازه،هوشیاری نکنند. هشدارو هشدار که، دور از جناب که، هشدار که ظالم نبرد،راه به مقصود.
Show all...
درود استاد عزیزی در مراودات سیاسی و اقصادی ، کشورها ابتدا منافع ملی خود را در نظر میگیرند، به همین خاطر است که چین و روسیه که ظاهرا شرکای تجاری ایران هستند در مواردی به قطعنامه هایی در مورد ایران نظر متفاوتی با آنچه انتظار دولتمردان و مردم ایران است رای میدهند. به طور نمونه در خصوص جزایری سه گانه مورد مناقشه بین ایران و امارات چین مواظع متفاوتی دارد. البته حتی عراق و افغانستان و سوریه نیز با اینکه حمایتهای زیادی از سوی ایران دیده اند باز در حافظه ما مواردی از ناهمسویی با مواضع ج اا دیده میشود. ایران به پزشک سیاستمداری همچون ماهاتیر محمد نیاز دارد، در پزشک بودن و سیاستمدار بودن جناب پزشکیان مشابه ایشان میباشند امیدوارم در دوره ریاست جمهوری ایشان شاهد تحولاتی مثبت در ایران اسلامی در ابعاد سیاسی و اقتصادی باشیم. #حیدرچراغی
Show all...
سپاسگزارم،زنده باشید
Show all...
👌👌👍👍🌷🌷درود درود
Show all...
✍️سعید معدنی 🖊یک پزشک، معمار مالزی مدرن @sokhanranihaa تا ۶۵ سال پیش کشور مستقلی به نام مالزی در میان کشورهای عضو سازمان ملل متحد وجود نداشت. تیرماه ۱۳۴۲ هجری شمسی (۱۹۶۳ میلادی) بود که کشور مالزی که مجموعه‌ای از جزایر با اقوام و مذاهب و نژادهای مختلف است اعلام استقلال از استعمارگران کرد و دارای پرچم و سرود ملی شد. سه سال بعد در سال ۱۹۶۵ سنگاپور از این کشور جدا شد و چندی بعد سلطان‌نشین برونئی هم اعلام استقلال کرد. کشور ۳۳ میلیونی مالزی دارای سلطان و فرمانداران نیمه مستقل محلی است ولی نخست وزیر قدرت بیشتری دارد. اوست که سکان رهبری کشور را به عهده می‌گیرد. با وجود نژادها و اقوام و ادیان متفاوت، مالزی امروز نماد و نمودی از همزیستی مسالمت آمیز است و قوم گرایی در این کشور کمترین تنش را دارد. شعار ملی‌‌شان « قدرتمندی در یکپارچگی است» ثبت شده است. دو سال از انقلاب ۱۳۵۷ ایران می‌گذشت که مهاتیر محمد معمار مالزی مدرن به نخست وزیری رسید و این کشور را نه تنها از فقر و فلاکت نجات داد بلکه اکنون یکی از کشورهای پیشرفته در میان کشورهای آسیای شرقی است. سرزمینی که تا صد سال پیش مستعمره بوده و کشورهای زیادی این سرزمین را استعمار و استثمار کرده‌اند. از پرتغالی‌ها گرفته تا هلندی‌ها و انگلیسی‌ها و این اواخر ژاپنی‌ها نیز این کشور را تحت سلطه خود داشتند. همانطور که گفته شد حدود شصت و اندی سال پیش در عرصه جهانی مالزی به عنوان یک کشور اعلام استقلال کرد. دکتر مهاتیر محمد از سال ۱۹۸۱ تا ۲۰۰۲ به طور مداوم نخست وزیر بود و توانست پایه‌های توسعه و پیشرفت کشورش را ریل‌گذاری کند. طوری که الان هر ایرانی که به مالزی می‌رود انگشت به دهان می‌ماند که این کشور چگونه از آن کشور مفلوک به این پایه از توسعه رسیده است؟ به تعبیر مهاتیر محمد تا چند دهه قبل مردم کشورش روی درخت زندگی می‌کردند اما الان دانشگاههای معتبر دارد و صادرکننده‌ی تکنولوژی به بسیاری از کشورهاست. دکتر مهاتیر محمد، ژاپن پس از جنگ جهانی دوم را الگوی توسعه خود قرار داد و بنا را براین گذاشت که به یک کشور صادرکننده تکنولوژی تبدیل شود. لذا این کشور چون به لحاظ منابع و متخصص داخلی نمی‌توانست چنین گامهایی بردارد از شرکت‌های خارجی بویژه کشورهای غربی و صنعتی خواست تا در این کشور سرمایه‌گذاری کنند تا ضمن ایجاد اشتغال و رونق اقتصادی، محصولات از مالزی به سایر کشورها صادر شود. این کشور صرفا نگاه به شرق نداشت زیرا همه جوامع تجربه کرده و می‌دانند که هیچ کشوری نیست که با تکیه صرف به شرق (چین و روسیه) پیشرفت کرده باشند. بلکه بر عکس، هر کشوری که فقط به چین و روسیه تکیه کرده‌، روز به روز در مرداب فلاکت و عقب‌ماندگی غوطه‌ور شده است. کشورهای جهان سوم سابق که امروز توسعه یافته و پیشرفت کرده‌اند یا صرفا به کشورهای سرمایه داری صنعتی تکیه کرده‌اند و یا از هر دو جهان شرق و غرب سود برده‌اند. مهاتیر محمد با الگوبرداری از نظریه نوسازی، همچون ژاپن با تکیه بر کشورهای صنعتی و سرمایه‌داری توانست اقتصاد مالزی را در مدار پیشرفت و ترقی قرار دهد و نام خود را در تاریخ جهان به عنوان رهبری توانمند به یادگار بگذارد. آن هم در زمانه‌ای که رهبران بسیاری از کشورهای جهان سوم فقط و فقط به قدرت اندیشیده‌اند و کشور خود را در سیاهی و تباهی و فقر و عقب‌ماندگی باقی گذاشته‌اند و لعنت ابدی مردم‌شان را برای خود خریده‌اند. مهاتیر محمد اگر چه از یک خانواده پر جمعیت ۹ نفره برخاست، اما با کوشش و تلاش در سنگاپور پزشکی خواند. ضمن طبیب بودن، به روزنامه‌نگاری و سیاست علاقه‌مند شد و حزب تشکیل داد و وارد مجلس قانونگذاری شد. او بعدها نخست‌وزیر نامداری شد و توانست کشورش را نوسازی کند و اعتلای امروز را به ارمغان بیاورد. لازم به ذکر نیست که انتقادهایی هم به دوران نخست‌وزیری ۲۰ ساله وی وارد است. حتی خود اذعان می‌کند که اولویت او اقتصاد بوده و سایر ابعاد مثل آزادی‌های سیاسی در مرحله دوم اهمیت قرار داشت. ولی بهرحال او حزب داشت و با یک نظام انتخاباتی حزبی روی کار آمد و حکومت کرد. وی الان ۹۹ ساله است و مورد تحسین بیشتر جهانیان قرار گرفته و بی شک بعد مرگش از او بیشتر و بیشتر سخن خواهند گفت و خواهند نوشت. مهاتیر ، ایران را به خاطر مقاومت در مقابل تحریم های آمریکا و غربی‌ها تحسین می کند اما به خاطر منافع ملی، اجازه نمی‌دهد بانک‌های این کشور با ایران همکاری کنند و تحریم ها را خنثی کنند! زیرا منافع ملی و اقتصاد کشورش به خطر می افتد. این هم از عجایب دنیای حسابگر و عقلانی امروز است. اگر پیامد تحریم فقر و فلاکتی هست برای دیگران (ایران) باشد و آنها فقط تحسین‌اش می‌کنند. اما حاضر نیستند اقتصاد کشور را به خاطر ایران و یا هر کشور دیگری به خطر بیاندازند. برای او فقط مردمش مهم هستند. او پزشک دردها و رنج‌های مردم خویش است.
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.