رفت و غـزلم چشم بـه راهش نگران شد
دلشـوره ی مـا بـود دل آرام جهـان شد
در اول آسایش مان سقـف فـرو ریخـت
هنگـام ثمـر دادن مـان بـود خزان شـد
زخمـی بـه گِـل کهنه ما کاشت خداونـد
اینجا که رسیدیم همـان زخم دهـان شد
با ما کـه نمک گیر غـزل بـود چنین کرد
با خلق ندانیم چـه ها کرد و چنـان شـد
ما حسرت و دلتنگی و تنهـایی عشقیـم
یعقوب پسـر دیـد زلیخا کـه جـوان شد
جـان را بـه تمنـای لبش بردم و نگرفت
گفتم بِسِتـان بوسه بده گفت گـران شد
یک عمر بـه سودای لبـش سوختم و آه
روزی کـه لـب آورد ببـوسم
#رمضان شد
یک حافـظ کهنـه، دو سه تا عطر، گل سر
رفت وهمه دلخوشی ام یک چمدان شد
با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفـت
مصداق همـان وای بـه حال دگران شد
دکلمه
#حامد_عسکری
@CultureCafeShow more ...