کانال اکبر صفابخش

از راست:جواد حدیثی-احمدقربانپور(رامتین)-نادرارقند- محمدباقری پور-عباس محجوبی قسمت جنوبی استخرلاهیجان ، تقریبا روبروی نوشین ۱۳۴۸

روستای سالک ده لاهیجان۱۳۴۸ ازراست:اسد موسوی-عباس محجوبی-جوادحدیثی-احمدقربانپور(رامتین)

ازراست:احمد قربانپور(رامتین)-عباس محجوبی- نادر ارقند نشستهاز راست:محمد باقری پور -جوادحدیثی ۱۳۴۸ از شیطان کوه لاهیجان ، امروزه زیر آبشار

اول بلوار استخر لاهیجان:روبروی جایی که سینما دیاموند قرار داشت سال ۱۳۵۳ از راست:عباس محجوبی-احمدقربانپور(رامتین) علی خیراندیش

تیم فوتبال پاس گابنه۱۳۵۱ ورزشگاه قدیمی لاهیجان ایستاده از راست:مسعود بزرگ بشر-تقی پورموسی-حسین ؟-احمد رهروان"کاس احمدآقا"- حسین دنیا دیده-اسماعیل شمسی-محمد رضا(غلامرضا شیخان) نشسته از راست:بیژن پورشریعتی- جمشید ایلبیگی-علی نیافتاح-میرهادی کیاموسوی-محسن ایمانی

ماجرای ازدواج اعتمادالملک و زرین تاج                                        و تعاونی مصرف فرهنگیان  لاهیجان نویسنده اکبر صفابخش اواخر دهه ۲۰ و کشور هنوز از عواقب اشغال رهایی نیافته بود، ولی این امر موجب نمی‌شد که اعتمادالملک از هدفش دست بردارد؛ او نه یک دل بلکه صد دل عاشق زرین تاج دختر یک بازرگان مشهور بازار شده بود. زرین تاج چه از نظر زیبایی و چه علم و ادب مشهور شهر بود ، ولی اعتمادالملک هم خلاصه فرزند دست چندم اعتمادالملک بزرگ بود که لقبش را از ناصرالدین شاه به ارث برده  و دستش به دهانش می رسید. خلاصه بعد از چانه زدنهای بسیار و بدون اینکه  نظر "زرین تاج"را بپرسند..با مهریه ۱۰هزار تومانی این عقد سرگرفت. سه روز و سه شب در حیاط بزرگ خانه پدری اعتمادالملک که در ضمن تنها فرزند پدرش بود جشنی برگزار شد ، که در آنزمان دهان به دهان می گشت و حتی در شهرهای اطراف هم ورد زبان بود ، و همه از این صحبت می کردند که چگونه قمرالملوک وزیری حاضر شده بود در این مجلس بخواند. زمان بسان باد گذشت و آنان به سن ۸۰ سالگی رسیده بودند . بچه های آنها بزرگ شده و برای تحصیل به اروپا رفتند ؛ دیگر اثری از آن زیبایی وصف ناپذیر زرین تاج  باقی نمانده و چین و چروک نقطه به نقطه صورتش را پوشانده بود. اعتمادالملک هم از نظر افت  قیافه دست کمی از همسرش نداشت...اما به علت نداشتن معرفت ذاتی خود دیگر  علاقه ای به زرین تاج نداشت و تصمیم گرفته بود به دادگاه رفته و رفیق همراهش را طلاق دهد و تجدید فراش نماید. اما او کور خوانده بود. فکر می کرد با ۱۰ هزارتومانی که رو عقدنامه درج شده میتواند مهریه را تسویه کرده و بعد از طلاق با "حوری وشی"دیگر  تجدید فراش نماید. اما دادگاه آب پاکی را رویش ریخت  و گفت مهریه میبایست به روز رسانی شود.  آنقدر مبلغ بالا بود که اعتماد الملک از تصمیم خود پشیمان و با گوشی آویزان به منزل برگشت. اما برگردیم به ربط آن به تعاونی مصرف فرهنگیان  شهرمان لاهیجان . تعاونی ما در اوایل دهه ۶۰  تشکیل شد..و با استقبال پرشور فرهنگیان مواجه گشت . سراسر شهر در مورد این تعاونی صحبت می کردند   .هرچند که من شخصا در هیچ قرعه کشی برنده کالا نشده بودم..اما چون قیمت کالاهای اساسی نسبت به همه جا ارزانتر بود...هی....راضی بودم... اما با گذشت زمان به دلایل بسیار ، بسان "زرین تاج" داستان ما تعاونی از عرش به فرش افتاد... من هم مثل خیلی از همکاران ، پیگیر مسایل پشت پرده نشدم ، در حالی که بر عکس داستان ما در اینجا این تعاونی ما بود که  به مراجعین تازه دلخوش کرده بود. داستان برای من از اینجا شروع شد ، که در اواخر اسفند ۱۴۰۱ شمسی یکی از دوستان غیر فرهنگی از یک قالیچه که فروشنده ، طرف قرارداد با تعاونی ما بود خوشش آمد... او از من تقاضا کرد که از دفترچه تعاونی من برای خرید این کالا استفاده نماید. بنده قبول کرده و با ایشان به تعاونی رفتم تا با دادن فاکتور به شرکت مراحل را طی کنم... چند خانم در پشت کامپیوتر نشسته بودند که بنده ایشان را نشناخته و همچنین آنها نیز با بنده آشنا نبودند...مدارک را که تقدیم کردم ، با نگاه کردن در سوابق ، به بنده رو کرده و گفتند: آقا شما ۴۰۰ تومان سهامتان کسری داره... گفتم خانم ، بنده تقریبا جزء کسانی هستم که از اول تشکیل شدن این تعاونی شرکت داشتم... دیدم نه مثل اینکه متوجه گفته بنده نشده اند دوستم گفت فلانی ولش کن ، از قید فرش گذشتم. گفتم نه جانم...رو کردم به خانمها و گفتم :شما لطفا مبلغ ۴۰۰ تومان را به طور قسطی بردارید و کار این دوستمان رو هم راه بیاندازید. بعد از خداحافظی دوستم ، رفتم طبقه دوم ، دو مسئول و یک ارباب رجوع در دفتر نشسته بودند. با خوش و بش با یکی از آقایان مسئول که آشنایی چند دهه ای  داشتم موضوع را در میان گذاشتم ، که با جواب ایشان که اصلا انتظار چنین جوابی را نداشتم ، برق از سرم پرید، ایشان فرمودند:برادر شما در آنموقع مگر سهام چه قیمتی خریدید؟۲۰۰۰ تومان...   الان کسانی که عضو می شوند قیمت سهامشان یک میلیون تومان هست...من ناگاه به یاد طرز فکر "اعتمادالملک"افتادم... این همکار ما اصلا متوجه نبودند که ۲۰۰۰ تومان ما دوسوم  حقوق ما بود...اما یک میلیون الان یک هشتم حقوق بنده هست.. خوب حرف من تمام شده...طنزی  تلخ ولی واقعی بود... حال یک پیشنهاد: همکاران ، به نظر بنده نامه ای نوشته و همه امضاء کنیم ۱-خواهان به روزرسانی سهام خود گردیم ، (چه اموال منقول و چه غیر منقول ) ۲-خواهان انحلال تعاونی  باشیم این پیشنهاد خودم هست...امیدوارم با کمک هم بتوانیم حقوق از دست رفته خودمان را زنده نماییم.

ماجرای ازدواج اعتمادالملک و زرین تاج و تعاونی مصرف فرهنگیان لاهیجان را در هفته نامه صدای لاهیج بخوانید. فروش در روزنامه فروشیهای شرق گیلان

سلام سالن ورزشی دبیرستان شهناز ایستاده ازراست؛ نارسیس امامپور(سرمربی)،فیروزه منزوی،فوزیه منزوی،اعظم امیرمظفری،پوراطلسی(مربی) نشسته ازراست؛ فریده شمس نجاتی،شهین محمودی نژاد،سودابه پورشاهماری،مرضیه حیدری. این تیم قویترین وبی رقیب ترین تیم والیبال و درسطح گیلان ومازندران بود،که،شکست تیمهایی چون همدان،اهواز،گرگان،ساری،شهسوار،رشت،....و همچنین تیم دانشگاه تربیت معلم با۴ملی پوش والیبال منجمله شهلا صفوی کاپیتان وقت تیم ملی  دختران بزرگسال ایران وهمچنین باحضور در اسکلت اصلی تیم دختران گیلان دومقام سوم کشوری را درکارنامه خوددارد. https://karim43.blogspot.com/2018/08/blog-post.html https://t.me/karim1943 کانال اکبر صفابخش https://t.me/joinchat/AAAAAD-krXzfTTe76DMo8g

استاد حسن تقی پور -ترانه سرای نامدار لاهیجانی گیلان ...سراینده لاجون هوا قشنگه و گل انار درگذشت. تشیع صبح شنبه ۱۰ صبح از جلوی منزل تا قبرستان آسید محمد

امیدوارم سالی خوش به همراه سلامتی نصیب مردم ایران شود... هر روزتان نوروز...نوروزتان پیروز اکبر صفابخش