cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

شفیعی کدکنی

معلّمِ فرهنگ و ادبیاتِ ایران ◾ادمین اداره می‌کند. ◾اینستاگرام: https://www.instagram.com/shafiei_kadkani/ ارتباط با ادمین: [email protected]

Show more
Advertising posts
42 225
Subscribers
+224 hours
No data7 days
+9030 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

04:34
Video unavailableShow in Telegram
جمال و میمنت [در شاد‌باش تولد معلمِ نوشتن و ستایش نام بلند داستان ایرانی، جمال میرصادقی] برای نوجوانان دست به قلم و بچه‌های دههٔ هشتاد و نود: جمال میر‌صادقی فارغ التحصیل دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران، صاحب آثار ارزنده و ماندگار داستانی ماست. علاوه بر این، میرصادقی چندین کتاب در زمینهٔ فن داستان و هنر نویسندگی دارد که سالهاست منبع بسیاری از نویسندگان و علاقه‌مندان هنر نوشتن شده است. کتاب راهنمای داستان‌نویسی و فرهنگ داستان‌نویسان از معروف‌ترین کتاب‌های آموزشی ایشان است. همسر ایشان بانو میمنت میر‌صادقی (ذوالقدر) دانش‌آموختهٔ همان دانشکده‌ای‌ست که جمال میرصادقی در آن دانشکدهٔ نام‌آشنای جهان در ادب فارسی، روز‌های جوانی‌اش را گذراند. میمنت میرصادقی ادیب و شاعر برجسته عصر ماست. محمدرضا شفیعی کدکنی در جایی دیگر دربارهٔ ایشان گفته است: شعرِ میمنت، نمونۀ معتدلِ شعرِ مترقّی فارسی در عصرِ ماست. اگر شعرِ زنان ایران را در صدسالِ اخیر غربال کنیم، شعرهای میمنت از نمونه‌های ممتازِ شعرِ زنان ایران در عصرِ حاضر است. با سپاس از خانم نسرین اسدی #میمنت_میر_صادقی #جمال_میر_صادقی
Show all...
00:42
Video unavailableShow in Telegram
@shafiei_kadkani ننازم به سرمایهٔ فضلِ خویش به دریوزه آورده‌ام دست، پیش خدایا، به عزت، که خوارم مکن به ذلّ گنه شرمسارم مکن [بوستان سعدی] ویدیو: در شبِ یک‌صد‌ سالگی پیر فرزانه و باغبان مثنوی، دکتر محمدعلی موحد به همت مجلهٔ بخارا @bukharamag موسیقی: تار پرشرافتِ استاد فرهنگ شریف #محمد_علی_موحد
Show all...
@shafiei_kadkani ـــــــــــــــــــــــ غزل فارسی مادرِ همهٔ غزل‌های جهان ▪️بیماری اصلی شعرِ روزگارِ ما از همین‌‌جا شروع می‌شود که خودش نه‌تنها فُرمی –جز کار نیما– به وجود نیاورده است، بلکه فرم‌های شگفت‌آوری را که محصولِ نبوغِ خیّام و فردوسی و حافظ و مولوی و سعدی است، به یک سوی نهاده و در فرمِ بی‌فرمی ربعِ قرنی است که در جا می‌زند (چند کار منثور شاملو، آن هم نه همهٔ کارهایش را استثنا باید کرد که در بی‌فرمیِ ظاهری آنها نوعی فرم، اما نه فرم نهایی وجود دارد.) به عقیدهٔ من بُن‌بستِ شعر معاصر به دست کسانی خواهد شکست که یا فرم تازه‌ای ابداع کنند –کاری که نیما کرد و شاگردانش کمال بخشیدند– یا یکی از فُرم‌های تجربه‌شدهٔ قدیم یا جدید را با حال‌و‌هوایِ انسان عصرِ ما انس و الفت دهد و در فضای آن فرم‌ها، تجربه‌های انسانِ عصر ما را شکل دهد. می‌توان غزل گفت و غزل را به عنوان یک فرمِ باز، یک قالب گسترده و یک قاب پذیرفت؛ قابی که همه نوع تصویر –از منظره گرفته تا انواع پُرتره‌ها، در هر سبکی از سبک‌های نقاشی– در آن می‌تواند جای بگیرد، آن هم در زبانی که مادرِ همهٔ «غزل»‌های جهان است و هیچ زبانی نمی‌تواند بگوید برای «غزل» امکاناتی بیشتر از زیان فارسی دارد. من این حرف‌ها را به عنوان دفاع از غزل، به آن معنیِ احمقانهٔ «غزل‌های انجمنی» نمی‌گویم. می‌خواهم این مطلب بسیار ساده را یاد‌آور شوم که ادبیات و هنر، مجموعه‌ای از فرم‌های خاص‌اند و تحوّلات هریک از این فرم‌ها، به معنی نفی و انکار یا به کنار نهادن دیگر فرم‌ها نیست. ما در شعرِ سنّتی خویش قوالبی داریم و در داخلِ این قوالب فرم‌های بسیاری؛ فرم‌های ضعیف، نیرومند، راحت و دشوار. پیدایش قالب شعر آزاد، یا عروضِ نیمایی، به هیچ روی نفی مطلق آن قوالب نیست. آن قوالب می‌توانند آبستنِ فرم‌های خلّاق، برای بعضی از حال و هواهای عصر ما و عصر‌های آینده باشند. محمدرضا شفیعی کدکنی با چراغ و آینه، ۶۷۶–۶۷۳ اگرچه هیچ گل مُرده، دوباره زنده نشد، اما بهار در گُلِ شیپوری، مدام گرم دمیدن بود #حسین_منزوی ۱ مهر ۱۳۲۵ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
غزل فارسی مادر همهٔ غزل‌های جهان ▪️می‌توان غزل گفت و غزل را به عنوان یک فرمِ باز، یک قالب گسترده و یک قاب پذیرفت؛ قابی که همه نوع تصویر –از منظره گرفته تا انواع پُرتره‌ها، در هر سبکی از سبک‌های نقاشی– در آن می‌تواند جای بگیرد، آن هم در زبانی که مادرِ همهٔ «غزل»‌های جهان است و هیچ زبانی نمی‌تواند بگوید برای «غزل» امکاناتی بیشتر از زیان فارسی دارد. محمدرضا شفیعی کدکنی #حسین_منزوی ۱ مهر ۱۳۲۵ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳
Show all...
00:29
Video unavailableShow in Telegram
سالروز خاموشی حضرت استاد، عالی‌جناب بدیع الزمان فروزانفر رحمة الله علیه محمدرضا شفیعی کدکنی: استادی که مانند ندارد بدیع الزمان فروزانفر است‌. او هر وقت می‌خواست از شاعر مطلق صحبت کند می‌گفت: سعدی! من یادم هست سر کلاس صحبت می‌کرد که هر کسی باید خلاقیّت ذاتی خودش را داشته باشد. یک‌مرتبه گفت: گیرم شدی سعدی! وجودِ مکرّری خواهی بود. #سعدی فیلم: رامتین نظری‌جو
Show all...
00:39
Video unavailableShow in Telegram
@shafiei_kadkani اعتبارِ ملّی ما . . . روشنفکرانِ ما ازین نکته غافل‌اند که سه عنصر از عناصرِ فرهنگِ ایران‌زمین، همواره، در طول تاریخْ میدانِ گسترشِ اعتبار و حیثیتِ ملّی ما در جهان بوده است: ۱) شعرِ فارسی ۲) موسیقیِ ایرانی ۳) عرفانِ ایرانی ما امروز در پیِ شکار سایهٔ مدرنیسم به ویران کردنِ این سه بنیاد برخاسته‌ایم و خیال می‌کنیم که دنیا عاشق چشم و ابروی ماست و منتظر است که ما یک جیغِ بنفش بکشیم و تمام جوایزِ ادبی دنیا را به درِ خانهٔ ما روانه کنند با فرمایشاتی نبوغ‌آمیز ازین نوع: من آرزوهایم را اتو می‌کنم عشقم را لایِ شناسنامه‌ام می‌گذارم و با جدولِ ضربِ آمیزشِ پارادایم‌های ناهمگون، پشت سر هم استعاره خلق کردن و آن را شَقُّ القمر پنداشتن. محمدرضا شفیعی کدکنی این کیمیای هستی، صفحهٔ ۲۹۶ #محمدرضا_لطفی
Show all...
01:01
Video unavailableShow in Telegram
پیرمرد روزگار خوشی را پشت سر نهاده بود. پیرمرد، روزگار خوشی را پشت سر نهاده بود. در صحنه‌های زندگی، شهسواری‌ها کرده بود. به قله‌های رفیع صعود کرده بود. بر یوردهای پر گل و گیاه، سراپرده‌های با‌شکوه افراشته بود. مهمانان مفخم برخوانِ کرم نشانده بود. از شاخه‌های درختِ تفنگ‌آویزش، پنج‌تیرهای خرده‌زن و سوزنی‌های طلا‌کوبیده آویخته بود. از ارتفاعات سهمگین، صخره‌ها و کمرها پا‌زن‌های درشت فرو کشیده بود. ولی اکنون دیگر آن پهلوان پیشین نبود. پیری و بی‌مهری سپهر و ستاره با هم به سراغش آمده بودند. آفتاب جاه و جلالش در حال غروب بود... [بخارای من، ایل من] دگر به سوز دلِ عاشقان که خواهد خواند دلم ز نالهٔ بلبل به درد می‌آید ۱۱ اردیبهشت در سالروز درگذشت معلم همهٔ بچه‌های ایل فرزند ایران و خادم فرهنگ؛ زنده‌یاد استاد محمد بهمن‌بیگی #محمد_بهمن_بیگی #ایل #معلم #ایران #فرهنگ
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
آن لحظه‌ها جوانی ما بود.🥀
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
تاریخ وطن چیست اگر‌ها و مگر خون می‌شود از خواندن آن جان و جگر کورش! برخیز و پیش چشمت بنگر هنگامهٔ رستم التواریخِ دگر. از کتاب شعر تازهٔ محمدرضا شفیعی کدکنی با نام «رباعیاتی از نیشابور» که دفتری‌ست از رباعیات. #رباعیاتی_از_نیشابور #شفیعی_کدکنی
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
نام و شرف؛ چیزی فراتر از مرگ و زندگی اگرچه جان عزیز است، و مرگ نادلخواه، با این حال چیزی فراتر از مرگ و زندگی هست، یعنی جست‌وجوی نوعی معنا در زندگی، و آن این است که «شرف» آلوده نشود. از میانِ مواهبی که به انسان بخشیده شده، «نام» بالاترین است، و نام عبارت از آن است که شخص آنچه را که «جوهرِ زندگی» می‌شناسد، در حفظ آن تا پای جان بایستد. محمدعلی اسلامی ندوشن #نام_و_شرف
Show all...