شیوانا
"زندگی کنیم" با هم بخوانیم، ببینیم و بشنویم🍀
Show more147
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
آینده به آنان تعلق دارد که به زیبایی رویاهای خود یقین دارند.
النور روزولت
@zan_zendegii
1.46 MB
دل و دماغ نمانده، میدانم. روزگار گران شده و جان ارزان، میدانم.
ولی یلدا را حذف نکنید، دور نزنید، از روی آن یک دقیقه اضافه نپرید و برای رفتن به فردای یلدا عجله نکنید.
نیاکان ما، موسسهای خوش ذوق یلدا، کاشفان همان یک بند انگشت درازتر بودن شب، گیر و گرفتاری زیاد داشتهاند؛ سیل به خانههاشان، آفت به مزرعههاشان و گرگ به گلههاشان میزده.
اما خوب میدانستند که زندگی زودپز جوشانیست که هر آن ممکن است بترکد.
برای این روزهای تلخ، کشدار و بیآینده یلدا سوپاپ خوبیست؛ یک مشت تخمه بخرید، دو تا انار؛ با چند قاشق شکر سوهان عسلی درست کنید؛ یک پیاله گندم برشته کنید؛ دمنوش دم کنید؛ چراغ سهفتیلهای قدیمی را راه بیندازید؛ رویش پوست پرتقال بگذارید و یلدا را جشن بگیرید.
دورهمی نگیرید؛ اما خانواده کوچکتان را دور هم جمع کنید.
تلویزیون را خاموش کنید تا حرفهای لوس هرساله را باز قالب نکنند.
حافظ بخوانید؛ از دو سه روز جلوتر یک قصه شب یلدایی حفظ کنید، جمشید و خورشید، امیرارسلان، ماهپیشونی...
شاد باشید تا آب ریخته نشود به آسیاب اهریمنی که ما را کِز و سوخته و ساکت میخواهد، ما را عزادار و افسرده میپسندد، ما را شباشب و بیسحر دوست دارد.
منتظر نباشید سال بعد، سالهای بعد یک آخر آذر بیدغدغه بیاید، نمیآید... هر سال گیر خودش، گرفتاری خودش...
ذخایر خوشی را برای بازی فینال نگذارید.
همین شبی که در پیش داریم متاع ساده و کمادعای ماست.
دریابید...
سودابه فرضی پور
@zan_zendegii
میدانم، شامهای زیادی در پیش است
میدانم، داغهای زیادی خاموش است
میدانم، رودها و صداها خشکیـده است
میدانم، برفهای گرانی باریده است
اما…
صبحهای عجیب و رودهای غریب و آفتاب نجیـبـی در راه است میدانم، میدانم…
یلدا مبارک
🍃🌹🍃
@zan_zendegii
مرد جوانی بود (شاید هنوز هم باشد) که بعدازظهرها با صندلی چرخدارش میآمد نبش خیابان اسدی. همانجا صندلیاش را پارک میکرد و راه رفتن آدمها را تماشا میکرد. هر چهار فصل سال برنامهاش همین بود. اسمش را گذاشته بودم مرد چهارفصل. همیشه بهش مشکوک بودم که این آدم حتما ساقی است و جنس جور میکند. وگرنه چه دلیلی دارد زیر آفتاب تموز بیاید آدمها را تماشا کند؟ ده سالِ تمام من به این آدم مشکوک بودم و حتی گاهی وقتها دلم میخواست زنگ بزنم به برادران زحمتکش انتظامی تا بیایند و این جرثومهی فساد را جمع کنند و نگذارند تا امنیت نبش خیابان اسدی را بهم بزند. کلا من آدم شکاکی هستم.
ده سال بعدتر مهاجرت کردم و ماهیت شغلم رفت به سمت طراحی خیابان و جاده و کوی و برزن و پیادهرو. بعد تازه فهمیدم که معابر شهری را طور دیگری هم میشود طراحی کرد. در واقع نظام طراحی کشورهای توسعهیافته بر اساس این تفکر میچرخد که انسان معلول یا کمتوان، هنوز هم انسان است. باید بتواند به همه جا دسترسی داشته باشد و نباید اسم گذاشتن روی گروهی باعث شود تا از حقوق اولیهشان محروم بشوند. اگر دلش خواست بتواند برود خیابان. رستوران. موزه. پارک. دستشوئی عمومی. طبقه دوم پاساژ فلان تا از عطاری علف گربه و حب اژدها بخرد. کلا هر جایی که با پا میشود رفت، با صندلی چرخدار هم باید بشود رفت. چون انسان نیازهای طبیعیاش را همیشه دارد. چه با پا و چه بیپا. چه با دست، چه بی دست. مهم اسم انسان است نه مشخصات ظاهریاش.
بعد تازه دوریالیام جا افتاد که نبش خیابان اسدی، لبهی دنیای مرد چهار فصل است و از آن جلوتر نمیتواند برود. از آن خط جلوتر، پیادهرو دو تا پله میخورد. بعد موزاییکها دستانداز پیدا میکردند. بعد کلا پیادهرو محو میشد. بعد تیر برق میآمد. بعد ماشینهای لوکس اریب توی پیاده رو پارک میکردند. کلا علاوه بر شکاک بودن، دوریالیام هم خیلی دیر جا میافتد. خوب که فکر میکنم میبینم مرد چهارفصل تنها آدمی بوده که روی صندلی چرخدار دیدهام. خدا میداند چندصد هزار آدم چهار فصل وجود دارد که سالهاست در حبس خانگی به سر میبرند. جرمشان هم این است که پا، دست یا چشم ندارند. چه جرمی بالاتر از این. این آدمها بابت جرمشان تنبیه میشوند. اشد مجازات. محرومیت استفاده از تمامی مکانهای عمومی. حقشان همین است. میخواستند مواظب باشند که پایشان نرود روی مین. یا معلول به دنیا نیایند. یا حواسشان را میدادند تا پیر نشوند. به هر حال حالا باید حبس بشوند تا انتهای دنیا.
گمانم امروز روز معلولین است. روز خجالت کشیدن شهردارها و شهرسازها و بناها و پیمانکاران و مهندسان و قانونگذاران و ماشینداران و کلا همهی بیشعوران مرتبط است.
فهیم عطار
@zan_zendegii
به یادگار از حضرت خیام...در فضیلت اعداد
99/9/9
@ zan_zendegii
17. Ta Key Ghame An Khoram Ke Daram Ya Na.mp31.24 MB
نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک پنج سالهش میآید.
امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه...
پاورچین، بیصدا، کاملا فضول! رفتم پشت چشمیِ در.
بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله.
بچه گفت: بعد از اینجا کجا میریم...
مامان: امروز دیگه هیچجا. شنبهها روز خالهبازیه...
کمی بعد بچه میپرسد: فردا کجا میریم؟
مامان با ذوق جواب میدهد: فردا صبح میریم اونجا که یه بار من رو پلههاش سُر خوردم...
بچه از خنده ریسه میرود.
مامان میگوید: دیدی یهو ولو شدم؟
بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا...
مامان همانطور که تی میکشد و نفسنفس میزند میگوید: خب من قویام.
بچه: اوهوم... یه روز بریم ساختمون بستنی...
مامان میگوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست.
نمیدانم ساختمان بستنی چیست. ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوبشور هم حرف میزنند.
بعد بچه یک مورچه پیدا میکند... دوتایی مورچه را هدایت میکنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راهپله پیادهاش میکنند که "بره پیش بچههاش... بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم"
نظافت طبقه ما تمام میشود...
دست هم راه میگیرند و همینطور که میروند طبقه پایین درباره آندفعه حرف میزنند که توی آسانسور ساختمان بادامزمینی گیر افتاده بودند.
مزهی این مادرانگی کامم را شیرین میکند.
مادرانگیای که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده. مادر بودنی که مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست.
ساختن دنیای زیبا وسط زشتیها از مادر، مادر میسازد.
سودابه فرضی پور
@zan_zendegii
این فیلم ۲۷ ثانیه ای را بارها باید دید کارگری که با یک فرغون در حال عبور از وسط یک بازار است. به یک تقاطع می رسد او میتواند بدون اهمیت دادن به اطرافش از تقاطع عبور کند، کاری که اکثریت قریب به اتفاق ما انجام خواهیم داد.
اما او می ایستد تا مزاحم آب خوردن گربه نشود.
او ایستادن را انتخاب می کند چرا که این انتخاب، ملتزم به حقوق یک موجود دیگر است
او دارد قانون بشریت را رعایت می کند.
شاید بدون اینکه حتا از این قانون آگاهی داشته باشد.او در این معنا نه تنها موجودیت خود را از طریق راه و روش زندگی تعیین و انتخاب میکند، بلکه اضافه بر آن، قانونگذاری است که با انتخابی که به انجام رسانده، جامعهی بشری را نیز انتخاب میکند، چنین فردی نخواهد توانست از احساس مسئولیت تمام و عمیق بگریزد. او خود را مسئول می داند در برابر دنیای پیرامونش و تمام موجودات آن. بر این اساس در ناخودآگاهش معتقد است که باید بابت انتخاب هایش به جهان و هستی پاسخگو باشد. این اضطراب برای پاسخگو بودن نه به دین و نه به سواد و نه به طبقه اجتماعی ربط دارد این در نهاد یک انسان است.
انسانی که "بودن" را پشت سر گذاشته و به "شدن" رسیده.
@Bedooneloknt
1.79 MB
یارم به یک لا پیرهن خوابیده زیر نسترن
ترسم که بوی نسترن مست است و هشیارش کند
ای آفُتاب آهسته نه، پا در حریم یار من
ترسم صدای پای تو، خواب است و بیدارش کند...
@zan_zendegii
1.43 MB
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.