cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

دکتر انوشه(قلب بیتابم)

***بسم الله الرحمن الرحیم***🕊 کانال هواداران دکتر انوشه در پیامرسان تلگرام📒 #دکتر_سید_محمود_انوشه . . تبلیغات 👇👇 https://t.me/joinchat/AAAAAEFP0R4r8tyV-vd3g .

Show more
Advertising posts
20 249
Subscribers
-1924 hours
-1137 days
+25130 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

❌❌ توجهههه👇👇 عزیزانی که درخواست رمان کامل #قلب_بیتابم داشتن رمان کاملش آماده شده و بسیااار بسیااار طولانیه هرکی کامل رمان رو میخواد پیام بده بگه رمان #قلب_بیتابم  رو میخوام👇👇👇👇 @tabliq660👈👈👈👈👈
Show all...
#پارت296 داشت..کاملا معلوم بود توی جوونیش زن زیبایی بوده.. سنگینی نگاهمو حس کرد وسرشو بلند کرد..ناخداگاه لبخند زدم که اون هم سرشو تکون داد و لبخند مهربونی بهم زد.. همون موقع صدای زنگ در اومد.. بعد از چند دقیقه خدمتکار اومد توی سالن و به خانم بزرگ گفت پدرام و هانی اومدن... از جام بلند شدم ...خواستم برم توی اتاقم که خانم بزرگ گفت:کجا توتیا جان؟بشین دخترم... خواستم بهانه بیارم که خانم بزرگ هم زرنگ تر از این حرفا بود .. گفت:نمی خواد بری خودتو قایم کنی..اونا کاری بهت ندارن..بشین عزیزم.. ❌❌ توجهههه👇👇 عزیزانی که درخواست رمان کامل #قلب_بیتابم داشتن رمان کاملش آماده شده و بسیااار بسیااار طولانیه هرکی کامل رمان رو میخواد پیام بده بگه رمان #قلب_بیتابم  رو میخوام👇👇👇👇 @tabliq660👈👈👈👈👈
Show all...
#پارت295 همین طور که به زندگیش و نوشته هاش فکر می کردم چشمام اروم اروم بسته شد و به خواب رفتم.. ** امروز هم یه روز دیگه از روزهای خوب خدا بود ولی برای من که حیرون و سرگردون بودم هیچ لذتی نداشت.. بعد از خوردن صبحونه رفتم توی سالن و پیش خانم بزرگ نشستم.. عینکشو به چشم زده بود و کتاب می خوند.. زل زدم بهش..صورتش پر بود از چین و چروک که هر کدوم بیانگر سالهای از دست رفته ی عمر بودند..سالهایی که هم می تونست خوب باشه و هم بد..ولی چهره ی زیبا و مهربونی
Show all...
سلام عزیزای دلمم بریم برای ادامه رمان بسیااار جذاب و کاملااا واقعی قلب بیتابم😍😍👇👇
Show all...
sticker.webp0.00 KB
Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
💠 البرز نوسان 📈 پر سود ترین شرکت رمز ارزی در ایران 💵 شروع سرمایه گذاری از 100$ دلار 💰 $3.5 دلار سود روزانه مادام العمر و 25$ دلار سود هفتگی همین حالا کسب درآمد را با ما شروع کنید👇 🌐 Alborznavasan.com 🆔 @alborz_navasan ‎📥 پشتیبانی تلگرام : @alborznavasan
Show all...
👆👆عضو بشید فرم مشاوره رایگان پر کنید کاملااا معتبره👏👏
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
کسی که بلغمی بشه😬😬😬 اول دچار مشکلات گوارشی میشه بعد شکمش بزرگ میشه و هیکلش بهم میخوره، روز به روز بی انرژی‌تر میشه و دائما خسته است😴😴😴😴 همچنین دچار مشکلات جنسی و یبوست خلط پشت حلق و کبد چرب و مشکلات خواب و اعصاب میشه عزیزانی که این مشکلات رو دارن یا میخوان بدونن مزاج بدنشون چیه روی لینک زیر بزنن فرم مشاوره مزاج شناسی رو پر کنید و مشاوره رایگان دریافت کنید👇‌👇‌👇‌ https://formafzar.com/form/d37mc https://formafzar.com/form/d37mc https://formafzar.com/form/d37mc
Show all...
#پارت294 وای خداااااا این زن چقدر بی شرم بود....سرش داد زدم:خفه شو هرزه ی اشغال.... برو گورتو گم کن... بعد هم بدون اینکه کوچکترین توجهی بهش بکنم رفتم سمت در و با کلیدم در رو باز کردم... *** از بس زل زده بودم به نوشته ها چشمام می سوخت با انگشتام یه کم ماساژشون دادم و باز خواستم بخونم ولی وقتی نگام به ساعت افتاد دیدم از نیمه شب هم گذشته... حسابی هم خوابم می اومد..پیش خودم گفتم این نوشته ها که فرار نمی کنن بقیه شو فردا می خونم.. کتابو گذاشتم سرجاش و روی تخت دراز کشیدم... به زندگی مهراد پدر پدرام و هانی فکر می کردم..یعنی قرار بوده چه اتفاقی توی زندگیش بیافته که گفته با حضور نحس نیلا خوشبختیش نابود شده؟... ❌❌ توجهههه👇👇 عزیزانی که درخواست رمان کامل #قلب_بیتابم داشتن رمان کاملش آماده شده و بسیااار بسیااار طولانیه هرکی کامل رمان رو میخواد پیام بده بگه رمان #قلب_بیتابم  رو میخوام👇👇👇👇 @tabliq660👈👈👈👈👈
Show all...
#پارت293 نگاهش کردمو سرش داد زدم:تو اینجا چه غلطی می کنی؟..برو گمشو بیرون ازماشین..زودباش... لبخند زد و با عشوه گفت:عزیزم این چه طرز برخورد با یه خانمه؟...تا جایی که یادم میاد تو خیلی سنگین و متین بودی و از این جمله ها استفاده نمی کردی... از ماشین پیاده شدم و رفتم سمتش و در کنار راننده رو باز کردم و بازوشو گرفتم و کشیدمش بیرون.. در همون حال با خشم گفتم:اون مال زمانی بود که فکر می کردم ادمی...نمی دونستم یه زن پست و بی شرمی که هرزگی از سر و روت می باره..برو گمشو نمی خوام ببینمت... در رو محکم به هم کوبیدم و یه نگاه از سر تنفر بهش انداختم .....دستاشو به کمرش زده بود و با پوزخند نگام می کرد .. گفت:عشقم چرا با من اینجوری حرف می زنی؟...مگه من چکار کردم؟..
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.