خاکستر ققنوس
822
Subscribers
+524 hours
+147 days
+4430 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
جام هوس
ز شرم بر رخ ماهت نگاه میشکنم
به دیده و لب خود اشک و آه میشکنم
اگر به آینه تابد نگاه روشن تو
هزار آینه را با نگاه میشکنم
مگر ز جام لبانت هوس نمیریزد؟
که بوسه را به لب بوسهخواه میشکنم
به پیش چشم تو از شرم سر به زیر آرد
وگرنه بر سر نرگس کلاه میشکنم
تو گاه بر سر مهری و گاه در پی کین
که ناله را به لبم گاه گاه میشکنم
دلا منال که فریاد دردناک تو را
درون سینۀ خود همچو آه میشکنم
بخند تا دل روشن به پایت اندازم
چراغ را به دم صبحگاه میشکنم
اگر به پای تو روزی سر نیاز نهم
کلاه بر سر خورشید و ماه میشکنم
به موجخیز حوادث دل بلاکش را
اگر ز غیر تو خواهد پناه میشکنم
اگر سپاه غم و درد بر سرم تازد
به پایمردی عشق، این سپاه میشکنم
ز دیده قطرۀ اشکی که بیثمر بارم
چو گوهریست که بر خاک راه میشکنم.
#ابوالحسن_ورزی
📚 سرود عشق و سخن عشق
ابوالحسن ورزی
ناشر: پاژنگ ۱۳۶۹
خاکستر ققنوس
خاکستر ققنوس
گذری کوتاه بر ادبیات ایران و جهان
تو روح شاد شرابی و من غمین امشب
مرا ز خود برهان، ای رهاترین! امشب
درون واژه نگنجم ز بس که سرشارم
بمان و خندۀ آن سوی گریه بین امشب
بگو به ماه و به اختر چراغها بکشند
که با تو نیست نیازم به آن و این امشب
به آفتاب که ناز از سپیدهدم نخرم
که شب خوش است کنار تو نازنین امشب
بمان و گو، چو زمان، در زمان نماند هیچ
که از زمانه همین خواهم و همین امشب
به شکر آمدنت، ای تبسّم تو بهار!
ستاره بارد از ابر بر زمین امشب
گره ز کار گشایند قاصدان سحر
بیا گره بگشاییم از جبین امشب.
#اسماعیل_خویی
📚 از صدای سخن عشق
اسماعیل خویی
انتشارات رز ۱۳۴۹
خاکستر ققنوس
خاکستر ققنوس
گذری کوتاه بر ادبیات ایران و جهان
📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#گ ۷
گدای عشقم و سلطان وقت خویشتنم
نیاز و مسکنت و عجز و غم سپاه مناست
#قاآنی
گر بداند لذت جان باختن در راه عشق
هیچ عاقل زنده نگذارد بهعالم خویش را
#قاآنی
گرچه دانم آسمان کردت بلای جان ولیکن
من بهجان خواهم ترا عشق ای بلای آسمانی
گر حیات جاودان بیعشق باشد مرگ باشد
لیک مرگ عاشقان باشد حیات جاودانی
#شهریار
کردم ذوقها از آشناییهای او
انتقام از من کشید آخر جداییهای او
#وحشی_بافقی
گفتم روم که چشمت مایل به خواب ناز است
بگشود زلف و گفتا بنشین که شب دراز است
#هوشی_سنقری
گر شد از دستم سر زلف سیاهت دور نیست
از پریشانی سر این رشته را گم کردهام
#لاادری
گذشت عمر و نشد شاد جان خسته دمی
غمی نرفته ز دل، بر دلم نشسته غمی
#مشفق_کاشانی
گر از زلف پریشانت صبا برهم زند مویی
بر آید زان پریشانی هزار افغان ز هر سویی
#عراقی
گرپریشانی بدان خوبیست کاندر زلف توست
بس پریشانتر از اینم کن، پریشان نیستم
#نظیری_نیشابوری
گویند بوی زلف تو جان تازه میکند
سلمان قبول کن که من از جان شنیدهام
#سلمان_ساوجی
گرهی از سر آن زلف چلیپا واشد
هر کجا بود دل گمشدهای پیدا شد
#صبوحی_قمی
گر نمیآیم به سوی بزمت از شرمندگیست
زانکه هردم پیش جمعی شرمسارم میکنی
#وحشی_بافقی
گرچه میدانم نمیآیی ولی هردم ز شوق
سوی در میآیم و هر سو نگاهی میکنم
#هدایت_طبرستانی
گویند مرگ سخت بوَد راست گفتهاند
سخت است لیک سختتر از انتظار نیست
#شهریار
گویند مردمان غم دیوانه میخورند
دیوانه هم شدیم و غم ما کسی نخورد
#لاادری
گفتی اندر خواب گهگه روی خود بنمایمت
این سخن بیگانه را گو کآشنا را خواب نیست
#امیرخسرو_دهلوی
گفتی که شب بهخواب تو آیم ولی چه سود
چون من به عمر خویش ندانم که خواب چیست
#جامی
گفتی اندر خواب بینی بعد از این روی مرا
ماه من، در چشم عاشق آب هست و خواب نیست
#رهی_معیری
گفتم مگر به وصل رهایی بوَد ز عشق
بیحاصلاست خوردن مستسقی آب را.
#سعدی
#مشاعره
خاکستر ققنوس
خاکستر ققنوس
گذری کوتاه بر ادبیات ایران و جهان
عشق، این خِرَد برتر
شوقِ تو، نسیمآسا، بیخانه کند ما را
سرگشتهتر از جانِ پروانه کند ما را
پروانه که میپوید، مه راست که میجوید
هر فتنه نه، مفتونْ آن فتّانه کند ما را
چون ماه، به رعنایی، از خویش برون آیی
تا جذبهی زیبایی دیوانه کند ما را
دیوانه که بودهستیم؛ ای کاش، که تا هستیم
عشق، این خرد برتر، فرزانه کند ما را
برناییِ ما چون بود؟ افسانهای از خون بود
پیرانهسری تا چون افسانه کند ما را
کم نیست صدف، چون ما، در خاطر این دریا
لطف نظرت - جانا ! - دردانه کند ما را
دشمن سببِ خير است، آن گه که خدا خواهد؛
این جامْ شکنْ شيخک خمخانه كند ما را
باز است به روی ما میخانهی آغوشت
اینجاست که غم دیگر پیدا نکند ما را
هشیاریِ جان یابم: هوشم، خردِ نابم
زان باده که مهرت در پیمانه کند ما را
ای گلشن آبادان، گُل در گُلِ تو شادان!
مگذار که غمْ بومِ ویرانه کند ما را
يک سينه سپهری تو، نه ماه، که مهری تو
شاهینِ دل آن بالاها لانه کند ما را
شد سینه سپهر از تو، صدها مه و مهر از تو
خورشید بگو شمعِ کاشانه کند ما را.
#اسماعیل_خویی
📚 عشق این خرد برتر
دفتری از غزلها و غزلقصیدههای
اسماعیل خویی
خاکستر ققنوس
در دلم خواهش آن موی میان بسیاراست
ذوق دلبستگی رشتۀ جان بسیار است
همدمان بسکه زهم میل رمیدن دارند
یکنفس همرهی تیر و کمان بسیار است
دوستان چون گل رعنا به دورنگی مَثلند
مرد یکدل کم و یار دوزبان بسیار است
دل هماناست که در پرده نهان دارد عیب
ورنه آیینۀ بی آینهدان بسیار است
مرهم لطف اگر راه نیابد چه عجب،
در دلم پهلوی هم زخم زبان بسیار است
اضطرابِ عجبی دیدم ازو پنداری
میلِ افتادگی برگ خزان بسیار است
طالع شهرت مجنون همه کس را ندهند
در جهان عاشق بینام و نشان بسیار است
عاقبت مرد پشیمان شود از غفلت خویش
گرچه آسایش این خواب گران بسیار است
باده از ساغر خورشید ننوشیم رفیع
همّت عالی ما دُردکشان بسیار است.
#رفیع_مشهدی
📚 دیوان حسنبیگ رفیع
نسخۀ دستنویس کتابخانۀ خدابخش هند، بهشمارۀ ۵۶۳
تاریخ کتابت: ۱۰۸۳ ق
خاکستر ققنوس
خاکستر ققنوس
گذری کوتاه بر ادبیات ایران و جهان
📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#گ ۶
گر بر سر صلح آورَد روزی پشیمانی مرا
چندان بگریم کز دلت شویم غبار خویشتن
#نظیری_نیشابوری
گر به مجلس خوانَدم، از هر طرف اغیار را
پهلوی خود مینشاند تا نباشد جای من
#حالتی_ترکمان
گردبادی را که میبینی در این دامان دشت
روح مجنون است میآید به استقبال ما
#صائب
گر بگذری به ناز چو لیلی به طرف دشت
مجنون شوند مردم صحرانشین همه
#هلالی_جغتایی
گوهر، حدیث پاکی دامان او شنید
از شرم هر دو دست صدف را به رو گرفت
#صائب
گلی که از عرقِ شرمْ دیدهبان دارد
خط امان ز شبیخون بلبلان دارد
#صائب
گنج در ویرانه پنهان داشتن سودی نبخشد
گر از آن ویرانهای آباد میشد بد نمیشد
#مشفق_کاشانی
گر سخن اعجاز باشد بیبلند و پست نیست
در ید بیضا همه انگشتها یک دست نیست
#غنی_کشمیری
گرچه گردآلود فقرم، شرم باد از همتم
گر بهآب چشمۀ خورشید دامن تر کنم
#حافظ
گلها چو به باغ جلوه را ساز کنند
در غنچه، نخست هفتهای ناز کنند
چون دیده به دیدار گلت باز کنند
از شرمِ رُخت ریختن آغاز کنند
#انوری
گر صورتی چنین به قیامت بیاورند
عاشق، هزار عذر بگوید گناه را
#سعدی
گویی از خامۀ تقدیر غرض نقش تو بود
کز ازل تا به ابد این همه تصویر کشید
#نیاز_اصفهانی
گر لاف زند ماه که مانَد به جمالت
بنمای رخ خویش و مَه انگشتنما کن
#حافظ
گر چون قد توست سرو، رفتارش کو؟
ور چون لب توست غنچه گفتارش کو؟
گیرم به سر زلف تو مانَد، سنبل
دلهای پریشان گرفتارش کو؟
#آهی_جغتایی
گل با وجود او چو گیاهیست نزد گل
مه پیش روی او چو ستارهست پیش ماه
#سعدی
گویند که بردمیده از گل خارش
جرمیست که مینهند بر گلزارش
چون صورت او همیشه در چشم من است
عکس مژۀ من است بر رخسارش
#لاادری
گر عمر ابد خواهم از آناست که خواهم
آنقدر نمیرم که بجای تو بمیرم.
#امیری_فیروزکوهی
#مشاعره
خاکستر ققنوس
خاکستر ققنوس
گذری کوتاه بر ادبیات ایران و جهان
عمر عزیز
بار دگر بیا که من تنگ به بر بگیرمت
عمر عزیز رفتهای باز ز سر بگیرمت
آه منی که میروی، اشک منی که میدوی
بر دل و دیدهات نهم باز اگر بگیرمت
عزم سفر اگر کنی من به هوای دامنت
گرد ره تو میشوم تا به سفر بگیرمت
عطر گل سحر شدی تا بروی نهان ز من
من چو نسیم میشوم تا به سحر بگیرمت
دور شوی ز چشم من تا چو نگه دوانیام
بیخبر از برم روی تا چو خبر بگیرمت
دامن از آن فشاندهای تا ننشیند آتشم
گر برسم به دامنت همچو شرر بگیرمت
گر تو به روی دیگران یک نظر از هوس کنی
پردۀ اشک میشوم راه نظر بگیرمت
قطرۀ ابر رحمتی، زینت تاج دولتی
من چو صدف تهی شدم تا چو گهر بگیرمت.
#ابوالحسن_ورزی
📚 سرود عشق و سخن عشق
ابوالحسن ورزی
ناشر: پاژنگ ۱۳۶۹
خاکستر ققنوس
خاکستر ققنوس
گذری کوتاه بر ادبیات ایران و جهان
دمی كه سيل فنا رَختِ شيخ و شاب بَرَد
رَوَم به ميكده، باشد مرا شراب بَرَد
فسرده چند توان بود، كو نسيم اجل؟
كه ابر هستیام از پيش آفتاب برد
به لطف او نشوی غرّه زينهار ای دل!
كه باز بختِ مَنَش با سرِ عتاب برد
اگر ركاب تو بوسد فلک، مگرد ايمن
مباد آنكه تو را پای از ركاب برد
مرو بهخوابْ شبِ عيش زانكه نقد حيات
بهعيش اگر گذرد بِهْ كه دزدِ خواب برد
مگير دامن زاهد كه گر فشرده شود
چنان تر است كه بنياد عالم، آب برد
ز خطّ كاتبی آنكو طلسم آموزد
چه گنجها كه از اين منزل خراب برد.
#کاتبی_نیشابوری
📚 دیوان کاتبی نیشابوری
تصحیح: دکتر تقی وحیدیان کامکار، سعید خومحمدی خیرآبادی، مجتبی جوادینیا
ناشر: بنیاد پژوهشهای اسلامی مشهد ۱۳۸۲
غزل ۲۰۳
خاکستر ققنوس
خاکستر ققنوس
گذری کوتاه بر ادبیات ایران و جهان
📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#گ ۵
گرفت از من بهای بوسه لعلش جان شیرین را
ولی بسیار از این سودا پشیماناست پنداری
#فروغی_بسطامی
گر سبزه شود آب روان خواهم شد
گر ماه شود من آسمان خواهم شد
یعنی که ربایمش ز هر گوشه که هست
گر بوسه شود لب و دهان خواهم شد
#علی_اشتری (فرهاد)
گر نرخ بوسه را لب جانان بهجان کند
حاشا که مشتری سر مویی زیان کند
#فروغی_بسطامی
گفتی چوجان دهی، به عوض بوسهای دهم
این خونبهاست، مزد وفا را چه میکنی؟
#ندیم_مازندرانی
گوشهگیران زود در دلها تصرّف میکنند
بیشتر دل میبرد خالی که در کنج لباست!
#صائب
گر مصوّر صورت آن داستان خواهد کشید
حیرتی دارم که نازش را چهسان خواهد کشید؟
#لسانی_شیرازی
گرم به جور و جفا میکشی نمیرنجم
که مستِ نازی و اینها به اختیار تو نیست
#سلمان_ساوجی
گر دل از عرض تمنّا به مرادی نرسید
اینقدَر شد که ترا بر سر ناز آوردم
#زکی_همدانی
گر درد کند پای تو ای حورنژاد
از درد مدان که هرگزت درد مباد
این درد مناست بر منش رحم
آمد
از بهر شفاعتم به پای تو فتاد
#نوری_اصفهانی
گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز
فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم
#سعدی
گرد غم را گر به آب دیده بده بنشانم دمی
باز برخیزد قدم در جستجوی من نهد
#هلالی_جغتایی
گر شامگه شیب و گر صبح شباباست
پوشیدن چشم از دو جهان یک مژه خواباست
#اوجی_نطنزی
گفتم از پیری شود بند علایق سستتر
قامت خم حلقهای افزود بر زنجیر من
#صائب
گریۀ شب خاطرت خندان کند چون روی صبح
باغ را آثار شبنم سبز و خرم میکند
#صابر_همدانی
گرچه چون شبنم در این گلشن غریب افتادهام
باغبان از دامن گل میکند بستر مرا
#صائب
گر تواش وعدۀ دیدار ندادی امشب
پس چرا دیدۀ من از همه بیدارتر است
#فروغی_بسطامی
گرچه بیماری از آن چشم سیه میبارد
شیر را طاقت سرپنجۀ مژگانش نیست
#صائب
گلشن عشقم ولی دور از بهار افتادهام
گلبن ذوقم ولی در شورهزار افتادهام
#گلشن_کردستانی
گر بدانی حال من گریان شوی بیاختیار
ایکه منع گریۀ بیاختیارم میکنی
#وحشی_بافقی
#مشاعره
خاکستر ققنوس
خاکستر ققنوس
گذری کوتاه بر ادبیات ایران و جهان
✅ گزیده ابیات شکیبی اصفهانی
📝 محمدرضا خلف ظهیرالدین عبدالله امامی اصفهانی، متخلص به شکیبی، در سال ۹۶۴ق در اصفهان زاده شد. به شعر گرایید و به تحصیلات مقدماتی در زادگاهش پرداخت، از استادان او امیر روزبهان صبری از شاعران عهد صفوی بود که شکیبی خواهرزادهاش به شمار میرفت؛خویشاوندیاش با او، در تربیت شاعریاش تأثیر گذاشت. شکیبی در ابتدای جوانی به سفرهایی رفت و در مشهد و هرات به تحصیل پرداخت و سپس به اصفهان بازگشت. در ۹۹۸ ق از اصفهان به هند کوچید و نزد میرزا عبدالرحیم خانخانان خدمت نمود، مورد توجه او گشت و در سفرهای سند و دکن همراهش بود. شکیبی در مالوه بیمارشد و نذر کرد اگر شفا یابد، به زیارت حرمین شتابد و چنین کرد. سه سال در مکه و مدینه و دیگر مکانهای مقدس شیعه در عراق گذراند و به هند بازگشت. مدتی از سوی جهانگیرشاه، صدارت دهلی به وی تفویض شد و همانجا در سال ۱۰۲۳ ق درگذشت. از اوست:
پيش او، غير كجا مرتبۀ من دارد
تازه كافر شده، كى قدر برهمن دارد؟
دل بىتاب كجا و طمع وصل كجا
مور، كى حوصلۀ غارت خرمن دارد؟
***
بيابيا كه جدايى نهايتى دارد
تپيدن دل بىصبر، غايتى دارد
ز سوز شمع نیام آگه آن.قدَر دانم
كه جان سپردن پروانه حالتى دارد
ز اشتياق تو مرديم، رحم خوش چيزىست
فراق حدّى و هجران نهايتى دارد
شكيبى آه غلط بود اين كه مىگفتند
كه آه و نالۀ عاشق سرايتى دارد
***
غمزه گويند از وفا تعليم دادش مىدهد
او كجا، داد از كجا، بيداد يادش مىدهد
او فرامشكار و من بىكس چه سازم دور ازو
او كجا يادم كند وز من كه يادش مىدهد
بودش از راه وفا عمرى شكيبى معتقد
مىكشد او را و مزد اعتقادش مىدهد
***
امشب ز دورىات به تن خسته جان نبود
نيک آمدى، وگرنه مرا تاب آن نبود
شبهاى هجر را گذرانديم و زندهايم
ما را به سختجانى خود اين گمان نبود
***
دارم دلى كه دارد، هر درد را دوايى
چون خرقۀ گدايان، هر پارهاى ز جايى
***
محبّت آنچنان شد كامران در نوبت حسنت
كه بلبل گلشن و پروانه آتشخانه مىسازد
***
گر پرد مرغى در آن كو، ميرم از غيرت كه باز
نامۀ درد كه آوردهست و مرغ روح كيست
***
من كيستم، از خويش به تنگ آمدهاى
ديوانۀ با خرد به جنگ آمدهاى
دوشينه به كوى دوست از رشكم سوخت
ناليدن پاى دل به سنگ آمدهاى
***
بشارتهاست از بختِ سیاهم
که ابرِ تیره باران بیش دارد
***
سرِ بی فکرِ او، پاییست در خواب
لبِ بی ذکرِ او، جوییست بیآب
***
پروانه نيک رفت كه در پيش شمع سوخت
آگه نشد كه سوختن غايبانه چيست
***
پروردۀ بلا دل اندوهگين ماست
دوزخ عبارت از نفس آتشين ماست
گر سر دهيم، دامن افلاک پر شود
اين قطرههاى اشک كه در آستين ماست
***
نردىست جهان كه بردنش باختن است
نرّادى او به داوِ كم ساختن است
دنيا به مثال كعبتين نرد است
برداشتنش براى انداختن است
***
آنان كه ز راه طبع دورند ز هم
گر نورِ نظر شوند، كورند ز هم
مانند دو نخ كه تابشان مختلف است
پيچند به هم، ولى نفورند ز هم
***
چون باد به سيريم، نه چون خاک مقيم
نه رام اميديم، نه رمكردۀ بيم
چون خار نهايم زحمت مرغ چمن
چون بوى گُليم، خانه بر دوش نسيم.
#شکیبی_اصفهانی
← عرفاتالعاشقین و عرصاتالعارفین
← خلاصةالاشعار و زبدةالافکار بخش اصفهان
ابیاتی دیگر از او را در گفتوگوی ققنوس بخوانید
خاکستر ققنوس
گفتوگوی ققنوس
You’ve been invited to join this group on Telegram.
👍 1