Irajahmadi_ hezave

#زنگ_انشاء بیل با نام خدا انشای خودمان را شروع می کنیم. بیل چیز خیلی خوبی است، ما هیچ چیز بدی از بیل ندیده ایم ، ما یک بیل در گوشه حیاطمان داریم با این که همیشه در زیر آفتاب تابستان و برف و سرمای زمستان و باران بهار قرار دارد تا حالا ندیده ایم که صدایش در بیاید یا اعتراضی بکند. حتی بیل ها در قدیم با انسان ها رفیق هم بوده اند، این را پدر ما می گفت، مثلا می گفت " هر وقت باغ می‌روی بیل همراهت داشته باش، بیل از یک رفیق، رفیق تر است " ، ما آن وقت ها معنی این حرفای پدرمان را نمیفهمیدم ،اما یک روز از پیرمرد همسایه روبرویی امان که خیلی آدم خوب و عصبانی و با سوادی هست معنی آن را پرسيديم ، او اولش لبخندی زد و با مهربانی به ما نگاه کرد و گفت آفرین بر این پسر کنجکاو، بعد هم کلی توضیح داد ، بعد که ما گفتیم اصلا نفهمیدیم او عصبانی شد و به ما گفت: برو گم شو بچه پر روی کودن! ما هم بلافاصله رفتیم و گم شديم و فهمیدیم خیلی نباید به دنبال رفاقت و اینها باشیم، بعد به پيش بیل خودمان آمدیم و خیلی با او درد دل کردیم، اما بیل ما هم چیزی نگفت و ما کلاً از همه بیل ها نا امید شديم. تا اینکه به تازگی فهمیدیم که انسان نیاز به دو بیل دارد، چون که از یک بیل به تنهایی هيچوقت کاری بر نمی آمده است. مثلا یک بیل را به وسط کمر کرونا بزند و یک بیل را به وسط کمر تحریم ها بزند و این کار خیلی سختی هست، ما خواستیم این را از پيرمرد همسایه روبرویی امان بپرسیم که چگونه می شود با بیل یک ویروس منحوس را زد ؟ اما جرات نکرديم، چون او از دست ما عصبانی هست و شاید اشتباها بیل را به جای اینکه به کمر کرونا یا تحریم ها بزند آن را به وسط کمر ما بزند و به قول مادرمان " شیتمان کند" . ما پیش از آن که انشایمان را به پایان ببریم چند تا پیشنهاد هم داریم که آنها را اعلام می کنیم : یک بیل هم به کمر گرانی بزنیم، یک بیل هم به کمر کمبود برق بزنيم، یک بیل هم به کمر آمریکا بزنیم، یک بیل هم به کمر روسیه بزنیم ، یک بیل هم به کمر چین بزنیم و خلاصه هر مشکلی که پیش آمد و هر کسی را که پیدا کردیم یک بیل به کمرش بزنیم. انشای خودمان را با یک شعر به پایان می بریم : چو خواهی نترسی تو از نرّه فیل بباید بگیری به دستت دو بیل پی نوشت: شیت: فلج پی نوشت تر: راستش ضربه یواشن دردش از بیل بيشتر هست، خوردم که میگم! پی نوشت تر تر: اصلا نفهمیدیم چرا معلممان به انشای ما نمره صفر داد! ایرج احمدی هزاوه @irajahmadihezave #ایرج_احمدی_هزاوه

سلام وعصر به خیر، امیدوارم همیشه لبخند بر لبانتان جاری باشد ، در رابطه با این عکس: دیدم به تلگرام یکی عکس دل فریب از دوستان با هنر و شاعر و ادیب رازان به دست وخنده به لب درکنار هم در حالتی که بود برایم کمی عجیب جائی که احتمال کرونا زیاد هست با آنکه کرده است سفارش بسی طبیب شرط است فاصله گه صحبت به هر مکان از چه نبوده اند چنین شرط را حسیب ؟ گویا که کرده اند فراموش این بلا ازشور و شوق لحظه دیدار با حبیب یاخود محل کار جناب زیاری است از شر این بلای خطرناک بی نصیب ✍ شاعر: جناب آقای احمد احمدی( آدشته ای ) از کرمان حرف حساب جواب نداره خب 🙏😔 و اینکه دوست عزیزم جناب آقای احمدی از کرمان اینگونه جدی به فکر ما هستند واقعا جای سپاسگزاری دارد 🙏 @irajahmadihezave #ایرج_احمدی_هزاوه

✅ فصلنامه رازان، شماره ۱۶ ، بهار ۱۴۰۰ 🔸 عنقریب برای یوسف خان نیکفام پیامی خواهيم فرستاد بدین مضمون: " آقا جان مرحمت کن و دیگه طنز ننویس " ، قربانت ایرج 😔😔😔😔 @irajahmadihezave #ایرج_احمدی_هزاوه

✅ دوم خرداد ماه ۱۴۰۰ اراک، کتابفروشی #طلوع همراه با جناب آقای #مددی، کتاب " تاریخ عراق " ♦️اول: فصلنامه #رازان و #بخارا شماره جدیدشون اومده، مجله #فیلم_امروز هم پس از ماجراهای مجله فیلم ،اولین شماره ش به اراک رسیده ، بگیرید و بخونید حتما 🔹دوم: کتابفروشی #طلوع، جاش عوض شده، خیابان شهید بهشتی، نرسيده به سه راه، سر کوچه بلورچی، پاساژ ساسان، طبقه اول ، یعنی بالای طبقه همکف ، یعنی باید از پله ها برید بالا ! 🔸سوم، صفحه ۷۶ رازان " از شبستان مسجد میانده #هزاوه تا مسجد حاج آقا صابر اراک " رو هم بخونید! ایرج احمدی هزاوه @irajahmadihezave #ایرج_احمدی_هزاوه

مثنوی گرانی و تورم و اینا . . . دوبله شد روغن، خدایا از چه رو من نمایم با ضعیفه گفتگو؟ چربی خون شد بهانه تا کمی زخم دل را باشد آنک مرهمی قصه دیگر شنیدم این زمان تاید دستی و فلان هم شد گران مایعات شستشو دنبال آن یک به یک گردیده بهمان و فلان! حمله دیگر به بازار اراک چای آمد همچو در تابناک آن شنیدستم که در یاسوج نیز شد نمک در ملکشان در جست و خیز تا که بنمودم تناسب با حقوق ناگهان آمد ز کوچه بانگ بوق چون که انگاری ریاضیات ما بس ضعیف است ای اله و ای خدا ! فیش آب آمد هزاران در هزار شد همی آب گوارا زهر مار ! چون که دستم می خورد بر سیم برق می شوم از قیمتش ناگاه غرق چون که پیدا می نگردد زنجفیل آن یکی بگرفته بر دستش دو #بیل چون که نبوَد در درون خانه قند بی اثر باشد دگر اندرز و پند ترسم اندر آخر سالی چنین نان ما آجر شود ای مه جبین خاطرم آمد به آجر ای پسر دانه ای ششصد . . . . . پی نوشت: یاد هرچی میفتیم گرون شده، یکی دو تا هم خب نیست برق هم که قطع میشه . . . پس سخن کوتاه باد و والسلام !!! ایرج احمدی هزاوه @Irajahmadihezave #ایرج_احمدی_هزاوه

🔹 " از شبستان مسجد میانده هزاوه تا مسجد حاج آقا صابر اراک " ، طنزی از #ایرج_احمدی_هزاوه در رازان ۱۶ 🔸 رازان ۱۶ و ضمیمه آن منتشر شد 🔸عرضه #رازان ۱۶ از عصر روز شنبه یکم خرداد در تهران کتابفروشی توس، خیابان انقلاب، روبه‌روی دانشگاه تهران. و #اراک از عصر روز یکشنبه دوم خرداد در کتابفروشی‌های شهر. قیمت رازان ۱۶ چهل هزار تومان، ضمیمه بیست هزار تومان. #فصلنامه_رازان @irajahmadihezave #ایرج_احمدی_هزاوه

#افاضات_فدوی روحانی: ۲ تا بیل میخواستیم، یکی برای اینکه به کمر کرونا بزنیم یکی هم برای تحریم، هر ۲ تا بیل را پیدا کردیم. #افاضات_فدوی سمعت فی هذالایام من الرجل التی قبلها قد قال من الکلید و المفتاح و القفل و مابقیها، علی الخصوص علی برکت الله، الان قد یتغیر فی قوله و عمله و رفتاره و کرداره. فی المثال یقول الفاظ جدیده، بالاخص بیل، و فی کمال التعجب یقول: نحن محتاجون بالبیل الثانی! و البته الف البته هو یجد البیل الکبیر فسوف ینکسر مع البیل کمرنا و کمر الکبیر و الصغیر! کتاب التدبیر ، باب بیل ، صفحه ۱۴۰۰ ! پی نوشت: البیل و ما ادراک مالبیل، و فی ورایها دسته بیل، و ضربته فوق العاده ثقیل، پی نوشت تر: امیدواریم به بیل سوم و چهارم نکشه! ایرج احمدی هزاوه @hezavegram #هزاوه_روستا_امیرکبیر_قائم_مقام

اندر احوالات حاج رسول شد غلامی که آب جوی آرد جوی آب آمد و غلام ببُرد! @irajahmadihezave #ایرج_احمدی_هزاوه

✅ به یاد خیام: 🔹 زنده به گور کردن جوجه‌های یک روزه اقدام غیرانسانی و غیر علمی است. ✅ در کارگه جوجه کُشی رفتم دوش دیدم سه کرور جوجه گویا و خموش ناگاه یکی جوجه برآورد خروش کو جوجه خور و جوجه کُش و جوجه فروش؟ ***** آن جوجه چو ما عاشق زاری بوده است در تخم به چه حال نزاری بوده است آن خاک که بر کله او میریزی خاکی است که از گور نگاری بوده است ------------- گاوی است در آسمان و نامش پروین گاوی است که جوجه می کُشد روی زمین چشم خردت باز کن از روی یقین آن گاو که جوجه می کُشد را خر بین ---------------- در کارگه شیره پزی رفتم دوش دیدم دو سه تا خمره پر از شیره، خموش ناگاه یکی خمره بر آورد خروش کو شیره پز و شیره خر و شیره فروش ؟ ایرج احمدی هزاوه با اجازه خیام 😔😔😔 ۲۸ اردیبهشت روز بزرگداشت حکیم عمر خیام 🌺🌺🌺🌺🌺 @hezavegram #هزاوه_روستا_امیرکبیر_قائم_مقام

‍ #جوامع_الحکایات_و_لطایف_الافاضات خواجه تبسم الدوله ناکجا آبادی آن مختلف النّهان و العیان، آن متغیرالالوان، آن راکب الحرف و البیان، آن چه خوبیم ما و شمان، آن که گفتی چقدر قشنگیمان، آن رونده به کانادا من الایران، خواجه رامبد جوان، از عجایب روزگار بودی! آورده اند که روحی نا آرام داشتی چنان که با ماندانا آرام نگرفتی و با سحر به دولت نرسیدی و با نگار در کانادا به دنبال جواهر برفتی و وجوه مکسوبه از صدا و سیما خرج کردی و چون سرمایه تمام گشتی بازگشتی! چندان به آمد و شد بودی که کس موطن وی ندانستی و چون بی جهت بخنديدی و از دولت مزد گرفتی او را خواجه تبسم الدوله ناکجا آبادی گفتندی و الحق که برازنده وی بودی! آورده اند که شبی به همراه خواجه عزیزالدوله صاحب کرامت " سال ۹۹ سال . . . بود، . . . به این سال " و خواجه فراز الدوله مالک الکُت و صاحب معجزه " سوزن ته گرد کاشتیم و میخ طویله درو کردیم " به مجالست بودندی، صحبت از کتاب به میان آوردندی پس هیچ به مغزشان خطور نکردی و نتوانستندی که بیابندی ، زان عمل جملگی بخندیدندی و شب به صبح برساندندنی! شنیدم که جناب خان در وصفشان بفرمودی که: ثلاث مثلهم و عقولهم پشتهم و شعورهم من ورایهم، و نیز بگفتی که " از کوزه همان برون تراورد که در اوست " و نیز " چو دانی و پرسی سوالت خطاست " . والله اعلم ایرج احمدی هزاوه @irajahmadihezave #ایرج_احمدی_هزاوه