مهرداد نصرتی
Show more
165
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
.... و از تو ماند به جا عطر مهربان تنت
که در اتاق پراکنده بود پیرهنت
چه عید غم زدهای بود تاب آوردیم
لباس تازهی عید ترا تنت کردیم
لباس عید تو امسال ساده بود و سپید
لباس ما همه اما سیاه بود این عید
چه عید غمزدهای، سخت تاب آوردیم
ترا به شانه گرفتیم و راهی ات کردیم
برای این که تو از خواب ناگهان نپری
و پی به کیفیت مرگ خویشتن نبری،
یواش خواباندیمت به روی بستر خاک
و بعد ریخته شد خاک و خاک بر سر خاک
#مهرداد_نصرتی
https://telegram.me/joinchat/AXKF9T8-zoSCWnJCEidQBg
امروز روز بیستم فروردین ماه است. چیزی به خاطرت نخواهد ماند از این روزها و از امسال و وقتی سالها بعد، اگر باشیم، از سال سیاه هزار و چهارصد برایت بگویم، چیزی به خاطر نخواهی آورد. به خاطر نخواهی آورد که عکسهای سنگ قبرها را نگاه میکردی و تصاویر نقش شده روی سنگها، اگر عینکی بودند، برایت دایی بودند و اگر موهایشان جوگندمی بود، بابادی(یعنی من). به خاطر نخواهی آورد با چه ذوقی از کشف عکس داییات روی بنرهای آویخته از در و دیوار کوجه و حیاط، بالا و پایین میپریدی و خطاب به من میگفتی: بابادی.... داییییی..... به خاطر نخواهی آورد که وجودت نعمت بود در این دو سال. سال اول کابوس سرطان مادر من با حضور تو، کمرنگتر و پذیرفتنیتر شد و امسال، داغ فقدان داییات را گاهگاهی به حاشیه فرستادی؛ وقتی دستهای کوچکت را آعوش بینهایت بزرگی میکردی رو به داغداران. به خاطر نخواهی آورد بیتابیات را در نبود من، وقتی مدام و سر در گم، در راه خانه و بیمارستان، مثل گنگ خوابدیدهای میرفتم و میآمدم و درکی نخواهی داشت از حال سحرگاه سوگوار بازگشتنم از بیمارستان؛ وقتی با داییات رفته و با خبرش باز گشته بودم. سالها بعد که باشیم و اینها را با تو در میان بگذارم و دل بسوزانی به تنهایی ما که با وجود جمعیت بودنمان، بیکس بودیم، اعتراف خواهی کرد که "روزگار سپری شده مردمان سالخورده"ای که پیرامون خود خواهی دید، روزگار تیره و تاری بوده که با روشنای خورشیدی وجود تو نور میگرفته و تو، به تنهایی "عشق سالهای وبا" بودی برای سوگواران ژولیده موی و روی سال سیاه هزار و چهارصد.
۲۰ فروردین ۱۴۰۰
#مهرداد_نصرتی
#روزنوشت_های_پدر_پسری
https://telegram.me/joinchat/AXKF9T8-zoSCWnJCEidQBg
امروز روز نوزدهم فروردین ماه است. نگاه میکنم به کفشهای تازهام که خاک گرفته. سالها بود کفش نخریده بودم و اواخر اسفند سال قبل همین بیست و چند روز پیش، برای عید خریدم. کفش تازهام را وقتی که میپوشیدم، مثل همه چیزهای نو که اوایل استفاده کردن، خیلی مواظبی گردی ننشیند روی آنها و چروک نشوند و چه و چه، حواسم به تمیزیاش بود. با اینهمه میدانستم خیلی زود، مثل همه چیزهایی که مستعمل و مندرس و کهنه میشوند، غبار ناتازگی روی آن خواهد نشست ولی هیچوقت فکر نمیکردم این غبار از خاک گورستان باشد. فکر نمیکردم از خاک حاصل از خاکسپاری باشد و تازه اگر هم به داغ فقدان کسی فکر کرده بودم که جز خودم به کسی فکر نکرده بودم، به نبودن داییات فکر نکرده بودم. شاید من هم مثل خودش فکر میکردم حالا حالاها خواهد بود و تمام رورهایش را از ساعت ۶صبح تا ۹ و ۱۰شب با کار آنقدر سپری خواهد کرد که جایگاه بالاتری بگیرد. بالاتر از همین جایگاه بالایی که داشت و فروتنانه بر زبان میآورد .از مرگ گله دارم. به قول فردوسی:.
اگر مرگ داد است بیداد چیست....... درست زمانی که احساس کردیم چقدر میتوانستیم دوستان خوبی باشیم و این سالها را هدر داده بودیم، درست وقتی که فکر میکردیم آن که بیمار است وقتی به سلامتی از جایش بلند شد برنامه رفاقتمان از فردای همان روز چطور خواهد شد، مرگ دست آن دیگری را گرفت و مرا با پیکر سردی تنها گذاشت که از تمام دردهای چند لحظه قبلش کوچ کرده و به آرامترین و عمیقترین شکل ممکن خوابیده بود و بلندترین صدای تمام عمرم هم نتوانسته بود از آن خوابِ گرانِ ابدی بیدارش کند.
۱۹ فروردین ۱۴۰۰
#مهرداد_نصرتی
#روزنوشت_های_پدر_پسری
https://telegram.me/joinchat/AXKF9T8-zoSCWnJCEidQBg
امروز هجدهم فروردین ماه است. آمدهایم بهشت زهرا. من و تو داخل ماشین نشستهایم و مادرت و بقیه رفتهاند به محل شستوشوی درگذشتگان. درختهای سر به فلک کشیده محوطه برایت پارک(به قول تو مارچ) را متبادر میکند و من غبطه میخورم به تو و به این میزان رها بودنت از آنچه در پیرامونت میگذرد. دلم میخواهد جای تو باشم. این دو روز از ذهنم پاک شود. دستکم یادهای آزار دهندهاش. اصلا کاش همه اینها خواب بود. از آن دست خوابهای عمیق من که تو ناگهان و بیهوا، درست توی عمیقترین جایشان که هستم، میپری روی سرم و من از ارتفاع آنها پرت میشوم بیرون و غالبا آشفته میشوم و عصبانی. کاش اینبار هم خواب بود و تو میپریدی سرم و من از خواب میپریدم و دستها و پاهایت را میبوسیدم و مثل همیشه که از بستر خوابهای آشفته بلند میشدم و به مادرت خوابم را میگفتم:، مادرت به من میگفت: دل بد مکن! صدقه بده! خیر است انشاءالله!!
۱۸ فروردین ۱۴۰۰
#مهرداد_نصرتی
#روزنوشت_های_پدر_پسری
https://telegram.me/joinchat/AXKF9T8-zoSCWnJCEidQBg
#مهرداد_نصرتی
#نان_سال_های_جوانی
#هاینریش_بل
#بریده_ی_کتاب
https://telegram.me/joinchat/AXKF9T8-zoSCWnJCEidQBg
#هاینریش_بل
هفته گذشته، در مسیر برگشت از بندرعباس، در میانه یک سفر کاری نصفهنیمه، داستان بلند #نان_سال_های_جوانی هاینریش بل(۱۹۱۷_۱۹۸۵) را با ترجمه محمد اسماعیلزاده خواندم که $نشر_چشمه آن را منتشر کرده است. این کتاب با عنوان #نان_آن_سال_ها نیز توسط #سیامک_گلشیری و #نشر_مروارید، منتشر شده است.
#هاینریش_بُل، نویسنده آلمانی قرن بیستمی است که در سال۱۹۷۲، در ۵۵سالگی و ۴۴سال بعد از نویسنده هموطنش، توماس مان، برنده #جایزه_ادبی_نوبل شد و به قول تورج رهنما در کتاب مختصر و مفید #ادبیات_امروز_آلمان، یکی از هفت آلمانیِ برنده جایزه نوبل ادبیات در قرن بیستم است. گ هاینریش بل را بسیاری با #عقاید_یک_دلقک میشناسند. در حالی که او جایزه نوبل را بهخاطر زمان #سیمای_زنی_در_میان_جمع گرفته که طولانیترین رمان این نویسنده است.
#نان_سال_های_جوانی، داستان سالهای قحطی و گرسنگی و بیپولی به روایت مرد جوانی است که آن سالهای فقر و فاقه را گذرانده اما بعدها هم که شغل و پول دارد، ولع خوردن نان تازه از سرش نیفتاده و هنوز هم پول میدهد و نان تازه میخرد و یکجا آنها را میبلعد
داستان بلند #نان_سال_های_جوانی که تورج رهنما نامی از آن نیاورده، شخصیتپردازی فوقالعاده و ترجمه پاکیزهای دارد.
#مهرداد_نصرتی
#کتاب_باز
#کتاب_خوب_بخوانیم
#هاینریش_بل
#نان_سال_های_جوانی
#محمد_اسماعیلزاده
#عقاید_یک_دلقک
#سیمای_زنی_در_میان_جمع
#سیامک_گلشیری
#نشر_مروارید
#نشر_چشمه
#ادبیات_امروز_آلمان
#تورج_رهنما
#جایزه_ادبی_نوبل
#توماس_مان
https://telegram.me/joinchat/AXKF9T8-zoSCWnJCEidQBg
#فیلم_گرسنگی
گرسنگی(دانمارکی: Sult) فیلمی سیاه و سفید به کارگردانی #هنینگ_کارلسن با بازی #پر_اسکارشون بازیگر سوئدی است که در سال ۱۹۶۶ منتشر شد. این فیلم بر اساس #رمان_گرسنگی
از کنوت هامسون نویسنده نروژی برنده #جایزه_نوبل ساخته شدهاست. فیلم گرسنگی که در اسلو فیلمبرداری شده نخستین فیلمی بود که با کار مشترک سه کشور اسکاندیناوی
(#دانمارک_نروژ_سوئد) ساخته شد.
کارگردان و تدوینگر:
#هنینگ_کارلسن
نویسنده:
#هنینگ_کارلسن
#پیتر_سیبرگ
#کنوت_هامسون
بازیگران:
#پر_اسکارشون
#گونل_لیندبلوم
موسیقی:
#کریشتف_کومهدا
#سینمای_دانمارک
#گرسنگی
#فیلم
#دوبله
#هنینگ_کارلسن
#پیتر_سیبرگ
#کنوت_هامسون
#پر_اسکارشون
#گونل_لیندبلوم
#مهرداد_نصرتی
222.74 MB
کرونا موضوع روز ایران و جهان است اما تا به امروز، اینگونه که در این فیلم مشاهده میشود، موضوع این ویروس و بیماری، نحوه پیشگیری و درمان تشریح نشده یا دستکم من ندیدهام. از #رضا_کاظمی عزیز که این فیلم بسیار سودمند را برایم فرستاد، بسیار سپاسگزارم.
#کرونا
#پیشگیری
#درمان
#موج_تازه_کرونا
#واکسن_کرونا
#کارآمدی_واکسن
#نحوه_مبتلا_شدن
#صفر_تا_صد_کرونا
#حوصله_کنید_از_ابتدا_تا_انتها_ببینید
#رضا_کاظمی
#مهرداد_نصرتی
https://telegram.me/joinchat/AXKF9T8-zoSCWnJCEidQBg
83.64 MB
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.