447
Subscribers
No data24 hours
-17 days
-430 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from N/a
...
بعدها که میخواستم بروم به دانشگاه، به پدرم گفتم من به دانشگاه نمیروم! گفت: چرا؟! گفتم پسرها هستند! گفت من بالاخره یک زمانی یک چیزی گفتم، اما الآن دیگر نظرم عوض شده است.
پدرم با آنکه مرد معتقدی بود و سیّد و جدّش به حضرت سجّاد میرسید، آدم وسیعمشرب و بازی بود و در خانهٔ ما برای هر کسی به اندازهٔ کافی آزادی وجود داشت.
در مجموع پدرم نظر مثبتی دربارهٔ نیما و شعر نو نداشت، و حتّی نیما را دیوانهای میدانست که پرت و پلا میگفت.
امروز که با خودم خلوت میکنم، حس میکنم که خیلی چیزها در گذشته سر جایش بود و زندگی یک سرزندگی خاصی داشت. هیچ چیز مصنوعی و دروغین نبود. خیلی دلم برای آن زمانها تنگ میشود؛ مردن به اندازهٔ مرگ ارزش داشت و زندگی به اندازهٔ زنده بودن. الآن نه زندگی کردن چیز دندانگیری است و نه مرگ چیز چندان فاجعهباری.
امروز اگر بخواهم از نوع ارتباط خودم با دکتر مصفّا بگویم، باید اعتراف کنم که ارتباط ادبی ما خیلی خوب بود؛ ولی در زندگی با هم چالشهای بسیاری داشتیم. البتّه پوستمان کلفت بود و تا همین لحظه دوام آوردیم و الآن خیلی خوشحالم که رسیدیم به اینجا که همهٔ خانواده دور هم هستیم. البته دکتر مصفّا چندان مقصّر نبود؛ چون او زادهٔ قم و پرورشیافتهٔ آنجا بود. به هر تقدیر، کسی که در قم بوده، با آدمی که توی تهران زندگی کرده، خیلی فرق دارد. به خصوص با من که شیوهٔ زندگی خانوادگیام بر اساس آزادیِ راه و روش و رفتار، مقرّر شده بود. دکتر مصفّا دوست داشت مرد مقتدر و سنتیای باشد و این نقش را دائما در زندگیاش بازی کند؛ اما من این چیزها به خرجم نمیرفت، چون پدرم مرد سختگیری نبود و اصلا این نوع نگاه مقتدرمآبانه در خانهٔ ما مطرح نبود.
حالا دیگر پیر شدهایم و حس و حالی برای ابراز اختلاف عقیده و سلیقه وجود ندارد.
بخش پایانی از زندگینامهٔ خودنوشت دکتر امیربانو کریمی (امیری فیروزکوهی)
نشر انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
@Amiri_Firuzkuhi
تا ابد بیگانهام با خلق از بینسبتی
گرچه در ظاهر جهانی آشنا باشد مرا.
#امیری_فیروزکوهی
محمدرضا شجریان
اجرای بدون ساز سکوت سرد زمان در سالگرد جواد آذر
@Samarstale
1475176744_Amin_Farhadi_به_سکوت_سرد_زمان_استاد_شجریان_در_سالگرد.mp35.94 MB
برتولت برشت در نمایشنامهٔ زندگی گالیله از یکی از شاگردان او شخصیتی ساخته است که گالیله برای او نقش "قهرمان" پیدا کرده است. این شاگرد وقتیکه گالیله به او اعتراف میکند که در دادگاه تفتیش عقاید، از ترس شکنجه از عقیدهٔ علمی خود دربارهٔ گردش زمین به دور خورشید توبه کرده است، چنان مأیوس میشود که با خشم فریاد میزند، «بدبخت کشوری که قهرمان ندارد!» و گالیله در جواب او میگوید، «نه. بدبخت کشوری که احتیاج به قهرمان دارد!»
📚 بردار اینها را بنویس آقا! - محمود کیانوش
ما از نژاد آتش بودیم
همزاد آفتاب بلند، امّا
با سرنوشت تیرهٔ خاکستر
عمری میان کورهٔ بیداد سوختیم
او چون شراره رفت
من با شکیب خاکستر ماندم
کیوان ستاره شد
تا بر فراز این شب غمناک
امید روشنی را
با ما نگاه دارد
کیوان ستاره شد
تا شبگرفتگان
راه سپید را بشناسند
کیوان ستاره شد
که بگوید
آتش
آنگاه آتش است
کز اندرون خویش بسوزد
وین شام تیره را بفروزد
من در تمام این شب یلدا
دست امید خستهٔ خود را
در دستهای روشن او میگذاشتم
من در تمام این شب یلدا
ایمان آفتابی خود را
از پرتو ستارهٔ او گرم داشتم
کیوان ستاره بود
با نور زندگانی میکرد
با نور درگذشت
او در میان مردمک چشم ما نشست
تا این ودیعه را
روزی به صبحدم بسپاریم.
تهران، ۲۷ خرداد ۱۳۵۸
#هوشنگ_ابتهاج
به حفظ خود به کدامین بهانه برخیزم
زیانرسیدهٔ خویشم ز خود چه سود مرا؟
#امیری_فیروزکوهی
کسی نمیداند
چگونه بود که آن روزهای تلخ دراز
نشسته بودم
تنها
بر آستانهٔ این در
به انتظار پیامی که میرسد از راه
و راه خالی بود
و انتظار مرا میکشت
و انتظار مرا زنده میگذاشت
چگونه اینک
تنها
نشستهام اینجا
بر آستانهٔ این در نه،
پشت بر این در
و دستهایی بر در
مدام میکوبد
کسی پیامی دارد آیا؟
شاید
امّا کسی نمیداند
مرا به هیچ
مرا به هیچ پیامآور اشتیاقی نیست.
#میمنت_میرصادقی
@vandchalesh
🎼
#Djivan_Gasparyan
#موسیقی_جهان #بیکلام
از آلبوم "ماه در شب میتابد"
@vandchalesh
2_5341385482955653559.flac48.26 MB
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.